سایر منابع:
سایر خبرها
تا مدت ها صدای حرف زدن نداشتم!
اطرافیان چطور بود؟ خانواده ام که سختی بسیاری کشیدند. دوستان و آشنایان وهم صنف ها هم واقعا به من سر زدند. حتی مرا به مجالس شان دعوت می کردند و می گفتند تو بیا شرکت کن ما نمی خواهیم چیزی بخوانی. واقعا دوران سختی بود. همه ما با صدای شما خاطره داریم. واکنش مردم زمانی که متوجه حضور شما بین خودشان می شدند چه بوده؟ چه واکنش هایی از مردم در ذهنتان مانده است؟ مردم همیشه به من ...
شب که کنارش خوابیدم با وسوسه سفر به ترکیه و سرقت او را خفه کردم
خیابان پرسه می زدم که با عزیز آشنا شدم. او افغان و کارگر ساختمانی بود. وقتی به او گفتم جایی برای خواب ندارم مرا به یک ساختمان نیمه کاره برد.من با عزیز درد دل کردم و به او گفتم می خواهم برای زندگی به ترکیه بروم. او هم گفت پول و طلا دارد که می تواند همراه من برای زندگی به ترکیه بیاید. من که از شنیدن حرف های عزیز وسوسه شده بودم شبانه او را با بالشت خفه کردم و چند ضربه چاقو به او زدم. وی ...
خاطرات ناگفته احمد هاشمی رفسنجانی از آیت الله
بالا دست دادم. جالب است بعد از این همه سال هنوز هم تغییری در قریه بهرمان رخ نداده است؛ شیخ اکبر اینگونه مسایل را بسیار رعایت می کرد و اصلا نمی خواست مدیون شود، وقتی به منطقه ای می رفت و محروم می دید، بسیار ناراحت می شد؛ هم بازی های قدیم با هر لباسی که می آمدند فوری به آنها وقت ملاقات می داد و اگر مشکلی داشتند مشکلشان را رفع می کرد. همه دوستانش به دور ایشان جمع می شدند و با هم شوخی می کردند و حرف ...
توهم دستگاه ردیاب در بدن، جان همسر را گرفت +عکس
...، روز شنبه عامل جنایت برای تحقیقات به دادسرا منتقل شد و به قاضی پرونده گفت: من بیش از 10 سال است که معتاد هستم. اوایل تریاک مصرف می کردم. اما از چند سال قبل شیشه مصرف کردم. دو دختر دارم که با آنها زندگی می کنم. مادر بچه ها از من جدا شده و مقتول فقط برای نگهداری از فرزندانم و رسیدگی به امور خانه مان می آمد. او نمی گذاشت دخترانم برای دیدار با مادرشان به خانه او بروند. این زن در شکم من دستگاه ...
جاده ها به روی ما بسته است
کردن عجله ای رفتن سفر، توی جاده مشهد - کرمان بازداشت شدن و بعد هم رد مرز. الان به همه می گم برای چند روز سفر خودتون رو بدبخت نکنید، بالاخره این قانونه باید رعایت کنیم. نسیم که حالا با یک بادبزن حصیری خودش را باد می زند و چشم هایش را تنگ کرده و خیلی دقیق به حرف های زن جوان گوش می دهد، ناگهان رو به من می گوید: اینا هیچی. یه ایرانسل چیه؟ یه موتور چیه؟ حق نداریم به اسم خودمون بزنیم. شوهرم 40 ...
استاد فاطمی نیا: خواطر نفسانی با انقطاع تام به سوی خدا، درمان می شود
میکنم بهترین تصحیح برای مجتبی مینوی باشد. تعریف اخلاق نظری اخلاق عملی غیر از اخلاق نظری است، در اخلاق عملی می فرمایند حسود نباش! در اخلاق نظری می گویند برگشت حسد به چیست؟ چرا انسان حسود می شود؟ یا ریشه بخل چیست؟ یک کتاب اخلاق نظری از ارسطو باقی مانده که چند دور ترجمه شده و چه بلایی سر آن آمده که خدا می داند که نیکوماکس یا نیکوماخس گفته شده. گفته شده یک نفر وزیرامور خارجه ...
نبض بازار رمضان آشفته می زند
تحصیل کرده ام بیکار هستند و هیچ درآمدی ندارند. من باید خرج آنها را بدهم، از کجا باید بیاورم تا شرمنده آنها نباشم. افطار با زولبیا و بامیه 15 هزارتومانی ! حرف های حسن آقا حال مرا می گیرد و متأثر می کند، راهم را کج کرده و برای خرید زولبیا و بامیه به یک شیرینی فروشی می روم، آقای شیرینی فروش زولبیا و بامیه ها را در قوطی های مختلف چیده شده است را نشان می دهد که قیمت آنها با همدیگر ...
“رهبر انقلاب” روزانه چند ساعت “کار” می کنند؟
رفته بودند. رهبر انقلاب گفتند زمانی که می خواستند مرا به جیرفت تبعید کنند، گفتم باید با ماشین خودم بروم. بعد فرمودند: آن ماشینی که زمان شاه با آن تبعید شدم الان جلوی دفتر هست و من هم هنوز آن ماشین را دارم. حتی یک نفر آن را خرید و بعد پس آورد. اینچنین موضوعی در دنیا سابقه دارد؟ وقتی مردم این وضع را می بینند می گویند حاضریم برای رهبر انقلاب جان خود را بدهیم و وقتی خانواده های شهدای مدافع ...
همرزم شهید: ماجرای خواندنی رجزخوانی سردار مرادخانی برای تکفیری ها/ در زیر آتش سنگین دشمن گفت: رهبر گفته ...
شهید مدافع حرم شد/ همسر شهید: به او می گفتم اینقدر دعا کردم که خدا تو را از بین ما نمی برد/ می گفت خدا راحت وصل می کند ما هستیم که سیم مان گیر دارد+ تصاویر ورزشکار همه فن حریفی که مدافع حریم ولایت شد/ مادر شهید: خبر نداشتم که مسعودم تکه تکه شده است/ خودم داخل قبر مسعود رفتم و زیارت عاشورا خواندم + تصاویر همسر شهید: مبینا با فکر و خیال اینکه پدرش پیش خداست، کمی آرام شده است ...
شرمنده مادران و همسران شهدا شدم/ زیباترین دوران زندگیم دهه 60 بود/ قرار نیست از فیلم جنگی نان دربیاورم
، یک جایی باشد با یک عده از همسران رزمنده و ماشینی می آید و بقیه ماجرا... و وقتی رفتم برای تحقیقات که شکل ماجرا برای من عوض شد. یعنی برایم این ماجرا دیگر فقط جلوه سینمایی نداشت؛ انگار یک موضوع حسی و عاطفی در من رخ داده بود و گریبان مرا گرفته بود و بانگی را درونم می شنیدم که می گفت تو باید بری و این فیلم را بسازی. این حرف الآن خیلی شکل شعاری حین پیاده شدن مصاحبه به خودش می گیرد، می دانم که بابت ...
مادر او را نذر امام حسین (ع) کرده بود/ قلب، دست، پهلو، پا و چشم شهید با اصابت گلوله ها آسمانی شدند
...، تقسیم بندی شدیم. عبدالحسین هر روز بعد از کلاس به سراغ من می آمد و حتی گاهی که من خواب بودم،از هم اتاقی هایم جویای احوالم میشد!روزی یکی از بچه ها گفت: عبدالحسین دیگه چطور دوستی است؟هر روز با اینکه این همه کلاس و تمرین رژه داریم،باز هم به دیدنت می آید!و کاش ما هم چنین رفقایی داشتیم! -از حساسیت شهید نسبت به بیت المال در محل کار برایمان بگویید. عبدالحسین اعتقادی راسخ و محکم به بیت ...
دوست نداشت نازپروده تربیت شویم /آقاجان در نفوذ به قلب ها معرکه بود
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام سعید شاه آبادی بزرگ ترین فرزند آیت الله مهدی شاه آبادی است و گفتنی های شیرینی دارد از سال هایی که به دلیل فعالیت های انقلابی و مسئولیت های پدر در قبل و بعد از انقلاب با سختی ها ی زیادی همراه بوده. با این همه وقتی از آن ایام حرف می زند، کلامش با عشق و شوق خاصی از خاطرات آن سال های شیرین و به تعبیر او زیبا همراه می شود. آن ...
زوزه مرگ در باغ های خراسان رضوی/مدیر جهاد کشاورزی وقت ندارد
گونه های آن ها به میان فضولات غلت می زنند. گنداب روانِ میانه کوچه، همان فاضلاب خانه هاست که فضا را متعفن کرده و اهالی بی خیال همه کثیفی ها که کنار کوچه لمیده اند و پشم های گوسفندان را می ریسند. از روستا می گذریم چرا که به قصد باغات و خشکسالی و سرمازدگی آمده ایم. چند نفر با هماهنگی دهیار در یکی از باغات که آسیب بیشتری دیده جمع شده اند. ما نگاه کارشناسانه نداریم برای همین همه چیز از ...
نوموفوبیا ترس زندگی دیجیتال
هوشمند بودن برایش تصور هولناکی است.او دائماً گوشی همراه خود را در دستش می گیرد. با او در اتوبوس آشنا شدم زمانی که با اضطراب و ترس که نمی توانست در چهره و ظاهرش آن را مخفی کند به دنبال گوشی خود بود. همه جای کیف خود را هراسان و به دقت بررسی کرد ولی خبری از گوشی همراه او نبود. به او گفتم نیم نگاهی هم به جیب شلوار و مانتو کند تا شاید از این ترس رها شود و او بلافاصله جیب شلوارش را ...
توران: این پیام برای دفاع از خودم نیست، بلکه برای مطلع کردن مردم است
تهیه گزارش یا مصاحبه داشته درگیر شد. آردا توران ستاره بارسلونا در این رابطه در اینستاگرامش نوشت:” این پیام برای دفاع از خودم نیست، بلکه برای مطلع کردن مردم است. فردا صبح که از خواب بیدار شوید، اخبار را خواهید دید. انتقاد، انتقاد، مطالب انتقاد آمیز.... آنها (خبرنگاران) از هم حمایت می کنند. به شما گفتم! بعد از اینکه اولین بار سوت های اعتراضی علیه ام به صدا درآمد، در اولین مصاحبه ام گفتم ...
بسته خبری دوشنبه 15 خرداد ماه 1396
حضرت خدیجه س تسلیت .. زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا عرض کرد: یا رسول اللّه! اسمع وصایای؛ای رسول خدا! وصیتهای مرا بشنوید ؛ یعنی این آخرین سخنان من است که در این لحظات پایانی به شما عرض می کنم. بعد شروع کرد یک یک آنها را بیان کردن: أولا، فإنی قاصرة فی حقک، فاعفنی یا رسول اللّه؛ نخست اینکه من در حق شما کوتاهی کردم؛ تقاضا دارم مرا ...
استاد انصاریان: هر کس به منازل معنوی رسیده بوسیله"شنیدن" بوده است+گزارش تصویری
کردم و به خودم هدیه کردم ،کسی ارزش تو را نداشت ، چون خیلی بالایی و هرکس نمی فهمد، نمی ایند گوش کنند تا بفهمند. اگر بفهمند که همه وجودم از خداست، شیپور وجود خودم را در این ماهواره ها و شیاطین و این فرهنگ ها قرار نمی دهم تا بشوم یک شهوتران، یک گناهکار، یک خائن و جنایت کارو یک پست، شوم. آن کسی که همیشه صدای خدا از وجودش می اید، او همان است که در معراج هم با همان صدای خدا با حبیبش حرف میزند ...
امام در هیچ تصمیمی، تحت تأثیر کسی قرار نمی گرفت
! . فردای آن روز هم به نماینده حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق با صراحت تمام گفتند که: اگر دست از اخراج ایرانی ها برندارید، به بیروت می روم و اگر مانع شوید، به همه دنیا اعلام خواهم کرد که در خانه ام زندانی شده ام! با بیان این خاطره می خواهم گوشزد کنم که اگر قرار بود امام با توصیه کسی تصمیم خود را تغییر بدهند،قطعاً توصیه پدر مرا که با ایشان سابقه دوستی طولانی داشتند و امام مراتب علمی و اخلاقی ایشان را ...
بازگشت به سوریه و مدافع حرم شدن شرط ضمن عقدش بود/سایر فرزندانم را با افتخار به سوریه می فرستم
آقا می رسد و می شناسند اگر در قسمتی که من هستم مشکلی پیش بیاید، نیروهای دشمن پیشروی کنند، سنگر خالی بماند و آن ها عبور کنند و آقا از خود بپرسند که این جوان کجا بوده و سرش به لذایذ دنیا گرم بوده است، شما مرا می بخشید؟ کمی بعد باوجود اینکه محروم بود با مدارک و مشخصاتی از کشوری دیگر عازم سوریه شد. تسنیم: فکر می کنید اگر پسر شما و دیگر مدافعان حرم حضرت زینب (س) در سوریه حضور نداشتند چه وضعیتی ...
روایتی کودکانه از دیدار با آن مرد تاریخی
...، به یاد دارم. جمعیت که قرار گرفت، سؤالات من هم شروع شد: خونۀ امام کجاست؟ امام بچه هم داره؟ بچۀ امام، دختره یا پسر؟ امام غذا چی می خوره؟ یا مثلا می گفتم: بابا! گرم مه بعد می گفتم: امام هم الآن گرمش هست؟ خلاصه، کنجکاوی کودکانه من جوری تحریک شده بود که نگذاشتم بابا درست و حسابی سخنان امام را گوش کند. بابا همۀ سوالات مرا به یاد دارد. می گوید: دور و بری ها هم خنده شان گرفته بود ...
هدیه رهبر انقلاب به میهمان برنامه ماه عسل
.... در یک جایی، بچه ها معلول و نابینا در یک خانه تاریک و کثیف زندگی می کردند، من به آنان نزدیک شدم، آنان مرا نمی پذیرفتند، گویا عادت کرده بودند بدی ببینند. به آنان نزدیک شدم و گفتم برایشان خانه می سازم.به کاندا رفتم و 40 هزار جمع کردم و به هند نزد این بچه ها آمدم و یک خانه زیبا نیز برای آنان ساختم. اوی ادامه می دهد: مادری بود که خودش چشم فرزندش را کور کرده بود. این دسته از افراد که به ...
شهیده بمباران شیمیایی رژیم بعث که سختی های زیادی را متحمل شد
دارا را زیر دوش حمام گرفتم تا آسیب نبیند، بعد هم سریعا از روستا خارج شدیم و به اینجا آمدیم. و الان هم مشکلی نداریم. احساسی که از اول شب تمام وجودم را رنج می داد، حدیقه با اینکه خیلی زیر فشار بود، اما چیزی بروز نمی داد، انگار در این آخرین لحظات زندگی دوست نداشت شادی دور هم بودن خانواده را به هم بزند. نیمه های شب صدای نفس های حدیقه که به سختی بالا می آمد از خواب بیدارم کرد. خواهرم ...
رمز بقای جمهوری اسلامی ورود رأی مردم به عرصه فقه اسلامی است/ امام می گویند سیاست داخلی نباید در دایره ...
زمانش کوتاه و گرم هم بود، سعی کردیم زمان برنامه را کوتاه تر برگزار کنیم. مجری: چرا شما سخنرانی نکردید؟ به همین جهت من هم خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم و به بقیه هم گفتم زمان برنامه را کوتاه کنیم تا مردم اذیت نکنیم و چون قرار بود امشب از تریبون شما با مردم صحبت کنیم، گفتم که حرف هایم را اینجا می زنم. من احساس کردم مردم اذیت می شوند و زمان برنامه را کوتاه تر کنیم بهتر است. ...
نگاهی به مقام حضرت خدیجه(ع)
را خواند که بگوید چرا ادب نکردی؟ مگر نگفتند به هر کس وارد شدی، اول سلام کن. جواب بگیر و بعد بپرس. دیدم درست می گوید. این چه زنی است که به من با محاسن سفیدم درس می دهد؟ معلوم می شود که ما هنوز خیلی ادب نشده ایم. گفتم: خانم! این جا چه کار می کنی؟ او در جواب من این آیه را خواند: وَ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍ 5 ؛ این سؤال تو بی جاست کسی که در مدار هدایت خدا است، خیال می کنی گم شده؟ گم شده ...
واژگونی آمبولانس بیمارستانی و کشته شدن راننده و بیمار و پرستار
...؛ اما پسرش کوچکتر است. کی از حادثه مطلع شدید؟ ظهر یکشنبه بود که به ما خبر دادند، ماشین حقی جاده ابهر به تاکستان چپ کرده. اول نمی دانستم که لطف الله هم در آن ماشین بوده، بعد از چند ساعت از طریق بچه ها خبردار شدم. وقتی شنیدم خشکم زد. از علت حادثه خبر دارید؟ تا جایی که از قول همکاران شنیده ام، راننده به علت خواب آلودگی از مسیر اصلی منحرف می شود. راننده تا بعداز ظهر شنبه شیفت بوده، برای استراحت به خانه می آید که از طرف بیمارستان به او اطلاع می دهند که باید به تهران برود. او هم خسته بوده و خوابش می گیرد. ...
مگر برای مطلب نوشتن هم پول می دهند؟!
دهم که فرض بر اینکه من خواب بودم، خب با این کارتان من را رسماً زابه راه و بیدار کرده اید. دهان خشکم را با اندکی ملچ زبانم تَر کرده و گفتم: خواب نبودم، داشتم فکر می کردم. بغل دستی ام با شنیدن این جواب به فکر فرورفت جوری که انگار، الهی بمیرم، مادرش چه می کشد... و بار دیگر چشم هایم را بسته و صدای دست فروش یادشده را در ترکیبی با سایر دست فروشان شنیدم. اصوات درهم وبرهم شنیده می شدند؛ یکی کابل ...
پسر طیب: پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
، ما را حلال کن گفتم نوش جان تان، ما هر روز غذا می آوردیم . گفت آن روز پدرت را به دادگاه برده بودند تا حکم تجدیدنظر را به او ابلاغ کنند. ساعت 4 بعد از ظهر پدرت برگشت و همه وسایلش را به دیگران بخشید. سپس جلوی درب سلول من آمد و صدام زد محمد آقا محمد آقا. من خجالت می کشیدم بیرون بروم چون همه ما با هم بودیم اما به من حکم زندان و به پدرت حکم اعداد دادند. خلاصه جواب دادم جانم طیب خان، پدرت صورت من را ...
بازخوانی یک گفت و گو با بهمنش/ این مرد...
او گفتند چی می گویی اینجا همه چیز عوض شده و دیگر تو را نمی خواهند . بعد که برگشت دیگر به تلویزیون نرفت. *بعد از آن هم که دیگر شروع مشکلات بود؟ دیگر سر کار نرفت و خانه بود و این برایش خیلی سخت بود. *چطور تحمل می کرد؟ مجبور بود، فقط غصه می خورد. * این فضا چند سال بعد از انقلاب شکست؟ چند بار حاج احمد آقای خمینی خدابیامرز دنبالش فرستاد ...
وقتی یک مسیحی ارتودوکس در مقابل کتاب آیت الله جوادی مبهوت می شود
دارد با این کتابها و خوب است بیننده بداند مادر شما اصالتاً از ارمنستان هستند و مسیحی بودند خدا رحمتش کند خانم جانت لازاریان که دو جلد کتاب داشتند که من سالهای آخر این کتاب را دیدم در مورد بزرگان ارامنه در ایران، که خیلی جالب بود و بعد شما آقای نجف دریابندری که یکی از بهترین نویسندگان و مترجمین ایران هستند و از قدیم تا الان همه اهل هنر او را می شناسند، یک چنین پس زمینه ای به نظر من خیلی جالب است و ...
فاطمه بمیرد، تو نمیر مادر
همین دستانِ خیس، مرتّب می کند. همه منتظرند تا واگویه های پیامبر با قبر همیشه گیِ تو، به پایان برسد و تو یگانه مادر من را به خاک ابدی بسپارند. وقتی خبر شدت گرفتنِ بیماری ات به پیامبر رسید و خودش را رساند و چشم های بی رَمَقت را به خورشیدِ صورتش دوختی؛ خودم شنیدم که می گفتی: ببخش محمد، مرا که همسر شایسته ای نبودم. ببخش که در حقّ تو کوتاهی کردم رسول خدا پاره جگرم! همین قدر بدان که ...