سایر منابع:
سایر خبرها
روایتهایی جالب از "بچه پولدارهای خفن تهران"
توصیه من به پولدارهاست. من از زیر صفر شروع کردم. توصیه من به جوان ها این است که منطقی فکر کنند. پولدارشدن من این طوری نبود که شب بخوابم و صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من وجود دارد. اعتقاد من این است که کسی که به دنبال پول است، باید اعتقادش به دست و بازوی خودش باشد، نه جیب پدر و مادر؛ مثل خیلی از این بچه پولدارها که مشتری من هستند. فرمول پولدار شدن فقط تلاش ...
انتظاری که در نازی آباد سرآمد/ جای خالی یک مرد
خودشان را در خاک زنده به گور کردند تا به دست دشمن نیفتند... بعد از عملیات که منطقه شلمچه به نیروهای ما برگشت، وقتی جنازه این دختران را از خاک بیرون آوردند یاد این شعر فردوسی افتادم که 800 سال پیش می گفت: همه سر به سر تن به کشتن دهیم، از این به که سر به دشمن دهیم... مادر می گفت بعد از شهادت پسرها، یکی از بچه های بسیج محله از حاج آقا پرسید شهادت در خانواده شما چطور بود؟ حاجی یک لیوان آب ...
شهید ابراهیم هادی الگوی فرمانده ارتش
اسلحه کُلت گرفته و هنوز تحویل نداده است. ابراهیم هر چه صحبت کرد که من کلت ندارم بی فایده بود. گفتم: "ابراهیم، شاید گرفته باشی و فراموش کردی تحویل بدی" کمی فکر کرد و گفت: "یادم هست که تحویل گرفتم اما دادم به محمد و گفتم بیاره تحویل بده" بعد هم پیگیری کرد و فهمید سلاح دست محمد مانده و او تحویل نداده. یک هفته پیش هم محمد برگشته تهران. آمدیم تهران سراغ آدرس محمد، اما گفتند از اینجا ...
"حسین وهابی" تنها شهید عید فطر استان قزوین
نگه داشته اید؟ خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی حسینم را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از گذراندن دوره آموزشی، هفده روز مرخصی بدهند که می آیم خانه. این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت 4 بعدازظهر روز هفدهم ماه رمضان بود که حسین رفت بالای کوه ها و ما هم برگشتیم قزوین. ده روزی بود قزوین بودیم که حسین را به همراه ...
هشدار صالحی پشت جاده های جن زده نشریات زنجیره ای ماند!
شخصی ام را به عنوان یک هموطن می گویم و این موضوع ربطی به سازمان انرژی اتمی ندارد، اما امیدوارم زودتر جلو این توطئه گرفته شود... چند ماه پیش بنده گفتم که مسائل بانکی مقداری کند پیش می رود که خب حرف ما مقداری مطلوب واقع نشد. لذا از آن موقع تصمیم گرفتیم نه در بعد سیاسی، نه در بعد بانکی و نه در بعد حقوقی صحبت نکنیم چرا که بنده مسئول فنی برجام هستم. ... درباره پیش رفتن مذاکرات و عملکرد طرف مقابل در ...
حداد عادل: با محبت و مردانی شریکی شعر می گفتیم!/ گرمارودی: محبت انسانی شاعر و شاعری انسان است
نشین گوشه دارالسلام دوست برای حاضران قرائت کرد: ورد زبان اوست شب و روز نام دوست/ کمتر کسی است مثل محبت غلام دوست سنگری: محبت با اشعارش نسل پروری کرده است سخنران دیگر این مراسم دکتر محمدرضا سنگری، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی بود که در آغاز سخنان خود با بیان اینکه مدت ها درگیر این بودم که تفاوت ادیب و مؤدب چیست ، افزود: علامه طباطبایی در تعریف این دو کلمه گفته اند اگر واژه را در ...
کیارستمی به روایت کیارستمی
تولد و نشو نمای اولیه: من متولد سال 1319 در تهران هستم. پدر من پدر یک نقاش و طراح دکوراسیون بود که از فشار قیدهای پدرزنش فرار کرد و در اختیاریه خانه ای ساخت. 40روزه بودم که به آنجا رفتیم و دوسال در خانه ای زندگی کردیم که در نداشت و زمستان ها پتو به در می زدیم و از دوردست فقط خانه ما دیده می شد که اطرافش مزرعه بود؛ یک خانه با شیروانی قرمز که هیچ چیز جز گندم اطرافش نبود. زندگی سختی داشتیم. مادرم عادت داشت جورابهای ما را که پاره می شد، دوباره آن را بخیه می کرد یا همیشه کف جورابم را کفی می دوخت. خوردن برای ما خیلی مهم بود ...
گفت وگویی با همرزم حاج احمد
گروه 90 نفره بودیم که مامور شدیم به تیپ محمد رسول الله(ص). خاطرم هست که با بچه ها داخل یک سنگر اجتماعی در مقر تیپ واقع در علی گره زد مستقر بودیم که آقایی با لباس خاکی، ابروهای به هم پیوسته و سر و صورت خاک گرفته سر رسید. متوجه شدیم که فرمانده تیپ و اسمشان حاج احمد متوسلیان است. ایشان آمد داخل سنگر اجتماعی و اشاره کرد که بروم پیششان. من نوجوانی چست و چالاک و ریزه بودم و حاجی هم می دانست که ...
احمد متوسلیان از پایه گذاران حزب الله لبنان بود
بود که کشورهای عربی به ما گفتند شما که اینقدر علیه اسرائیل می گویید حالا اسرائیل به جنوب لبنان آمده چرا شما کمک نمی کنید. اینجا بود که مسئولان به این نتیجه رسیدند و به اطلاع امام هم رساندند و بنابراین کلیت آن را قبول کردند. *چون کشورهای عربی نیرو نفرستادند حضرت امام دستور بازگشت دادند من از اینجا خودم بودم، روزی که حاج احمد برای دیدار حضرت امام آمد، به ریاست جمهوری نیز رفتند، آن زمان ...
از رجوی تا فریدون در اخبار ویژه کیهان
نگرانم که بگویند بحث سیاسی است، اما احساس می کنم اتفاقاتی در حال روی دادن است... من نظر شخصی ام را به عنوان یک هموطن می گویم و این موضوع ربطی به سازمان انرژی اتمی ندارد، اما امیدوارم زودتر جلو این توطئه گرفته شود... چند ماه پیش بنده گفتم که مسائل بانکی مقداری کند پیش می رود که خب حرف ما مقداری مطلوب واقع نشد. لذا از آن موقع تصمیم گرفتیم نه در بعد سیاسی، نه در بعد بانکی و نه در بعد حقوقی صحبت نکنیم ...
حدادعادل: محبت از السابقون شعر انقلاب است
شعر آئینی داشتند. محبت به زلالی خود محبت است و زنده باد به آن کسی که روز اول به محبت گفت شما محبتید. کسی که چارچوب محبت را رعایت می کند خود محبت است. محبت یک آدم متشرع، زلال، باصفا و با صداقت است و من دست او را می بوسم. *سنگری: ذریه پروری روش محبت است محمدرضا سنگری از پژوهشگران ادبیات آئینی در این مراسم گفت: در خاطرم هست که مدت ها در جست وجوی معنای ادب بودم تا تعریف آن را بفهمم ...
از مدارس کپری تا مدرسه های از ما بهتران/ شهریه 150000000 تومان
طبق گفته های آقای مدیر باید تقریباً یک سال در نوبت بمانم،اما نه برای ثبت نام. فقط برای گرفتن فرم مخصوص! چون اینجا مدرسه خاص است. همین مدرسه چند هزار متری معروف خیابان فرشته تهران که چه آقازاده هایی از آن فارغ التحصیل نمی شوند. ثبت نام که هفت خوان خودش را دارد. فرم ثبت نام باید پر شود و اگر آدرس محل سکونت از الهیه بالاتر بود، مدرسه درباره دانش آموز شما تحقیق می کند. تازه بعد از همه اینها به ...
عکس های دیده نشده از کیارستمی به روایت دوربین مهرداد اسکویی
نگاه را دوست داشت. وی با ذکر خاطره ای از کیارستمی ادامه داد: در همان روز من ساکت نشسته بودم که یک دفعه عباس کیارستمی گفت: آن رو به رو چه می بینی؟ من نگاه کردم به کوه هایی که در دور دست بود و ترکیبش با درخت هایی که در جلوی ما قرار داشت و رودخانه ای در آنسوتر، اما چیز خاصی ندیدم. گفتم متوجه چیز خاصی نشدم. گفت: بازی نور و سایه را ببین. نور از لا به لای ابرها می آید و چقدر روی برگ ها تصاویر ...
حقوق وزرای دولت چقدر است؟/ کاسبان دوران پسابرجام را بهتر بشناسید
من چقدر می ارزم، بهلول فقط قیمت لنگ را گفت. هارون الرشید با عصبانیت پرسید که این مبلغ که فقط قیمت لنگ من است. بهلول پاسخ داد من هم قیمت لنگ را گفتم. خود شما که ارزش ندارید. اکنون آل سعود فقط با پول نفت مانور می دهند و خودشان از عهد دایناسورهای متروکه و به تاریخ سپرده محسوب می شوند، از سوی دیگر منافقین در گدایی تجربه و ید طولایی دارند و اکنون این طعمه چرب را پیدا کرده اند، اما اگر ...
رهایی از سرطان با دعای کودکان
.... هزینه رفت و آمد خیلی زیاد است. خانواده ها محک را دعا می کنند و چه نعمتی بالاتر از این که برای این کودکان مفید هستم. محک روح من است. من با خدا معامله کردم و چه معامله ای بهتر از معامله با خدا. چگونه از بیماری خودتان با خبر شدید؟ مدتی بود که علائم بیماری را حس می کردم و همین باعث شد که با اصرار دخترانم آزمایش های تشخیصی انجام دهم. همان جا به من گفتند که باید به متخصص جراح ...
فاجعه گوهر شاد به روایت شاهد عینی
مقدسین درجه اعلای ایران مریدش بودند. بعد از اینکه رضاخان این کارها را شروع کرد، ایشان تصمیم گرفت به تهران برود و با رضاخان ملاقات کند. داستان این قضیه را پدر من نقل می کرد و می گفت: در حرم دیدم ایشان پشت سر من نشسته اند. تا مرا دیدند، با دست اشاره کردند نزدشان بروم. رفتم و جلوی ایشان نشستم. گفتند می خواهم بروم تهران و با رضاخان صحبت کنم. گفتم: فرض کنید من رضاخان هستم و شما آمده اید با من صحبت کنید ...
برای حفظ حیا اول باید مراقب محجبه ها بود بعد سراغ بدحجاب ها رفت!/ انحراف؛ تهدید جدی برای جامعه متدین/ ...
است که اگر اصلاحشان بکنیم، شما می توانید هویت جنسی، دختر بودن یا پسر بودن را به جامعه زنان و مردان متدین بقبولانید. تعمیق دغدغه های دینی خانواده های متدین نیکوروین اظهار داشت: روزی، خانواده های متدین دغدغه این را داشتند که فرزندانشان ساق دست – آستینک- زیر مانتو بپوشند، اما الان فقط دغدغه شان این دست که فرزندانشان با همه مشکلاتی که دارند، یک نمازی بخوانند! ما پَست رفت داریم ...
صبر کنید تا معلوم شود نامزد ریاست جمهوری می شوم یا نه/مطمئن نیستم روحانی، دور بعد کاندیدا شود
رودربایستی و اما و اگر گذشت. در حوزه های دیگر هم بحث تولیت و... مطرح شد. متأسفانه فقط حرف زده شد و اتفاقی نیفتاد. شما دعا کنید همه ما عاقبت بخیر شویم. (لبخند) نگاه های حمایتی به طرح های وزارت بهداشت مانند دو سال گذشته است؟ یعنی طی اجرای طرح تحول نظام سلامت، نظر آنهایی که در ابتدا آن را تأیید کرده بودند، برنگشت؟ خیر. من حتی حمایت ها را بیشتر می بینم؛ در رأس همه حمایت ها هم مردم قرار ...
نبوغ در یک بشقاب ترک خورده
پیدا کرد. چند سالی به این کار مشغول بود. یک روز بعدازظهر- که من ده- یازده ساله بودم- تلفن زنگ خورد و مادرم جواب داد. متوجه نشدم مادرم چی گفت، اما حس کردم بدبختی به ما رو کرده. مادرم چند دقیقه ای قبل از این قضیه یک بیست و پنج سنتی به من داده بود تا بروم استخر. من پول رو به اش پس دادم. می دانستم که اتفاق وحشتناکی افتاده و فکر کردم که نباید پول خرج کند. بعدش شروع کردم به دعا. گفتم خدای ...
بنیاد در آینه مطبوعات
ازدواج بدون او فرزانه می گوید: بعد از شهادت همسرم، نیایش گاهی اوقات از خواب بیدار می شود و می گوید بابا. می روم بالای سرش و می پرسم: چی شده؟ نمی تواند درست صحبت کند. هر جا می رویم و کسی را می بیند که شبیه پدرش است می گوید بابا. فکر می کردم شاید بعد از چند ماه، پدرش را فراموش کرده باشد اما اینطور نیست. گاهی احساس می کنم که نیایش هم فهمیده دیگر رضا نمی آید. وقتی حرف از بابایش می شود، می خندد و سرش ...
تکذیب نقل قولی از وزیر بهداشت
من به شما بگویم که شما می خواهید برای ریاست جمهوری کاندیدا شوید، شما چه پاسخی می دهید؟ من می گویم صبر کنید؛ معلوم می شود. ادعایی که ما قبلا کردیم درست بوده یا خیر. حرف را همه می زنند. من ادعایی کردم و گفتم ما بچه های انقلابیم و چیزی که 37 سال پیش دنبالش بودیم، آرمان مقدسی بود؛ بنابراین در آن آرمان مقدس همه شیفته خدمت هستند، نه تشنه قدرت. اگر کسی برای مال و منال و پست و مقام تلاش کند، از انقلاب ما ...
از جلسه شورای امنیت برای آشوبگران 18 تیر پالس می فرستادند!
به آقای احمدی نژاد رأی داده بودم، ولی همان موقع ایشان مصاحبه ای کردند که بعداز آن من با یکی از اعضای خانواده ام بحثم شد؛ برخی می گفتند مناظره احمدی نژاد و موسوی جالب بود و من گفتم بسیار مفتضح بود، ازاین جهت که هیچ کدام از آن ها نه موسوی و نه احمدی نژاد اصلاً مسائل امنیتی را نمی فهمند چرا که فهم این نکته خیلی مهم است. ناصح ادامه داد: آن دو نفر نمی دانستند با یک جرقه و جروبحث علنی در ...
فورا مرا استخدام کنید!
...... درحالی که به سختی لبخند می زدم، به نرمی گفتم: " تورو به جون عزیزت بس کن پهلوون! تو که این چهار مثقال گوشت تنم رو آب کردی! ? پهلوان دستی به گردن قطور خود کشید و خندید:" ترسیدی فسقلی؟! " - ترس چیه بابا؛ دل و جگر و شیردونم ریخت تو دهنم! - خودم فدای اون دل و جیگر و قلوه و مغز و سیرابی و شیردونت، داش!... نترس؛ فقط خواستم یه چشمه کوچیک از جُربُزه ...
حقوق ماهانه وزرای دولت قبل چقدر بود؟
نباشید گفتم . از برخوردش معلوم شد که مرا نشناخته است . اما از همان بالا نگاهی به قیافه ام که یک دست عصای کوهنوردی و تسبیح در دست دیگرم بود ، کرده و گفت : آقا من می توانم یک سوال از شما بپرسم ؟ گفتم : بفرمائید گفت : شما یک فرد مذهبی هستید یا حزب اللهی ؟ گفتم : حالا فرق اینها از نظر شما چی هست ؟ گفت : آها " یک فرد مذهبی یعنی مذهبی دیگه ، اما فرد حزب ...
شهادت آقا کمیل منت خدا بر سر ما بود
.... وقتی این حرف ها را می زد و می گفت برای شهادتم دعا کنید من درک نمی کردم و می گفتم مگر شهادت الان هم اتفاق می افتد. الان فهمیده ام شهادت به این نیست جلو گلوله و توپ قرار بگیرد بلکه شهید قبل از رفتن از این دنیا به درجه شهادت رسیده است. شما اگر خصلت شهید را بگیرید به شهدا ملحق می شوید. کمیل هم قبل از شهادتش شهید شده بود. در وجنات و حرکاتش خصایص یک شهید را دیده بودم. تمام کارهایش را با سیره شهدا چک ...
شهیدی که با چفیه به خواستگاری آمد
من در خلوت صحبت کنم. وقتی مادر رفتند، به حسین آقا گفتم من هیچ یک از حرف های شما را متوجه نشدم! تمام حواسم به مادرتان بود! لطفاً همه حرف ها را مجدداً تکرار کنید! گفت همه را تکرار کنم؟ گفتم بله! من حواسم فقط به مادرتان بود و هیچی متوجه نشدم! دوباره شروع کرد و حرف هایش را گفت. همان شب حسین آقا به من گفت فکر میکنم حداقل تا 80 درصد نظر هردومان مثبت است! گفتم از کجا این حرف را می ...
وضع اردوگاه دشمن بهم ریخته است/ امروز دنیا بین ظهور و سقوط قرار گرفت
سوار بر پول و سرمایه های ملت ها شوند اما یک پیرمردی آمد در 22بهمن57 با یک عقبه ای که بر می گردد به خون سید الشهدا(ع) و کاسه کوزه اینها را بهم زد. دشمنان امید داشتند که بعد از فوت امام خمینی (ره)، انقلاب نابود شود وی ادامه داد : چه کودتاها و فتنه گری هایی در مملکت ما کردند و چقدر انسان را منافقین ترور کردند و جنگ هشت ساله را تحمیل کردند اما روز به روز اوضاعشان بدتر شد. ...
جنگ به روایت یک تخریب چی
، نیروهای دیگری آمده و جایگزین ما شدند. ما هم از آن جا خارج شدیم. آمدیم تهران و تجربیات خود را به بچه های پادگان گزارش کردیم. تله ای برای دشمن ساخته شد بعد از آن در سال 64 به عنوان نیروی ساده از سوی لشکر 27 محمدرسول الله (ص)به غرب کشور اعزام شدم. ما را بردند داخل چادر و گفتند: شما این جا باشید، اگه نیرو نیاز داشتیم، از شما استفاده می کنیم. تقریباً چهار ماه در تیپ بودم، ولی هیچ ...
بعضی ها میگویند اینها بخاطر پول رفتند ای کاش شوهرم بود، توی یک چادر باهم زندگی می کردیم
، عید بود، گفت ببخشید شب عید پیشتان نیستم، گفتم عیبی ندارد خودت سالم برگردی، ما خودت را می خواهیم، بچه ها واقعا بهت نیاز دارند. ده روز بعد زنگ زد، گفت جایمان خیلی بد شده است، آنقدر بد که نمی شود نفس کشید، فکر نکنم دیگر برگردم، حلالم کن اگر دیگر ندیدمت، خیلی دوستتان دارم... گفتم نه، تو را به خدا اینطور نگو. فقط برگرد. اینها را که گفت باز باور نکردم. یک شب آمد به خوابم ...
بیشترین ضربه را از هم لباسی هایمان خوردیم/صبر کنید تا معلوم شود نامزد ریاست جمهوری می شوم یا نه/مطمئن ...
. متأسفانه فقط حرف زده شد و اتفاقی نیفتاد. شما دعا کنید همه ما عاقبت بخیر شویم. (لبخند) اخیرا در جلسه علنی مجلس هم این موضوع را مطرح کردید؛ یعنی بالاخره قرار نیست در این دوره بیمه ها تجمیع شوند؟ بعید می دانم در این دوره بتوان بیمه ها را تجمیع کرد. ما از قبل هم قانون تجمیع بیمه ها را داشتیم 5 سال هم اجرا نشد نه در این دولت و نه در دولت قبلی؛ ولی آنچه که من به نمایندگان مجلس گفتم این بود ...