سایر منابع:
سایر خبرها
پلاسکو این جا تلنبار می شود
...، یک ایستگاه کنترل سیار با یک میز که روی آن پتوی خوش رنگی انداخته شده، ایجاد کرده اند تا هر گونه ورود و خروجی را در دفتر مخصوصی که در نظر گرفته اند، ثبت کنند. دو نفر پشت میز نشسته اند و ورود و خروج کامیون ها و خودروها را ثبت و کنترل می کنند. هر کامیونی که وارد ساختمان می شود، پر است از ضایعات خاک و آهنی که اکثرا از آنها دود و بخار به هوا بلند می شود. کامیون ها توقفی مقابل در می کنند. مامورانی ...
زندگی مان با قمار می گذرد
حتی جمعه ها و مثل امروز که یک روز برفی است هم می آیند و تا شب همین جا نشسته اند. آبمیوه فروش کلی بدوبیراه به آنها می گوید. شغل این افراد قمار است و نامشان قمارباز . در افغانستان بعضا دیده شده است که قماربازان حتی دختر خود را هم می بازند؛ یعنی پولشان که تمام می شود و همه را می بازند، روی دخترشان شرط می بندند تا پول ازدست رفته را جبران کنند، ولی دخترشان را می بازند! در این مورد هم چندی پیش یکی ...
بعد از پلاسکو نوبت کدام ساختمان است؟ سایه ترس بر سر علاءالدین
مغازه ها کوچک و تنگ هم با انبوهی از مشتری. چرخی توی طبقه همکف می زنم. ترجیح می دهم از آسانسورهای شلوغ و کثیف استفاده نکنم و با پله برقی که بیشتر از یک نفر روی هر پله آن نمی تواند بایستد بالا بروم. امیرحسین جلوی مغازه در حال حرف زدن با دوستش است. او جوان و خوش صحبت است. از امیرحسین می پرسم بعد از حادثه پلاسکو شما در این پاساژ چه حسی دارید؟ می زند زیر خنده و با لحن طنزی می گوید: اینجا همه جور امکاناتی ...
کودک کار برای 300 هزار تومان حقوق دستش را از دست داد
ایران آنلاین / محمدامین کودک کاری است که در یک کباب فروشی در شاندیز مشهد کار می کرد. صبح تا ظهر مدرسه می رفت و ظهر تا شب سر میزها سرویس می برد. او با مادر و دایی اش برای نخستین بار سوار هواپیما شد تا به تهران بیاید. بیاید و در نشست بررسی وضع کودکان آسیب دیده حین کار که جمعیت حمایت از کودکان امام علی(ع) آن را برگزار کرد، شرکت کند. همان روزی که خبر آتش گرفتن احد و صمد در انبار ضایعات دل خیلی ها و البته محمدامین را سوزاند. کودکی ...
کابوس سومالی در خانه صیادان: شایعه ی خوب هم خوبه/ این همه خانواده بدبخت شدند برای یک لقمه نان حلال
، گوسفند، ظرف و ظروف و پتو داشتیم فروختیم. همه اش شد 20 میلیون تومان. دادیم که اقلاً به عبدالله غذا بدن. شریف هم بعد از عبدالماجد مرد . برای رسیدن به این روستا بیش از دو ساعت در جاده های خاکی و آسفالت رانده ایم. شهرام پسر خاله پروین، راننده است. می گوید: کنارک آخر ایرانه. بعد از اسکله دیگه آبه و خاک ایران تموم می شه. این دِه ها که برای کار ازش میان کنارک انگار آخر دنیاست . از جاده ...
امام رضا (ع) بانی حضورم در سوریه شد
...> سال 92 بود! پسر ارشد بودم و نگاه خانواده به نوجوان 16 ساله رعنایی که دوشادوش پدر در امر نان آوری چشم از همه آمال و آرزوهای نوجوانی مانند تحصیل برداشته، دوخته بود. به جهت کمک در امر معیشت خانواده - که در بیشتر جوانان سخت کوش مهاجر افغانستانی دیده می شود- من هم در حوالی چهارراه خسروی مشهد به عنوان استاد سنگ کار ساختمانی مشغول بکار بودم. البته استاد شدن در کار سنگ ساختمان آن هم در سن 16 سالگی از عهده ...
پهلوان جوسر و ناپدری دیو
به اش نمی خورد. مرد راه افتاد دنبال پرنده. زنش داد زد که ولش کن. نرو دنبالش. اما گوش شوهره به حرف زنش بدهکار نبود. از این تپه به آن تپه و از این صخره به آن صخره رفت و چشم از پرنده برنداشت. رفت و رفت تا رسید به قلعه ی سفیدی. پرنده از بالای دیوار رفت تو قلعه. شکارچی هم رفت و از دروازه نگاه کرد و دید قلعه پر از اسب است. رفت تو. به هر جان کندنی بود از لابه لای اسب ها گذشت و از چند دروازه و دربند رد ...
پهلوان جو سر
.... دهقان پوست اژدها را شناخت و خوشحال شد و گفت مردم این خبر را بشنوند، جشن می گیرند. الان می رود و از پادشاه مژدگانی می گیرد. مرد دوید و رفت تا رسید به قصر پادشاه و خبر داد که پهلوان پرزوری پیدا شده و اژدها را کشته است. پادشاه خوشحال شد و گفت زود این پهلوان را بیاورد پیش او. مرد از راهی که رفته بود، برگشت و جو سر را با خودش پیش پادشاه. وقتی رسیدند، پادشاه رو کرد به جوسر و اسمش را پرسید و گفت: تو ...
اینجا عاشقان دل را به آتش می زنند+عکس
حادثه می پرسم و می گوید: وقتی به محل حادثه رفتیم فرمانده ما را تقسیم کرد و هر کس کارهایی که به او محول شده بود را انجام می داد. از ساختمان که بیرون آمدم سراغش را از بچه های گروه گرفتم. گفتند: میرزاخانی را با آمبولانس بردند. همه آتش نشان ها تمام توانشان را گذاشتند. وقتی کسانی که تمام زندگیشان در آتش می سوزد پا به فرار می گذارند تا جانشان را نجات دهند، آتش نشان به دل آتش می زند تا اموال مردم را از ...
کشف و انتقال پیکر تعدادی دیگر از آتش نشانان شهید / "تغییر زمان تشییع" / "خبر عجیب" درباره تعداد مفقودی ...
اعلام مفقودی را پر می کنند. جلوی در کلانتری دو دژبان سؤال پیچم می کنند که چرا می خواهم داخل بروم. می گویم مفقودی دارم. با خودم می گویم چه فرقی می کند این روزها همه مفقودی داریم. فقدان آتش نشان ها، فقدان امکانات، فقدان شادی... اتاق کوچک تجسس کلانتری پر از جمعیت است. مردها و زنان نگران و رنگ پریده در حال پر کردن فرم مفقودی هستند. دو مرد مسن روی صندلی وا رفته اند و خیره به دیوار روبه رو ...
گفت وگوهای رئیس شیخیه با شاهزادگان و علمای تهران در سال 1275 ق
السلطنه گوید: مانند زبیق از آتش از وی فرار شدم و به اضطرار سکوت اختیار نمودم. زبان بریده به کنجی نشسته صمّ بکمٌ /به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم گویا آن جناب لا ادری نصف العلم را نخوانده اند. [میرزا ملکم خان، حاجی محمد کریم خان و هیپنوتیزم] چنانچه نظیر این حکایت وقتی میرزا ملکم خان پسر میرزا یعقوب خان به خدمت ایشان رفته، از میرزا ملکم خان سؤال از قوه مانی تُسیم کرد، و آن قوه ...
آتش فقر بر جان سرزمین خوشه های طلایی/ پولدارها چاه می زنند اما قورباغه هم پرورش نمی دهند!+ تصاویر
...، آنها که مانده اند هم توان رفتن ندارند، زن جوان در گوشی می گوید: امنیت هم که نداریم، آدم های خوب روستا از این جا رفته اند. لبخند تلخی می زند و ادامه می دهد: من این جا مستاجرم، فکر کن توی روستا مستاجر باشی، توی اتاق دخترم نان می پزم و نان ها را می فروشم تا درآمدی داشته باشم. زن جوان دیگری در حالی که دو پسر قد و نیم قد در کنارش نشسته اند و کودک خردسالش هم در حال شیر خوردن ...
ذره بین مسئولان روی امانتی های مردم/درددل های مردانی که 130 ساعت پس از آوار پلاسکو همچنان ایستاده اند+عکس
همه چیز در سه ساعت و نیم تمام شد، از جرقه اول تا آواری که بر سر شهر خراب شد. این روزها اما پلاسکو دیگر آن ساختمان بلند خیابان جمهوری نیست. جایش در نگاهها خالی است، درست مثل آتش نشان هایی که طعم شهادت را چشیدند و پرکشیدن را میان شعله ها تجربه کردند. عصرگاه روز سه شنبه است و با غروب آفتاب، ششمین روز از فاجعه پلاسکو هم سپری می شود. با اینکه شش روز از آتش سوزی و تخریب ساختمان پلاسکو گذشته ...
بخش خصوصی طرح های نیمه تمام را تکمیل می کند
چند روز پیش کمر خم کرد. اما انگار فقط این ساختمان نبود که کمرش شکست، مردم تهران هم انگار قامتشان خم شده، زیربار این همه خبر بد، نگرانی، غم و ترس از آینده... دختر جوان روی پله های بانک رفته تا بلکه از لابه لای گونی های آبی رنگ، آوار ساختمان و رفت و آمدها را ببیند؛ چشمانش پر از اشک است. به پسر جوانی که کنارش ایستاده می گوید: وای از این همه خبر بد، خسته شدم بس که دائم سرم توی موبایلم است ...
آمریکایی ها معتقدند ترامپ و کلینتون در طول تاریخ آمریکا منفورترین هستند /برای روسیه خانم کلینتون یک ...
باید هزینه آن را بدهد و این یعنی همه دیدگاه های او برخاسته از مسائل اقتصادی آمریکا است. ترامپ اقتصاد را بر همه چیز مقدم می داند و می رود برای اینکه به داخل بپردازد. یامین پور : آقای افراسیابی! دقیقاً در زمانی که آمریکا بعد از سال ها تلاش برای گستراندن قدرت و هژمونی خود در دنیا تلاش می کند و به سیاست خارجی خود می نازد حالا یک روند عکس را با انتخاب ترامپ شاهد هستیم و بنا به نقلی که کردم ...
روزنامه های سه شنبه
خواهم داخل بروم. می گویم مفقودی دارم. با خودم می گویم چه فرقی می کند این روزها همه مفقودی داریم. فقدان آتش نشان ها، فقدان امکانات، فقدان شادی... اتاق کوچک تجسس کلانتری پر از جمعیت است. مردها و زنان نگران و رنگ پریده در حال پر کردن فرم مفقودی هستند. دو مرد مسن روی صندلی وا رفته اند و خیره به دیوار روبه رو نگاه می کنند. انگار اصلاً آنجا نیستند. پسری جوان از گوشه ای به گوشه دیگر می رود ...
هاشمی گفت: با دست پر از عربستان بازگشتم ولی احمدی نژاد همه این توافقات را بایگانی کرد
تابناک آذربایجان غربی: یار دیرین امام آیت الله هاشمی رفسنجانی دو هفته قبل در سن 82 سالگی دار فانی را وداع گفت، اما جایگاه او در سیاست ایران آنقدر رفیع بود که چه بسا تا مدتها شاهد بیان خاطرات، نظرات و ناگفته ها حول شخصیت او باشیم؛ شخصیتی که خود در زمان حیات، به واسطه کتاب خاطرات سالانه اش، نقل کننده صدها و هزاران خاطره ریز و درشت از عالی ترین سطوح تصمیم سازی و تصمیم گیری در سیر انقلاب اسلامی و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران بوده ...
در 6 بهمن سال 60 در آمل چه گذشت؟
وضع شهر شماست؟ سپاه باشد و این منطقه مال کمونیست ها؟! این منطقه مال منافقین؟! پس شما چه کار می کنید؟ یکی دو جای دیگر هم رفتیم که اوضاع همانی بود که دیده بودم. احساس کردم که جای خوبی برای کار کردن است و با هماهنگی دیگر به گرگان نرفتم و در آمل ماندم. این موارد موجب شده بود که سران اتحادیه ی کمونیست ها ظرفیت های دینی مردم را نبینند. وجود این همه امام زاده در این منطقه نشان می دهد که از ...
بسی بیش از اینها
/ شکاف پای در میدانک آدمیان می گذارد. عرصه میدانک با زنجیر کهنی سر در زمین، به ناپیدای آسمان بسته است. باشنده یی نیست. جز شاهدی مثالی. پهلوان در رجزی دراز باشندگان را فرا می خواند تا بیایند و خواستشان را بخواهند. اما روستاییِ بازی، روستایش زیر آب سد رفته و در جست وجوی کار دنبال سرگرد می گردد. زن سیاهپوش، شوی سرگردش ناپدید شده است، مرد تاریخ، مرد طومار، مرد چاق، مرشد همه وهمه سیارات سرگشته منظومه ...
از قضیه اختلاس در مسکن مهر تا داستان ازدواج علی نیکزاد
هزار یعنی شهری است که حداکثر 25 هزار نفر جمعیت دارد. 5 هزار خانواده است. درست است؟ اگر بخواهند 100 تا 50 تا بسازند همان حاشیه شهر این خانه ها را ساختند و همه هم نشسته اند و رضایت مندی هم دارند. یک میلیون و 140 هزار تا در شهرهای بالای 25 هزار بود. از این یک میلیون و 240 هزار ، 800 هزار تا خودمالک است. خودمالک این بود که طرف می آمد و می گفت من زمین از دولت نمی خواهم. من خودم خانه دارم ...
همه قربانیان پلاسکو، از شایعه تا واقعیت
دهد و می گوید: اینها همه شایعه است. می گویم که روند اعلام ناپدید شدن افراد چگونه است و چطور می شود مطمئن شد که چند نفر ناپدید شده اند؟ جواب می دهد که ابتدا باید در کلانتری فرم پر کنم. بعد هم آن فرم را به اداره آگاهی می فرستند تا درآنجا درباره فرد ناپدید شده تحقیق شود. می پرسم چند نفر از روزهای قبل آمده اند و برای افراد گم شده فرم پر کرده اند؟ جواب می دهد که زیاد نیستند و خودش برای نخستین بار است که ...
روستایی کپرنشین و بسیار فقرزده در جنوب کرمان
شعار سال: خِیری کنار جاده ایستاده. با چند زن و دختر بچه. ظاهر همه شان مندرس است. لباس های کهنه، چادرهای رنگ باخته. شنیده اند که دولتی ها می آیند مارز ، می آیند آخر دنیا را ببینند، آنها هم کنار جاده ایستاده اند منتظر دولتی ها. وقتی وانت ها ترمز می زنند روی شانه جاده، اول همه شان ساکتند. خنده های خفه و نگاه های دزدیده و شانه های خجالت زده، بعد از چند ثانیه، انگار همه شان ...
مصطفی ملکیان:جای فرزانگان در زندگی امروزی ما خالی است/ هیچ سبک زندگی ای نیست که در آن هزینه ای وجود ...
سختگیری پدر و مادر در کودکی بر شخصیت امروزش بپرسم که نوشیدنی هایمان را آوردند. مصطفی ملکیان با پسر جوانی که نوشیدنی ها و کیک ها را روی میز گذاشت خوش و بش صمیمانه ای کرد و تشکر جانانه ای ؛ مثل همیشه اش که سخت مبادی آداب است. همه چیز که روی میز قرار گرفت من هم سوالم را پرسیدم و پاسخش را هم از زبان مصطفی ملکیان شنیدم: من به جهت سختگیری پدرم اعتماد به نفسم را از دست دادم و همیشه از فقدان اعتماد به نفس ...
شیرین ترین لحظه عمر من بود
کنند . * ظاهراً مثل این که متن را آقای مطهری نوشتند . خیر. متن را من نوشتم. همه متن های خیرمقدم را من می نوشتم. دستنویسش را هم دارم. وقتی که من نوشتم، یکی یکی خواندند و آقای مطهری نشسته بودند و گوش می دادند. پسر ایشان و آقای شاه نوش و یکی دو نفر دیگر هم خواندند. یکی از آقایان گفت که پسر شما خیلی خوب خواند. آقای مطهری گفت، نه. آقای شاه نوش خیلی بهتر خواند. آقای فلانی هم بهتر ...
صلوات بفرست کار پیدا کن
وقتی به آدرس نوشته شده روی تراکت رفتیم انتظارمان از آگهی دهنده حداقل مردی مسن و ریش سفید بود اما سیدرضا مجتبایی هیچ کدام از این ویژگی ها را نداشت. او مردی 43ساله است که همه او را به اسم آقا سید می شناسند و به طرز عجیبی برایش احترام قائل هستند. آقا رضا 6سال می شود که شرکت کاریابی اش را راه انداخته و در آن کارگر و آشپز و سرآشپز به رستوران ها معرفی می کند. در این مدت نیز هر 5هزار رستورانی که با او کار می کنند و تمام ک ...
پژو 207 صندوق دار؛ اولین در ایران و آخرین در جهان!
...، ایران خودرو تولید این محصول را متوقف نمود. البته چند وقتی است سری جدید 207 مجددا تولید و تحویل مشتریان نیز شده است. جالب است بدانید که این هاچ بک محبوب فرانسوی در مدل های زیادی تاکنون تولید و به بازار عرضه شده است، وجود نسخه های دو در هاچ بک، سدان و حتی استیشن نشان از محبوبیت بالای این خودرو در جهان دارد. در واقع اگر فرانسه می دانست که این پسر کوچکش در ایران این همه محبوب می شود ...
مسئولیت ایمن سازی پلاسکو متوجه مالک بود نه کسبه
می کنند. جلوی در کلانتری دو دژبان سؤال پیچم می کنند که چرا می خواهم داخل بروم. می گویم مفقودی دارم. با خودم می گویم چه فرقی می کند این روزها همه مفقودی داریم. فقدان آتش نشان ها، فقدان امکانات، فقدان شادی... اتاق کوچک تجسس کلانتری پر از جمعیت است. مردها و زنان نگران و رنگ پریده در حال پر کردن فرم مفقودی هستند. دو مرد مسن روی صندلی وا رفته اند و خیره به دیوار روبه رو نگاه می کنند. انگار ...
روزنامه های دوشنبه
نفر هستند که دو نفر از زیر آوار خارج و یک نفر هم روز اول به دلیل شدت سوختگی شهید شد. این در حالی است که تعدادی از خانواده های آتش نشان ها، کسبه و خدمه با چشم های گریان در کنار مخروبه های پلاسکو نشسته اند تا شاید خبری از عزیزشان بیاید. تعدادی از خانواده ها و بستگان مفقود شده ها نیز به گفته پلیس به کلانتری بهارستان رفتند و فرم های اعلام مفقودی اعضای خانواده یا بستگان شان را پر کرده اند. ...
ماه پیشانی
ملاباجی رو کرد به مادرش و گفت: ننه! انگاری این شهربانوست که آمده این جا؟ ملاباجی گفت: خدا به ات یک جو عقل بدهد! شهربانو الان دارد دانه ها را از هم سوا می کند. هی زور می زند بیشتر اشک بریزد و پیاله را پر کند تا کمتر کتک بخورد. دختر گفت: آخر همه چیزش به شهربانو رفته. چشم و ابرو و قد و قامتش باهاش مو نمی زند. ملاباجی گفت: ول کن تو هم با این حرف ها! تو جالیز می روی، صد تا بادمجان مثل هم پیدا می ...
روایتی از مراسم عروسی یک فرمانده در مسجد
.... که البته آقای دانش را هم اجازه ندادند بیاید داخل. امام در بالکن نشسته بودند و قبل از ما یک زوج دیگر را عقد کردند. با همان هیبت همیشگی در نگاهمان جلوه کردند. ایشان وکیل من شدند و آقای گلپایگانی وکیل علیرضا شد. بعد از خواندن عقد دستشان را بوسیدیم. امام به همه زوج ها توصیه می کردند که با هم بسازید. اولین بار بود که امام را می دیدم، حالم را نمی توانم وصف کنم، اصلا نمی شد چشم ایشان را نگاه کرد. یادم ...