سایر منابع:
سایر خبرها
بهنام بانی: رقابت بین چهره های نسل جدید موسیقی پاپ لذت بخش است
واقع صدای خوب، شرط لازم است ولی کافی نیست. همان طور که گفتم، به نظر من موفقیت در موسیقی بر اساس موج است. مثلاً شهاب مظفری یا آرش ای پی چندین سال است که فعالیت می کنند و در همین فضا هم می خواندند. اما امروز موج سلیقه مردم با آن ها منطبق شده و محبوبیتشان بیشتر شده است. معلوم نیست مردم یک سال بعد چه فضایی را دوست خواهند داشت. چند سال قبل خواننده ای به موفقیت رسید و موجی به راه انداخت. او سال بعدش هم ...
قتل به خاطر عضویت در گروه تلگرامی
برسد که بی فایده بود. شبی که جنایت رخ داد، متوجه شدم در تلگرام مشغول چت است. بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم. به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و به سمت همسرم رفتم. او التماس می کرد رهایش کنم. اما دیگر تحمل نداشتم و با زدن ضربه های متعدد او را کشتم. دیگر نمی خواستم زنده بمانم و با همان چاقو ضربه هایی به خودم زدم تا بمیرم که نشد . بعد از اعتراف های اولیه مرد همسرکش، او همچنان در بیمارستان بستری است و تحقیقات درباره ادعای او ادامه دارد. ...
بی .ام .دبلیو وسیله پسر جوان برای اغفال دختران
علاقه کرد و گفت: می خواهد رابطه نزدیکی با هم داشته باشیم. من هم قبول کردم و وقتی از من دعوت کرد به باغش در شهریار بروم، قبول کردم. چون پسر جوان به من گفته بود سگ های گران قیمتی دارد و می خواهد آنها را به من نشان دهد. با خودم فکر کردم این راه آشنایی خوبی است و من هم می توانم بیشتر او را بشناسم؛ با این حال تنها نرفتم و دوستم را هم با خودم بردم. در ویلا بودیم که صدایی به جز صدای ...
قتل به خاطر فقط 1/5 میلیون تومان
به حسن آباد رسیدیم، ناگهان مقتول عنوان داشت که اصلا تو طلبی از من نداری. من که عصبانی شده بودم با او به صورت لفظی درگیر شدم که او به من فحاشی کرد. ناگهان مقتول با چاقوی ضامن دار به سر و کتف من ضربه زد؛ من نیز از زیر صندلی راننده یک چاقو بیرون کشیده و [ چند ضربه ] به قفسه سینه او زدم؛ مقتول از خودرو پیاده شد و به کنار جاده رفت و بی حال شد؛ او را دنبال کردم؛ ناگهان برگشت؛ فکر کردم می خواهد ...
شهادت محسن افتخار خانواده ماست/ به حال خودم گریه می کنم که جا مانده ام
تانک بودم ، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم. بعد می گفت زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد ، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمی شوم. گله می کرد که چرا من شهادت را می بینم اما شهادت به سمتم نمی آید... آن موقع من هنوز باردار بودم ،می گفتم غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد. محسن هم می گفت: من یک سقف بالای سر تو و این بچه درست کنم، انشالله دیگر همه چیز ...
پسر جوان: به من تجاوز کرد او را کشتم
دوستانمان بفرستم و بگویم بالاخره انتقام خودم را گرفتم، بعد آنجا را ترک کردم و به همدان فرار کردم تا دیگر دست کمال به من نرسد اما پس از چند روز متوجه شدم کمال جان خود را از دست داده است. خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را به پلیس تسلیم کنم. من قصد کشتن کمال را نداشتم؛ فقط می خواستم انتقامم را از او بگیرم. کارآگاهان با دراختیارداشتن این اطلاعات متهم را با ...
23 روز جدال گروگان با مرگ در چاه
پاکدشت بروند که آنها هر جایی را که آن مرد گفته بود، جست وجو کرده، اما ردی از من پیدا نکرده بودند. بعد از نجات تازه متوجه شدم، در چاهی در اطراف دماوند بوده ام. تحقیقات برای دستگیری عضو فراری این باند در پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
دام سیاه مرد بی ام و سوار برای دختران
پروفایل اشکان در تلگرامش به نظر می رسید که پولدار است چرا که لباس های مارک دار و گران قیمت به تن داشت و کنار یک خودروی بی ام و که ظاهرا متعلق به خودش بود عکس گرفته بود. او می گفت که خودرو را پدرش مدتی قبل به عنوان هدیه تولدش خریده است. ارتباط من و اشکان ادامه داشت تا اینکه با هم قرار گذاشتیم. او در جلسه اول از من خواستگاری کرد و گفت نیتش فقط ازدواج است. می گفت به دنبال دختری می گردد که به خاطر ...
روایت رزمنده عراقی از نجات معجزه آسا از دست داعش
، فردا آنها را سر ببُر و به بهشت برو . محمد سلمان ادامه می دهد: ما را در بازداشتگاه العبیدی حبس کردند و برای ایجاد ترس و وحشت در دل هایمان، هر چند دقیقه یکی از داعشی ها می آمد و نزدیک شدن زمان اعدام را به ما خبر می داد .. شب شده بود، دو رکعت نماز خواندم و به خدا متوسل شدم و از حضرت فاطمه زهرا طلب شفاعت و برای نجات درخواست کمک و یاری کردم .. اولین ساعات صبح روز بعد بود که همه ما را با خودرو پیک آپ ...
همسرشهید حججی: چیزی جز زیبایی ندیدم
یک بار وقتی داخل تانک بودم، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم. بعد می گفت زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمی شوم. گله می کرد که چرا من شهادت را می بینم اما شهادت به سمتم نمی آید... آن موقع من هنوز باردار بودم، می گفتم غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد. محسن هم می گفت: من یک سقف بالای سر تو و این بچه درست کنم ...
محاکمه مرد شیطان صفت پس ازمرگ دخترجوان
تهران رساندم. سعید که برای استقبال از من به فرودگاه آمده بود مرا به فردیس کرج برد تا آپارتمان و دفتر کارش را نشانم دهد. اما چند ساعتی از دیدار حضوری مان نگذشته بود که سعید مرا در خلوتگاهش زندانی کرد و بعد هم مورد تعرض قرار داد. من که حسابی ترسیده بودم به بهانه ای از آن آپارتمان گریختم و خودم را به نگهبان ساختمان رساندم و تقاضای کمک کردم. این درحالی بود که براساس گزارش پلیس ...
تصاویر:سکوت مرد عروسکی در تهران شکست!
را در شبکه های تلویزیونی آغاز کردم. در کنار آن شروع به یاد گرفتن زبان کردم و در حال حاضر به 5 زبان زنده دنیا تسلط دارم. خانواده ام در برزیل از لحاظ اقتصادی بسیار قوی بودند. آنها صاحب سوپرمارکت های متعدد و مراکز خرید بودند و زمانی که پدربزرگ و مادربزرگم از دنیا رفتند من تنها وارث آنها بودم به این ترتیب ثروت و املاک زیادی در سراسر دنیا به من رسید. زندگی من عالی نبود اما جراحی ...
بوسه بر پای پدر و مادر اذن شهادتش شد/ همسر یک شهید، آسمانی شدن محسن را به من بشارت داده بود/خبر اسارت و ...
به کسی نگفتم، بعد از رفتنشان که این موضوع را به بقیه گفتم همه شوکه شدند که چه طور به رفتنش راضی شده ام. ادامه صحبتش وصل سفر اول به دومین سفر بود اما با فاصله دو سال و اذعان کرد: بعد از بازگشت از سفر اول قبل از اربعین دو سال پیش، از همان هفته اصرار به رفتن مجدد به سوریه را شروع کرد، اما موافقت نمی شد؛ تا اینکه با ایشان تماس گرفته شد و گفتند که قرار است نیرو به سوریه اعزام شود و ایشان هم که این ...
بعضی از دوستانم می گویند فقط بنویس!
.... اصلا زنی را نمی بینید. تمام بزرگانی که با چند میلیارد دلار گرفتندشان، همه مرد هستند و فقط یک زن بوده تا به حال. بقیه همه مرد هستند اصلا زن در این قشر جایی ندارد. شاید مثل سمیرا پشت پرده باشند ولی زن برای آنها مانند همان صحنه مولودی است که الان در رمان کمرنگ تر شده و حضور و نقش زنان تنها در این حد است که دور هم جمع شوند و طلاهای شان را به رخ یکدیگر بکشند و... واقعیت این است که زن در این قشر ...
محاکمه مرد شیطان صفت پس ازمرگ دخترجوان
دفتر کارش را نشانم دهد. اما چند ساعتی از دیدار حضوری مان نگذشته بود که سعید مرا در خلوتگاهش زندانی کرد و بعدهم مورد تعرض قرار داد. من که حسابی ترسیده بودم به بهانه ای از آن آپارتمان گریختم و خودم را به نگهبان ساختمان رساندم و تقاضای کمک کردم. این درحالی بود که براساس گزارش پلیس، دختر جوان پس از طرح این شکایت به محل زندگی اش بازگشته و پس از چند روز به خاطر رفتار شیطانی پسر جوان، خودش را ...
او که حرف می زند پرنده ها سکوت می کنند + صوت
دبیرستانم را به پایان رساندم. کلاس اول یا دوم، جوان 13 یا 14 ساله بودم که وارد رادیو نفت ملی در آبادان شدم. البته ابتدا به صورت غیرحرفه ای در مسابقه ای شرکت کردم و بعد دیگر همکاری ام را این گونه آغاز کردم که هفته ای یک روز برنامه ای مستقل داشتم که شعر نو را معرفی می کردم و پدیده ی تازه ای بود. این هم شانسی بود که شاعری بزرگ، معلم ادبیات ما شد و ایشان مرا به دنیای ادبیات کشاند و دیگر راه من انتخاب شد ...
محسنم عاشق امام خامنه ای بود/ خبر اسارت و شهادتش را خودم به بقیه اطلاع دادم
...، من هم چون مشوق اصلی شان بودم این موضوع را به کسی نگفتم، بعد از رفتنشان که این موضوع را به بقیه گفتم همه شوکه شدند که چه طور به رفتنش راضی شده ام. ادامه صحبتش وصل سفر اول به دومین سفر بود اما با فاصله دو سال و اذعان کرد: بعد از بازگشت از سفر اول قبل از اربعین دو سال پیش، از همان هفته اصرار به رفتن مجدد به سوریه را شروع کرد، اما موافقت نمی شد؛ تا اینکه با ایشان تماس گرفته شد و گفتند ...
شهادت آرزوی محسن بود
سپاه نبود، یعنی بحث مبارزه و... هنوز در زندگی اش مطرح نشده بود، با این حال علاقه زیادی به شهادت داشت. یادم است سر سفره عقد که نشسته بودیم، به من گفت: الان فقط من و تو، توی این آینه مشخص هستیم، از تو می خواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم. من هم همان جا قول دادم که در این مسیر کمکش کنم. در این چند سال هم همیشه همه تلاشم این بود که این خواسته ای را که سر سفره عقد از من داشت، انجام بدهم. حتی خودم ...
بوستان اشراق یک فضای همه چیز تمام است/توجه مدیریت شهری به عدالت محوری
نشاط بسیاری در درون من ایجاد شود. او ادامه می دهد: وقتی متوجه شدم امروز قرار است در کنار کوه نخودی ورزش کنیم سر از پا نمی شناختم چون مدت ها بود که وصف حال بوستانی که در کنار این کوه بود را شنیده بودم و می خواستم هرچه زودتر آن را از نزدیک ببینم و چه از این بهتر که در افتتاح آن باشی آن هم وقتی در حال ورزش کردن هستی!؟ آن طرف تر موتور سواران و دوچرخه سواران به اجرای حرکات نمایشی در پیست ...
همسرم به فرزندانمان زیادی محبت می کند
به گزارش جام نیوز ، شهریار وقتی دید دختر و پسرش به خاطر محبت های سارا لوس شده اند، پس از یک درگیری با همسرش تصمیم به جدایی گرفت. این زوج تنها به خاطر این دلیل عجیب و غریب هفته گذشته درخواست طلاق خود را در دادگاه خانواده مطرح کردند. مرد جوان در این باره به قاضی دادگاه گفت: 6 ماه پیش با سارا ازدواج کردم. آن زمان سه سالی می شد که از همسر اولم جدا شده بودم. یک دختر 9 ساله و یک پسر 13 ساله ...
شکار مردان پولدار در شهر
خریدیم و بعد از محل دور می شدیم و به محل خلوتی می رفتیم تا او را رها کنیم چند ساعتی زمان می خواست. وقتی قربانیان را دست و پا بسته رها می کردی، به خودت نمی گفتی چه بلایی سر آنها می آید؟ متهم جوان سکوت کرد. ظاهرا یکی از قربانیان پرونده تان بشدت آسیب دیده است؟ مرد جوان سرش را پایین می اندازد و با شرمساری می گوید: عصبانی شدیم و او را کتک زدیم. دندان هایش داخل ...
قتل ناموسی در ملارد / دوست صمیمی ام با همسر و خواهرم همزمان ارتباط شوم داشت!
اینکه روزی از زبان صفر حرف هایی شنیدم که زندگی ام را تغییر داد. او مدعی بود با خواهر و همسرم رابطه دارد! با شنیدن این حرف شوکه شدم. فکر کردم شوخی می کند، اما وقتی از من خواست همسرم را طلاق دهم تا با او ازدواج کند، متوجه شدم قضیه جدی است. متهم در شرح حادثه Incident گفت: آن روز صفر از من خواست، او را با ماشین به جاده صفادشت برسانم، بین راه یاد حرف هایش افتادم. خشم همه وجودم را گرفته بود. طاقت نیاوردم ...
مشایی در جمع احمدی نژادی ها: باید سازمان داشته باشیم
استحکامش باشد. به لطف الهی این دومی اتفاق افتاد و من در این چهل و چند سال سراغ ندارم یک دوره ای، بازه زمانی که من احساس تزلزل، تردید، شبهه و شک و ضعف بکنم ولی سوال چرا تا بخواهی بود. بعضی چیزها را نمی توانستم تحلیل کنم، بعضی چیزها را خوب نمی توانستم بفهمم، بعضی چیزها را نمی توانستم با بعضی چیزهای دیگر جور در بیاورم. خب این طبیعت تفکر هست، بعد خوشبختانه گره ها یکی پس از دیگری باز می شد و باز می شود و افق ...
قاتل بنیتا حکومت است یا ربایندگان؟
محسن رنانی ایمیل: renaniassistant@gmail.com بخش اول: مقدمه در دهه شصت زمانی که دانشجو بودم گاهی برای مطالعه با دوچرخه به اتاقکی در باغ پدرم می رفتم. هر بار در مسیر باغ از کنار چاله بزرگی که وسط خیابان بود رد می شدم و با خودم می گفتم بالاخره این چاله خطرساز خواهد شد . چند ماه بعد دیدم این چاله با آسفالت پر شده است. گفتم بالاخره شهرداری این چاله را پر کرد ...
ازبررسی کاندیداهای دولت دوازدهم تا انتقاد از برخی نمایندگان مجلس/ائمه جمعه استانهای سراسر کشور این هفته ...
...> وی در خطبه دوم بعد از سفارش به تقوای الهی به روز حمایت از صنایع کوچک اشاره کرد و ادامه داد: مقام معظم رهبری در برنامه ششم تاکید بر حمایت از تقویت تولید داخل کردند و دولت در چهار سال اینده باید روی این مبحث برنامه ریزی دقیق کند. حجت الاسلام پارسا با بیان اینکه نباید هر چند مدتی بشنویم فلان کارخانه قدیمی ورشکست شده، تصریح کرد: بانکها به جای پرداخت سود و دلالی با تزریق پول از صنایع کوچک ...
رستم وزنه برداری چرا کچل کرد؟
خیلی ها جالب بود. خواستم تنوع باشد.مشکلی هم نیست و تا دو سه هفته دیگر موهایم به شرایط عادی بر می گردد. پس دلیل خاصی نداشت؟ نه،چه دلیلی؟.فقط برای تنوع این کار کردم. شما یکی از مهمانان ویژه در مراسم تحلیف ریاست جمهوری بودید. بله.به همراه رییس فدراسیون و جمعی از ورزشکاران به این مراسم دعوت شده بودیم.از حضور در این مراسم خوشحال بودم و ممنونم که ...
حکم اعدام برای عروس شوهرکش
طرفی چند وقتی بود که به او مشکوک شده بودم برای همین گوشی را از دستش گرفتم که مرا تا حد مرگ کتک زد. من هم به او حمله کردم تا از خودم دفاع کنم. وقتی چاقو را دیدم از شدت عصبانیت بدون اینکه بفهمم دارم چه کار می کنم ضربه ای به شوهرم زدم اما زود پشیمان شدم. با دستپاچگی رفتم سراغ مرد همسایه و کمک خواستم که همسایه ها آمدند و اورژانس خبرکردند اما افسوس که خیلی دیر شده بود. از آن روز بود که سیاه بخت شدم ...
از وقتی که راز زنم را از دختر خاله ام شنیدم به همسرم بدبین شدم و...
.... او ادامه داد: من سرویس دخترخاله ام بودم و او را روزها به دانشگاه می بردم و در این بین چند بار سیما همکلاسی دخترخاله ام را دیدم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم، یک روز علاقه ام به سیما را به دخترخاله ام مطرح کردم و او هم با خوشحالی گفت، نگران نباش من با او صحبت می کنم، خیلی زودتر از آنچه فکرش را می کردم جلسه خواستگاری برگزار شد، دو ماه بعد زندگی مشترکمان را زیر یک سقف آغاز کردیم، زندگی ...
شهر ناپدید شده بود
کارها کمک می کردم و به همین خاطر روی پرسشنامه های مربوط به درآمد و هزینه ها کار می کردم. در کنار یک پنجره بزرگ ایستاده بودم که ناگهان متوجه نوری خیره کننده و عجیب شدم؛ چیزی شبیه به دسته ای از نوارهای سرخ، زرد و سبز. همه اینها را در یک لحظه کوتاه دیدم. انگار که خورشید از آسمان کنده شده و در حال سقوط روی زمین بود. بعد از آن بیهوش شدم. چه زمانی دوباره به هوش آمدید؟ درست نمی دانم. روی یک ...
حجت الاسلام نقویان: کسی می تواند از حجاب دفاع کند که منافع نداشته باشد و متهم نباشد
چوبی که آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد انسان هایی که مثل کودکان نگاه می کنند، خیال می کنند قالی را می زنند، در حالی که با قالی که بد نیستند، بلکه گرد و غباری که در تار و پود این قالی جای گرفته، می زنند که بیرون بیاید و آنگاه مولانا برای نمونه می گوید: مادر ار گوید تو را مرگ تو باد مرگ آن خو خواهد و مرگ فساد مادر وقتی که بچه ی خود را نفرین می کند براستی طالب ...