سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل ستایش: سیاه مست بودم
دختربچه نشست و حاشیه های زیادی درپی داشت. پدر ستایش وقتی متوجه شد که امیر پسر همسایه شان دست به این جنایت هولناک زده است، گفت: یک روز کامل از ستایش خبری نبود، پلیس و خودمان پیگیر شدیم، اما خبری از او نشد تا این که فردایش پلیس خبر داد که ستایش را پسرک همسایه ما دزدیده است. ما همسایه بودیم، او را می شناختیم، ارتباط مان چندان زیاد نبود، اما می دیدمش که به مدرسه می رود. مادرش هم با همسرم سرکوچه جمع می ...
جزئیات جلسه محاکمه قاتل "ستایش"
شدند تا شنوای اعترافات پسرشان باشند. متهم ادامه داد: از مدتی قبل برای دختر مورد علاقه ام خواستگار آمده و اعصابم خرد شده بود. برای همین وقتی ساعت 12:10 دقیقه روز حادثه از مدرسه برگشتم، یک راست به طبقه سوم که در اختیار خودم بود رفتم و مشروب دست ساز خوردم. تقریبا چهار لیوان شد. از حالت عادی خارج شده بودم و همه جا را بنفش و سیاه می دیدم. همان موقع، طرف های 12:30، ستایش را در حیاط خانه مان ...
ابوالفضل پورعرب: زجر یک سرطان بدخیم را کشیدم
در سال های بعد تخصص سینما و تئاتر را انتخاب کردم. او ادامه داد: در دبیرستان تئاتر کار می کردم و به واسطه ی همین با محمود استادمحمد آشنا بودم و از طریق او به گروه کارگردانی یک نمایش معرفی شدم و سال 59 اولین کار حرفه ای ام را به نام مأموریت حساس در سالن چهارسوی تئاترشهر بازی کردم. سال 60 کارمند تلویزیون شدم و تا سال 64 در صداوسیما دستیار کارگردان بودم. اصلاً به سینما فکر نمی کردم چون ...
ابوالفضل پورعرب همه چیز را گفت؛ از سرطان تا اعتیاد/ از چندهمسری تا دامادی هزاران عروس
؛ جناغ سینه وارد اثنی عشر شده بود و همین مشکل ایجاد کرده بود. خوشبختانه سرطانم درمان شد. وی ادامه داد: چهار سال درگیر بیماری بودم و هرچند سرطانم خوش خیم بود اما آزار روحی آن به اندازه سرطان بدخیم بود. تمام مدت منتظر بودم یک نفر به من سر بزند اما جز خانواده هیچ کس نیامد. چرا؟ یعنی این قدر مضر بودیم برای جامعه؟ خیلی عجیب است... پورعرب با اشاره به دردسرهای شهرت گفت: سی سال ویلا داشتم شمال ...
نعمت احمدی: به مرتضوی گفتم روزی وکالتت را برعهده می گیرم
، به ذکر واقعه ای درباره عملکرد آقای مرتضوی در دادگاه 1410 مطبوعات می پردازم: آخر سال 81 پدرم به رحمت خدا رفت. نوروز آن سال در کرمان بودم. بعد از برگشت به تهران به دستور آقای مرتضوی جلب شدم. دعوت نامه ای به من نرسیده بود. ظاهرا ابلاغ قانونی کرده بودند و دستور جلب از سوی ریاست شعبه 1410 صادر شده بود. شاکی خودساخته ای برایم جفت وجور کردند و با اینکه کارمند دولت نبودم، شکایت نزد آقای مرتضوی در مجتمع ...
حادثه 24 شهریور سال 57 میبد به روایت شاهدان و همراهان آیت الله اعرافی(ره)
: حاج آقا اعرافی از لحاظ زهد، تقوا، سخاوت، شجاعت و دیگر صفات انسان کاملی بودند. و ازآنجاکه دل ها دست خداوند است و هرکه برای خدا باشد خداوند هم برای اوست، یک انس و الفت ویژه ای بین ایشان و مردم وجود داشت. هم ایشان با همه وجود در خدمت مردم بود و مردمی بود، و هم مردم حاضر بودند برای ایشان و به دستور ایشان هر کاری را انجام بدهند. و این اعتماد و احترام متقابل ثمرات و برکات زیادی برای میبد داشته است. حاجی حسینی: ایشان با شهامت و شجاعت حرف هایشان را می زدند و از هیچ قدرتی غیر از خدا نمی ترسیدند و به خاطر همین بود که حرف هایشان تأثیرگذار بود. ...
راز شعله های سرکش در آرایشگاه زنانه
وقوع آتش سوزی در محل حضور داشته است؛ بنابراین وی با صدور دستور قضایی تحت تعقیب قرار گرفت و به پلیس آگاهی هدایت شد.متهم این پرونده که با گذشت 7 ماه از وقوع حادثه مورد بازجویی های فنی قرار گرفته بود، عنوان کرد: سال گذشته با زن مطلقه ای در فضای مجازی آشنا شده بودم که از طریق او نیز با زن آرایشگر (شاکی پرونده) آشنا شدم و مبلغ 7 میلیون تومان به خاطر مشارکت در آرایشگاه زنانه به او دادم. بعد از چند ماه آن ...
اگر مردی خودت برو، فقط یاد گرفته ای دستور بدهی!
از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید. دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده. کریمی چشم غره ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد و زد به پل؛ که از آن طرف ماشینی آمد و کریمی تعادلش به هم خورد و افتاد توی آب. حالا مگر خنده ی حاجی بند می آمد؟! من هم که جولان پیدا کرده بودم، حالا نخند و کی بخند. یک چیزی می دانستم که زیر بار نمی رفتم. کریمی ایستاده بود ...
تئوری پردازی احساسات منفی در جامعه ایرانی/مثبت اندیشی یا منفی نگری ،مسئله این است!
وقتی همه چیز سیاه و سفیده. وقتی قراره به این فکر کنی که پس فردا مهندس مملکت میشی اما چون پول و سرمایه و پارتی درست و حسابی نداری مجبوری تا بوق... گوشه این کارگاه جون بکنی، شاید بتونی شهریه دانشگاه رو بدی من فکر می کنم این حرفا واسه ماها بیشتر شبیه شوخیه. اعظم 43 ساله هم که سال هاست یک کارگاه خیاطی را اداره می کند و همسرش را در یک سانحه تصادف از دست داده است، می گوید: شرایط کاریم بد نیست. خدا ...
پسری که صدای دیگران را تقلید می کرد باعث شد پدرش به جای او از مردم کتک بخورد
کار گذاشته است و با عصبانیت به خانه برگشتم. روز بعد وقتی شماره تماس را چک کردم متوجه شدم کار همان پسر دردسر ساز روستاست، به اتفاق چند نفر دیگر مقابل منزل پدرش رفتیم و به شدت به او اعتراض کردیم که او ابتدا منکر خطای پسرش شد و قیافه حق به جانب به خودش گرفت که در آن لحظه کنترلم را از دست دادم و با چوب دستی چند ضربه محکم به او وارد کردم و او را مورد ضرب و شتم قرار دادم که بعد از آن ماجرا هر دو قصد شکایت از یکدیگر را داریم. *خراسان ...
گفت و گو با خانواده کارگران کشته شده مترو
، چون کار و تونل را ندیده بودم. فاطمه و دو فرزندش حالا به خانه پدری او برگشته اند؛ خانه ای که یک پدر مریض دارد که کارگر ساختمانی است و حالا بیکار است و از وقتی خبر مرگ دامادش را آورده اند، افسرده شده. قطعه 352؛ خانه آخر غلامرضا و هادی غلامرضا و هادی برادر بودند؛ دو برادر کارگر که دست آخر هم کارشان، جانشان را از آنها گرفتند. غلامرضا و هادی علیزاده تازه یک هفته بود که به خط 6 ...
پنج حافظ قرآن در یک خانواده 25 نفری
به حفظ ادامه نداد. برادر دیگرم علی دیپلمه است و در چاپ خانه کار می کند برادر دیگرم احمد کوچکترین فرزند خانواده متولد سال 1371 و فوق لیسانس دارد. جمع شدن اعضای خانواده 25 نفری در یک خانه 70 متری مرضیه در مورد دور همی افراد خانواده میگوید: با آمدن بچه ها به خانه شور و نشاط مهمان خانه کوچکمان می شود. هر کدام از خواهر و برادرها که در مناسبت ها به دیدن پدر و مادرم می آید ...
مفهوم شیطان در دعای امام سجاد(ع) - تناسب کید شیطان با شرایط هر شخص
نرفته بودم نیّت دیگری داشتم. دیدیم که یک نمایشگاه کتاب است، با دوستان خود به آن جا رفتیم. یک خانم محترمی، 40 ساله، 50 ساله بود، محترم، سنگین، فروشنده ی آن جا بود. دیدم در قفسه کتابی به نام المقفّی الکبیر گذاشته است. این همان است که میر حامد حسین گفته است، تازه نسخه ی آن به دست آمده و چاپ شده است. من مشتاق شدم. به محلّ اقامت رفتم، یک مرتبه موقع نهار دیدم من نمی توانم نهار بخورم، خدایا چه کنم؟ به صاحب ...
بازیگر زن: بازیگری چشم انداز روشنی ندارد+عکس
دادید بازیگری را ادامه بدهید؟ بله! چون عاشق این حرفه هستم. هیچ کاری به اندازه بازیگری مرا راضی و خوشحال نمی کند. شهرت بازیگری برایتان جذاب است که شما را درگیر کرده است؟ شهرت و محبوبیت بخش لاینفک بازیگری است که بسیار خوشایند است. اما ذات بازیگری این که تو شخصیتی را از روی یک نوشته و متن به وجود می آوری برایم شگفت انگیز است؛ جان دادن به شخصیتی که وجود خارجی ندارد ...
اعترافات تکان دهنده قاتل ستایش
. ستایش در اتاق بود و نمی توانست در را باز کند. به پایین آمدم و او را به آشپزخانه بردم و گلویش را بریدم. قاضی: چند ضربه به او زدی؟ امیرحسین: خرخره اش را دو بار بریدم. قاضی: بعد چه کردی؟ امیرحسین: توهم مشروب که از بین رفت به دوست دخترم زنگ زدم و با او صحبت کردم. صبح فردا به مدرسه رفتم و موضوع را به دوستم گفتم. او گفت اسید بریز روی جسد. اسید گرفتم و روی جسد ...
کابوس دزدان دریایی با خال روی پیشانی از سوریه بازگشت
.... اما امیر من جهاد در راه خدا را به همه چیز، به من، به تازه دامادی، به لباس دامادی و ماشین گل کاری شده و همه و همه آن چیزهایی که هر جوانی آرزوی رسیدنش دارد، ترجیح داد و به سوریه رفت و ثابت کرد مرد است. مردی که از همه چیز، همه چیز گذشت و رفت تا نکند حرامی ها نگاه بد به حرم حضرت زینب ( سلام الله علیها ) بکنند. امیر سال 1388 وارد نیروی دریایی می شود. امیر برای ورود به نیروی دریایی خیلی ...
بهنوش بختیاری، یک سلبریتی به تمام معنا
انجام شد که در اینستاگرام تغییراتی به وجود بیاید و تعداد فالوئرهای خانم بختیاری با ریزش مواجه شود. پس امکان پرسیدن این سوال را نداشتیم. شایعه شده بود که بهنوش بختیاری از همسرش جدا شده. بله آن شایعه را شنیده بودم. نه، من جدا نشده ام و خدا را شکر 9 سال است که دارم زندگی می کنم و قصد جدایی هم ندارم. به شایعات پایان دهید! اینکه همسر شما در مراسم مختلف در کنارتان حضور ندارد ...
قاتل نیستم؛ مجنونم
و برو. چاقو را از خانه برداشتم و در کوچه پسری را دیدم که شبیه بچگی های خودم بود. نفهمیدم چطور چاقو را به او زدم و این کودک را کشتم. باور کنید تا دو سه ماه اول شوکه بودم و باورم نمی شد دست به جنایت زده ام. هنوز هم این ماجرا را باور ندارم. سابقه بستری شدن در بیمارستان روانی را داری؟ چند بار بستری شدم. به دلیل این که دچار توهم می شدم و حالم بد بود، به مرکز روانی می رفتم و به طور ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (313)
...! بیژن و هانا کامکار، پدر و دختر هنرمند در منزلشان در سنندج در زیر تصاویر قدیمی از بزرگان موسیقی و هنر که زینت بخش دیوار منزلشان است. آقا آشنا هم برادر کوچکتر هانا است. حسن اسدی بازیگر سینما و تلویزیون در کنار مادر عزیز و مهربانش. آرزوی سلامتی داریم برای همه مادر های دوست داشتنی. سلفی های رضا خان رفیع در کنار علیرضا افتخاری و محمد گلریز در گوشه و کنار سازمان صدا ...
اعترافات قاتل ستایش در دادگاه
دانستم چه می کنم. روز حادثه از مدرسه به خانه آمدم، ناراحت بودم؛ چون دوست دخترم به من گفته بود برایش خواستگار آمده و می خواهد ازدواج کند. چهار لیوان مشروب دست ساز خوردم و برای اولین بار کاملا مست شدم. قبلا هم مشروب خورده بودم؛ اما این طوری نمی شدم. من هر روز مشروب می خوردم و حدود دو سال بود که استفاده می کردم؛ اما مشروب دست ساز برای اولین بار بود که می خوردم. ناگهان به خودم آمدم و دیدم ستایش در ...
شاهرودی: بدون رنگ کردن مو خوشتیپ بودم
شما هزینه داشت.خیلی بیشتر در دید بودید. اینها همه لطف خدا بود که شامل حال من هم شده است و هوادارها هم خیلی به من لطف داشتند. حالا می گویید خوب لباس می پوشیدم اما من هیچ وقت لباس های زننده نپوشیدم. همیشه به روز بودم و تر و تمیز می گشتم اما مثل یکسری از بازیکن ها که الان تا اسم در می کنند لباس های زننده می پوشند نبودم. کار خاصی هم نمی کردیم مثلا آن زمان مدل موها بالا بود ما هم موها را ...
چرا شهردار کار اقتصادی نمی کند! مطلب ویژه
آقای شهردار محترم و معزز تهران در مورد پاکدستی و ساده زیستی خود فرموده باشند که ایشان به هیچ وجه من الوجوه کار شخصی اقتصادی نمی کنند و اینگونه فعالیت ها را بر خود حرام کرده اند. ما که مازان باشیم برایمان این سوال پیش آمد که اگر من جای جناب قالیباف بودم و شهردار تهران می شدم به چه دلیلی باید دنبال کار اقتصادی می رفتم؟ الحمدلله نگران همسر و خانواده که نیستم. هر کدام از آنها در ...
نسل اولی های دربی: 6و4 نشان نمی دهیم!
استقلال رفتم. البته ناصر حجازی از اینکه من به استقلال رفتم ناراضی بود؛ خدا رحمتش کند. ورزش سه: بازهم سوال از آقای رشیدی داریم، منصورخان چطور می شود شما سال 1351 با 25 سال سن برای تیم ملی جوانان بازی کنی؟ رشیدی: من متولد 1330 هستم نه 26، ماجرا همین است که وقتی برای اولین بار می خواستم از کشور خارج شوم به خاطر مشکل نداشتن کارت پایان خدمت دچار مشکل شدم یکی از دوستانم به من گفت متولدین سال ...
2 جنگ تحمیلی با درایت مقام معظم رهبری از سر کشور کوتاه شد/ مردم می پرسند چرا بعد از حادثه منا، رابطه با ...
. یادم می آید روزی از وین همراه با آقای ظریف بر می گشتیم و در نشست بین المللی سوریه که در سال گذشته حدوداً 4 دور برگزار شد، همراه وزیر خارجه بودم. در یکی از این مراحل آقای ظریف همراه با آقای روحانی عازم پاریس و ایتالیا بودند و صبح قبل از حرکت آنها در فرودگاه، عملیات داعش در پاریس انجام شد که منجر به لغو این سفر شد. در آن نشست من از روز قبل به وین رفتم و از ساعت 9 صبح، جلسه شروع شد. قرار ...
علی پارسا: سرم را تا همیشه به خاطر تولید این آلبوم بالا می گیرم
آنها همکاری کرده ام، آشنا شدم. آن زمان در یک استودیو کار می کردم و فقط آهنگسازی انجام می دادم. به مرور امیدواری من برای ادامه فعالیتم بیشتر شد و با اضافه شدن دکتر فاطمی و آقای عباسی انرژی زیادی گرفتم و توانستم خیلی زود خودم را پیدا کنم و بتوانم مسیر درست را انتخاب کنم و پیش بروم. تیم ما بزرگتر و منسجم تر شد. حالا بخاطر امروز و همه این اتفاقات خوب خدا را شکر می کنم ولی اهداف بزرگ تری دارم و امیدوارم ...
احمدی: آقا! بالاخره تیم ما را بازوندی؟
، در تهران بود که یک بر صفر برنده شدیم، آنقدر درگیر بازی و وقایع آن بودم که پس از پایان دیدار وقتی گزارش را تمام کردم متوجه شدم همه بدنم خیس عرق شده است، جوری بود که انگار خودم هم مشغول بازی هستم، دیدار سنگینی بود که حتی یک لحظه آن را نباید از دست می دادم. اتفاقی شدم گزارشگر ایران در جام جهانی ورزش سه: و بازی دوم؟ یکی بازی دیگر هم دیدار ایران برابر نیجریه در جام جهانی بود ...
گفت وگو با بازیکنی که در حسرت بازی در آ.ث .میلان ماند
همیشه در منزل تشک می انداختم و ضربه قیچی تمرین می کردم که شیشه های زیادی را هم شکستم. البته آن موقع مطبوعات و رسانه ها گستردگی حال را نداشت و ما دیده نمی شدیم و حتی هیچ فیلمی از دوران بازی ام ندارم. ما مجانی فوتبال بازی می کردیم و وقتی وارد بازی می شدیم، به عشق مردم بازی می کردیم. اما بیرون زمین از بالا و پایین شهر گرفته، همه مرا می شناختند و مورد توجه بودم. بعدها که به استقلال رفتم، در کل ایران ...
ملت ایران، همواره قدرشناس خانواده معظم شهدا و پاسدار خون شهیدان خواهد بود
. رئیس جمهوری افزود: خدا به شما و ملت ایران توفیق داد تا به برکت ایثار و وحدت مردم، تحت رهبری امام راحل، عزت کشور و ملت را در سایه اسلام و به نصرت خدا حفظ کنید. دکتر روحانی جانبازان را مصداق کامل و نمونه عالی صبر توصیف و تصریح کرد: اینکه جانبازی مثل شما، پس از تحمل درد و رنج اولیه جانبازی، 34 سال نیز بر این معلولیت جسمی، صبر می کند، بسیار با ارزش و قابل احترام است و هیچ کس جز ...
پرستار بچه ها شوهرم را دزدید
هم بعد از یک سال ازدواج کرد و من تحت سرپرستی پدربزرگم قرار گرفتم. پدر و مادر مهربانی که تمام تلاششان را برای رفاه و آسایش من انجام می دادند و نمی گذاشتند نبود پدر و مادرم را حس کنم . وقتی به سن ازدواج رسیدم با یکی از پسر های فامیل ازدواج کردم. همسرم مردی 37 ساله و با تحصیلات عالی بود، اوایل همه چیز خوب بود به لطف خدا زندگی آرام و نیمه سردی داشتیم، می گویم نیمه سرد چون از لحاظ اقتصادی ...
با تیم بانوان هم می توانیم استقلال را ببریم
به خوبی به سازمان تهاجمی اضافه می شوند و باید از فرصت سود برد. با این حال به نظر استقلال هم برای فرار از این شرایط باید حمله کند چون چیزی برای از دست دادن ندارد و تک امتیاز این بازی هم سودی برای شان نخواهد داشت. هیچ وقت دوست نداشتم پسر باشم هیچ وقت در زندگی ام نگفته ام کاش پسر بودم و در این بازی به میدان می رفتم اما مسلما یکی از آرزوهایم در کنار بازی در جام جهانی، حضور در استادیوم ...