سایر منابع:
سایر خبرها
خزعلی: آیت الله خزعلی معتقد بود که رو حانی تنها یک معاون اول شده و رئیس جمهور هاشمی است
در جلسات بسیجیان می گفتند در این جا هم می گفتند و اینها هم نمی توانستند چیزی بگویند چون ایشان از روی اعتقاد و صمیم قلب و با نفوذ کلام صحبت می کرد و برای خوب سخنرانی کردن و قشنگ صحبت کردن این گونه حرف نمی زد. من در زمان حیات پدرم در جایی با سید محمد خاتمی مواجه شدم، خاتمی گفت: پدر تو بدترین حمله ها را به من کرده و گفته کاری نکنید یک روزی همانند بنی صدر با لباس زنانه از کشور فرار کنید، ولی ...
ستارگان هدایت/ نگاهی به زندگانی و افکار شهید بهرام مهرابی و شهید علی ضامن مهرابی
این عملیات که در عمق خاک دشمن صورت گرفت، او در جمع نیروهای خط شکن بود. او در این عملیات تا مرز شهادت پیش رفت و به زبان خودش امکان اسارت او قطعی بود، اما به طور معجزه آسایی یکی از نیروها با موتورسیکلت به او می رسد و او را از میان محاصره دشمن بیرون می برد. او پس از 45 روز به خانه برگشت. وقتی علی ضامن به خانه بازگشت، فامیل و خانواده و دوستان از او سوال می کردند که چرا دَرسَت را رها کرده ای ...
جویبار فقط یک پلنگ دارد؛ آقا رضا!
نفوذ پیدا کنم او درخواست پزشک می داد و داور بازی را قطع می کرد. اما آقای خادم مدام با من حرف می زد و با توصیه و حرفهای که ایشان کنار تشک با من زد توانستم بر عصبانیت خودم غلبه کنم و به هدفی که می خواستم برسم. در آن لحظات به چه چیزی فکر می کردی؟ من پیش از آمدن به المپیک تنها یک هدف داشتم و آن هم مدال طلا بود.من برای رسیدن به المپیک و حتی رسیدن به فینال خیلی سختی کشیدم. در آن چند دقیقه ...
عروس فراری !
وقتی با مخالفت پدرم روبرو شدم گفتم اگر نگذاری من و رامین با هم ازدواج کنیم برای همیشه فرار می کنم اما پس از عقدمان کارم به جایی رسیده که می خواهم از دست همسرم فرار کنم و خودم را نجات بدهم... دختری 16 ساله که با این سن کم با پسرخاله خودش ازدواج کرده اما در حالی که تنها دوماه از عقدش با او گذشته دچار مشکل شده و به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود گفت: من و ...
پروین: از طاهری بابت نیامدن به دورهمی پیشکسوتان گله دارم/ کسی نمی تواند به من بگوید کجا برو کجا نرو!
...> شب گذشته تولد خوبی برای شما توسط شاگردان و دوستانتان برگزار شده است. باور کنید اگر می دانستم که قرار است برایم تولد بگیرند به این مراسم نمی رفتم. امسال خیلی از رفقایم می خواستند برایم تولد بگیرند، اما برای سن و سال من دیگر بد است که بخواهم هر سال جشن بگیرم. سعید شیرینی روز یکشنبه با من تماس گرفت و گفت یک دورهمی است که شما هم بیایید و من گفتم اگر وقت کنم به این مراسم می آیم. البته یک کیک ...
شوهر فراری: من همسرم را آتش نزدم!
مسافرکشی می کردم. اواخر شهریورماه گذشته با خودروام در حال مسافرکشی بودم که از همسرم پیامی در تلگرام دریافت کردم. متن پیام نشان می داد که از دادگاه خواستار طلاق غیابی شده است. برای همین عصبانی شدم و خودم را فوراً به ارومیه رساندم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ فوراً خودم را به مقابل خانه پدر همسرم رساندم و با زنم روبه رو شدم، از او خواستم از تصمیمی که گرفته منصرف شود، اما گوشش به این حرف ها ...
کودک کار دیروز، امروز آقای گل فوتبال است
، مهر ماه امسال به کلاس ششم در نهضت سواد آموزی می رود و از اینکه باسواد شده و با پایان این دوره وارد مدرسه می شود احساس خیلی خوبی دارد و خدا را شکر می کند که روزهای سیاه زندگی اش رو به پایان است: شکر خدا را می کنم که هیچ کدام از اعضای خانواده ام گرفتار اعتیاد و خلاف نیستند، زیرا پدر و مادرم به این مسائل اهمیت می دهند و همیشه مراقب هستند. من و خواهر و برادرهایم با اینکه سال ها در خیابان ها کار کرده ...
گفتگو با پدیده 2 متر و 40 سانتی والیبال نشسته
را می بینند اظهار محبت می کنند و می گویند دوستم دارند. چند وقت پیش که به همراه تیم ملی در اردو بودیم خیلی شلوغ شد. افراد زیادی برای عکس گرفتن آمده بودند و اردوی تیم ملی پر شد از مردم. آن روز به قدری عکس گرفتم و با مردم حرف زدم که خسته شدم. می دانم شهرت دردسر دارد اما بچه ها داشتند اذیت می شدند. البته همه اینها از لطف و محبت مردم است. در آن میان فردی آمد و گفت خیلی برایت دعا می کنم که موفق شوی ...
کم کاری بی توجیه بنیاد و بی توجهی به ورزش جانبازان
. دیگر نرفتم ایشان را ببینم. دیگر درگیر زندگی و... شدیم. تااینکه خودم نخاعی شدم و حاج احمد آمد ملاقات من. تجربه هایش را به من منتقل کرد و الان 4تا5 سال است که کنار هم هستیم. در ورزش و سفر و ...باز هم بعد از سی سال برگشتیم کنار هم. یک خاطره دیگر هم هست که دوست دارم بگویم. یادم است آن اُسرایی که گرفتم و از داخل سنگر آوردیم بیرون، من بودم و یک سید نامی که بچه نازی آباد بود. ما ...
از خواندن رمان 900 صفحه ای در ایام امتحانات تا رتبه 15 کنکور
که تمام خستگی مطالعات مستمر و تکراری را فراموش کردم و دوباره برگشتم سر کار اصلی! یه جمله خطاب به پدر و مادر “ نام خود را حذف کردم از صف اهدای عضو / قلب عاشق که دیگر قابل پیوند نیست“ پدرم، مادرم؛ امیدوارم یک روز جبران زحمات دل سوزانه ی شما را کرده باشم و از من راضی باشید. یه جمله خطاب به معلمان و مدیران مدرسه به حول قوه ی الهی یکی از توفیقاتی ...
رییس شرکت مرا درخلوتگاهش باردار کرد/ روشنک با وعده ازدواج تن به خواسته کامران داده بود
ازدواج داد. وی افزود: ابتدا بخاطر فاصله طبقاتی مان نپذیرفتم اما او اصرار کرد و وقتی جواب بله را دادم او یک روز دعوت کرد برای دیدن خانه ای که قرار بود بزودی در آن زندگی کنیم همراهش به آنجا بروم پذیرفتم در خانه اعیانی هیچ کس نبود و این بار کامران به من نزدیک شد و رابطه خواست قبول نکردم اما او گوشش بدهکار نبود و مدام به پروپایم پیچید و مرتب از ازدواج و خوشبختی حرف زد و من مقاومت کردم تا ...
مادر برای پسر معتادش، قصاص خواست
ایران آنلاین /با مادربزرگم بر سر همین موضوع درگیر بودم بنابراین روز حادثه به خانه اش رفتم. پدربزرگم مثل همیشه با صدای اذان به مسجد محل رفته بود و مادربزرگم در خانه نماز می خواند که همان موقع کیسه پلاستیکی را دور گردنش انداختم تا او را خفه کنم، اما وقتی دیدم زنده مانده تصمیم گرفتم با چاقو او را بکشم. پس از زدن چند ضربه چاقو، او سر سجده زمین افتاد. وقتی می خواستم النگوهایش را از دستش ...
به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
، هر بار که به خانه برمی گشت با صدای بلند در نمازها و دعاهایش از خدا می خواست شهادت را نصیبش کند. با گوش خودم می شنیدم که با خدا راز و نیاز می کرد و می گفت خدایا یعنی اینقدر من گناهکار و تقصیرکار هستم که لیاقت شهادت را ندارم. مرا از این در رحمت ات رانده ای؟ چرا؟ و سرانجام مدت زیادی طول نکشید که دعاهایش مستجاب شد و در جنگ با تکفیری ها به شهادت رسید. برادرم را تنها نمی گذارم ...
درگیری مرگبار تازه داماد با پدر زنش مقابل کلانتری
خودرواش بودم که به خاطر موضوعی با هم مشاجره لفظی کردیم. وقتی مشاجره ما بالا گرفت، ستار مرا به شدت کتک زد. در حالی که از رفتار او به شدت شوکه شده بودم، تصمیم گرفتم به کلانتری بروم و از او شکایت کنم. وقتی خواستم از خودرواش پیاده شوم ستار اجازه نداد و خودش مرا تا کلانتری رساند. در میانه راه با پدر و مادرم تماس گرفتم و موضوع درگیری و کتک کاری ستار را توضیح دادم و گفتم الان در کلانتری هستم ...
هادی نوروزی هر چه معروف تر شد خاکی تر هم شد / به دنبال سوءاستفاده از هادی نیستیم
ورزشگاه می رفتم و از اینکه هادی را در زمین می دیدم کیف می کردم. احساس غرور می کردم. * هادی چقدر به زادگاه خودش سر می زد؟ - هادی هر وقت که می توانست و مرخصی داشت به مازندران می رفت، حتی اگر یک روز فرصت داشت. هیچ وقت از کپورچال فاصله نگرفت. در هر فرصتی به آنجا می رفت و با خانواده و اقوام دیدار می کرد. هادی مرام و گذشت بالایی داشت. شاید این به خاطر حضورش در کشتی بود که منش و روش ...
در حسرت شوهر دامنم لکه دار شد / فریب هوس بازی های پسری در فامیل را خوردم
باز شد آرامش به ما پشت کرد و هر روز پدرم به بهانه های مختلف با مادرم جنگ و دعوا راه می انداخت. وی افزود:برای من و خواهر بزرگترم تحمل چنین شرایطی سخت شده بود. چشم انتظار خواستگار بودیم که زودتر از این محیط فرار کنیم و به آرامش برسیم، دست تقدیر با خواهرم یار بود و با حضور اولین خواستگار راهی خانه بخت شد. بعد از مدتی با رفتن خواهرم خیلی احساس تنهایی می کردم. 25 سال از عمرم می ...
جدایی بهنوش بختیاری و همسرش!؟ + پاسخ بهنوش بختیاری
قصد جدایی هم ندارم. به شایعات پایان دهید! اینکه همسر شما در مراسم مختلف در کنارتان حضور ندارد باعث شده این شایعه به وجود بیاید . همین طور است. وقتی که همراه و همسر یک فرد در بیشتر مواقع در کنارش نباشد از این حرف ها پیش می آید. همسر من به دلیل اعتقادات شخصی که دارد مایل نیست عکس یا فیلمش جایی باشد، این چیزی است که من از روز اول هم می دانستم و از آن خبر داشتم. همسرم همیشه به ...
ایستاده در میدان مین
شان اصلا از همین میدان شروع شده؛ از عملیات تخریب و باز کردن معبر برای عبور رزمنده های اسلام. هفته دفاع مقدس بهانه ای است تا پای حرف های او بنشینیم؛ فرمانده ای که معتقد است تخریبچی کسی بود که اول نفس خود را تخریب می کرد. **زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد چند ساله بودید؟ سه ماه مانده بود سربازی ام تمام شود که جنگ شروع شد. آن موقع من سرباز ارتش بودم. پدرم گفت تو تازه سربازی ات تمام ...
نماینده ای که از دستانش زیاد استفاده می کند
، ولی مجلس را دست بچه ها ندهید! دست سوسول ندهید! دست کسی که نمی تواند خودش را نگه دارد ندهید! من لهجه دارم و به لهجه ام هم افتخار می کنم. آنهایی که فارسی حرف می زنند چه ... خورده اند تا به حال؟ البته قدرت الله علیخانی در واکنش به اظهارات قاضی پور گفته بود: جای تاسف است که برخی با نادیده گرفتن اهداف و آرمان های نظام و انقلاب و برای دستیابی به پیروزی های مقطعی و کوتاه مدت، به موضوعات ...
کلید رئیس جمهور از دیدگاه پروفسور سمیعی/ توصیه هاشمی به فعالان سیاسی/ ادعای عضو فراکسیون امید درباره ...
شهدا سرودم. او ادامه داد: چندین سال اجازه فعالیت نداشتم تا این که یک روز دو پیکر شهید را به روستای ما آوردند و از من خواسته شد تا در مراسم این عزیزان شرکت کنم. با دیدن پیکر این شهدا بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و همان شب این قطعه را ساختم. همای در ادامه افزود: از شهدا خواستم که دوباره اجازه فعالیت بیابم. مدتی بعد مجوز فعالیت را به من هدیه دادند و من با خودم عهد کردم که هرجا کنسرتی برگزار می کنم این ...
داماد پدرزنش را مقابل کلانتری از پای در آورد
داده است. همسر میلاد (دختر متوفی) در اظهاراتش به بازپرس گفت: ساعتی قبل با میلاد بر سر مسائلی درگیر شدم و او مرا کتک زد، به همین دلیل به او گفتم که باید مرا به کلانتری ببرد تا از وی شکایت کنم، در همن حین با پدرم و مادرم نیز تماس گرفتم و از آنها خواستم خود را به کلانتری برسانند، زمانی که مقابل کلانتری رسیدیم، پدر و مادرم نیز آنجا بودند که میلاد با پدرم درگیر شد، پدرم حین درگیری با میلاد ...
سیاست های دولت یازدهم در پرداخت وام های مسکن شکست خورده است/ مظلوم نمایی وزارت نفت برای توتال فرانسه!/ ...
خوراکی و دخانی، 21 درصد مربوط به هزینه های گوشت و از سهم بیش از 75 درصدی هزینه های غیرخوراکی، 44/4 درصد مربوط به مسکن بوده است. در چنین شرایطی که می توانیم فقط چند هزار تومان به پس انداز اختصاص دهیم، چگونه در بلندمدت صاحب خانه شویم؟ در نظر داشته باشید با پولی که هر روز از ارزش آن کاسته می شود و تورمی که نوسان دارد چگونه پول پس انداز شده ما که مطمئنا بی ارزش می شود، ارزش خود را در ...
رفتن بنا از تیم ملی اتفاق بدی است/ نوربخش در تمرینات با ادبیات بدی صحبت می کرد/ بخاطر مردم سوار ماشین ...
. ضمن اینکه یک خصلت بدی که دارد به دنبال خراب کردن جایگاه دیگران است. البته من منکر توانایی فنی او نمی شوم ولی با ادبیات بدی با کشتی گیران صحبت می کند. *ولی ناصر نوربخش در مصاحبه ای گفته بود که کادر فنی محمد بنا در لندن باعث نتایج خوب آن رقابت ها شد در حالی که بنا همه آن افتخارات را به نام خودش زد. -زمانی که بنا در تیم های پایه کار می کرد نوربخش کجای کار بود. بنا 8-9 سال در تیم ...
میرداماد: خودم را به پاکت نفروخته ام
ایام در اوج فشردگی برنامه ها ، شب ها با حاج مهدی در هیئت ثارالله قم می خواندم. صبح بعد از نماز سوار اتوبوس می شدم می آمدم تهران . یک راست می رفتم خیابان ایران. حاج علی انسانی را از خواب بیدار می کردم و سوار بر ترک موتور حاج علی سه چهار تا مجلس می رفتیم. حتی بار اولی که به در خانه حاج علی رفتم ایشان مرا نشناخت. من خودم را معرفی کردم و گفتم همان جوانی که شش ماه پیش در قم گفتید باید مجالس تهران را ...
رستگار: پدرم معتقد به جنگ بیرون از مرزها بود / صفوی: ما نیازی به کمک بنیاد شهید نداشتیم
که پدرم شهید شد، بهمن سال 63 متولد شدم و پدرم اسفند همان سال شهید شد و از کل جنگ فقط بمباران های تهران را به طور مبهم یادم هست. اما واقعیت این است که هیچ کسی تصویر قشنگی از جنگ در ذهنش نیست، جنگ جز خسارت و از دست دادن چیزی ندارد. ما هم مسلما تصویر خوبی نداریم و از همه دیدمان منفی تر است چون سرپناهمان را از دست دادیم و بزرگترین ضربه را خوردیم اما خب لازم هم بود. پدر من در وصیت نامه اش نوشته است که ...
آنجا که نیستی به هستی می رسد
زندگی قبل از ترک مقایسه می کنم احساس آرامش بیشتری دارم. آن روزها فقط به مصرف مواد فکر می کردم. حالا آینده و خانواده ام برایم اهمیت پیدا کرده اند. مرگ پدرم باعث شد به خودم بیایم؛ اینکه هیچ چیزی برای آدم نمی ماند.آن روزها حتی به اینکه ازدواج کنم هم فکر نمی کردم اما حالا برایم مهم است که یک روزی ازدواج کنم تا مادرم هم به آرزوهایش برسد. وقتی پدرم فوت شد چند روزی را در خانه بودم بعد مادرم زنگ زد به کمپ تا ...
به دریا التماس می کردم که همسرم را به من پس دهد/ مسئولان کمک کنند حق فرزندانم را بگیرم
درخواست نیرو داشت که محمد دوباره آمد و در بجنورد ثبت نام کرد و در آزمون ها قبول شد و در آتش نشانی بجنورد مشغول کار شد و ما هم برای زندگی به بجنورد آمدیم . خانم یزدانی با بیان اینکه همسرم علاقه عجیبی به این شغل داشت، گفت: همسرم برای اهداف خودش تلاش زیادی می کرد و هر زمان که در آتش نشانی آزمون می گرفتند همیشه نفر اول می شد . وی افزود: سال گذشته می خواستم در روز آتش نشان در رزونامه برای ...
ماجرای شهید "مبشر" و یک دزد
بنیاد شهید برود. شب گذشته را با راز و نیاز با پروردگار سپری کرده بود و انگار می دانست دیگر ماندنی نیست. چند روز قبل منافقان قصد ترورش را داشتند اما موفق نشده بودند. از خانه بیرون رفت و دوباره برگشت. رفتم جلوی در. گفت: نگاه کن دل و روده ماشینم را بیرون ریخته اند. ظاهرا می خواستند بمب بگذارند و موفق نشده اند. گفتم بگذار من بروم جلو ببینم چه خبر است. اجازه نداد. ماشینش را راه انداخت و رفت. در خانه را که ...
روایت 13 سال گمنامی شهیدی که تا لحظه آخر شهادت ذکر می گفت/ داوود بعد از شهادت برادرانم طاقت ماندن نداشت
به گزارش کوگانا به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، در بخش اول این گفت وگو " معصومه تاجیک" خواهرشهیدان علی اکبر، حسین و داوود تاجیک، روایت زندگی پدر و مادر و گوشه ای از خاطرات شهید جاویدالاثر علی اکبر را تعریف کرد. در این بخش به بازخوانی زندگی شهیدان حسین و داوود تاجیک می پردازیم. از شهید حسین تاجیک، برایمان بگویید؟ حسین، از ابتدای تولد بسیار مظلوم و مهر ...
کم کم صدای قافله دارد می آید(1)
(علیه السلام) هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند: ... و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (علیه السلام) رفتار نمایم . کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمی شود ... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای ...