سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل در دقیقه نود منکر قتل شد
حادثه برای خریدن قرص متادون به یکی از مناطق مرکزی شهر رفتم اما قرص متادون گیرم نیامد که موادفروش به من پیشنهاد مصرف هروئین و شیشه داد. اما چون در حال ترک بودم نگرفتم و یکی از آنها به من قرص اکس که آبی رنگ بود فروخت. من هم قرص را مصرف کردم و بعد از آن حالم بد شد. وقتی به خانه سیامک آمدم خوابیدم. نیمه های شب بود که از خواب بیدار شدم و در حالی که تعادل نداشتم دست به جنایت زدم. به دنبال ...
آرزویش بی نشانی بود و پیکرش در سوریه جاماند/ دستمال اشک آلود حاجی را برایمان سوغات آوردند
آشنایی با شهید شفیعی روایت عاشقانه های ناتمام را این گونه بیان کرد: حاج محمود پسر عمه ام بود و به واسطه نسبت فامیلی و سربه زیری اش، با آمدن به خواستگاری، جواب مثبت من و خانواده را شنید و زندگی 14 ساله من با او آغاز شد. 26 آبان 55 به دنیا آمد و در 29 آذر 94 برای همیشه آسمانی شد. حاصل زندگی من با حاج محمود دو دختر به نام های فاطمه و زهرا بود زیرا همسرم علاقه بسیار به حضرت زهرا ...
ماجرای باورنکردنی 2 مردی که قربانی ارتباط با یک زن شدند
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، مرد جوان که پس از سقوط مرگبار جوان غریبه ازپشت بام خانه اش دربازداشت است درتازه ترین اظهاراتش اعتراف کرد: هنگام سقوط درپشت بام بودم اما جوان غریبه که با دیدنم شوکه شده بود از ترس تعادلش را از دست داد وسقوط کرد. دراین حادثه که شامگاه شنبه 22 آبان رخ داد، مرد جوانی درسقوط ازطبقه چهارم به بالکن طبقه دوم به طرزدلخراشی جان سپرد. به دنبال این حادثه ...
پیام همسر شهید مدافع حرم برای داعش/پدر شهید: هر کسی می گوید مدافعان حرم برای پول می روند یزیدی است
دل خانواده علی آمده بودند. اما روحیه این خانواده با توجه به اینکه هنوز پیکر فرزندشان هم بر نگشته به گونه ای بود که مهمانشان دچار غم و ناراحتی نمی شد. دلتنگی از نبود او پیدا بود اما عجز و پشیمانی نه. گفت وگو را ابتدا با مادر علی اینگونه آغاز کردیم: *من مادر شهیدم من مادر شهید علی عابدینی هستم که سال 48 در مازندران متولد شدم. 16 سالم بود خدا علی را به من داد. البته ...
شیوا خنیاگر: 6 سال بیکار بودم!
شیوا خنیاگر که آخرین بار در سریال ستایش در قاب تلویزیون ظاهر شد و سریال ماندگار راه شب را داشت، عنوان کرد: تماسی از دفتر آقای زرین کوب داشتم که پیشنهاد نقش مادر کتایون را دادند و تنها چند قسمت آماده بود. قبلا با آقای زرین کوب در سریال مرگ تدریجی یک رویا کار کرده بودم و تصمیم گرفتم در این سریال حضور داشته باشم. به بلندی یا کوتاهی نقش توجهی نداشتم و برایم مهم بود نقشی که به عهده می گیرم ...
پایان محاکمه مرد همسرکش: چون راضی نشد طلاق بگیرد خفه اش کردم
سالی هم که با هم زندگی مشترک داشتیم علاقه ای به سارا پیدا نکردم. به همین علت همیشه با هم مشاجره داشتیم. آن روز برای جدایی صحبت می کردیم که عصبانی شدم. چرا که سارا گفت راضی به جدایی نیست و من از این حرفش بشدت عصبانی شدم. بعد هم یک روسری را دور گردنش انداختم و تحت تأثیر قرص هایی که مصرف کرده بودم آنقدر فشار آوردم که خفه شد. بعد هم به پلیس زنگ زدم! متهم در شرح ماجرای جنایت این ادعا را هم مطرح ...
معجزات وکرامات امام حسن عسکری(ع)
بود - نامه ای نوشتم و عرض کردم: مولای من! سپاس خدا را که این ظالم را از تو باز داشته است من شنیده بودم که او شما را هم به قتل تهدید می کرد و می گفت: به خدا سوگند که بزودی او را تبعید خواهم کرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارک خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن است که به این کار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خواری که خواهد دید، کشته می شود... 10 و همین طور شد ...
نامزدی بازیگر زن ایرانی با یک مرد آلمانی + عکس
دوران تحصیل شیطان و بازیگویش بوده اید. در کودکی و نوجوانی خیلی پرجنب و جوش و به اصطلاح شیطان بودم و اصولا دوست داشتم با آدم هایی که خیلی جدی و مقرراتی بودند دچار چالش بشوم. همیشه با این آدمها مشکل داشتم و نوعی یک دختر هایپر بودم. *آیا هایپر بودن برای یک دختر در جامعه تبعات مثبت دارد و یا تبعات منفی؟ همیشه دچار چالش می شدم و برای اینکه بتوانند من را تا حدی کنترل ...
گزارش | محمود صادقی در دانشگاه شیراز
حنظله این را اثبات کنند. آنها می گفتند ما با خونمان رهبری امام را پذیرفتیم، نه با آیه و روایت و با خونمان از رهبری حمایت می کنیم. اگر رهبری حکم جهاد بدهد، من در اول صف خواهم بود چنان که در انقلاب و جنگ بودم. من در زمانی که برای ثبت نام انتخابات می رفتم به همسرم گفتم؛ همان طور که از مادرم برای جبهه اجازه می گرفتم. الان هم مجلس را جبهه می دانم. مجلس را سنگر و خانه مردم می دانم. خانه ملت و میراث ستارخان ...
یک مشت قالتاق پدرسوخته در شبکه جم کار می کنند/دلیل اصلی رفتنم به جم، بی پولی بود
برایم به کار می بردند. هرچند خودم را لایق این واژه نمی دانم و هنوز دارم یاد می گیرم. آنها قرار بود همه مخارج مرا تامین کنند، اما از نوعِ پول دادنشان فهمیدم که مخارج را از حقوقم کم کرده اند. من اعتراضی نکردم، چون همسرم که در ایران بود به من گفت: به آنها بگو مهرم حلال، جانم آزاد. واقعا از شرایط جم داشتم افسرده می شدم و در آن جهنم از بین می رفتم. محیط نامناسب، دوری از وطن، نابازیگری، ناکارگردانی و ...
کلاهبرداری 2میلیاردی ازطریق پیامک شبکه های ماهواره ای/ مردم برای دریافت جایزه پول واریز می کردند
چه کرد؟ ببینید تیبا در تصادف با X3 چه قدرتی دارد + عکس از بلایی که پسر افغان بر سر دختر زیبای مشاور حقوقی آورد با خبر شوید + عکس زیبایی دختر سه ساله باعث شد خودم رو نتوانم کنترل کنم و به سراغش رفتم!
زن تنها وقتی به سمت صدایی که از زیر شیرونی می آمد، رفت بادیدن یک صحنه بد از هوش رفت +عکس
. وی در گفتگو با GoErie.com گفت: "با یک صدای بلند که مرا صدا می کرد به سمت صدا رفتم وقتی با جنازه نوه ام روبرو شدم حالم بد شد و روی زمین افتادم. او می دانست مدت زیادی بود که دنبالش می گشتیم و همیشه چشم انتظارش بودم. فکر می کنم روحش مرا صدا کرد تا انتظارم را تمام کند. مرگ او واقعا دردناک است."گفتنی است؛ تحقیقات پلیس پنسیلوانیا در خصوص این ادامه دارد. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
مادر 15 ساله بوشهری در دام اعتیاد
برای فرار می گشتم تا اینکه مجبور به فرار شدم چرا که با ماندن ... یک روز که پدرم برای خرید مواد بیرون رفته بود ، ساکم را بسته و برای همیشه از آن خانه لعنتی فرار کردم . ساعت ها در کوچه و خیابان ها سرگردان بودم و سرپناهی نداشتم. تا این که با رضا آشنا شدم و او گفت: حاضراست به من پناه دهد. ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود ولی به نرمی و آرامی گفت: نترس من نیز مانند تو کسی را ندارم ...
طبل بزرگ جنگ زیر پای بسیجی کوچک
ده ها هزار بسیجی دیگر به موقعیت اجتماعی خود باز گشته است. نقل خاطرات این بسیجی ایام دفاع مقدس به روایت خودش باوجود حلاوت مخصوص آن، نشانگر دامنه های این موج عظیم و شورآفرین روح حماسی ساز بسیج است. نخستین باری که می خواستم به جبهه بروم، عضو بسیج مسجد محل بودم. بسیج مسجد مرا به دلیل پایین بودن سن اعزام نمی کرد، وقتی متوجه شدم اعزام نخواهم شد، از طریق دیگری اقدام کردم. رفتم ازپایگاه مالک ...
پایان تلخ پیرمرد فداکار بوکانی
خواست که هر چه زودتر خودش را به زاواکیو برساند. به من گفتند که پدرم دچار حادثه شده اما نمی دانستم که او فوت شده است. پس از شنیدن خبر، بدون اتلاف وقت راهی زاواکیو شدم و وقتی به محل زندگی پدرم رسیدم، شوکه شدم. خانه پدرم دچار حریق شده بود و سیاهی تمام دیوارهای خانه را پوشانده بود. بیشتر وسایل زندگی پدر و مادرم در آتش سوخته بود و همان لحظه مادرم را دیدم که در گوشه ای از حیاط خانه نشسته و در ...
زن سارق: شب عروسی با شوهرم شیشه کشیدیم
دوستانم بازداشت شدم. با همسرت چگونه آشنا شدی؟ در خیابان با او آشنا شدم و مدتی با همسرم دوست بودم تا اینکه با اصرار از پدر و مادرم خواستم ازدواج کنم و در نهایت ازدواج کردیم. اکنون همسرت کجاست؟ یک روز برای رفتن به منزل دوستم سوار بر یک موتور شدم و ترک موتور نشستم اما قبل از رسیدن به منزل دوستم تصادف کردیم و پاهایم شکست؛ اکنون در پاهایم پلاتین است، پس از تصادف ...
فوتبالیستی هستم با دست های پینه بسته!
. آموخته بودم که برای رسیدن به موفقیت باید با همه وجود تلاش کنم. از 14 سالگی در مکانیکی مشغول به کار شدم و هرشب با چهره دود گرفته به خانه می رفتم. دو سال در مکانیکی کار کردم و بعد از آن همزمان با درس خواندن همراه دایی ام برای کارهای بنایی و جدول کشی به روستاهای اطراف می رفتیم. روزهای داغ تابستان سخت ترین روزهای کار بود و باید در زیر تیغ سوزان آفتاب کار می کردیم. هر روز به شوق اینکه عصر به تمرین ...
چون سروکار تو با کودک فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
درست و صحیح و به دوراز غرض و مرض باشد و انسان پاک فکر و پاک دستی باشد چه اجباری است که مثلاً با تغییر یک مدیر در رأس یک تالار یا یک اداره یا یک شورای آن آدم خوب و درستکار و کارشناس مورد وثوق عوض شود؟ پس خانه از پای بست ویران است. امروز بنده مدیر یک تالار کودک شدم دوستان خودم و گروه خودم را می آورم فردا همین بنده رفتم در رأس مثلاً شورایی خاص قرار گرفتم باز همان دوستانم را می آورم حال اگر مدیر گروه ...
عاشق دلشکسته
چون با خواست خودم و بنا به مخالفت خانواده با او ازدواج کرده بودم در حقیقت جایی برای بازگشت نداشتم. خلاصه با همه مشکلات به زندگی ادامه دادم ،او علاوه بر اعتیادش بسیار بدهن، پرخاشگر و عصبی و بدبین بود نسبت به دخترها گاهی سخت گیر و گاهی نیز بی تفاوت بود. حاصل ازدواج من و بهروز یک دختر بود ،کم کم با بزرگ تر شدن دخترمان و مشاهده رفتار ناسالم پدرش مانند اینکه روزها خواب بود شب ها بیداربود و تا ...
پایان محاکمه مرد همسرکُش: چون راضی نشد طلاق بگیرد خفه اش کردم
سالی هم که با هم زندگی مشترک داشتیم علاقه ای به سارا پیدا نکردم. به همین علت همیشه با هم مشاجره داشتیم. آن روز برای جدایی صحبت می کردیم که عصبانی شدم. چرا که سارا گفت راضی به جدایی نیست و من از این حرفش بشدت عصبانی شدم. بعد هم یک روسری را دور گردنش انداختم و تحت تأثیر قرص هایی که مصرف کرده بودم آنقدر فشار آوردم که خفه شد. بعد هم به پلیس زنگ زدم! متهم در شرح ماجرای جنایت این ادعا را هم ...
برنامه ای برای قتل نداشتم
به گزارش شرق، دو سال قبل مأموران پلیس در جریان مفقود شدن مردی قرار گرفتند. مأموران تحقیقات خود را آغاز و بعد از چند روز جسد مرد گم شده را پیدا کردند. خانواده مقتول در این مرحله به مأموران گفتند او برای انجام کاری از خانه خارج شد و طبق معمول همیشه و خیلی عادی بیرون رفت؛ اما دیگر باز نگشت و نمی دانند دقیقا چه اتفاقی افتاده است. بعد از انجام تحقیقات یکی از دوستان مقتول به قتل او اعتراف ...
بهاره رهنما: بی خیال ازدواج، فقط پول!
برای من پیش آمد اما سه روز بعد از عمل با شوق و انرژی سر ضبط برنامه رفتم. مهمترین عامل خوشآیند شما از همسایه ها چه بود؟ دو عامل مهم باعث جذب من به حضور با انرژی در سریال همسایه ها شد. یکی متن بسیار خوب که باعث اطمینان من به قصه شد و مرا سرحال می آورد. دوم، عوامل و بازیگران که جمعی صمیمی، حرفه ای و بسیارخوب را تشکیل داده است. کار با آقای غفوریان به عنوان کارگردان را چگونه ...
تلگرام هووی فرزندان!
خواهیم کرد. مادر نرگس، معتاد تلگرام است! مادرم معتاد تلگرام و اینستاگرام است. با زن های فامیل یک گروه تلگرامی دارند که شب و روز با هم در آنجا چت می کنند. هر بار که می خواهم با او حرف بزنم مدام به تلفن همراهش نگاه می کند و تنها با حرکات سر جملاتم را تأیید می کند. زمانی که در میان حرف هایم از او سؤال می کنم هاج و واج مرا نگاه می کند زیرا تمام مدت حواسش به گوشی اش بوده و حتی کلمه ای از ...
بازیگر شمر : خانم مسنی با کیفش مرا زد!
داشتم کسی جواب مرا نمی داد. مدت ها گذشت تا خانواده من پذیرفتند که این هم یک نقش هست و من فقط قرارِ که این نقش را بازی کنم. این بازیگر برجسته صداوسیما درباره بعد از بازی در نقش شمر گفت: یک مدت از خانه بیرون نمی آمدم، در خانه امن ترین جایی بود که می توانستم زندگی کنم. یک روز می خواستم به خانه تئاتر بروم هنوز از تاکسی پایم را بیرون نگذاشته بودم دیدم یک چیزی خورد توی سرم، برگشتم نگاه کردم دیدم که یک خانم مسنی با کیفش مرا زد و به من گفت که چرا نقش شمر را بازی کردی انتهای پیام/ ...
گلشن گروور: تهران از میلان هم زیباتر شده است/ ارزش برخی فیلم های ایرانی از فیلم های بین المللی بیشتر است
دوستان دیگر دیده ام خیلی تعارف هستید . هر چی به شما می گویند دائما می گویید خوب عالی خیلی خوب . چقدر به این ریشه ها آشنایی دارید؟ خودم دیوانه وار عمر خیام را دوست دارم . من شاهنامه فردوسی را چندین بار خواندم. به نظرم هر انسان کاملی که ریشه های مشترک چند کشور تاجیکستان، افغانستان، پاکستان و هند و ایران را درک می کند مستقل از اینکه چه مذهبی دارد برای خوب زندگی کردن باید اشعار سعدی، را ...
ایدز دارم؛ اما ترکم نکنید
مورد این بیماری هیچ شناختی نداشتم به دکتر گفتم چه باید بکنم اظهار کرد : بیماری شما درمان ندارد. این بیمار با بیان اینکه پس از شنیدن این جمله دنیا روی سرم خراب شد گفت: تنها چهارسال با همسرم زندگی کرده بودم و به دلایل معتاد بودن از او جدا شدم ، اما نمی دانستم پس از جدایی نه تنها از مشکلات رهایی نمی یابم بلکه تا آخر عمرم من را گرفتار بیماری کرده که علاج ندارد. وی اضافه کرد ...
برخورد با تخلف آقازاده ها را از شاهرخ یاد بگیریم!
باید انجام دهم. موقعی که از کارش می پرسند می گوید می خواهم از پسری که زیرگوشش زدم حلالیت بطلبم. دور می زند و در مقر مرا پیدا می کند و حلالیت می طلبد و می رود. این مرامش بود که بقیه را دور خودش جذب می کرد. یک روز یکی از بچه ها قصد داشت یک گونی اورکت را ببرد که من متوجه شدم. به شاهرخ گفتم این پسر اورکت ها را در گونی اش گذاشته تا ببرد، چند وقت دیگر سرماست و خودمان نیاز پیدا می کنیم. پسر را آورد و اورکت ...
مهریه بجای مهرورزی
فقط چند باری در مراسمات عزاداری و دسته های سینه زنی دیده بودم. شنیده بودم که می گفتند علم خوب می کشد و جوانان و مردان محل را سر ذوق می آورد. جوان اول محل بود و در هر کار خیری پیشقدم. وصفش را خیلی شنیده بودم. حتی در روستا پیچیده بود که آرزوی هر دختری ست که یکی مثل او به خواستگاری اش بیاید و اگر در هر خانه ای را بزند، جواب نه نمی شنود و دروازه بزرگ خوشبختی هم به روی آن دختر و خانواده اش ...
دلباخته دختر دایی ام شدم / شب ها برادرش مرا به کارهای زشت وادار می کرد
سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: پدرم می گفت تو که دانشگاه رفته و درس خوانده ای، ببینیم چه تاجی به سر خودت خواهی گذاشت. یک جا برایم کاری جور شد. چون غرور بیش از حد داشتم و آنجا هم شاخ و شانه می کشیدم؛ طاقت نیاوردم. از کارم دست کشیدم. بیکار بودم و یک روز به دیدن پسر دایی ام رفتم. او مغازه ای دارد و استاد کار ماهری است. درآمدش خیلی خوب بود اما عقل کاملی نداشت. حرف ...
درباره تاریخ ایران کنجکاو هستم
دوربین رفتم و آن را بازی کردم. چه چیزهایی در این نقش برای شما جذابیت داشت؟ برای این که پیش از معمای شاه سریال تاریخی بازی نکرده بودم و دوست داشتم این تجربه را داشته باشم. همچنین کار کردن با آقای ورزی را هم دوست داشتم چون قبلا سریال های ایشان را دیده بودم و می دانستم که حتما چیزهای زیادی از ایشان خواهم آموخت. البته فصل اول سریال ستایش هم یک اثر تقریبا تاریخی محسوب می ...