سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام عبدالحسین امین زاده
حضور یافت. شهیدی که آش پشت پای خودش را خورد مادر شهید امین زاده نقل می کند: در حال توزیع آش در بین همسایه ها بودم که عبدالحسین کاسه آخر را گرفت و به طرف من آمد و گفت: مادر! تو می گویی جبهه نروم! آخر چرا؟ مگر یادت رفته می خواهم بروم جبهه؟ تا حالا هر بار پدر رضایت نامه اعزام به جبهه را امضا کرد، رفتم و برگشتم، چرا اجازه نمی دهی؟ به او گفتم: اگر خدا بخواهد می روی. فکر کردی این آش ...
روایتی از یک فتح شیرین در بازی دراز
ذهاب گذشت و به طرف پادگان ابوذر رفت. ** دفاع همه جانبه از سرپل ذهاب نزدیک ظهر بود که تقی بهمنی با من تماس گرفت و گفت به شهر برویم چرا که برادر بروجردی به بچه هایی که تو بازی دراز عمل کردن دستور داده برگردن از شهر دفاع کنن. شما هم به شهر برگردین. ساعت دو بعدازظهر بود که به شهر رسیدم. نگرانی از همه سو موج می زد. جسارت دشمن از سویی و خبر شهادت علی اکبر شیرودی روحیه بچه ...
چرا حسن باقری نمی خواست فرمانده عراقی کشته شود؟
! آقای جعفری ادامه داد: حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد. حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند ...
تقید خاص شهید جهان آرا به نماز شب
و با ناراحتی از خانه زدم بیرون و به طرف خانه ی مادرم راه افتادم. پیاده تا آن جا نیم ساعت راه بود. ما نواب بودیم و منزل مادرم ستارخان. نزدیک خانه مادرم که رسیدم، دیدم با ماشین آمد و برایم بوق زد. رفتم سوار شدم. شروع کرد به صحبت و عذرخواهی و از دلم درآورد. البته این را بگویم، هر بار که محمد تهران بود، در نگهداری بچه خیلی به من کمک می کرد. وقتی شب ها حمزه بی قراری می ...
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید
دوران جمهوری اسلامی دفتر خودم شد. آمد و احترام گذاشتم. پرونده من را روی میزش گذاشته بود. گفت چرا به نیروی هوایی دروغ گفتی؟ گفتم من چه دروغی گفتم جناب سرهنگ؟ گفت از شما پرسیده شده بستگان شما در زندان بوده اند یا نه و گفته ای هیچ کس. درصورتی که دوتن از دایی هایت در زندان راه آهن بوده اند. گفتم من آن زمان بچه بودم و از این ماجرا خبر نداشتم. خیلی با من صحبت کرد و در نهایت گفت یک راه حل برایت می گذارم ...
جمله ای که مشوق حضور شهید هزارپیشه در جبهه شد
عروسی ام باشی، علی رفت و چهارم خرداد خبر شهادتش آمد. او ماجرای شهادت علی را اینطور روایت می کند: پسرم فرمانده دیده بانی لشکر بود، اواخر جنگ که به شلمچه حمله شد یک روز در حال بازگشت از شناسایی بود که فهمید یکی از دوستانش بالای دکل گیر کرده، با وجود ممانعت همرزمانش از رفتن او، اما علی سوار موتور شد و توانست دوستش را از بالای دکل نجات دهد، اما وقت برگشتن با اصابت خمپاره شهید شد. ما از کار ...
شهید حبیب الهی؛ از فعالیت علیه طاغوت در اصفهان و تهران تا حضور در خط مقدم جبهه ها
! بلندشو برو نیروهای تخریب را بیاور. (محل استقرار نیروهای تخریب را من می دانستم) حاج رضا قصد داشت معبر جلو را باز کند و نیروها را از داخل کانال به سمت کانال دوم جلویی، به سمت دشمن عبور دهد و با نیروهای موجود، حرکت دشمن را سد کند. در حقیقت، می خواست محور را برای عبور نیروها و ادامه عملیات حفظ کند. در همین حال، من سرم را از کانال بیرون کردم، دیدم تانک های عراقی حدود 200 متری ما، در حال ...
می گفت شهادت در جوانی قشنگ است!
که به جبهه می رفتم محمد به سختی بیمار بود. نگو فکر می کرده محمد از دست رفته است! همسرم گفت برای تسکین من حتماً بچه همسایه را آورده ای که من ناراحت نباشم. گفت که اگر محمد فوت شده راستش را بگویید، ناراحت نمی شوم. گفتم نه چرا دروغ؛ این محمد است. خواست خدا بود محمد زنده بماند. همان خدایی که شما را تا جبهه همراهی کرد و به ما برگرداند. این همان محمد است که 40 روزه بود و حالا چهار ماهه است ...
در خط مقدم جبهه نمایش اجرا می کردم
در مناطق جنگی و در سوله های بزرگی که می شد برای اجرای نمایش از آنها استفاده کرد برای رزمندگان دلاور نمایش های روحیه ساز برگزار می کردیم و رزمنده ها لذت می بردند. جالب اینجا بود که یگان های خط مقدم از گروه های نمایشی دعوت می کردند برای سربازان و حتی درجه داران نمایش اجرا کنیم. باعث افتخار بود برای عزیزانی که مدت ها از خانه و خانواده دور بودند تا از نوامیس و خاک میهن دفاع کنند، لحظات خوشی را فراهم کنیم. خدا حفظ شان کند این عزیزان را و آنهایی هم که به شهادت رسیدند یادشان گرامی است. اگر ما آرامش و آسایشی داریم زیر سایه شهدای گرانقدر است. ...
هواپیمایی که تیرآهن روی سر مان می ریخت!
شهیدش پیوست. آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از خاطرات اوست در کتاب آب هرگز نمی میرد . ماجرای مُرده لخت کن ! گاهی بین شناسایی ها و رفتن تا عمق، بچه های بازیگوش نیز پیدا می شدند که دست به کارهایی عجیب می زدند. خط، قابل کنترل نبود و فرمانده و گروهان هم نمی توانستند جلوی این جنس آدم ها را بگیرند. به خاطر دارم که بچه ها به یکی از رزمندگان ملایری لقب مرده لخت کن داده بودند. شبانه می رفت ...
پاسخ قشنگ شهید شیروی به خبرنگار ژاپنی
داخلی وقتی متوجه شدند ایران در حال پیشرفت است، دستور لغو پرواز را صادر کردند. این موفقیت حاصل تلاش ما بود اما در همان روزها بخشنامه ابلاغ شد که بنی صدر دستور داد پادگان ابوذر تخلیه شود. شیرودی معترض شد و به ستاد رفت. او به این دستور انتقاد کرد و بنی صدر را مورد لعن و نفرین قرار داد و با عبارت بنی صدر غلط کرد صدای اعتراض خود را بلند کرد. شیرودی به فرمانده پادگان ابوذر گفت شما نمی توانید دستور تخلیه ...
مدال پرافتخار پدر سه شهید بر گردن سید هاشم میرشفیعی
فرزند شهیدش سید مرتضی را چنین ادامه می دهد: فروردین سال 1362 مادر من تهران بود؛ او خیلی به سید مرتضی علاقه داشت و به من می گفت که دلم می خواهد او را ببینم؛ لذا به پادگان دوکوهه رفتم و سید مرتضی را پیدا کردم و به او گفتم که مادربزرگت آمده و می خواهد تو را ببیند؛ لذا اگر فرمانده اجازه می دهد، من یکی دو روز شما را همراه خود ببرم؛ اما سید مرتضی گفت که نه قرار است به عملیات برویم. فرمانده اش را از خواب ...
بنّای عارفی که زمان و مکان شهادتش را می دانست...
در چهار راه خندق (شرق دجله) به شهادت می رسند. بعد از 27 سال استخوان های پدرم برگشت آخرین بار من 10 ساله بودم و شب پیش از رفتن شان ما بچه ها را به همراه مادرم به حرم امام رضا(ع) برد و ما را به دست آقا سپرد. در آنجا به مادرم گفت: من شما و بچه ها را به آقا امام رضا(ع) سپردم. هر وقت، هر مشکلی برای تان پیش آمد، بیایید حرم آقا، من سفارش شما را به آقا کرده ام و فردا صبح با همه ما ...
کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه
. آتش پر حجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا کرد. به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم می شد. سردار رحیم صفوی فرمانده وقت کل سپاه در پیامی با اشاره به نقش شفیع زاده گفته است: سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیکارش همواره الهام بخش رزمندگان بود ...
یادکردی از شهید محسن وزوایی/ از تسخیر لانه جاسوسی تا شهادت در الی بیت المقدس
فرماندهی گردان 9 سپاه تهران به جبهه های غرب اعزام شد. حضور او در جبهه های غرب باعث شده بود تا در شیوه مبارزه نیز تحولات مهمی صورت بگیرد. این تحولات به نحوی بود که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حمله ای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک هم رزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق الجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای ...
هرچیز از تو پرسید فقط بگو حسین ...
. امین گفته بود هادی هم بیاید برای خواندن روضه. از در که رفتم تو تمام خاطرات این 30، 40 ساله آوار شدند روی سرم. بار آخری که آمده بودیم این جا برای دیدار با مادر مصطفی بود که هم مادر و هم همسر شهید است و خرمالوها روی درخت، نچیده یخ زده بودند و هر کس به قدر روئی که داشت از آنها چید و حالا نه خرمالو روی درخت بود و نه مصطفی دم در. هادی دو خط بیشتر نخواند و هیچ شانه ای نماند الا این که از هق هق تکان تکان ...
حاج نادر معادل تمام عیار شهید بروجردی بود
جوادی در گفت وگویی به مناسبت 9 اردیبهشت ماه دومین سالروز عروج نادر طالب زاده ادامه می دهد: برای مرحوم طالب زاده مثل فرزند بودم و برای مدتی که دفتر کارمان جمع شد، در خانه ایشان مستقر بودیم و من در آن جا زندگی می کردم. بیشتر از خانه خودمان در خانه حاج آقا بودم و بیشتر از پدر و مادرم با ایشان وقت می گذراندم. به هر حال همکاری ما تا زمان درگذشت ایشان ادامه پیدا کرد و من در کنارشان رشد کردم. ...
مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
...: علی جان! زود برگرد. علی به طرف در می رفت، رجب صدایش می زد: علی جان! من طاقت دوریت رو ندارم. علی دستش را به طرف در حیاط دراز کرد، رجب صدایش زد: علی جان! صبر کن. بیا جلوی من راه برو می خوام تماشات کنم. علی جلوی خودش را گرفت تا گریه نکند. دور پدرش چرخید. رجب دست علی را گرفت و به طرف خودش کشید. سینه به سینه هم شدند. رجب گفت: آخ بابا! من می میرم دوری از تو. علی دستی به سر رجب کشید و خودش را از ...
سهمیه خدا از بین بچه های گروهان روح الله
اندازهای دشمن جاده را به شدت می کوبیدند، سوار تویوتاها شدیم. چپ و راست و گاهی هم وسط جاده شدیداً در معرض اصابت گلوله های توپ و خمپاره دشمن قرار داشت و هر آن امکان داشت یکی از تویوتاها مورد اصابت گلوله ها قرار گیرد. خودروهای جلویی و عقبی وانت ما هدف قرار گرفتند و خودروی ما هم لاستیک هایش ترکید. همگی به سرعت از وانت پنچرمان پیاده شدیم و ادامه مسیر تا خط را با پای پیاده دویدیم. سویزی جلو بود ...
تولد احمد پلارک / راز شهادت شهید عطری چه بود؟
سنگر انتهای کانال را پاک سازی کن. زمانی که در حال پاک سازی سنگرها بودم، سید احمد در خط پیشروی کرده بود. فاصله نیروها با بعثی ها کمتر از 20 متر بود. دشمن سر سیداحمد را نشانه رفته بود. وقتی بالای سرش رسیدم، هنوز چشم هایش باز بود، ابراهیم برادری و حسین تفاقی شهادتین وی را می خواندند. در آن لحظه به یاد 48 ساعت قبل و حرکت از تهران افتادم. دلم آرام نمی شد تا اینکه صورتم را روی صورت سید احمد ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95
توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می انداختیم می ...
شهید حسن شفیع زاده ؛ مبتکر توپخانه سپاه، تجسم نبوغ و ابتکار در جنگ
های دیگر قدر چنین غنایمی را می داند زیرا از روزهای اول جنگ با یک خمپاره انداز و روزی سه گلوله سهمیه و در شرایط بسیار سخت و فشارهای دشمن در جبهه آبادان با عراقی ها جنگیده بود و می دانست توپخانه چه ارزش و امتیازی دارد. با دادن طرح تشکیل توپخانه، سردار یحیی رحیم صفوی که فرمانده عملیات سپاه بود، بلافاصله موافقت کرد و شهید طهرانی مقدم شد مأمور انجام آن. طهرانی مقدم حسن را صدا زد و ماجرا را با ...
جوان لبنانی که حسین فهمیده الگویش بود
باش پایت روی مزار شهدا نرود . یک روز کامل هم با منیف بودیم. وقتی سر مزار شهدا با هم می رفتیم، می گفت: این شهدا رهبران ما هستند ، می گفت: اولین عملیات استشهادی را حسین فهمیده انجام داد و او به ما عملیات استشهادی را یاد داد . قبل از پیروزی حزب الله در جنگ 33روزه بود. جالب اینجا بود که محمد خیلی نوربالا می زد و هیچ وقت یادم نمی رود، به او گفتم: محمد، خیلی نوربالا می زنی، حواست به خودت باشد ...
شهید مدافع حرمی که نمی خواست شهید بشود!
...> بهروز رفت و به محض رسیدن با من تماس گرفت. همان ابتدا به من گفت برقراری تماس از اینجا کمی سخت است، اما برای اینکه شما از نگرانی در بیایی من تماس می گیرم، ولی اگر یک روز نتوانستم با شما تماس بگیرم، نگران نشوید. اینجا خبری نیست. ما جایی هستیم که کسی با ما کار ندارد. آنقدر این را می گفت که من خیالم کمی راحت شده بود و با خودم می گفتم حتماً جایی است که خطری برایش ندارد. بهروز یک ماه آنجا بود. هر روز هر ...
گروه تحقیق انتشارات خط مقدم با دست پر به نمایشگاه کتاب می آید
بگیرم؟ گفت: برو. یک سید داشتیم از بچه های فاطمیون که الان در میادین، فرمانده گردان است. به سید گفتم ده تا از بچه هایش را سوار بی ام پی کند. داشتند سوار می شدند که برادر سید داد زد: نروید، نروید. همه تان می میرید! گفتم: خفه شو! همه تان می میرید یعنی چه؟ برای چه نباید بروند؟ حمایت می کنیم و آتش می ریزیم. ده تا را سوار کردم و به راننده بی ام پی گفتم: آرام ...
شهید محمد شهبازی ؛ فرمانده ای گمنام و بی ادعا
قبول درگاه حق تعالی شود که اگر قبول شود خوشا به سعادت شما. مادر جان شاهد زحمات شما هم بودم و از اینکه نتوانستم فرزندی خوب برای شما باشم، می بخشی و هر بدی که از من دیدی به احترام فاطمه زهرا(س) و به بزرگواری خودت می بخشی و حلالم می کنی برای رضای خدا مادر از من راضی باشی . و یکی به خاطر آمرزش گناهان گذشته ام خوش هستم در غربت دور از شما پدر و مادر عزیزم و خواهران و برادرانم مرگم ...
چرا حساب های شهرداری مشهد بسته شد؟
خبرنگاران افزود: جلسه 28 اسفند غیر علنی شد که قانون می گوید روز بعد از جلسه غیر علنی باید تمام گزارشات و مصوبات اطلاع رسانی و بارگذاری شود ،ما هم نامه زدیم که این کار انجام شود. اگر مطالبه گری رسانه ها ادامه پیدا کند، جواب می دهد، ما نیز همراه خواهیم بود. سخنگوی شورای شهر مشهد ادامه داد: رویکرد و نگاه شورای ششم، توسعه متوازن و عدالت محور شهر است و با تعریف پروژه های مختلف و تخصیص 50 درصد ...
دبیرکل جبهه ایران اسلامی:با باندهای مافیایی درون قدرت روبرو هستیم
. - مثلا جسارتا این تسبیحی که دست شماست، نشانه تظاهر نیست؟ این را الان داشتم ذکر می گفتم که بتوانم خوب مصاحبه کنم با شما و پاسخ شما را خوب بدهم، ولی در کنارش دارم دعا می کنم که ملت شریف ایران از شر این مسئولان بی عُرضه خلاص شوند و به خاطر همین این همیشه در ید من هست و ذکر می کنم. یک بخشی هم بگذارید برای این که تیپ ما کامل شود. در مورد تسبیح من قبول دارم، تظاهر بله. بهتر است ...