سایر منابع:
سایر خبرها
شغل آنها قمار است و نامشان قمارباز!
در گعده های چهار، پنج نفری نشسته اند و از دور طوری به نظر می رسد که در حال خوردن غذا هستند؛ ولی نزدیک تر که می شوم، در حال کارت بازی هستند یا به قول برخی پر می زنند و پول هم بینشان ردوبدل می شود. روی موکت نشسته اند و سخت در حال کارکردن هستند؛ کاری که وقتی صبح از خانه بیرون می شوند، می آیند اینجا تا شب. فردی که در چندمتری شان آبمیوه فروشی دارد، می گوید تعطیلی هم ندارند و حتی جمعه ها و مثل امروز که یک روز برفی است هم می آیند و تا شب همین جا نشسته اند. آبمیوه فروش کلی بدوبیراه به آنها می گوید. شغل این افراد قمار است و نامشان قمارباز . ...
کابوس سومالی در خانه صیادان: شایعه ی خوب هم خوبه/ این همه خانواده بدبخت شدند برای یک لقمه نان حلال
، گوسفند، ظرف و ظروف و پتو داشتیم فروختیم. همه اش شد 20 میلیون تومان. دادیم که اقلاً به عبدالله غذا بدن. شریف هم بعد از عبدالماجد مرد . برای رسیدن به این روستا بیش از دو ساعت در جاده های خاکی و آسفالت رانده ایم. شهرام پسر خاله پروین، راننده است. می گوید: کنارک آخر ایرانه. بعد از اسکله دیگه آبه و خاک ایران تموم می شه. این دِه ها که برای کار ازش میان کنارک انگار آخر دنیاست . از جاده ...
پهلوان جوسر و ناپدری دیو
به اش نمی خورد. مرد راه افتاد دنبال پرنده. زنش داد زد که ولش کن. نرو دنبالش. اما گوش شوهره به حرف زنش بدهکار نبود. از این تپه به آن تپه و از این صخره به آن صخره رفت و چشم از پرنده برنداشت. رفت و رفت تا رسید به قلعه ی سفیدی. پرنده از بالای دیوار رفت تو قلعه. شکارچی هم رفت و از دروازه نگاه کرد و دید قلعه پر از اسب است. رفت تو. به هر جان کندنی بود از لابه لای اسب ها گذشت و از چند دروازه و دربند رد ...
پهلوان جو سر
.... دهقان پوست اژدها را شناخت و خوشحال شد و گفت مردم این خبر را بشنوند، جشن می گیرند. الان می رود و از پادشاه مژدگانی می گیرد. مرد دوید و رفت تا رسید به قصر پادشاه و خبر داد که پهلوان پرزوری پیدا شده و اژدها را کشته است. پادشاه خوشحال شد و گفت زود این پهلوان را بیاورد پیش او. مرد از راهی که رفته بود، برگشت و جو سر را با خودش پیش پادشاه. وقتی رسیدند، پادشاه رو کرد به جوسر و اسمش را پرسید و گفت: تو ...
اینجا عاشقان دل را به آتش می زنند+عکس
حادثه می پرسم و می گوید: وقتی به محل حادثه رفتیم فرمانده ما را تقسیم کرد و هر کس کارهایی که به او محول شده بود را انجام می داد. از ساختمان که بیرون آمدم سراغش را از بچه های گروه گرفتم. گفتند: میرزاخانی را با آمبولانس بردند. همه آتش نشان ها تمام توانشان را گذاشتند. وقتی کسانی که تمام زندگیشان در آتش می سوزد پا به فرار می گذارند تا جانشان را نجات دهند، آتش نشان به دل آتش می زند تا اموال مردم را از ...
کشف و انتقال پیکر تعدادی دیگر از آتش نشانان شهید / "تغییر زمان تشییع" / "خبر عجیب" درباره تعداد مفقودی ...
اعلام مفقودی را پر می کنند. جلوی در کلانتری دو دژبان سؤال پیچم می کنند که چرا می خواهم داخل بروم. می گویم مفقودی دارم. با خودم می گویم چه فرقی می کند این روزها همه مفقودی داریم. فقدان آتش نشان ها، فقدان امکانات، فقدان شادی... اتاق کوچک تجسس کلانتری پر از جمعیت است. مردها و زنان نگران و رنگ پریده در حال پر کردن فرم مفقودی هستند. دو مرد مسن روی صندلی وا رفته اند و خیره به دیوار روبه رو ...
آتش فقر بر جان سرزمین خوشه های طلایی/ پولدارها چاه می زنند اما قورباغه هم پرورش نمی دهند!+ تصاویر
...، آنها که مانده اند هم توان رفتن ندارند، زن جوان در گوشی می گوید: امنیت هم که نداریم، آدم های خوب روستا از این جا رفته اند. لبخند تلخی می زند و ادامه می دهد: من این جا مستاجرم، فکر کن توی روستا مستاجر باشی، توی اتاق دخترم نان می پزم و نان ها را می فروشم تا درآمدی داشته باشم. زن جوان دیگری در حالی که دو پسر قد و نیم قد در کنارش نشسته اند و کودک خردسالش هم در حال شیر خوردن ...
آمریکایی ها معتقدند ترامپ و کلینتون در طول تاریخ آمریکا منفورترین هستند /برای روسیه خانم کلینتون یک ...
باید هزینه آن را بدهد و این یعنی همه دیدگاه های او برخاسته از مسائل اقتصادی آمریکا است. ترامپ اقتصاد را بر همه چیز مقدم می داند و می رود برای اینکه به داخل بپردازد. یامین پور : آقای افراسیابی! دقیقاً در زمانی که آمریکا بعد از سال ها تلاش برای گستراندن قدرت و هژمونی خود در دنیا تلاش می کند و به سیاست خارجی خود می نازد حالا یک روند عکس را با انتخاب ترامپ شاهد هستیم و بنا به نقلی که کردم ...
روزنامه های سه شنبه
.... نگاهم می کند و می پرسد: شما هم مفقودی دارید؟ نمی دانم در جوابش چه بگویم. زن جوانتری هم کنارش نشسته و با چشمان قرمز و پف کرده اش نگاهم می کند. چند نفر فرم مفقودی به دست از کلانتری بیرون می آیند و از دژبان ها آدرس مغازه فتوکپی را می پرسند. کلانتری 109 بهارستان از صبح شاهد آمد و شد آدم هایی است که فرم های اعلام مفقودی را پر می کنند. جلوی در کلانتری دو دژبان سؤال پیچم می کنند که چرا می ...
هاشمی گفت: با دست پر از عربستان بازگشتم ولی احمدی نژاد همه این توافقات را بایگانی کرد
تابناک آذربایجان غربی: یار دیرین امام آیت الله هاشمی رفسنجانی دو هفته قبل در سن 82 سالگی دار فانی را وداع گفت، اما جایگاه او در سیاست ایران آنقدر رفیع بود که چه بسا تا مدتها شاهد بیان خاطرات، نظرات و ناگفته ها حول شخصیت او باشیم؛ شخصیتی که خود در زمان حیات، به واسطه کتاب خاطرات سالانه اش، نقل کننده صدها و هزاران خاطره ریز و درشت از عالی ترین سطوح تصمیم سازی و تصمیم گیری در سیر انقلاب اسلامی و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران بوده ...
از قضیه اختلاس در مسکن مهر تا داستان ازدواج علی نیکزاد
فاصله دارد، امکانات رفاهی ندارد، زیر ساختارهای مناسب را دارا نیست. نمی خواهم بروم زندگی کنم. نیکزاد: مثلاً کجا ؟ مجری: حالا کجا مهم نیست. نیکزاد: یکی را من گفتم باز هم میگم. مثلا گچساران همان 40 واحد را گفته بودم. من 2 هفته بعد زنگ زدم گفتند همه را دادیم به جوان ها تموم شد. آقای رنجبران دولت.... مجری: یعنی همین چند وقت پیش این اتفاق افتاد؟ ...
همه قربانیان پلاسکو، از شایعه تا واقعیت
دهد و می گوید: اینها همه شایعه است. می گویم که روند اعلام ناپدید شدن افراد چگونه است و چطور می شود مطمئن شد که چند نفر ناپدید شده اند؟ جواب می دهد که ابتدا باید در کلانتری فرم پر کنم. بعد هم آن فرم را به اداره آگاهی می فرستند تا درآنجا درباره فرد ناپدید شده تحقیق شود. می پرسم چند نفر از روزهای قبل آمده اند و برای افراد گم شده فرم پر کرده اند؟ جواب می دهد که زیاد نیستند و خودش برای نخستین بار است که ...
مصطفی ملکیان:جای فرزانگان در زندگی امروزی ما خالی است/ هیچ سبک زندگی ای نیست که در آن هزینه ای وجود ...
سختگیری پدر و مادر در کودکی بر شخصیت امروزش بپرسم که نوشیدنی هایمان را آوردند. مصطفی ملکیان با پسر جوانی که نوشیدنی ها و کیک ها را روی میز گذاشت خوش و بش صمیمانه ای کرد و تشکر جانانه ای ؛ مثل همیشه اش که سخت مبادی آداب است. همه چیز که روی میز قرار گرفت من هم سوالم را پرسیدم و پاسخش را هم از زبان مصطفی ملکیان شنیدم: من به جهت سختگیری پدرم اعتماد به نفسم را از دست دادم و همیشه از فقدان اعتماد به نفس ...
شیرین ترین لحظه عمر من بود
کنند . * ظاهراً مثل این که متن را آقای مطهری نوشتند . خیر. متن را من نوشتم. همه متن های خیرمقدم را من می نوشتم. دستنویسش را هم دارم. وقتی که من نوشتم، یکی یکی خواندند و آقای مطهری نشسته بودند و گوش می دادند. پسر ایشان و آقای شاه نوش و یکی دو نفر دیگر هم خواندند. یکی از آقایان گفت که پسر شما خیلی خوب خواند. آقای مطهری گفت، نه. آقای شاه نوش خیلی بهتر خواند. آقای فلانی هم بهتر ...
صلوات بفرست کار پیدا کن
وقتی به آدرس نوشته شده روی تراکت رفتیم انتظارمان از آگهی دهنده حداقل مردی مسن و ریش سفید بود اما سیدرضا مجتبایی هیچ کدام از این ویژگی ها را نداشت. او مردی 43ساله است که همه او را به اسم آقا سید می شناسند و به طرز عجیبی برایش احترام قائل هستند. آقا رضا 6سال می شود که شرکت کاریابی اش را راه انداخته و در آن کارگر و آشپز و سرآشپز به رستوران ها معرفی می کند. در این مدت نیز هر 5هزار رستورانی که با او کار می کنند و تمام ک ...
مسئولیت ایمن سازی پلاسکو متوجه مالک بود نه کسبه
توی چادرش روی راه پله جلوی در دژبانی کلانتری 109 بهارستان نشسته. نگاهم می کند و می پرسد: شما هم مفقودی دارید؟ نمی دانم در جوابش چه بگویم. زن جوانتری هم کنارش نشسته و با چشمان قرمز و پف کرده اش نگاهم می کند. چند نفر فرم مفقودی به دست از کلانتری بیرون می آیند و از دژبان ها آدرس مغازه فتوکپی را می پرسند. کلانتری 109 بهارستان از صبح شاهد آمد و شد آدم هایی است که فرم های اعلام مفقودی را پر ...
روزنامه های دوشنبه
نفر هستند که دو نفر از زیر آوار خارج و یک نفر هم روز اول به دلیل شدت سوختگی شهید شد. این در حالی است که تعدادی از خانواده های آتش نشان ها، کسبه و خدمه با چشم های گریان در کنار مخروبه های پلاسکو نشسته اند تا شاید خبری از عزیزشان بیاید. تعدادی از خانواده ها و بستگان مفقود شده ها نیز به گفته پلیس به کلانتری بهارستان رفتند و فرم های اعلام مفقودی اعضای خانواده یا بستگان شان را پر کرده اند. ...
ماه پیشانی
ملاباجی رو کرد به مادرش و گفت: ننه! انگاری این شهربانوست که آمده این جا؟ ملاباجی گفت: خدا به ات یک جو عقل بدهد! شهربانو الان دارد دانه ها را از هم سوا می کند. هی زور می زند بیشتر اشک بریزد و پیاله را پر کند تا کمتر کتک بخورد. دختر گفت: آخر همه چیزش به شهربانو رفته. چشم و ابرو و قد و قامتش باهاش مو نمی زند. ملاباجی گفت: ول کن تو هم با این حرف ها! تو جالیز می روی، صد تا بادمجان مثل هم پیدا می ...
چشمان منتظر یک ملت
ها نیز به گفته پلیس به کلانتری بهارستان رفتند و فرم های اعلام مفقودی اعضای خانواده یا بستگان شان را پر کرده اند. **در برابر نتانیاهو و ترامپ هوشیار باشیم امیرعلی ابوالفتح، تحلیلگر ارشد مسائل امریکا در گفت و گو با اعتماد گفت: من فکر می کنم اگر ایران هوشیار باشد و هوشیار عمل کند، امریکا هر طرحی هم داشته باشد، موفق نخواهد شد. تاکنون این هوشیاری به وضوح خود را نشان داده است ...
روایتی از مراسم عروسی یک فرمانده در مسجد
.... که البته آقای دانش را هم اجازه ندادند بیاید داخل. امام در بالکن نشسته بودند و قبل از ما یک زوج دیگر را عقد کردند. با همان هیبت همیشگی در نگاهمان جلوه کردند. ایشان وکیل من شدند و آقای گلپایگانی وکیل علیرضا شد. بعد از خواندن عقد دستشان را بوسیدیم. امام به همه زوج ها توصیه می کردند که با هم بسازید. اولین بار بود که امام را می دیدم، حالم را نمی توانم وصف کنم، اصلا نمی شد چشم ایشان را نگاه کرد. یادم ...
خانه خراب شدیم/روایت کارگران، فروشندگان و کارفرمایان پلاسکو پس از فروریختن ساختمان
مردان جوان و میانسال به صف ایستاده اند، برخی هم نشسته اند: خانه خراب شدیم. این را یکی از همان مردان جوان می گوید و سری تکان می دهد. موهایش ژولیده است و صورت اصلاح نشده اش سیاه. زهرا جعفرزاده در این گزارش می نویسد:آنها کارگران ساختمان 15طبقه پلاسکو هستند؛ ساختمانی که تنها 10 دقیقه پیاده تا شعبه 24 اداره تأمین اجتماعی فاصله دارد. آنها از شنبه شب که تقی نوربخش، رئیس سازمان تأمین اجتماعی اعلام ...