سایر خبرها
مجتبی بسیار خانواده دوست ومهربان بود / دفاع از حرم اهل بیت(ع) برای او مهم تر بود
شما را برای رفتن به سوریه و شهادتشان آماده کردند؟ پیش از آنکه عازم سوریه شود از رفتن داوطلبانه دوستان و بسیجیان برای دفاع از حرم می گفت و در این بین هم از رفتن خودش حرف می زد اما من باز هم جدی نمی گرفتم، وقتی فهمیدم اعزام ایشان جدی است خیلی دلهره گرفتم و نگران بودم، اولش مخالفت کردم اما چون می دانستم اعزام داوطلبانه است تصمیم گرفتم تمام تلاش خودم را بکنم تا او نرود، پیش خودم می گفتم ...
برادرم جوانی اش را فدای اهل بیت(ع) کرد
. شهید عباس دانشگر متولد 1372 بود که ظهر 20 خردادماه 95 در سوریه به شهادت رسید و پیکرش 25 خرداد در زادگاهش سمنان تشییع و به خاک سپرده شد. در حالی که تنها 40 روز قبل از اعزام جشن نامزدی اش را برگزار کرده بود. آنچه می خوانید حاصل همکلامی روزنامه جوان با علیرضا دانشگر برادر شهید است. شما برادر بزرگ تر عباس بودید؟ شهید در چه خانواده ای پرورش یافت که جوانی اش را فدای ...
شهیدی که با شهادتش 150 نفر خواستار جایگزینی وی شدند/ادب و نزاکت شهید قاسم پور زبانزد عام و خاص بود
مجلس برود و همه اقوام را ببیند چرا که قصد رفتن دارد که من با شنیدن این حرف به همسرش گفتم که شما دوتا به منزل برگردید، آخر همان شب که به منزل رفتم متوجه شدم که این بار قصد او جدی است چرا که همه وسایل خود را جمع کرده است. مادر شهید مصطفی قاسمپور از اعزام او اینگونه می گوید: فردای آن روز من خودم هم به همراه برادرم برای بدرقه مصطفی تا پادگان رفتم، در راه مصطفی به برادرش گفت که برگردد و عکس های ...
رضا کیانیان: دو بار دچار شوک شدم
خبرگزاری ایسنا: "هر سال روز تولدم را فراموش می کنم. شاید از بچگی عادت کرده ام! چون آن زمان کسی برای ما تولد نمی گرفت! بچه ها کنار هم بزرگ می شدند؛ گله وار! "با گفتن "گله وار" می خندد و این گونه است که رضا کیانیان همیشه روز تولدش را فراموش می کند و دیگران به یادش می اندازند که 29 خرداد به دنیا آمده است! همسرش که همیشه از قبل این روز را به یاد دارد، با همراهی علی تنها فرزند این زوج جشن ...
می گفت من داود هستم؛ خادم اباعبدالله
با آقای جوانمرد چطور آشنا شدید؟ ما هر دو کارمند سازمان صدا و سیما بودیم. تقریبا همزمان وارد سازمان شدیم، سال 76. دو ماه بعد از شاغل شدن من در سازمان می گذشت که یکی از دوستان واسطه شد و چون از قصد ایشان برای ازدواج خبر داشت، مرا به ایشان معرفی کرد. تا قبل از این ماجرا همدیگر را ندیده بودید؟ نه. مسئولیت های متفاوتی داشتیم و پیش نیامده بود که با هم برخورد کنیم. پس اولین بار که همدیگر را دیدید یادتان مانده؟ بله خیلی هم واضح و روشن. اولین بار که من داود را دیدم یک لباس مشکی پوش ...
ماجرای طلبه جوانی که آرزویش لبخند رهبری است+ عکس
... این فعال فرهنگی در ادامه برنامه در خصوص صحنه ای صحبت کرد که بسیار دلش را به درد آورد و گفت: صحنه ای در بیمارستان برایم شکل گرفت و من را متهم به انجام اهداء به نیت تبلیغات و خودنمایی کردند که من در جواب آنها همان جا عمامه خود را از سرم جدا کردم و گفتم من هم یکی همانند شما هستم و فقط نشان نبوت روی سر من است. نظافتی ادامه داد: من با خود نیت کردم و گفتم 30 سال برای خودم زندگی کردم و ...
ماجرای آنانی که از برزخ بازگشتند
... بعد از این تجربه چه تغییراتی در تصور و درک شما از خداوند پیش آمد؟ علاقه ام به او خیلی بیشتر شد و در کنارش خیلی هم خدا ترس شده ام ! در ضمن بیشتر با او حرف می زنم ؛ حتی وقت رانندگی ، وقت راه رفتن و وقت خوردن به یاد او هستم ! و این جمله "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم " را بسیار تکرار می کنم . همسر محمد شفیعی می گوید: نذر کرده بودم که همسرم شفا پیدا کند که خبر فوت او ...
حقوق چند صد میلیونی برخی مدیران، زیبنده نظام اسلامی نیست/ دولت از برجام نگوید، بانکها را اصلاح کند/ ...
...، باید بیت المال به جایگاه خودش باز گردد، تبعیض طبقاتی بین مردم باید از بین برود، چرا باید برخی از حقوق های نجومی برخوردار باشند وبرخی اجاره خانه ونان خانواده را به زحمت درآورند، در همین پاکدشت نمیخواهم نام ببرم، مسئولینی هستند که ماهیانه حقوق 8 تا 9 میلیون میگیرند وکسانی را هم سراغ داریم که ماهیانه 150 هزارتومان میگیرند. فردا میزبان 3 شهید مهاجر مدافع حرم هستیم، مبادا بگویید که اینها ...
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه
اشاره اش را به نشانه تهدید به سوی مادر گرفت و گفت: "شما دخالت نکن مادر! همین شما باعث شدی که این دخترچشم سفید، این قدر گستاخ و پررو باربیاد. یه نگاه به ساعت بنداز. آخه کدوم دختر درست و حسابی این موقع شب برمی گرده خونه؟ کفرم از حرفها و اولدوروم، بلدوروم کردن های فرهام درآمده بود. با خشم گفتم: "نگاه کن تو رو خدا، ببین کی داره از آبرو و حیثیّت حرف می زنه؛ آقا فرهامی که صد تا دوست دختر داره ...
ای کاش به حرف پدرم گوش می کردم
رضایت هر دو خانواده، این ازدواج شکل گرفت. ابتدا قرار بود که چهار سال در دوران عقد بمانیم تا هم درس من تمام شود و هم برزو سربازی اش را پشت سر بگذارند؛ اما همان سال اول دوران عقد باردار شدم. زن جوان افزود: من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. بیچاره مادرم یکی از اتاق های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می آمد، می گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می کنند. در ماه هفتم حاملگی واقعیت ...
گفت وگوی بی پرده رامبد جوان/از توییت جنجالی تا بدل های مرتضی پاشایی
اوریم و این طور نبوده که فقط آن ها را ببریم. از طرف دیگر، مگر ما موظف بوده ایم در بهترین جای تهران، استودیو بزنیم و نزدیم، یا فقط شما را به چنین مکانی برده ایم. واقعا نمی دانم چنین حرف هایی چرا مطرح می شود. شرایط تولید ما این طوری است. خلاصه زمان گذشت، آن ها هم گرسنه بودند، نماز نخوانده بودند و... بعد من آمدم برایشان حرف زدم، عذر خواهی کردم . گفتم اگر خسته شدید، ن معذرت می خواهم. گفتند که بچه ...
تشکیلات فعلی فاطمیون ابتدا یک هیئت خانگی مشهد بود/ تعدادی از افغان ها از اروپا به فاطمیون آمدند و شهید ...
مادر یکی از شهدا را دیده بودم که وقتی مراسم وداع با شهدا را در حرم رضوی می دیدند گریه می کردند و می گفتند شهدای ما را چقدر غریبانه می آوردند. پسرم را چقدر غریبانه بردیم و دفن کردیم. بدون هیچ سر و صدایی. خودمان هم به کسی چیزی نمی گفتیم، ولی الان ماشاءالله به این مراسم. ما اصلاً تصور چنین روزی را نداشتیم و اصلاً به مخیله مان خطور نمی کرد روزی در حرم رضوی برای سه شهیدمان مراسم وداع با شهدا بگیرند ...
عشق یک خانم معلم به مرد محکوم به اعدام
است؟ زمانی که مشکلم را گفتم. او یک خانم معلم نیکوکار را به من معرفی کرد. بعد از چند وقت کلنجار رفتن با خودم به معلم زنگ زدم و با اصرار یک زمان ملاقات فراهم شد. او قبول نمی کرد که به دیدار من بیاید، درواقع من را باور نداشت. اما خب نهایتا اصرارهای من جواب داد و توانستم برای اولین بار ایشان را ببینم. من در همان ملاقات اول از او خواستم تا با همسرم حرف بزند، و او را راضی کند تا به زندگی اش با من ادامه ...
سه سین یا معمای سه سعید/سعید امامی براساس نظرسعید حجاریان،سعید شاهسوندی را ازاد کرده است؟
...> '' عرضم به حضور شما ، آقای جناب سرهنگ معزی را من مدت ها ، حتی در بغداد در خیلی سال های پیش هم خانه بودیم ، حالا وقتی می گوییم هم خانه دوستان فکر می کنند خانه ای بود و ویلایی و مثلاً دیوار به دیوار بودیم و این جور چیزها . حال آن که دو اتاقی بود در یک ساختمان چند طبقه که طبقات پایینی اش فرض کنید دفتر رادیو مجاهد یا نشریه مجاهد بود و در طبقات بالایی دو اتاق بود یکی مربوط به ایشان و خانم ...
حکمی که قرار بود به نام بقایی بخورد به نام بختیار خورد!
.... یعنی در واقع می خواستند ببینند او درصورت صدارت، با چه کسانی همکاری خواهد کرد؟ بله همینطور است! مهندس حورایی این جواب را به آنها نمی دهد و در میان دوستان به من متوسل می شود که به تهران بیا با تو کار دارم، چون حس می کرد پیش دکتر بقایی موقعیت خاصی دارم و حرف هایم را با او، خیلی رک تر از دیگران می زنم. به تهران رفتم و آقای حورایی عین جریان را به من گفت. به او گفتم: آقای ...
نورعلی لشکر ویژه 25 کربلا که بود؟+عکس
شهدای ایران : رزمندگان و خانواده های شهدا منشور گنجی هستند که جنگ را باید از دل آنها جست وجو کرد، واژه به واژه ای که بیان می کنند، گوشه ای از سند افتخار سربازان روح الله و برگی زرین از تاریخ شیعه است. * همیشه یاد او زنده می ماند حاجیه خانم سیده فیروزه الهی مادر شهید یوسف اسدی بیان می کند: پسرم سال 1380 بر اثر عوارض شیمیایی به شهادت رسید. خاطرات زیادی از او دارم ...
یک گزارش مستند و ریز به ریز درباره فصل نقل و انتقالات دهه پنجاه فوتبال ایران و مقایسه آن با تجارت ساق پا ...
خردبین درگیر مسائل قرادادی و پول بیشتر است و منتظر است تا رئیس باشگاه از سفر برگردد و مذاکره کند. اما بشنوید از پاس که مساله محمد صادقی را حل کرد. نماینده این باشگاه که پای پلکان هواپیمای اختصاصی تیم ملی در مهرآباد برای سفر به اردوی بندرعباس نتوانسته بود بازیکن را راضی کند، به بندر رفت و در آنجا امضای صادقی را گرفت. البته نه آن طوری که پاس می خواست. بلکه به همان شکلی که بازیکن درخواست ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (1)
علیخانی وقتی تو تلگرام میخواد مسج بده بجای is typing ... اون بالا مینویسه is crying ... 9. احسان علیخانی همیشه قبل برنامه ماه عسل سه بغض حبس میکنه میاد واسه اجرا. 10. من کنکور رتبه 1 شدم، از سازمان سنجش زنگ زدن گفتن چه حسی داری؟ گفتم لامسه و بویایی، گفتن شما مجدد کنکور بده. 11. ارشد هم مثل ازدواج شده! همه می گیرن ولی پشیمونن! 12. تماس گرفتم پسرخاله م که ...
نورعلی لشکر ویژه 25 کربلا که بود؟/ رویایی که به حقیقت پیوست
خودم را از ماشین به پایین انداختم. یوسف عاشق امام بود، همه دوران جوانی اش را وقف کارهای انقلاب کرد، با هزار سختی و مشقت درسش را خوانده بود و دیپلم گرفت و بعدها به دانشگاه هم رفت، بعد از پیروزی انقلاب تمام هم و غمش حفظ انقلاب شد. با این که پدرش مخالف رفتنش به جبهه بود ولی او به جبهه رفت و اعتقاد داشت هر کس امام را دوست دارد باید به جبهه برود چون حضور در جبهه، خواسته امام بود. ...
کودکان خطرناک دنیا را بشناسید +عکس
...> گولدن و جانسون زمانی که 13 و 11 سال سن داشتند در اتوبوس مدرسه با هم دوست می شوند، در مدت زمان کوتاهی رابطه عمیقی با هم پیدا کردند و از علاقه مندی هایشان برای هم گفتند و هر دو دوست داشتند عضو باند جنایتکارانه ای شوند. همین زمینه ای شد تا یک روز هر دو با اسلحه هایی که از خانواده هایشان دزدیده بودند، به مدرسه بروند و به 15 نفر شلیک کنند، از میان این افراد 5 نفر شامل چهار دانش آموز و یک معلم زنده ...
خانوادگی برای انقلاب ایران دعا می کردیم! /توطئه آمریکا برای تغییر در راهپیمایی روز قدس/ پاراچناری ها فکر ...
را دوست داشته باشید. پرسیدم چطور شما را دوست داشته باشیم؟ گفته بود من وقتی شما را دوست دارم به شما کمک می کنم، روغن و برنج و ... به شما می دهم. شما هم در راهپیمایی روز قدس علیه اسرائیل شعار بدهید ولی علیه آمریکا شعار ندهید و پرچم آمریکا را نسوزانید! مثلا اینها یک طرحی داشتند که در مدارس به همه بچه های دبه های روغن هدیه کردند. روی این دبه ها نوشته شد بود: USA . این اتفاق نزدیک روز قدس رخ ...
آزادی؛ سرنوشت زنی در لرستان که دیه نگرفت اما محکوم به پرداخت شد
مزه می کند و خدا را با همه وجود شکر. اشرف : می خواهم در خدمت خدا و مردم باشم نمی دانم بگویم آدم خوش شانسی هستم یا بدشانس؟! نمی دانم بگویم در زندگی بد آورده ام یا خوب؟! اشرف نام دارم و 38 ساله هستم اهل دلفان لرستان؛ 5-6 سال قبل همسرم در یک حادثه رانندگی فوت کرد و مرا با 3 فرزند کوچک تنها گذاشت. چون راننده مقصر نیز از اقوام ما بود، نتوانستیم شکایت کنیم یا دیه ای از او ...
آتش بس در خان طومان معنا نداشت/ آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین ...
آغاز کردند هر چند حماسه هیچ گاه برای افرادی مانند رحیم کابلی پایان نیافت: پنج سال با مادرشوهرم در روستای قره تپه نزدیک بهشهر زندگی می کردیم، او هیچ وقت نبود و همیشه ماموریت بود، سال دوم ازدواجمان گفت: من بهشهر خانه اجاره می کنم که مستقل باشیم. گفتم: نه. من که از پدر و مادرم دور هستم، حداقل خانواده شما کنار ما باشند. گفت: سخت است! گفتم: اشکالی ندارد، من تحمل می کنم. شهید کابلی خیلی کم ...
متوسلیان با پاسپورت عباس عبدی به شناسایی رفته بود
المبین فرمانده گردان و در عملیات بیت المقدس فرمانده تیپ محوری بود درحالیکه 22 سال داشت و مسئولیت بسیار سنگینی در قبال چند هزار نفر از بهترین جوانان مملکت بر عهده اش بود. در عملیات فتح خرمشهر در جاده اهواز - خرمشهر دیدم چند نفر از بچه ها به هم نزدیک می شوند. زیر آن آتش سنگین از آن ها پرسیدم چرا انقدر به هم نزدیک می شوید. گفتند ما با هم رفیقیم. گفتم شما رفیقید اما گلوله که رفیق نمی شناسد ...
انگیزه ام برای شرکت در نبرد سوریه از جنگ 22 روزه غزه کلید خورد/آزمون نسل ما همینجاست
این مسائل به صورت جامع نگاه می کردیم. حداقل درباره خود می توانم این نظر را بدهم. همچنین در خصوص دوست شهیدم محمد اینانلو و تیمی که با هم بودیم هم می توانم این اظهارنظر را داشته باشم که واقعاً بچه ها با این تفکر جلو می رفتند و جامع به مسئله نگاه می کردند. گاهی شیطان تمام قوای خود را بسیج می کند تا دلایل شما را بگیرد/باید عقبه فکری را محکم کرد/درباره شبهات موجود با هم مباحثه می کردیم ...
الگوی صبر و استقامتم همسر شهید بابایی است
این حرف ها را به من گفته بود. می گفت همه چیز این دنیا نیست و فکر کن الان عاشوراست و آقا امام حسین(ع) خواسته ما برویم شما الان چه کار می کنی؟ گفت مثل خانم های شامی می خواهی باشی؟ گفتم نه و راضی به رفتنشان شدم. حالا از ته دل راضی به رفتنشان بودید؟ به هرحال زندگی آدم است و هرچقدر فکر کنید دل کندن و رفتن یک عزیز ناراحتتان می کند. همسرم قبل از رفتن خیلی به من نمی گفت ...
نصیرزاده: جمشید مشایخی من را مثل مسی نمی شناسد که واسطه شود
... *بر اساس همین آیین نامه که می گویید نوشته شده محروم می کنند بعد می گویند این محرومیت در جام حذفی حساب نمی شود چون برای لیگ است. یک سال قبل با همین آیین نامه گفتند محرومیت گلر پرسپولیس در جام حذفی هم حساب می شود. ایرادتان درست است ما نباید متفاوت رای بدهیم. ولی اصول حرفه ای مانع از این می شود که من وقتی در یک سیستمی هستم علیه آن صحبت کنم. من می توانستم همان موقع بگویم رای شما غلط ...
در برنامه ماه عسل قسمت 10 چه گذشت؟
بخش بعد خانواده حسناوی به دعوت علیخانی وارد قاب "ماه عسل" شدند. خانواده حسناوی در حال حاضر ساکن کربلا هستند. پسر خانواده محسن متولد سال 69 است خود را 27 ساله معرفی می کند. او می گوید: اگر سنت کم باشد نمی گذارند وارد عملیات جنگ و جبهه شوی و گاهی باید سنت را بالاتر اعلام کنید. پدر محسن متولد نجف و مادرش اهل خرم آباد لرستان است. پدر توضیح داد: رژیم بعث عراق دو برادر من را در سال های 60 و 61 اعدام کرد ...
آسیب های اجتماعی؛ نان دانی حوزه های متولی
...، دوباره برمی گردند دروازه غار، یعنی می گویند خوب شدیم و خدانگهدار و دوباره برمی گردند دروازه غار و... علاوه بر اینکه این بچه ها رفتند مدرسه، شما مطمئن هستید که این مدرسه رفتن موقت نیست، این مدرسه رفتن از ترس چوب بالای سر خانواده نیست و اینها سال دیگر هم می روند مدرسه؟ باشد که مداوم به این ماجرا رسیدگی شود. کردونی: با یک بخش سؤالتان موافقم و با بخش دیگر مخالفم. با این رویکرد شما هیچ ...
به اسم نجات ما کلاه برداری هم کردند/ افشای راز شخصی محیط بان دنا
... او گلایه می کند: شما نمی دانید چه بلاهایی که سر خانواده ما نیامده و حرف های مردم هم از همه این ها بدتر است. الان فامیل های نزدیک خود من همه سرزنشم می کنند. به قدری که یک بار گفتم وقتی در زندان بودم آبرو و شرفم بیشتر بود. اسعد تقی زاده یادآوری می کند: یکی در زندان بود که جرمش خیلی سنگین و مربوط به هروئین بود. یک هفته قبل از اینکه آزاد بشویم به آقای خالدی گفت به خاطر یک بزغاله آدم ...