سایر منابع:
سایر خبرها
ستایش رامین رضائیان از هواداران استقلال / چرا باید با سرمربی پرسپولیس دست بدهم!؟
...، به همه شما عزیزان (خبرنگاران)، به هواداران. همیشه هم تا روزی که بخواهم فوتبال بازی کنم، با جان و دل بازی می کنم. من سال هاست در سکوت کار می کنم، اما اتفاقات و حواشی ای برای من رخ می دهد که اصلا خوب نیست. به خدا قشنگ نیست. من هم تنهایی خودم را دارم و گاهی اوقات از صمیم قلب ناراحت می شوم. اگر بخواهم حرف بزنم یک دنیا حرف دارم. اما باز هم سکوت می کنم درباره یک سری اتفاقات. اما امیدوارم جواب سوال ...
خبرورزشی گردی| محمود فکری: پرونده خیانت بعضی استقلالی ها زیر بغلم است/ هرگز ار دل هواداران استقلال نمی ...
تیم را باز کردم اما باور کنید کمترین بی احترامی را از هواداران محترم پرسپولیس ندیدم. حتی گاهی اوقات پیش آمده که در خیابان به من گفته اند شما به ما یک گل خیلی تلخ زدی (منظور گلی است که فکری در پاییز سال 82 به پرسپولیس زد) اما با این وجود دوستت داریم. داستان هواداران واقعی استقلال هم همین است من هرگز از دل آن ها نمی روم حتی اگر آقایان تمام فضای مجازی را علیه من بسیج کنند. ...
3 خواهر خواهان قصاص برادرزاده خود شدند
همین خاطر مدام به مادرم فحاشی می کرد و هرجا می نشست می گفت که این زن پسرم را کشته است. تا اینکه مادرم هم فوت کرد اما مادربزرگم باز هم دست بردار نبود و همیشه مادرم را نفرین می کرد. رفتارهایش باعث شده بود تا رابطه ام را با مادربزرگم قطع کنم. وی افزود: روز حادثه در حالی که مواد مخدر مصرف کرده بودم و حالت طبیعی نداشتم تصمیم گرفتم به خانه مادربزرگم بروم تا با او صحبت کنم. اما ...
اشتباه در اشتباه !
کلانی جمع کرده بودید و چنین و چنان می کردید این طوری نمی شد. خون و دل خوردیم و در برابر این بی مهری های پسرم ، دم نزدیم. با خودم می گفتم باگذشت زمان ، این شکست حداقل سرش را به سنگ زمانه می کوبد و می تواند راه چاه تشخیص بدهد. اما او دوباره قصه دیگری برای مان درست کرده است. در فضای مجازی با دختری آشنا شده و می گوید قصد ازدواج دارد. جرات نداریم یک کلمه حرف ...
نجات از قصاص قاتلی که مقتول را کف آشپزخانه دفن کرد!
. وقتی علت را پرسید اول گفتم سنگ کف خراب شده بود اما بعد گفتم لوله ترکیده بود و درستش کردم. وقتی با من به آشپزخانه آمد و محل گودال را دید گفت من خودم این ساختمان را ساخته ام و هیچ لوله ای از این محل رد نشده است. من هم به ناچار مجبور شدم ماجرا را برایش شرح دهم و گفتم به کسی حرفی نزن تا یکی دو ساعت دیگر هم جسد را از خانه ات می برم اما او حرفم را گوش نکرد و پلیس را در جریان ماجرا قرار داد. ...
هدیه سرخ برای نجات زندگی
پسرم مومن و متدین بود همان لحظه جواب مثبت دادم و گفتم اگر فرزند یک خانواده دیگر نجات پیدا کند انگار فرزند خودم از بیماری نجات یافته.خواستم پسرم خیر و ثواب دنیا و آخرت نصیبش شود.” تا آن روز در مورد اهدای عضو اطلاعاتی داشتید؟ راستش تا آن لحظه هیچ اطلاعی از اهدای عضو نداشتم.ولی همین که متوجه شدم یک عضو سالم بدن بیمار مرگ مغزی شده می تواند زندگی یک نفر را نجات دهد همان لحظه قبول کردم و گفتم خدایا ...
ناگفته هایی از قهرمان حادثه تروریستی شیراز
اتفاقی برایم بیفتد؟ روز بعد قبل از حادثه هم مادرم حس خاصی داشت و دلشوره به دلش افتاده بود. عشق خانوادگی به حضرت احمد ابن موسی بادپا به دلدادگی به آستان شاهچراغ (ع) می پردازد: همه اعضای خانواده ام حضرت احمد بن موسی (ع) را دوست داریم و همواره ارادت خاصی نسبت به این امامزاده داشته ایم. سال 98 تصادف کردم و مدتی در کما بودم، اما مادرم نذر کرد که اگر سلامتی خود را به ...
عصای دست مادر
. فاطمه دستم را گرفت و گفت: مامانی اگه یه روز تو و آقایی برین پیش خدا به نظرت می تونم مامان خوبی برای بچه ها باشم؟ قند را بین دندان هایم نگه داشتم و خندیدم! چراکه نه ای گفتم و بغلش کردم. بغضش را قورت داد. لب هایم را گزیدم تا خنده ام نگیرد. نمی دانستم باید خوشحال باشم که دخترم شده عصای دست مادر یا غصه بخورم به حال خودم که دخترم تا روزهای بعد مرگ من را هم تصور کرده است! مثل اینکه از توانایی هایش سرخوش باشد گفت: زینب که میره مهد؛ ولی دیگه محمدحسین رو باید با خودم مدرسه ببرم؟ چشم هایم را بستم. به این فکر کردم اگر بمیرم خیالم از بابتشان آسوده است. ...
بخشی از نسل جدید سواد تاریخی و خواندن ندارد
. وسط زندگی این یک خط درباره تلاشی که درباره آرامگاه فردوسی کرده بود شنیدم. همان یک خط برای من جذاب بود که آرامگاه فردوسی ماجرایی داشته و یکباره به وجود نیامده است. بعد درباره آرامگاه فردوسی تحقیق کردم و دیدم چه قصه ای دارد که از دل تاریخ درمی آید. از زمان مرگ فردوسی تا الان چه اتفاقاتی افتاده و آقای شجریان آنجا دفن شده؛ این چه پروسه ای را طی کرده است. اتفاقا یک خاطره جالب دارم که این را ساخته ...
هنوز می بینی مرا در ادامه دیما
ام دهد. وی ادامه داد: در رمان دست نویسنده باز است و می توان چیزی که آنها از آن زجر می کشند یا لذت می برند اما نمی توانند به دلیل مصلحت هایی بیان کنند. در رمان دست نویسنده باز است، می تواند همه این موارد را مطرح کرد نهایتاً نقد به نویسنده وارد است نه مقام شهید و خانواده شهدا. به همین دلیل تصمیم گرفتم مجموعه ای از زندگی ها را تلفیق کنم و با خیال خودم زندگی از آن بسازم. غفاری د ...
جسد را در کف آشپزخانه دفن می کردم که صاحبخانه دید / رابطه سیاه با زن متاهل از من قاتل ساخت + جزییات
جسد را که در کمد دیواری پنهان کرده بودم بیرون آوردم و در گودال کف خانه دفن کردم. می خواستم کف خانه را سیمان کنم که صاحبخانه مرا در راه پله ها دید .به دروغ گفتم سنگ کف خانه خراب شده ولی او حرفم را باور نکرد و به خانه ام آمد و من مجبور شدم حقیقت را به او بگویم. قول دادم تا چند ساعت بعد جسد را از خانه بیرون ببرم اما او ماجرا را به پلیس لو داد. وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه دوم ...
دستیار: IPC نوار حضور ایران در پارالمپیک را قطع کرد
فنی در فدراسیون را نیز بر عهده داشتید. دلیل جدایی تان چه بود؟ رفتن من از بخش فنی فدراسیون با اتفاقاتی مواجه شده بود که در آستانه پارالمپیک رقم خورد. من در زمان ریاست حمید علی صمیمی معاون فنی فدراسیون بودم و جامعه بسکتبال با ویلچر از من توقع داشت که به عنوان معاون فنی جلوی تصمیم غلط قرار بگیرم و از حق این رشته دفاع کنم. به من گفته برای آنکه خودم به پارالمپیک بروم، برای پارالمپیکی شدن ...
حسرت ادامه عملیات آزادسازی خرمشهر به دلیل مجروحیت
توانی صحبت کنی. حتی فرمانده گردان نمی گفت بی سیم را به من بده تا خودم با شهید خرازی صحبت کنم. مجروحیت سه چهار ساعت به همین منوال بود. فشار دشمن به تدریج کم شد. بالاخره آن روز تمام شد. دشمن دوباره از صبح شروع کرد. من هم به خاطر اینکه خط بروم به شهید خرازی گفتم و آمدم منطقه و همان کار روز قبل را شروع کردم؛ البته حجم پاتک دشمن کمتر از دیروز نبود و تا ساعت حدود یک بعدازظهر بیشتر شد ...
رهایی از چوبه دار با ضمانت آقا | روایت بانوی مشهدی محکوم به قصاص که نجات یافت
شویم که بدانیم چطور صبح محاکمه از زیر تیغ قصاص نجات پیدا کرده است. یک عاشقانه ناآرام مریم همان طور آرام حرف می زند. می گوید: آرزوی هر دختری است که زندگی عاشقانه ای را تجربه کند؛ اما برای من این طور نبود. ریز می خندد و می گوید: همه چیز بر خلاف تصورم پیش رفت. روایت می کند: 9 سال زندگی مشترک من و شوهرم همه تحقیر بود. ما بچه دار نشده بودیم و خانواده همسرم من را مقصر می ...
ما گمشدگان
پیش با مینا و دلارام آمده بودم حرم و حالا ساعت 12 بود و من مستأصل ترین آدم بودم و حتی شاید بدبخت ترین آدم دنیا. باز هم بدوبیراه گفتم به خودم و به مینا: لعنت به من چرا بچه را با خودم نبردم؟ لعنت به من چرا به مینا اعتماد کردم؟ راه افتادم تا از حرم بیرون بیایم. نمی دانم کدام صحن بودم؛ نگاه هم نکردم. فقط می دانم توی صحن امام رضا بودم که دلارام بهم خندید و گفت: بابا زود میام. دنیا دور ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم | به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد
.... این طور با شعر و ادب به صورت شخصی درگیر بودم. در فاصله سال 1342 تا 1357 دیگر زیاد شعر نگفتم. مثلا شاید سه یا چهار تا شعر در طول آن مدت گفته باشم تا به انقلاب رسیدیم. خب انقلاب یک شور و هیجانی داشت و درواقع محشری بود. رستاخیز ذهنی و اجتماعی بود و اینجور امور همیشه با شعر و ادبیات همراه می شود. در آن زمان خب طبعا شعر گفتن من هم بیشتر شد. شخصا با شهادت مجید برادرم، دوره مستمر شعری خودم را آغاز ...
قزل امام روایتی از عشق بدون مرز
کنید و درمان را همان جا ادامه دهید اما من قبل از بازگشتن به زیارت امام رضا(ع) رفتم و به ایشان متوسل شدم شاید باورتان نشود در مسیر برگشت به راحتی می دیدم و حتی پلاک های ماشین ها را می خواندم. وی ادامه داد: من احساس می کردم این بهبود بیماری ام، به خاطر توسلی بوده که به امام رضا(ع) کرده ام. بعد از آن هم ادامه درمان را انجام دادم و به لطف خداوند و توسل به امام رضا(ع، بیماری چشمم کاملا ...
روایت خادمی که رزقش را از شهداء گرفت
ای این عزیزان بود که اکنون خادم حرم رضوی هستم. یک روز در بهشت زهرای تهران و کنار آرامگاه شهدای دفاع مقدس از جمله شهید پلارک ، شهید ابراهیم هادی و شهید چمران قدم می زدم که به ذهنم رسید که دست و پای پدرم را ببوسم و از جایی که کم رو بودم و خجالت می کشیدم این کار انجام دهم، این کار آرزویم شده بود چون می دانستم اجر زیادی دارد بنابراین از تهران به خراسان رفتم و مهمان پدرم شدم و بعد از نما ...
قاتل خطرناک کودکان سیستان و بلوچستان
هارون بلوچ، دانش آموز کلاس دوم دبستان بود. روز حادثه، او همراه با دوستانش کریم و محمد برای بازی کنار هوتگ رفتند که ناگهان هارون داخل گودال آب افتاد. بعد از حادثه، کریم که به شدت ترسیده بود به خانه خودشان رفت و موضوع را به خانواده اش اطلاع داد. واجد برادر 20 ساله هارون که در آن زمان در مغازه بود و نمی دانست چه اتفاقی برای برادرش افتاده به جام جم گفت: آن روز هارون برای بازی رفته بود که چیزی از دستش ...
قتل خونین مرد جوان با ضربه چاقوی زنش / گوشی موبایلم را می خواست که به جان هم افتادیم + عکس
: آن روز خواب بودم که با شوک از خواب بیدار شدم. محمود یکباره شروع به داد و فریاد کرد و مرا به باد کتک گرفت. او گلویم را گرفت تا خفه شوم. او مرد تنومندی بود و من توان آن را نداشتم که خودم را از دستش نجات دهم.نفسم بند آمد و چشم هایم سیاهی رفت که یکباره دستم به کارد میوه خوری خورد و آن را به طرف همسرم گرفتم. باور کنید می خواستم او را بترسانم تا رهایم کند اما چاقو ناخواسته وارد قلبش شد. او او روی زمین ...
حکم دیه برای زنی که شوهرش را با چاقو کشت
اولیای دم برای مینا درخواست قصاص کردند و گفتند از طرف نوه کوچک شان هم درخواست قصاص دارند. سپس مینا در جایگاه قرار گرفت. او گفت: آن روز خواب بودم که با شوک بیدار شدم. مهرداد فریاد می کشید و مرا کتک می زد. او گلویم را گرفت تا خفه شوم. او مرد تنومندی بود و من توان آن را نداشتم که خودم را از دستش نجات دهم. نفسم بند آمد و چشم هایم سیاهی رفت که یکباره دستم به کارد میوه خوری خورد و آن را به طرفش ...
نذری جالب این مادر، جان دو اعدامی را نجات داد
ارشیا را از کوچه شنیدم. نفهمیدم خودم را چطور به خیابان رساندم و پسرم را دیدم که در حال گریه است و پسر همسایه که هم سن وسال او بود، در چند قدمی پسرم ایستاده است. او ادامه داد: با دیدن بچه ام در آن وضعیت ناراحت شدم، اما وقتی فهمیدم پدر آن پسر بچه وارد دعوای کودکانه شده و پسر مرا تهدید و دعوا کرده دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با مرد جوان درگیر شدم، هر کدام چوبی به دست گرفتیم و دعوا شدت ...
زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس کارهای روستای میرآباد نیشابور
کومه های سنگی در سال های پر باران و پر محصول، یک خانواده ریواس کار می تواند تا هزار کیلو و بیشتر از آن هم، محصول برداشت کند. این البته تنها به میزان بارندگی ها مربوط نیست. کارگاه زدن روی بوته های ریواس هم مهم است. هر چقدر که پیش از شروع باران های بهاره بتوانند کارگاه بیشتری بزنند، می توانند انتظار محصول بیشتری را هم داشته باشند. میرآبادی ها در روزهای پیش از نوروز، گاه چندین روز در ...
شاخه گلی برای زائر آقا
خوش شانسی که در این پست باشد این فرصت طلایی را دارد که علاوه بر گرفتن راحت و بی دردسر یک بسته گل شاهد صحنه های عاشقی زنان و مردانی باشد که گاه برای گرفتن یک بسته گل ساعت ها قبل از بازگشایی رواق پشت در صف کشیده اند. در سرمای یکی از شب های زمستانی قبل از کرونا اقبال پست رواق غدیر نصیب من شد و دقیقا هم زمان با اذان صبح باید در رواق غدیر می بودم. آن شب با وجود سرمای شدید هوا، رواق خیلی شلوغ ...
بخشش دلیل بخشش
برگشت و اتفاق عجیبی رخ داد که موجب شد مادر مقتول از قصاص گذشت کند و با بخشش قاتل، باعث شود که او پس از تحمل 14سال زندان، آزاد شود. چرا بخشیدم؟ مادر مقتول درباره انگیزه اش از بخشش قاتل پسرش می گوید: من خواهرزاده ای به اسم کامران دارم. از بچگی به او شیر داده و بزرگش کرده ام و مثل بچه خودم است. خواهرم چند سال قبل بر اثر بیماری جانش را از دست داد. بعد از مرگ خواهرم، کامران بیشتر ...
کتاب نویسنده سنندجی یک زندگی را از فروپاشی نجات داد
جمعیت و نبود تخت خالی یک هفته سرگردان و روی برانکارد بودم. والدینم در حق من ایثار کردند وی ادامه داد: شرایط من به دلیل اینکه قطع نخاع گردن بودم امکان عمل جراحی نداشت و بنا به اصرار و هشدار در خصوص شرایط سخت نگهداری توسط کادر درمان بیمارستان برای انتقال به آسایشگاه کهریزک با پدر و مادرم صحبت کردند اما پدرم مخالفت کرد و به مدت 35 سال خانواده ام با ایثار خود از من با جان و دل مراقبت ...
معاون وزیر دادگستری: 8 هزار زندانی خارجی در کشور داریم؛ بسیاری از آن ها حاضر نیستند به کشورشان بروند
دیگر از افسر پلیس خبری نبود و وقتی از لحاظ جسمی گرسنه بودم درخواست کردم چیزی بدهند. به من نان خشک و پنیر چرب دادند بدون نوشیدنی. وی گفت: آن شب بسیار دشوار بود زیرا مهمترین مشکلم در آن زمان بی خبری از خانواده ام بود. بعد از آن گفتند که خانواده ام در هر ایستگاه پلیس بازداشت شدند. بیشتر از 24 ساعت در آن سلول بازداشت بودم. فردای آن روز بنده را از سلول خارج کردند و لباسهایم را دادند و به ...
قهرمانی با حال و هوای شهدا
برادر شهید حمیدرضا الداغی در واکنش به اهدای قهرمانی آسیا به برادر شهیدش گفت: از طرف خودم و خانواده ام از وحید شمسایی سرمربی تیم ملی فوتسال که به اخلاق ورزشی معروف است، تشکر می کنم. من و خانواده ام واقعاً خوشحال شدیم و مطمئن هستم که روح برادر شهیدم شاد شد، چون شهید الداغی هم ورزشکار بود. برادر شهید ادامه داد: در یک سال گذشته هر وقت که گروه های ورزشی برای دلجویی مادرم می آمدند، مادرم روحیه می گرفت و ...
اگر آزاد نشده بودم بی شک امروز زنده نبودم / در زندان بازجویی و شکنجه نشدم / نامه شهریار به آیت الله ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. - عاطفه این بار اول بود که زندانی می شدین؟ بله بله... ...
عادل؛ گزارشگر اختصاصی من است
زمانی که هر روز سوی چشم هایم به خاطر بیماری کمتر و کمتر می شد. 12ساله بودم که متوجه شدم شهرمان تیم فوتبالی دارد به نام نساجی و مردم شهر هم حسابی طرفدار این تیم هستند. از آن زمان تا وقتی که چشم هایم می دید بازی های نساجی را در ورزشگاه دنبال می کردم اما از وقتی که دیگر توانایی دیدن را از دست دادم حسرت ورزشگاه رفتن هم به دلم ماند. عادل چشم هایم شد گرچه چشم های محمد دیگر سوی دیدن ...