سایر منابع:
سایر خبرها
حیواناتی که دیده نمی شوند!
انتهای مسیری که از گنبد جبلیه به جنوب شهر می رود. از در کوچک آهنی وارد شدم؛ درست زمانی که غرش شیر و پارس سگ همه ی فضای بیرون و داخل مجموعه را پر کرده بود. راستش را بخواهید ترسیدم و خواستم که برگردم؛ کمی بعد اما کنار اتاقک آهنی کوچکی که روی شیشه ی آن، یک تکه کاغذ با این پیام بهای بلیط دو هزار تومان چسبانده شده بود؛ توقف کرده و داشتم پول بلیط را به مردی می دادم که بسیار هم خوشرو بود. از او ...
زنان ابزاری برای مشارکت سیاسی
بنیادین و ارزشمندی مثل تأمین امنیت اجتماعی زنان و کودکان و طرح تاب آوری را مطرح و دنبال کردند اما به رغم گذشت سه سال هنوز این دو طرح به سر انجام مشخصی نرسیده اند. -یکی از وعده های انتخاباتی دولت یازدهم موضوع امنیت اجتماعی زنان بود، به صورت مشخص در این رابطه بفرمایید که چه تحولی صورت گرفته است؟ بله اتفاقاً روی این لایحه خیلی هم مانور دادند و حرف زده شد. این لایحه از جمله وعده های ...
فعالیت قمارخانه های پنهان پایتخت
. همین ارقام میلیونی باعث شده خانه های بازی پوکر در تهران رو به افزایش باشد. حدود 100 خانه.ساعت تقریباً دوازده شب است. در راه به کارهایی که نباید انجام بدهم فکر می کنم. توی راه پله آپارتمان از پشت در ورودی هیچ صدایی بیرون نمی آید. با دوستم وارد خانه می شویم. در هال و پذیرایی یک دست مبل چرمی و یک میز ناهار خوری گذاشته اند. روی میز روبه روی تلویزیون هم دستگاه کارت خوان. یک آشپزخانه و دو اتاق خواب که ...
ارامنه، همگامان عرصه سازندگی و دفاع از میهن
گم می شوم ازقول شیخ بهایی نقل است که می گوید: عمر کوتاه است و دنیا فانی و با وجود این ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم! اما افرادی بودند که این باور را متحول کردند و با عقیده و ایمانشان لحظه ها را معنا بخشیدند و در عمل نشان دادند به زندگی روزمره عادت نمی کنند. زوریک مرادیان نخستین شهید ارامنه در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یکی از کسانی است که با شهادت او موجی از احساس مسئولیت در ...
مصباح یزدی: غرب گرایان ناچارند اعتراف کنند اعتماد به آمریکا غلط بود
برسد و حتی همه خانواده او هم در معرض خطر قرار بگیرند، این معنایش این بود که این شهادت و اسارت یک مصلحتی برای امت اسلامی دارد که بیش از حضور ایشان می تواند مؤثر باشد. یکی از آن مصالح این است که امروز بعد از 1400 سال، آن مدل قابل اقتباس است و دیگران هم می توانند جاهایی یاد بگیرند و به آن عمل کنند. امروز در گوشه و کنار دنیای عالم اسلام،ندای لبیک یا حسین بلند می شود و اگر آن جریان عاشورا نبود، اینها ...
خواستگاری جالب آیت الله بهشتی از دختر شهید مفتح برای یک جوان
فیلم صحنه ای بود که فردی عکس امام را پاره می کرد! از دفتر آقای طاهری اصفهانی زنگ زدند که چنین اتفاقی افتاده و ایشان فوق العاده ناراحت هستند. من گفتم: موضوع را بزرگ نکنید و بگذارید این بحران تمام شود. عبدالله نوری از تهران تلفن زد که: اتفاقاٌ باید موضوع را بزرگ و جو را علیه بنی صدر متشنج کنید. بعد هم قرار شد در همه کشور راه پیمائی اعتراضی نسبت به توهین به عکس امام برگزار شود و روز سالگرد شهادت شهید ...
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش +تصاویر
من هم بتوانم به سوریه بروم دست به دامن پدرم شدم و التماس روی التماس که پدر یک کاری بکن من هم بتوانم به سوریه بروم، اما پدرم به هر دلیلی من جواب سر بالا به من می داد. اربعین سال گذشته به کربلا رفتم و در مقام علی اکبر گفتم: یا علی اکبر امام حسین ( علیه السلام ) منم فدایی عمه جانتان شوم. هنوز از مقام بیرون نیامده بودم که پدرم از ایران تماس گرفت و گفت: کارهایت درست شد برگرد ایران قرار است به سوریه ...
روایتی از خشونت علیه زنان در افغانستان
...، در هرات که رسیدیم گفت رویت را بسته کن. کم کمک که رسیدیم سه روز در خانه شان ماندم بچه شان (پسرشان) را هم ندیدم. برادرشوهر بزرگم گفت ما تو را برای مزدوری آورده ایم، برو دستشویی را بشور. من نمی فهمیدم، هوشیار نبودم که گپ شان (حرف شان) را بشنوم، گفتم من نمی شویم. همین که گفتم نمی شویم او مرا زد. بغضی به کلماتش می پیچد. دست می گذارد جای سیلی. عمیق نفس می کشد. وقتی که مرا زد... عروسی ...
شهید مدافع حرمی که هم در سوریه دفن است هم در ایران
ایمان بوده، ایمان و الهه یک زندگی کوتاه را برای چند صباحی شروع کردند. حالا روایت همسر شهید از روزهای خوش زندگی با ایمان: صبح زود فردای عقدمان به تپه شهدای گمنام جهرم رفتیم ، آن روز ایمان از هر دری حرف زد، و از مسافرت ها و گردش های دوران مجردی اش. کربلا که می رود در بین شش گوشه می نشیند و همانجا آرزوی شهادت می کند و شهادتش را از حضرت می خواهد. برایم گفت . پاتوق ایمان و دوستانش همیشه خدا ...
بازگشت پست مدرن ها به روستای سرخ
کشد تا بیخ گوش هایش، چهره به چهره می شود با مرد جوان تر: صد بار گفتم تو کار من دخالت نکن. در این طویله باید بلندتر شود. مرد جوان تر با تحکم می گوید: میراث فرهنگی اجازه نمی دهد، من چه کاره ام؟ مرد مسن فریاد می زند: من قلم پای میراث فرهنگی را می شکنم. باز فریاد می زند: خانه خودم است. و باز فریاد می زند: هر کاری دلم بخواهد می کنم. فریادش در کوه می پیچد. مرد جوان تر راهی پایگاه میراث فرهنگی می شود. ...
تخلفات آرایشگاه های زنانه/ عروسی با چاشنی عفونت
جمعه بود و روزهای بعد از آن تعطیل بود به همین خاطر برای پیدا کردن دکتر متخصص خیلی اذیت شدم. بعد از آن اتفاق هم هرچه به آرایشگاه رفتم و از آنها گلایه کردم اشتباه شان را قبول نکردند. در آخر مجبور شدم از آنها شکایت کنم اما دادگاه هر حکمی هم بدهد هم آبرو ریزی ای را که آن شب به جان خریدم نمی توانم جبران کنم، مگر من قرار است چند بار عروس شوم؟ آرایشگاه یا داروخانه؟ روی میزهایشان ...
گفت وگو با بنیامین بهادری : متر و معیارم مردم هستند
نشود؟ این طور که شما فکر می کنید نیست و این سبک آن قدرها هم دست نخورده باقی نمانده. همان موقع که بنیامین ورود کرد و آهنگ هایش مطرح شد آهنگ هایی خوانده شد که اگر بشنوید باور نمی کنید من آنها را نخوانده ام. این آهنگ ها بعد از شما خوانده شدند و این استایل شخصی شماست. به هرحال ما تیم خوبی داشتیم و بسیار خوب کار می کردیم. این سبک و استایل از یک تیم درآمده. این سبک، هم متفاوت است و ...
با دوست صمیمی شوهرم هم خوابی کردم، تا وسیله انتقامم شود!
.... تحقیقات نشان داد مردی به طور اتفاقی به خانه شان برگشته و صحنه رابطه همسرش را با دوست صمیمی خود دیده است. عجیب اینکه زن 29 ساله که باید از ترس سکوت می کرد شوهر 34 ساله اش را به باد فحش گرفته و مرتب او را خیانتکار معرفی می کرد. کریم که باور نمی کرد همسرش به وی خیانت کرده باشد به ماموران گفت:کلید کمد اتاق کارم را در خانه جا گذاشته بودم و از آنجا که رییسم پرونده مهمی را از من می خواست ...
پدرم آخرین پیامش را با شهادتش مخابره کرد
با توجه به حضور چندین ساله پدر در میدان نبرد و رسالتی که ایشان بر عهده داشتند، آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داشتید؟ بله، حقیقتاً در سفر آخرش خیلی هوایی شده بود. حتی در سفری که من و پدر در تابستان به مشهد داشتیم، به من گفت: بیا بنشین کنارم تا با هم صحبت کنیم و حرفهایی به شما بگویم. می خواهم وصیت کنم. شاید این سفر، آخرین سفرم باشد. من از همان لحظه که این حرف ها را می زد، شوق پر کشیدن را در ...
درد، پابه پای شین آبادی ها بزرگ شد
خارج برای درمان ولی هیچ جا نبردنمون. همش برای تبلیغات بود انگار و بعدش دروغ. پس از پذیرفتن، همه چیز تمام نمی شود. برای آرزو، همه چیز تمام نشده و تازه آغاز یک ماجرای تازه است. لذت بردن از حال و عزاداری کردن برای همه لحظه ها، آدم ها و اتفاق هایی که از دست رفته است. قبلنا هروقت برای عمل میرفتیم تهران، سه نفر، سه نفر میبردنمون پیش روان شناس و وقتی باهاش حرف میزدیم دلمون آروم میشد. درباره ...
خانه ما خواب ندارد
... پدر مریم ادامه می دهد: خدا می داند آن روزی که نوزادمان را به اتاق عمل بردند چه بر ما گذشت. به حیاط بیمارستان آمده بودیم و دعا می کردیم. از نگرانی حتی لحظه ای نتوانستیم بنشینیم. دخترم زیر تیغ جراح بود و هیچ کاری از دست من برنمی آمد. بعد از چند ساعت دکتر به ما گفت که چیزی شبیه معجزه رخ داده و مریم فلج نشده و توان راه رفتن خود را از دست نداده است. خدا به ما رحم کرد و از آنجا که ایمان قوی به ...
با دعای آویزان بر گردنش شناسایی شد
. در انتظار موافقت پدرم بود که پدرم عنوان کرد هرچه صلاح است و خودت می دانی انجام بده و ماهم بابت رفتنت به سوریه مخالفتی نداریم. از سه روز قبل عید فطر سال 93 هر روز با ما تماس می گرفت و حلالیت می طلبید. بعد عید فطر هربار که تماس می گرفت با همه خانواده صحبت می کرد. برایم عجیب بود که هربار شارژ گوشی اش تمام می شد سریع شارژ می خرید و دوباره تماس می گرفت. حرف از شهادت می زد و برایم سوال شده ...
مجموعه داستان های کوتاه اجتماعی صلاح عسگرپور ( 16 ) : خدا جای حق نشسته
در هر شرایطی تمکین کنی!،پاسخ داد چه کسی گفته فقط ناراحتی مرد باید برطرف شود،مگر زن آدم نیست؟. آقایی به من آموزش داد که دادخواست عدم تمکین در دادگاه خانواده تقدیم کنم،اگر این زن مانند موش آب کشیده نشد من اسمم را عوض می کنم...دعوتنامه دادگاه آمد خانه،برگه احضاریه را امضاء کرد اما به روی خود نیاورد...بعد مشاهده کردم،لیلی نه اینکه موش نشده،حتی به شیر هم تبدیل گشته و رفیقم هم اسمش را عوض ...
خودباوری و موفقیت؛ راه کارهای افزایش خودباوری برای رسیدن به موفقیت
پرسیدم چه کاری را خوب بلدند. جواب ها مختلف بود: تعمیر ماشین، مهندسی صدا، فوتبال، بسکتبال، رقص، خیاطی (این یک نفر از دیگران بزرگتر بود) و داستان نویسی. کارهایی که من نمی توانم انجام بدهم. به آنها گفتم اگر باور نداشته باشید در کاری که می کنید یا حداقل در برابر فردی که با او رقابت می کنید، بهترین هستید، هرگز در زندگی به اهداف تان نخواهید رسید. باید از خواب بیدار شوید و به خودتان بگویید بهترین هستید ...
بازگویی دو خاطره شنیدنی بازمانده اسدآبادی از عملیات کربلای 4 و 5
بیایید زیارت عاشورایی بخوانیم چه زیارت عاشورایی بود، همه بچه های نهاوند هم به ما ملحق شدند. خدا می داند که مجتبی چه سوز و آتشی به راه انداخت یادمِ گریه می کرد و می گفت خدا من دیگِ روی برگشتن به شهرم را ندارم تو این عملیات از ما راضی شود چه حرف هایی که با امام حسین علیه السلام می زد، واقعاً عاشق و دل سوخته امام حسین علیه السلام بود. بعد از زیارت عاشورا بچه ها همدیگر را بغل کردند و ...
سعید مطلبی: در سینمای قبل از انقلاب لقمه قاپیدن نبود
ممنوع الکار شدم، هاشم سبکی با سماجت حکم کتبی ممنوع الکاری من را گرفت. اجازه نداشتم در کاری که می نویسم اسمم را بگذارم و این اتفاق پس از دادا و برزخی ها افتاد. یک جلسه ای در ارشاد برگزار شد، رفتم دیدم پنج تا جوان نشسته اند می گویند شما را دعوت کردیم که توجیه تان کنیم، گفتم سن شما پنج تا روی هم 100 سال نمی شود چی را می خواهید برای من توجیه کنید؟ گفتند لازم است، گفتم نمی خواهم، از همان روز هم تا امروز ...
هر کسی با من مشکل دارد، مهاجرت کند
ظاهرا با گروه به مشکل برخوردید. انگار راست می گویند که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند ... من شاگرد سرکیسیان هستم و بزرگ شده دست عباس جوانمرد و بهرام بیضایی. من رفیق اکبر رادی بودم، من هم نشین بهمن فرسی هستم. من فروغ فرخزاد را از نزدیک باهاش کلنجار رفتم، دوستش دارم، عاشقش هستم. با من نمی شود حرف از دیکتاتوری زد. فریده فرجام، دوست خیلی خوب ما، هنرمند عاقل ما، نمی شناسد ما فراهانی ها را ...
داغی که هنوز تازه است
او هم به خبرنگاری علاقه ای ویژه داشت، بتواند وارد باشگاه شود و به فعالیت بپردازد. این آشنایی میان او و برادرم هم ادامه دار شد و ارتباط نزدیکی میان این دو نفر شکل گرفت. ذوالفقاری ادامه می دهد: چند سال بعد برادرم در واقعه کشتار تروریستی تاسوکی که اسفند سال 84 توسط گروهک عبدالمالک ریگی در منطقه زاهدان اتفاق افتاد، شهید شد و این شهادت تاثیر ویژه ای روی شهید خزائی گذاشت، به طوری که بعد از آن در تمام ...
کشورهایی توسعه یافته ابتدا در توسعه کشاورزی و روستایی موفق شدند
کرد و کشور باید صنعتی شود." من ابتدا فکر می کردم آرتور لوییس این حرف را زده است. بعد از مراجعه مستقیم به کتاب او دیدم که چقدر این کتاب وزین و همه جانبه است و به خاطر تدوین این کتاب، به او جایزه نوبل دادند. اسم کتابش "عرضه نامحدود نیروی کار" است. لوییس در کتابش می گوید که توسعه کشاورزی امر ناگزیر توسعه صنعتی است و توسعه صنعتی هم امر ناگزیر توسعه ملی است. هر کشوری می خواهد به توسعه ملی برسد باید از ...
غلامرضا عنایتی: امیدوارم قبولم کنند و خادم آقایمان شوم
مبرم به پول آن داشتم. آن زمان مثل الان نبود و زیرگذر و ... نداشت. برای رسیدن به اتوبوس به سمت دیگر حرم می رفتم که جلوی حرم بغض کردم و گفتم یا امام رضا خودت می دانی چقدر به این پول نیاز داشتم و اکنون نتوانستم جوراب هایم را بفروشم. شاید باورتان نشود که هنوز حرف هایم تمام نشده بود و اشک در گوشه چشمم بود که یک خانم عرب به سمت من آمد و تمام جوراب هایم را یک جا خرید. تمام آنها را و واقعا مات و مبهوت ...
وقتی در اردوگاه، پیتزا پختم / به اسرا تریاک می دادند
...> دوباره فرمانده اردوگاه عوض شد. مردی قدبلند همیشه کابل برقی در دست داشت. شباهت زیادی به رضاشاه داشت، همه می گفتند این فرماندهِ فرمانده است. همیشه سعی می کرد مؤدبانه برخورد کند. روز اول وارد اردوگاه شد، گفت دخترها را بگویید بیایند بیرون. رفتیم بیرون. گفت من پرونده شما را مطالعه کردم، از این به بعد اگر صدایتان در بیاید، با من طرف هستید و شروع کرد به تهدید کردن. با خندیدن ما فهمید که مسخره اش می ...
موزه کشاورزی قزوین هنوز بسته است
ارسی ها در همان کانکس های آلومینیومی سوختند. ارسی های 6 متری، که اگر می خواستی شیشه های رنگی اش را بشماری، دو شبانه روز طول می کشید: بعد از آن آتش سوزی دیگر زده شدم. به میراث فرهنگی گفتم پنج خانه قدیمی به من بدهید، همه را موزه تحویل تان می دهم. موزه مردم شناسی، موزه خط، موزه ارسی، موزه سنگ... اما برای همین یک موزه هم با من همکاری نمی کنند. نظافت این موزه را هم خودم انجام می دادم. پول کارمند و ...
جلالی بودم، خمینی شدم/ ماجرای ساخت مسجد مقابل معبد زرتشتی ها
درس خارج مرحوم آیت الله بروجردی شرکت کردم و امتحان خارج هم در درس آیت الله بروجردی دادم. چون آن زمان می خواستند به طلبه ها شهریه بدهند از طلبه هایی که در درس ایشان شرکت می کردند، امتحانی می گرفتند تا ببیند طلبه ها درس ایشان را متوجه می شوند یا نه. که من امتحان را دادم و قبول شدم و شهریه برای من قرار دادند. بعد از اینکه درس امام (ره) شروع شد به درس ایشان رفتم و یک دوره تمام در درس اصول ایشان حاضر ...
کتابدار عاشق
فرهیخته که داشت غمگین، از قصه رئیسی می گفت و از غصه و تدبیر رئیسان ، پرسیدم بعد چه شد؟ گفت جناب رئیسی تا این لحظه به گفته اش عمل کرده است و دارد بی آنکه ریالی حقوق بگیرد، چون گذشته و به شیوه دائم خود، با نهایت شور به حضور در محل کار و در عین شیفتگی و عاشق پیشگی به کتاب، هر روز می آید و با همان گرمی و شوخی و دست دادن های پرفشار خود سرگرم کارش است! گویی در دیده و دل و ذهن او هیچ اتفاقی نیفتاده است ...
بخش های خواندنی کتاب آن روز سه نیم بعد از ظهر
داشتیم تعریف می کردیم و از حال هم می پرسیدیم که منم برات تعریف کردم. من حتما باید در این عملیات شرکت کنم. علی با چنان حسرتی حرف زد که از خودم خجالت کشیدم و به حالش غبطه خوردم... پرده دوم: حمله سرخ پوستی! [راوی کتاب که خود از شاهدین وقایع قبل از عملیات کربلای 4 بوده حالا از اتفاقات بعد از عملیات سخن می گوید. اتفاقاتی که منجر به انجام عملیاتی بلافاصله بعد از آن با عنوان عملیات ...