سایر منابع:
سایر خبرها
از پولدارها کمک خواستم؛ مرا ریپورت کردند!
لطف کردند و مرا ریپورت کردند. فقط یک خانمی از بین آنها قبول کرد که هزینه کتاب کمک درسی بچه ها را تامین کند که وقتی فردای آن روز دوباره پیام دادم ایشان هم مرا ریپورت کرد و تا مدتی نمی توانستم پیام بدهم. بعد از آن در اقوام به فکر جمع آوری کمک شدم که مقدار کمی جمع شد. دوباره سایت دیوار رفتم و این بار خودم آگهی دادم و بازهم اتفاقی نیفتاد. بعد رفتم در داخل کانال های مذهبی و به ادمین هایشان پیام دادم که ...
عامل قتل در رستوران فشم محاکمه شد
حادثه وقتی با یکی دیگر از کارگران مشغول صحبت بودم شوهر خواهرم بی دلیل شروع به دعوا با من کرد. من هم عصبانی شدم و با چاقویی که از آشپزخانه برداشته بودم ضربه ای به پای او زدم. با اینکه من قصد به قتل رساندن او را نداشتم اما چند ساعت بعد فهمیدم که او جان باخته است. متهم در ادامه صحنه جنایت را بازسازی کرد و در نهایت پرونده اتهامی اش با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد ...
گزارشی از یک اتفاق دردناک در زندان اراک!
به مشهد رفتم، چند روزی آنجا بودم با یک قاچاق بر هماهنگ کردیم، 700 هزار تومان بگیرد و من را تا هرات ببرد. تصمیم را گرفتم روزی که می خواستم از مشهد به طرف مرز حرکت کنم با همسرم تماس گرفتم تا با او خداحافظی کنم، آنجا بود که باورش شد من مرتکب قتل شدم. ولی از پشت تلفن به من اصرار کرد که این کار را نکن، او به من گفت: می خواهی من را با این بچه تنها بگذاری تا بدبخت شویم، برگرد از خانواده او رضایت می گیریم ...
باشگاه ارتش از استقلال و پرسپولیس بهتر است/ معرفی تکاوران حرفه ای!
این شرایط و فضای بدی که بود ما توانستیم سنگرهای نیروهای تأمین دشمن را تسخیر کنیم تا یگان بعد از ما از خط عبور کنند. با توجه به آسیبی که یگان دیده بود، ما را به جزیره مجنون منتقل کردند و به عنوان گروهان احتیاط گردان، در خط مستقر شدیم. من طبق عادت، هر روز به افراد در خط سرکشی می کردم. در یکی از سرکشی ها بعد از اتمام کار، سوار جیپ شدم تا برگردم. سربازی آمد و گفت: من یک برادر دیگرم سرباز است ...
گزارش کامل برنامه نود با پنالتی جنجالی!
گرفته شد. اعلام پنالتی برای استقلال خوزستان درست نبود چون هیچ اتفاقی نیافتاد. * پرسپولیس 2 سپاهان 1 نکات بازی سپاهان با کسب 8 پنالتی، پنالتی گیرترین تیم لیگ برتر سپاهان هشت پنالتی در این فصل به دست آورده که 6 بازیکن متفاوت آنها را زده اند. پرسپولیس پس از 9 بازی در ورزشگاه خانگی گل خورد. سپاهان سه بازی و 8 گل خورده که از ...
زندگی سخت بتول و مریم در یاسوج/هیچکس به داد این دختران یتیم نمی رسد !!+ تصاویر
پول آب و برق و گاز را نصف کنند مگر این چند وسیله چه مقدار مصرف می کنند البته نمی خواهم قضاوت کنم شاید صاحب خانه هم دلایلی برای خودش داشته باشد چرا که نه او را دیدم و نه صحبت کردم اما از در خونه اش معلوم بود خونه شان شلوغ است. جالب ترین موضع برایم این بود که همه پتو و تشک های این دو خواهر همان چند تیکه است که در گوشه سمت چپ عکس پایین مشاهده می کنید. از مریم پرسیدم زیر پوشش هیچ ...
مهناز مرا در دام مرد 40 ساله انداخت / در بیمارستان دنیا روی سرم خراب شد!
است و برایم اتّفاق بدی نخواهد افتاد. او برایم یک شاخه گل رز قرمز آورده بود با یک کارت پستال زیبا که وقتی آن را باز می کردی موزیک ملایمی از آن پخش می شد. وقتی داشتم با او خداحافظی می کردم تا به خانه بازگردم او دستش را به سمتم دراز کرد و من که تا به حال با هیچ مرد غریبه یی دست نداده بودم، با او دست دادم... آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم. حس غریبی داشتم. از یک طرف به خودم نهیب می زدم که اگر ...
قتل عام خانوادگی به خاطر ارثیه
از خانه همسایه مان شنیدم. پسر خانواده که بتازگی از هندوستان بازگشته بود، با خانواده اش دعوا می کرد. او پیش از این هم با پدر و مادرش درگیر شده بود. بعد از ساعتی درگیری پایان گرفت. مقابل خانه ایستاده بودم که پسر جوان را دیدم که سراسیمه سوار بر خودروی سمند از خانه خارج شد. رفتار او باعث شک من شد. به مقابل خانه شان رفتم و زوج همسایه را صدا زدم که پاسخگو نبودند. وارد خانه شده و با جسد زوج سالخورده و ...
انشای انقلاب همه را تحت تأثیر قرار داد
متوجه شدم پدرم با دیدن من به مادرم می گوید امروز تعدادی از زنان را در تظاهرات گرفته اند، به طیبه بگو مواظب خودش باشد. پدرم خبر نداشت که من هم در آن تظاهرات شرکت داشتم و شاهد دستگیری برخی از زنان در تظاهرات بودم. بعدها که مادر متوجه این قضیه شده بود باور نداشت و با تعجب از من می پرسید مگر تو هم شرکت داشتی؟ کار هر روزم بود. صبح می رفتم تا شب که می آمدم خانه و مادرم هم دیگر نمی توانست حریف کارهای من ...
گاو شیرده را دادم و دوتار خریدم
، مادرم گفت آن را برای خودت قربانی کن. چند سال است که در این حرفه مشغول هستید؟ 54 سال است که از استاد اجازه گرفته ام. نزد استادان بسیاری رفتم، 35 استاد را دیدم که در حال حاضر فقط یکی از آن ها زنده است؛ اما استاد اصلی من نظرلی است. از پشت بجنورد تا انتهای دریای خزر جایی نیست که من نشناسم و نرفته باشم. خیلی داستان برای تعریف کردن دارم. خیلی جاها که برای اجرا می روم یا می خوانم، می ...
دنیای شیرین قصه های مارکز
بود آن را از اسپانیایی ترجمه کرده، در آن زمان که من به این نکته رسیدم، به چاپ هفدهم یا هجدهم رسیده بود و میانگین تیراژش هم سه هزار نسخه بود. ترجمه های دیگری هم از این رمان هست، البته به جز ترجمه بهمن فرزانه که سال ها به صورت زیرزمینی و افستی فروخته می شد و چند سال پیش به صورت رسمی تجدید چاپ شد... بله، اما ترجمه های دیگری که به صورت رسمی و قانونی چاپ شدند به اندازه ترجمه کیومرث پارسای ...
اینجا شرق دجله اس یا خیابان ناصر خسرو؟!
ها گفت: بیا برادر! او با تعجب جلوتر رفت. ابوصعود رو به آن افسر گفت: فی امان الله. چند قدم آن طرف تر بولدوزری را با انگشتش به آن رزمنده نشان داد و گفت: ببر این افسر را پشت آن بولدوزر با دو سه تیم خلاصش کن. این رفتار او تردید و سوءظن ما را برطرف کرد. به جز دو، سه فروند بقیه قایق ها هم رسیده بودند. نیروهای گردان به ترتیب گروه هان ها و دسته ها در لبه آب آرایش گرفتند ...
خرید غذای مسیحی، برخورد با زنان بی حجاب و مسئله موسیقی/روایت های صادق طباطبایی درباره نظرات امام صدر
روزنامه اطلاعات پیاده و چاپ گردید، مربوط به آخرین شب اقامت من در لبنان است. دایی جان تا آن زمان هنوز به اروپا نیامده بودند. در این بیست و چند روزی که آنجا بودم، برخورد ایشان را با خانم ها می دیدم.جلسات مذهبی زیادی تشکیل می شد که خانم ها هم می آمدند. هم محجبه بودند و هم غیر محجبه. آقای صدر در تمامی این برخورد ها بسیار خوشرو، خوش برخورد و خوش بیان بودند. یعنی خیلی باز برخورد می کردند. توصیه های ...
بنیاد در آینه مطبوعات
عاقله مردی رفتار میکند و حرف میزند که دهان من از تعجب باز می ماند. یک روز مشغول نماز بودم و بچه هایم مدام شیطنت میکردند. بعد از تمام شدن نماز گفتم آنقدر حرف زدید، نفهمیدم چه خوانده ام محمدهادی گفت خواهرجان! اگر موقع نماز به معنای چیزی که میگویی دقت کنی، اشتباه نمیکنی. این حرف یک بچه هشت ساله بود. اینها را نرگس خانم، خواهر بزرگ شهید میگوید تا برسد به نوجوانی برادر؛ راهنمایی را در مدرسه ...
شهیدی که با فتح فاو فاتح قلب همگان شد+عکس
یکی از دوستان بودیم. صبح که به فاو اومدم محمد خیلی بیتابی میکرد،بچه ها تعریف کردند که تو این چند روز و خصوصا دیروز مهدی حال و هوای عجیبی داشت خیلی تو خود و کم حرف شده بود . شب که قرار شد خودش برای ماموریت به خط بره ما تو اتاق عملیات نشسته بودیم که یک مرتبه مهدی با یه هیبتی تو چهار چوب در ظاهر شد، حمام رفته بود وچهره زیباش در کنار موهای سیاه پرکلاغیش وبادگیر سورمه ای که به تن داشت جذابیت خاصی بهش ...
خودکشی زنان نمایشی است
چهار ده تجربه و مرحله را پشت سر گذاشته ایم. آمار انتقال مسمومین به این بیمارستان نسبت به سال های گذشته چند برابر شده است؛ هم اکنون میزان مراجعه کنندگان از پنج تا شش هزار اواخر دهه 60 ، 35-40 هزار در سال رسیده است. عمده مسمومین بیمارستان لقمان شامل چه کسانی است؟ همه مراجعه کنندگان به بخش ما خودکشی شان به صورت جدی نیست که بخواهند ریشه حیات و زندگی خودشان را خاتمه دهند یعنی ...
گفت وگو با قاتل پشیمان، پیش از قصاص
نمی کردم. هیچ گاه اسیر این حادثه ویرانگر نیز نمی شدم. چند تا کلمه می گویم. تو احساست را درباره آنها بگو. قصاص: کابوسی که هر شب تکرار می شود. زندان: عبرت زندگی. مقتول: بی گناه. قتل: بزرگ ترین فاجعه زندگی ام. چاقو: هیچ وقت حمل نکنید. زندگی: برای من تلخ بود. مدرسه: دلم برایش تنگ شده . عاشقی: بنویس آه. فقط بنویس آه. مادر: خوشبخت نیست. پشیمانی: تمام نشدنی است. قشنگ ترین شعری که در زندان خواندی، چیست؟ من آن خزان زده برگم /که باغبان طبیعت / برون فکنده ز گلشن / به جرم چهره زرد ...
بازگشت برای نجات/مادری که پس از 24 سال پسرش را در زندان ملاقات کرد
ها از فرزندانتان بی خبر بودید؟ بله؛ من وقتی از همسرم جدا شدم، بچه هایم را هم ندیدم. ولی تلفنی با دختر و پسر بزرگم در ارتباط بودم. البته این چند سال اخیر هم به لطف شبکه های مجازی ارتباط با دخترم راحت تر شد. چه شد که از همسرتان جدا شدید؟ داستان مفصلی دارد که به سال های دور برمی گردد. من سال 61 با همسرم ازدواج کردم. 13ساله بودم که پدر و مادرم به زور من را به برادر زن دایی ام دادند ...
حرف های من و روح الله ماند به قیامت!
.... تا اینکه فتنه ای در سوریه شروع شد. مدام اخبار سوریه را دنبال می کرد، در حالی که من هم از اعزام نیرو از ایران به سوریه بی خبر بودم. 27 فروردین سال 92 بود؛ گفت: برای مأموریتی تهران می رود. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت: سوریه است و من از رفتن به سوریه بی خبر بودم... وقتی با خبر شدم که سوریه است، زدم زیر گریه. گفت: نترس و گریه هم نکن، حضرت زینب(س) هوای ما را دارند. گریه اجازه نمی داد حرف بزنم ...
تراژدی مرگ در کوهستان یخ زده
تحقیقات آغاز شد. ازآنجا که مرد یخ زده ناشناس بود مأموران احتمال دادند او همان راننده کامیونی باشد که 17 روز پیش در دره مبارک آباد زیر بهمن مانده وهیچ ردی از او بدست نیامده بود. اما همان موقع پرسشی عجیب در ذهن شان نقش بست. این ویلا تا محل سقوط 800-700 متر فاصله داشت! پایان تلخ چشم انتظاری ازسوی دیگر برادر و بستگان راننده کامیون مفقود شده که در تمام این روزها در کنار تیم های امدادی ...
خوشحالم مهماندوست در هر شرایط به فکر من است
تمرین بود، باید بگویم اگر تمرین نباشد، نتیجه ای هم به دست نمی آمد. نتایجی که در مسابقات جهانی و آسیا کسب شد، به خاطر تمرین، نظم، دیسیپلین و همدلی بین بچه ها بود. شاید غرور این تیم را به خاطر کسب نتایج و تعدد افتخارات بود. آنها فکر کردند اگر تمرین مستمر هم نداشته باشند، می توانند افتخار کسب کنند اما این طور نشد. توقع این را نداشتید از شما بیشتر حمایت شود و مسئولان پشت پرده هایی که شما هیچ وقت ...
قتل شوهر به خاطر ارتباط با مرد غریبه
برابر برنامه علیرضا، من به اتوبان آزدگان رفتم؛ به مرتضی زنگ زده و به دروغ عنوان کردم که لاستیک خودرو پنچر شده است؛ مرتضی از من درخواست کرد تا داخل ماشین بنشینم، درهای ماشین را ببندم و منتظر او بمانم؛ بعد از گذشت حدوداً 20 دقیقه، مرتضی از محل کارش در منطقه قرچک ورامین به محل رسید و در حالیکه قصد تعویض لاستیک خودرو مرا داشت، علیرضا از پشت یک تپه خاکی خارج شد و طی یک درگیری و با شلیک چند گلوله، مرتضی ...
آیت الله یزدی: بازرگان آخوندی فکر نمی کرد/ هاشمی مجتهد نبود
این پرچم مقدس تر است یا اسلام. گفت این پرچم. من بلند شدم و به دوستان گفتم که اسلحه هایشان را می گیرید و همه شان را بیرون می کنید. آن زمان موقعیتی در قم داشتیم که ظرف 24 ساعت با آن ها برخورد شدید کردیم که حاج غلامی بود و همراهی می کردند. آنجا را از آن ها گرفتیم. سلاح های زیادی را از آن ها گرفتیم. در عین حال برخی را در فاصله هایی جابه جا کرده بودند. بعد دیگر من علیه شان بودم تا جایی که یک نفرشان که ...
کابوس دهشتناک زن اعدامی27 ساله
دختر کوچولو از یک ماهگی همراه مادرش پشت میله های زندان روزها و شب های دلتنگی را تجربه کرده است. اما آن روز قرار بود خاطره تلخ دیگری در دفتر زندگی این مادر و دختر ثبت شود. کودک هراسان به اطراف می نگریست. با دیدن ماموران و چند نفر دیگر احساس غریبی می کرد، خودش را در آغوش مادر پناه داد و انگار دوست نداشت از او جدا شود. سرش را روی قفسه سینه مادر گذاشت، چشم های معصوم خود را بست و به خواب ...
روایت عفت مرعشی از آخرین گفت وگو با آیت الله
سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: ... پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه می بیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر گلاویز شده اند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما ...
گفت وگو با مردی که شوهر دختر دلخواهش را کشت - بازیگر هستم و قرار بود در یک سریال بازی کنم
نشان دهد پنچر کرده است. اما موفق نشد لاستیک را پنچر کند. درنهایت من باد لاستیک جلوی ماشین را خالی کردم. المیرا با همسرش تماس گرفت و گفت پنچر کرده است. حدود 20 دقیقه بعد از آن مرتضی-مقتول – سوار بر خودروی پرایدی خودش را به المیرا رساند. به طرف صندوق عقب رفت و خواست لاستیک زاپاس را بردارد که من به طرفش رفتم. در فاصله 4 یا 5 متری اش بودم که تیر اول را شلیک کردم که به پایش خورد. مقتول دهانه اسلحه را ...
مهدی برام مثل نور بود/ سوریه از حضرت زینب خواستم بهم صبر بده
همرزمای دیگه اش هم شهیدشده بودند. شب خوابیده بودم خواب دیدم توی حیاط مراسم عروسیه. حیاط پر از همسایه و فامیل شده. حجله سبز بستیم عروس نشسته داماد نیست. گفتم چراکل نمی زنید. خودم چندتاکل زدم. یکدفعه از خواب بلندشدم دیدم هیچ خبری نیست. دوباره خوابیدم دیدم سیم یخچال آتش گرفت وتارسیدبه کنتور که توی آشپزخانه است و ترکید. دوباره ازخواب بیدارشدم رفتم تو آشپزخانه دیدم هیچ خبری از آتش نیست. همه جا ...
علت اصلی حادثه قطار خطای انسانی غیرعمد بود
آن روز من در مسیر تهران به دامغان بودم و در مسیر دود غلیظ این آتش سوزی را دیدم و سریعا به فرماندار دامغان زنگ زدم ایشان گفت همین الان هم اکنون به ما اطلاع دادند که دو قطار تصادف کردند سریعا به منطقه رفته و از نزدیک شاهد انجام اقدامات بودم متوجه شدم که وقتی قطار تهران به تبریز عبور می کند ورودت هوا سبب یخ زدگی ترمزهای قطار می شود و به همین علت با قطار تهران به سمنان تصادف می کند. وی ادامه ...
حمید مصدق
فعال و عاطفی بار می آید . آقای محمد حقوقی در باره فعالیت های دوران دبیرستانی او می گوید: من در سال 31 به دبیرستان رفتم و مصدق هم از سال 34 به همان دبیرستان آمد و در هر حال من تا 36 فارغ التحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال 38 فارغ التحصیل شد . در آن دبیرستان ما چند تا چهره ی شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند . بهرام صادقی بود ، منوچهر بدیعی بود ، هوشنگ گلشیری بود .این مدرسه انجمن ...
مثلث عشقی، پشت پرده جنایت در بزرگراه آزادگان
...، من به اتوبان آزدگان رفتم و به مرتضی زنگ زده و به دروغ گفتم که لاستیک خودرو پنچر شده است. مرتضی از من خواست تا در ماشین نشسته و درهای ماشین را بسته و منتظر او بمانم و بعد از گذشت حدودا 20 دقیقه، مرتضی از محل کارش در منطقه قرچک ورامین به محل رسید و در حالیکه قصد تعویض لاستیک خودرو مرا داشت ، علیرضا از پشت یک تپه خاکی خارج شد و طی یک درگیری و با شلیک چند گلوله ، مرتضی را به قتل رساند و فرار ...