سایر منابع:
سایر خبرها
بسیاری از عکس های دفاع مقدس قابل انتشار نیست/روزی که زندگی من دگرگون شد
نمیشه بگم ولی زحمت بکش من میشینم بغل کتری. گفتم: خب؟ گفت: تو با لگد بزن این کتری بریزه روی پای من. گفتم جناب سروان من اصلا این کاره نیستم!!! گفت: ببین من خودم را می کُشم. از اینجا بلند نمی شوم تا نریزی روم. حالا شما فکر کنید! کتری آب جوش، اون بنده خدا، امیر لطفیان. اینقدر جا خورده بودم که جلویش شروع کردم به سیگار کشیدن. گفتم: نمی توانم. التماس کرد، گفت: جان هر کسی دوست داری بریز. گفتم: من آدم این ...
جام زهری با 28 سال حاشیه!
رزمندگان پرداخت؛ همان فرماندهی که امروز بدهکاران دیروز جنگ به دنبال عامل نوشاندن جام زهر به امام در لباس او هستند. آنان که به دنبال مقصرند، اگر جلو آینه بایستند مقصر را خواهند یافت که اگر آن روز پای کار بودند، اگر خود را از قم و تهران و مشهد آن طرف تر می رساندند، ماجرا جور دیگری رقم می خورد... حداقل با چند سخنرانی به یاری رزمندگان می آمدند؛ نه این که همه سخنرانی های شهادت طلبانه شان و تکریم ...
زندگی نامه فرمانده جنگ های چریکی و نامنظم
حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دکتر چمران در آن دوران نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به ...
حاشیه های حضور رهبر انقلاب در منزل خانواده شهید ارمنی
مضطرب چند لحظه پیش، تبدیل می شود به یک چهره ی مهربان و پر از اشک؛ خم می شود و با همان صورت نمناک، دست ایشان را ببوسد که برادر تذکری می دهد و احتمالا آداب مسلمانان را یادآوری میکند. آقا از مادر می پرسند: حالتان خوب است؟ و جوابی غیرمنتظره می شنوند: نه، مریضم با لحن مهربانانه ای می گویند: چرا؟ خدا نکنه. پس بیایید بنشینید. و خیلی سریع می روند روی صندلی بنشینند و می گویند: خانم هم بیان همین جا. ...
دولتا فکر نان باش که خربزه آب است/ مراحل پنج گانه مواجهه رهبری با سران فتنه
ای مشغول باشند، سرگرم برنامه ریزی برای مدیریت منابع شان برای گذر از خان آخر سال هستند. ملت بیش از هر چیز در این روزها منتظر شنیدن اخباری درباره مسائل اقتصادی و حقوق و دستمزدها هستند. شاید بتوان گفت این یک ویژگی نسبتا منفی است و انسان می تواند به گونه ای زندگی کند که فقط درگیر معیشت و خورد و خوراکش نباشد اما در شرایطی که تامین معیشت با دشواری و عدم اطمینان چندماهه همراه باشد، انصاف نخواهد بود چنین ...
یک جان ناقابل دارم، برای حضرت زینب(س) می دهم
را بریدند. شهیدجاویدالاثر"امیرعلی محمدیان" متولد29آذرماه 1370است که پس از حضور در جمع پاسداران انقلاب اسلامی به درخواست خود به مناطق عملیاتی استان کردستان اعزام می شود و طی سال 93 چند ماه از خدمت خود را در شهرستان قروه سپری می کند. پس ازآن نیز یکسال از خدمت خود را با حضور درجمع پاسداران شهر دهگلان می گذراند. شهید مدافع حرم امیر علی محمدیان برای حضور در جمع رزمندگان اسلام در مسیر دفاع ازحرم ...
ناگفته هایی تکان دهنده از زبان الکلی ها
تریاکند و تلاش می کنند، به سختی تلاش می کنند که هر ثانیه پاک ماندن و مصرف نکردن الکل و مواد را به آن خلسه تقلبی آدم سوز ترجیح بدهند. مثل تمام بازی های زندگی، بعضی شان برنده برمی گردند. بعضی شان هم، باخت را قاب می کنند و قاب بی زاویه قافیه باخته را تا آخر عمر همراه می برند: هیچ کدوم ما اول انتخاب نکردیم مصرف کننده قهاری بشیم که زندگیمونو نابود کنه. وقتی توی توفان می افتی، کنترل کشتی از دست تو خارج ...
حضور چشمگیراقلیت های مذهبی در دفاع مقدس
شهید با اشاره به اصرار برادرش برای اعزام به جبهه و روحیه ایثارگری او، بیان می کند: روزی وانیک به من گفت: اگر قرار باشد همه از رفتن به جبهه خودداری کنند و ماندن را ترجیح دهند، پس چه کسی باید از مملکت دفاع کند. من هم وقتی این شور و اشتیاق او را دیدم، تسلیم شدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا فهمیدم تو دیگر بزرگ شده ای، تو مسئول زندگی خودت هستی بنابراین دیگر مخالفتی ندارم. بازخوانی دفاع مقدس و نقش ...
روایت تکان دهنده گفته نشده از عملیات کربلای4/ پیکرشهدای ما وسیله ی سرگرمی عراقی ها شده بود+عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ،به نقل از ثامن ؛ این روزها حماسه دلیرمردان عملیات کربلای 4 سر زبانها افتاده دلیرانی که به خاطر خیانت وطن فروشان خون پاکشان مظلومانه ریخته شد محسن ابوالحسنی از رزمندگان قم که در گروهان دوم گردان امام حسین لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) در عملیات کربلا 4 حضور داشت روایت شنیدنی از این عملیات را برایمان نقل کرد. دو روز قبل از عملیات مینی بوس ها آمدند مقر گردان که در جاده اندیمشک بود،مقری که نیروها آموزش های لازم را برای عملیات دیده بودند ،مقری که کا ...
شکنجة دختر برای شکستن مقاومت مادر
زیبا خوانده می شد که گویی خدا خود سخن می گفت و خطابم قرار می داد و مرا به صبر و نماز فرا می خواند، بر زمین نشستم و تازه به خود آمدم و دریافتم که از دیشب تاکنون چه اتفاقی روی داده است. صدا، صدای آیت الله ربانی شیرازی(2) بود خیلی سوزناک دلداریم می داد. اونیز از همان دیشب، چون من تا صبح نخوابیده بود؛ و تا سپیده صبح نماز و قرآن می خواند، ولی صدایش در میان آن همه فریاد و جیغ گم می شد؛ و من ...
زندگی نامه فرمانده مقاومت خرمشهر+عکس
...: تولد و کودکی به سال 1333 در خانواده ای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردکشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید که از همان کودکی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت. خرمشهر، شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی که خاطره دلاوریهایشان برای همیشه در ...
مباحثه تاریخی امام خمینی و آیت الله حکیم درباره قیام علیه حاکم جائر
جان بازی کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد عده ای از علمای شیعه قیام کردند و دسته هایی از آن ها کشته شدند. آیت الله حکیم (ره): تاریخ چه فایده ای دارد باید اثر داشته باشد. امام خمینی(ره): چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین بن علی (ع) به تاریخ خدمت مؤثری نکرد؟ و چه بهره بزرگی از قیام آن حضرت می گیریم؟ آیت الله حکیم (ره): شما جواب خدا را در این ...
تصاویر جدید احسان کرمی و همسرش + بیوگرافی و گفتگو با او
دارد او چندین ماه من را حمایت کرد و مواظب من بود که کجا باشم و با چه کسانی کار کنم. چرا تشریفات خواندم ایران یک سیستم آموزشی مریض دارد و به اینکه افراد در چه کاری می توانند پیشرفت کنند کاری ندارد و به افراد ارتباط با انسان ها را آموزش نمی دهد. از دوره راهنمایی تکلیفم با خودم مشخص بود و می خواستم در هنرستان صدا و سیما کارگردانی بخوانم؛ اما برای ورود به آن از من پرسیدند که معرفم ...
استوار، مقتدر و پر ابهت همچون دماوند!
... او گفت همسر من در محل کار که امور تربیتی هستند همکاران حزب اللهی دارند و چند مورد هم به دوستانشان معرفی کردند و به سرانجام رسیده و اگر شما هم بخواهید معرفی می کنند. ایشان هم همسرم را معرفی کردند و مقدمات خواستگاری و صحبت های قبل از ازدواج فراهم شد. 5 دی ماه 1365 روز عقدمان بود. من گفتم برنامه جبهه رفتن من کماکان ادامه دارد و چندین بار به جبهه رفتم و دوباره برگشتم و همینطور ببین ...
اسم اباعبدالله که می آمد اشک سالار سرازیر می شد
تغییر کرده بود؟ مسلماً پخته تر شده بود. این جوان ها به جبهه که می رفتند ساخته می شدند. سالار هم بعد از چند بار حضور در جبهه خیلی تغییر کرده بود. انگار که دارد رو به اوج می رود. یک بار به خانه ما آمد و موقع خداحافظی وضو گرفت. پرسیدم مگر نماز نخوانده ای؟ گفت چرا می خواهم بروم پیش دوستانم، اگر می خواهی تو هم بیا. گفتم من که دوستانت را نمی شناسم. گفت آنها تو را نمی بینند. فهمیدم قرار است به گلزار ...
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
نشان داد که چه کار باید کرد. [9] مقام معظم رهبری نبرد رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس را نیز نمونه ی دیگری از جنگ با اهل قبله می دانند: یادتان است که در جنگ تحمیلی وقتی بچه های ما می رفتند سنگرهای دشمن را می گرفتند و آنها را اسیر می کردند و به داخل سنگر می آوردند، وقتی جیب هایشان را می گشتند، مهر و تسبیح پیدا می کردند. آنها جوانان مسلمان شیعه ی عراقی بودند که مهر و تسبیح در جیبشان بود ...
حقیقت ماجرای عزل بنی صدر از سوی امام(ره) / مسعود رجوی قطعا عامل CIA بود
جوری نیست . بروید داستان آن خاندان بنی اسرائیل را بخوانید که می روند و به نبی شان می گویند برای ما یک فرمانده بفرست که در مقابل جالوت بجنگیم. اگر امامت و ولایت یکی بود خوب همان نبی باید می آمد فرماندهی می کرد دیگر. گفت من باید به خدا بگویم تا بینم به چه کسی بسپارم. بروید سراغ طالوت. طالوت بود در بین شان ولی قبولش نمی کردند. رفتند از نبی پرسیدند معرفی کرد. این داستان را خدا می گوید برای اینکه ما بهمیم ...
اسنادی که واقعیت های عملیات کربلای 4 را آشکار می کنند
نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد. تلفن را برداشتم. کسی می گفت: جناب سرهنگ وفیق؟ گفتم: بله گفت: چند لحظه گوشی... و به دنبال آن صدای صدام به گوشم رسید. او بعد از سلام، وضعیت را جویا شد. گفتم: تا چند دقیقه دیگر حمله در منطقه میانی آغاز می شود و به دنبال آن حمله منطقه جنوبی آغاز خواهد شد. بیش از نیم ساعت در شرایط بسیار سخت انتظار آغاز حمله باقی ماندم. برای اینکه خود را مشغول کنم و از اضطرابم بکاهم، با ...
پدرم آخرین پیامش را باشهادتش مخابره کرد
. حتی در سفری که من و پدر در تابستان به مشهد داشتیم، به من گفت: بیا بنشین کنارم تا با هم صحبت کنیم و حرفهایی به شما بگویم. می خواهم وصیت کنم. شاید این سفر، آخرین سفرم باشد. من از همان لحظه که این حرف ها را می زد، شوق پر کشیدن را در وجود پدر دیدم. چند روز قبل از شهادتش هم به من گفت: نمی خواهی کربلا بروی؟ گفتم: شرایط باشد چرا نخواهم. گفت: من برایت هماهنگ می کنم. بعد از هماهنگی و ثبت نام در کاروانی ...
با شخصیت امام زندگی کردم/ از نزدیکان امام بازخورد مثبتی گرفتم/ گلایه از عدم حضور خانواده امام در پشت ...
دولت موقت دیداری با امام داشت و ایشان درباره خاطره خود از فرانسه و چگونگی آمدن از عراق به کویت و از کویت به عراق و فرانسه گفتند. در این بین جمله ای کلیدی داشتند که سر نخ عجیبی برای شناخت شان بود: ما هر جور فکر می کردیم کار جور دیگری می شد و بنابراین معلوم بود که اصلا خواست خدا دخیل است، من هیچ چیز را برای خودم قائل نیستم و برای شما هم قائل نیستم. این جمله نشان دهنده این است که ایشان به جایی رسیده ...
عاشقانه های نامدارها برای "گمنام ها"
اند پس به گذشته پر افتخار خود ببالیم و خود را همیشه مدیون تربت پاک شهدا بدانیم خدا ما را قدر دان دلاوری های ان عزیزان قرار بده مرتضی غرقی خبرنگار صدا و سیما سیدمحمدعلی حسینی (مشاور وزیر و مدیرکل دیپلماسی رسانه ای وزارت امور خارجه): داستان عجیبی است حکایت بودن ها و ماندن ها. بودن های بی حاشیه و ماندن ها جاودانی. دوستی می گفت، من مانده ام که چرا هر جا که تاریخ شکل می گیرد، آنجا ...
نسبت علوم اسلامی با علوم انسانی
؟ رنگ غالب، همین جوری بود که عرض می کنم. حالا آنچه من می گویم آقای خاتمی نمی تواند شاهدش باشد چون من دارم از آن دوره های قدیم می گویم. ایشان یک نصفه نسل بعد از من است. شاهد از غیب رسید! آقای دکتر احمدی رسیدند. ای کاش ایشان بودند و من عرضم را می گفتم تا شهادت می دادند. ولی در این 10، 15 سال اخیر، مسئله، مسئله ای دیگر است. امروز ما ناظر این واقعیت اجتماعی هستیم که جوان هایی با استعدادهای ...
من زنده ام و نفس می کشم هنوز
بیدار شدم و به همه نگاه کردم، هوا سرد بود خواهرها و برادرم سرشان را زیر پتو برده بودند، رقیه، فاطمه، علی و زهرا و زهره کوچکترین عضو خانواده کنار مادرم خوابیده بودند بعد از هر بار بیدار شدن از اینکه همه خانواده ام سالم هستند خدا را شکر می کردم و می خوابیدم. نمی دانم چه زمانی از روز یا شب بود که ناگهان صدا و لرزشی مهیب، خوابم را آشفته کرد قلبم ایستاد، نیم خیز شدم تا برادر و خواهرهایم را بیدار ...