سایر منابع:
سایر خبرها
زن کارآفرین و سرپرست خانواری که نمونه شد/ این شعار من است دوباره شروع کن!
از 20 روز گفتند حالش بهتر شده و می تواند مرخص شود. رفتم کمپ، دیدم دیگر آن جوان قبلی نیست. گفت حاج خانم من حالم خوب شده، مرا از اینجا ببر. بعد هم همان شد و دیگر سراغ مواد نرفت. الان هم حدود 12 سال است کراک را کنار گذاشته و پاک شده. معرفی کرده ام جایی کار می کند. این که با بچه کوچک پنج ساله کار را شروع کردید، سخت نبود؟ سخت که بود، اما خوشبختانه دختر بزرگم خیلی کمکم می کرد و ...
شوخی ایرانیان با کودتای ترکیه | تکلیف سریال جدیده چی میشه؟
لژیونر شماست، روز اومدنش فرودگاه استانبول ترکید، حالا هم که کودتا شد. بعضی خبرها حاکی از شکست کودتا در ترکیه است! . . . یعنی چهارشنبه سوری ما دوامش از کودتای ترکیه بیشتر بود! حتی من یه بار تو خونه مون علیه بابام کودتا کردم بیشتر طول کشید،از ظهر تا شب قدرت دستم بود! (با اشاره به پیام اسکایپی اردوغان): اردوغان که خبرگزاری می گرفت همه عمر...دیدی که چگونه ...
شهیدی که پس از شهادت هم به فکر مستضعفان بود / حجاب زن و مرد ندارد
خودمان انجام دهیم. تلاوت قرآن در بیشتر ایام از شدت علاقه به برادرم هر روز پس از تعطیلی مدرسه به مغازه عکاسی می رفتم و جالب است اغلب او را در حال تلاوت قرآن می دیدم. غلامحسین در راه به منزل، آیات را برای من بازگو می کرد. بسیار به حجاب تأکید داشت و حتی می گفت: باید مردها هم حجاب داشته باشند. خودش هم هیچ گاه حتی جلوی ما لباس آستین کوتاه نمی پوشید. پیش از اعزام من را صدا ...
اس ام اس خنده دار و جالب
ام اس خنده دار باحال دیروز مریض شدم رفتم دکتر. گفت باید استراحت کنی! نمیدونه از بس استراحت کردم مریض شدم اس ام اس خنده دار جدید دقت کردین!؟ . . همه اونهایی که میخوان رژیم بگیرن، روز قبلش جوری غذا میخورنن که تا یه هفته بخوان هم نمیتونن غذا بخورن!؟ اس ام اس سرکاری خنده دار همچین میگه سوغاتی اصفهان پولکیه... ...
شهید 18 ساله ای که نان آور یتیمان بود/ عکاسی که عکس بانوان را ظاهر نمی کرد
راضی هستم و امیدوارم خدا نیز از او راضی باشد. می گفت حفظ حجاب فقط مخصوص زن ها نیست سپس خواهر کوچک شهید آشنا طی سخنانی گفت: مغاره غلامحسین روبروی مدرسه من بود و هر روز صبحها همرا او به مدرسه و ظهرها بعد از مدرسه به مغاره اش می رفتم. هربار که به مغازه می رفتم می دیدم قرآن جلویش باز و مشغول تلاوت قرآن است و در راه مغازه تا منزل این آیات را به من گوشزد می کرد. به حجاب و عفاف بسیار ...
سالروز شهادت حاج اصغر جوانی، فرمانده سپاه بوکان به دست ضد انقلاب
را شکست و پایه های حکومت ظلم و بیداد ستمشاهی را روز به روز سست تر کرد تا زمینه سقوط 57 فراهم شد. همسر شهید: در نیمه های شب، آه و سوز جانگدازی مرا از خواب بیدار کرد. دیدم حاجی با آنچنان سوزی نماز می خواند که انسان به لرزه در می آید. او همیشه با وضو بود و تاکید به نماز شب می کرد. هنگام نماز و عبادت و ایستادن در برابر خداوند متعال اصلاً در این عالم نبود. از نظر اخلاق بسیار والا بود و ...
تاریک و روشن وزنه برداری از زبان کیانوش رستمی
. آن موقع بچه و خام بودم و فکر می کردم اگر نزدیک چهار نفر بروم بزرگ می شوم. -دلخوری شما عمومیت دارد یا می توانید بخشی را استثنا کنید؟ من از دروغ بدم می آید و مبنا تمام این اتفاقات نیز دروغ است. کسی که به من خوبی کند، من هزار مرتبه در حق او خوبی خواهم کرد. مردم کرمانشاه بسیار عزیز، دوست داشتنی و خوب هستند. اگر یک روز کرمانشاه بروید و مهمان آنها باشید اگر خودشان نان نداشته باشند ...
همراه با خاطرات علیرضا قزوه از کودکی تا روزهای انقلاب
حضرت حسین (ع) نفس می کشیدید. از تنفس در این طراوت سیال بگویید. یکی از خاطرات بسیار قدیمی من در هیئت است، کنار سماور بزرگی در هیئت می نشستم و خیلی دوست داشتم به من چایی بدهند و من پخش کنم. غروب هیئت تشکیل می شد. من گاهی وقت ها سه چهار ساعت زودتر می آمدم ،جارو را برمی داشتم و تمام حیاط را جارو می زدم می رفتم تا راه پله و تا جلوی در دستشویی را جارو می کردم. زنجیر زدن ها و سینه زدن ها همه ...
مردمی که خبر نداشتند همسایه آیت الله جنتی اند!
فروشی ای می شوم که در نزدیکترین نقطه به شورای نگهبان واقع شده است، در حد گفتن اینکه خبرنگارم برایش کفایت میکند، می پرسم می دانستید روبروی شما یکی از مهمترین نهادهای جمهوری اسلامی است می گوید نه، حالا اسمش چی هست. با تعجب می پرسم یعنی نمی دانستید که شورای نگهبان اینجاست یا حتی مجلس خبرگان و ... می گوید من سواد زیادی ندارم دخترم فقط یادم می آید توی کتاب های مدنی دوره مدرسه اسم شورای نگهبان بود ولی اگه ...
کودتای ترکیه، باعث بازگشت طارمی به پرسپولیس؟
همیشه حواسشون به این باشه رو نداره ...! نقل قول -4 #31 مهدی پرسپولیسی 6666 2016-07-16 14:58 شما هوادارا مثل اینکه یادتون رفته ؟؟؟؟؟؟ این بی غیرت و بی تعصب دلمون رو شب قدر شکست 11شهریور منتظرشم مرجع ازت خواهش میکنم بچام نقل قول +15 #30 ابراهیم کرمی 2016-07-16 14:55 آره بایپ برگرده.چون اون قرارداد نداشت و انتخاب کرد وحالا پشیمانه.ولی باید ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (284)
کنکور 80 سالشه، وقتش بود از بابام انتقام یاد بگیر نصف توعه ها رو بگیرم، گفتم یاد بگیر دو برابر توعه. (هوای خنکی داره پارک) 32. قیمت قبر و اجاره مسجد و پذیرایی مهمونا انقدر گرون در میاد که فکر کنم من بمیرم جسدم رو یواشکی بسوزونن به همه بگن از خونه فرار کرده. وقتی میری خونه مادر بزرگت و میفهمه که گرسنه ای! 33. ابی همش تو آهنگاش داره امر و نهی میکنه. گریه نکن، چیزی ...
انتقاد چند ریشتری مهرجویی تبعات داشت
هر شهروند، که نخواهد بیماری اش را کسی بداند . و من صد البته این حق را برای همه به رسمیت می شناسم. فردای آن روز باید به سفر می رفتم. هیچ جای دلواپسی برای به هم زدن برنامه ها نبود. می رفتم که روز 12 فررودین برگردم به تهران و بروم به چیذر برای دیدن فیلم تازه عباس کیارستمی. خبر آماده شدن فیلم عباس آقا را نمی توانستم از دبیر بلند پرواز و با پشتکار جشنواره جهانی فجر پنهان کنم. به او نوید دادم ...
اظهارات تکان دهنده گلزن پرتغال: پدرم به خاطر قتل مادرم زندانی است
شخصی خود گفت: وقتی 12 ساله بودم پدرم به جرم قتل مادرم در زندان به سر میبرد. فکر کنم او به 16 سال زندان محکوم شده است. هر وقت فوتبال بازی کردم و برای سوانزی به میدان رفتم، به انگلیس رفتم تا بتوانم پدرم را در زندان ببینیم. من در گینه بیسائو به میدان آمدم و خیلی زود به پرتغال مهاجرت کردیم تا بتوانیم دروازه پیشرفت را جلوی خودم باز شده ببینم. پدرم خیلی تلاش کرد که من در دانشگاه درس بخوانم و همیشه او را در ...
میان مردگان هم می شود زندگی کرد...؟
هر روز قبرستان را نظافت می کردم اما دیابت مثل خوره به جانم افتاد و زخم پای من هر روز عمیق تر می شود و اگر درمان نشود، ممکن است قطع شود. در مدتی که در بیمارستان بستری بودم، از نگرانی همسر و فرزندانم خواب به چشمانم نمی رفت. فوتبال پابرهنه ها وقتی از پدر خانواده درباره تعداد امواتی که در این قبرستان دفن شده اند پرسیدم، علی اکبر- پسر کوچک خانواده- میان حرف ما دوید و گفت: من همه ...
اراده هایی فولادین که مرزهای جغرافیایی را در می نوردند
خواب باشیم تا دشمن درب خانه ما را بزند'. مادر شهید حسینی هم گه گاهی با گوشه روسری اش اشک چشمانش را پاک می کرد از شجاعت و بزرگی فرزندش می گوید. او محمدعلی را آسمانی می داند و می گوید: زمین برای او جایی نداشت. طاهره حسینی افزود: قصد داشتم برای محمدعلی خواستگاری بروم و زمانی که او را از این نیت خودم آگاه کردم گفت: مادرجان می خواهم به سفر بروم بعد از اینکه از این سفر برگشتم زن می گیرم. ...
پیشخوان فوتبال
زندان محکوم شده است. هر وقت فوتبال بازی کردم و برای سوانزی به میدان رفتم، به انگلیس رفتم تا بتوانم پدرم را در زندان ببینم. من در گینه بیسائو به میدان آمدم و خیلی زود به پرتغال مهاجرت کردم تا بتوانم دروازه پیشرفت را جلوی خودم باز شده ببینم. پدرم خیلی تلاش کرد که من در دانشگاه درس بخوانم و همیشه او را در قلب خودم حس می کنم و به دیدار او می روم. با این حال بعد از جدایی از مادرم، متهم به قتل شد و به ...
چرا تو این تابستان داغ برق مردم را قطع کردید؟
ادارجات هستند،هزینه خرید هر پلاک 200 متری در داخل محدوده شهری برازجان بالای 100 میلیون تومان است آخه این مستضعفین از کجا همچین پولی فراهم کنند زمین بخرن و ساخت کنند ؟ مسئولین گذشته و حال و از همه مهمتر شورای شهر گذشته وحال یا ... برخورد با این زمین فروشان رو نداشته اند یا با آنان تبانی کرده اند. خوب بگذریم اون آقای زمین فروش میگه به هر دری میزنم زمینم را که تو محدوده شهر است تغییر کاربری نمی ...
ازدواج به سبک آسان!
کرد تا کمی از دردهایم کاسته شود. دخترم که به دنیا آمد، بیماری لوپوس و روماتسیم استخوان بدنم را ضعیف و ضعیف تر کرد. گاهی حتی توان در آغوش گرفتن دخترم را هم نداشتم، آنجا بود که شب بیداری های همسرم و مادرش شروع می شد. مثلا قرار بود مادر همسرم با ما زندگی کند که ما از او نگهداری کنیم اما بیماری من سبب شد تا او مراقب من و کمک حالم باشد. این روز ها بیشتر از همیشه به این نتیجه رسیده ام که پول و مهریه و ...
پاسداری که فیش حقوق و پاداشش را حضرت زینب(س) صادر کرد +تصاویر
فرودگاه بیاییم. گفت : من از این لوس بازی ها خوشم نمی آید. با آژانس رفت، پشت سرش آب ریختم، انگار از همه دنیا دل کنده شدم. نمی دانم چه حسی بود داشتم. برگشتم توی خونه دیدم گوشی شون جا گذاشتن. زنگ زدم دفتر آژانس تا به راننده شون اطلاع بدهند . یک ربع بعد برگشتند. رفتم گوشی را دادم . آخرین لحظه، آخرین نگاه بین ما رد و بدل شد. من هم به مدرسه رفتم و هر نیم ساعت به نیم ساعت زنگ می زدم، ببینم ...
زاغو کار میخا!+ فایل صوتی
ورچریده و سُه ساعت و نیمی دِمش وُیسکیده و هرچی میوینه قیت میده، رفتم ورش وَش گفتم: چه میکنی؟ یخچالکو سُزُندیا! زاغو گف: بوا میخوام چاقاوُم، گفتم: سیچه؟ زاغو گف: بوا هر آدم چاقیه میوینم تا یه مسولیه، مُنم میخام چاقاوُم تا برم سر کاری که حوقوق نخار بمیری داشتو و خُم لاغریمُم! گفتم: سِیلِ سِرت کِردیه؟ اونا لاغرن میرن سر کار چاقیمن، نه چاق میرن سر کار که لاغراون خو! فقد بلدیه خونه ی مُنه گِرد کنی ...
ع . ص در برابر تهمت التقاط چه پاسخی داد
ها از مصالح مشابهی تهیه می شوند و هر باطلی از مقداری حق بهره مند است، که یوخذ من هذا ضعف و من... . یکی از خوانندگان به من می گفت که کتاب های شما مثل هم هستند و تکرار یکدیگر هستند...گفتم من هم وقتی که تازه مدرسه می رفتم و الفبا یاد می گرفتم خیال می کردم تمام کتاب ها مثل هم هستند؛ چون همه از الفبا درست شده بودند... این گونه برخوردهای سطحی و شتاب زده فقط ریش خود ما را رنگ می کند و ما را ...
اصلا نمی گذارم پسرم سمت فوتبال بیاید
روز ها درباره ی فوتبالیست ها خیلی مطرح است، مشکلات اخلاقی و فساد است که تعداد اندکی گرفتار آن شده اند اما به دلیل شهرت ورزشکاران به سرعت نشر داده می شود. چه پاسخ قرآنی ای به این نوع قضاوت کردن درباره ی دیگران دارید؟ یکی از دلایلی که دوست ندارم فرزندم سراغ فوتبال برود همین نگاه فراگیر نسبت به این قشر از ورزشکاران است. برای کسانی که اگر یک نفر گناهی مرتکب شود همه ی آن قشر را آلوده و گناهکار خطاب ...
جزییات حادثه خودکشی پسر 13 ساله
به گفته بازپرس پرونده قاضی مرادی مادر پسربچه به او گفته: من سر کار بودم. زمانی که بازگشتم، چند مرتبه پسرم را صدا زدم که پاسخ نداد. زمانی که به اتاق خواب رفتم او را دیدم که با شال زنانه خود را از میله کمد آویزان کرده است. او را پایین آوردم اما او دیگر نفس نمی کشید. پسرم از خودش نامه ای بر جای گذاشته که در آن نوشته مادر مرا ببخش! و از دو نفر نام برده که عامل خودکشی اش هستند. او این را هم گفته که چون در دو درس تجدید شده دیگر حاضر به ادامه این زندگی نیست. تقریبا هیچ کدام از اهالی محل در منطقه سبلان او و مادرش را نمی شناختند. هنوز 20 روز هم نبود که آنها ساکن این محله شده بودند. حتی مدرسه ای که رضا در آن درس می خواند هم در ...
بازخوانی پرونده ای از جنس کابوس/ ایامی که به چشم انتظاری کامنت های او گذشت
پرایدم به خمین رفتم و شب ها را داخل چادر مسافرتی می خوابیدم. آن جا بود که فهمیدم آن زن نه تنها متاهل است بلکه فرزند سه قلو دارد ولی دیگر نمی توانستم از او جدا شوم چرا که او با حرف هایش مرا دلباخته خود کرده بود. در حالی که همه این اتفاقات را باور ندارد، می گوید: در همین روزها بود که آن زن 28 ساله از من خواست تا همسرش را به قتل برسانم ابتدا قبول نمی کردم ولی بعد از آن راضی شدم و فرزندان او را ...
همسرم فحاشی کرد، او را کشتم
را خواند و با توجه به درخواست اولیای دم، خواستار صدور حکم قانونی شد. وقتی نوبت به اولیای دم رسید، مادر مقتول از سوی خودش و به عنوان قیم نوه اش خواستار صدور حکم قصاص شد. او گفت: مژگان دخترم خیلی بساز و خوب بود اما شوهرش مدام او را اذیت می کرد و دخترم به خاطر بچه اش مانده بود. مدتی بود که در خانه من زندگی می کرد، می خواست از شوهرش جدا شود و قهر کرده و به خانه من آمده بود. آن روز هم دامادم به خانه ...
فاطمه دانشور عضو شورای شهر تهران
طلبکارم سال 81 و دو بود که اوج بدهکاری من بود. حول و حوش سی میلیون تومان بدهکار بودم و این بدهکاری را تا سال هشتاد و سه با خودم کشیده بودم. وقتی از سفر حج برگشتم، از لحاظ قلبی اعتماد به نفس خوبی پیدا کردم و رفتم پیش کسی که از او می ترسیدم. شما آدمی را که در دوران گرفتاری روز و شب به شما زنگ می زند را دوست ندارید ببینید اما من با حالت اطمینان خاصی خطرش را پذیرفتم و پیش او رفتم. ممکن بود یک ...
بلای وحشتناکی که پسران در پارک بر سر دختر جوان آوردند
باری به مدرسه رفتم و از مدیرش خواستم که به وضع مهسا رسیدگی کنن که چرا یهو اینقدر افت درسی داشته، چرا مدرسه رو دوست نداره، هر روز بهانه می آورد و نمی رفت. اما مدیر اصلاً براش اهمیتی نداشت ،می گفت ولش کنید بذارید مردود بشه تازه حساب کار دستش می آد. اما من مادر بودم دلم نمی خواست دخترم مردود بشه. به مشاور هم گفتم مهسا اون مهسای سابق نیست اما هیچ کدومشون توجهی نکردند نهایتش یک هفته از ...
با شهادت پدر قهرمان زندگی ام را از دست دادم/در خانه ما همیشه به روی مردم باز است/مادر راضی نبود پدر ...
شد و با سلام در کنارم نشست. از اینکه با تکرار و خواهش او را به این مصاحبه دعوت کردم معذرت خواهی کردم و گفتم لطفا آنچه از دوران زندگی با پدر شهیدتان بیاد دارید برایم بازگو کنید. خیلی سخت بود که قهرمان زندگیم را از دست بدهم زهرا افتخاری با اینکه امروز سن و سالی از او گذشته و خود مادر و خانه دار است ولی باچهره ای که همه ی غمها و مشکلات را نشان می داد گفت:من دختر 16 ساله بودم که ...
آخر خط دانش آموزان؛ از خودکشی تا سونامی دستبند
حالا ندا به سوم دبیرستان رسیده، درس ها سخت تر شده، اضطراب کنکور، هم در کلاس و هم در خانه موج می زند و ندا خیلی کم در آزمون ها نمره قبولی می آورد. او احساس می کند یک کوه سنگین به اسم درس روی دوشش است. اما نمی داند چطور باید آن را از شانه هایش بردارد. نمی تواند با مادرش درباره اینکه به درس علاقه ای ندارد صحبت کند. در مدرسه دوست زیادی ندارد. دخترها در گروه های سه، چهارنفره با هم معاشرت می کنند و ندا نتوانسته عضو هیچ یک از این گروه ها شود. از معلم ها و اول ...
چادر، عشق به اهل بیت را برایم به ارمغان آورد/ چادر مقدمه خوب شدن
گلی ام نمازم را خواندم. گذشت، و من بعد از امتحانای نوبت آخر سال دوم راهنمایی آمدم خونه شنیدم مامانم دارد با تلفن در مورد کربلا رفتن حرف می زند بعد از تموم شدن تماسش توضیح داد که قرار است همراه با تعدادی از خانواده به کربلا برویم!، من اصلا علاقه نداشتم که به این سفر بروم و با کلی گریه و زاری گفتم: دلم نمی خواد بیام من می ترسم... ولی آخرش مادر من را راضی کرد. اون موقع به این ...