سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات عجیب پسر دانشجو در باره قتل خیالی دوستش
ندارد که بخواهد او را بکشد. او تنها با سه نفر از هم دانشگاهی هایش ارتباط دارد که همه آنها هم حال خوبی دارند. درباره پنجشنبه ای که می گوید مرتکب جنایت شده ما خانه بودیم و او گفت می خواهد به سر مزار پسر خواهرم برود. پسر خواهرم به خاطر مشکلات روحی شدید حدود 40 روز قبل دست به خودکشی زد و چند روز قبل هم مراسم چهلمش برگزار شد. حتی وقتی گفت می خواهد به بهشت زهرا برود با او هیچ مخالفتی نکردیم. ...
قاتل بنیتا از زندگی شخصی اش گفت
کردی؟ برای خانه خرج می کردم. تنها زندگی می کنی؟ نه، مدتی است ازدواج کرده ام و با همسرم زندگی می کنم. همسرت چند ساله است؟ 38 سال. او هم مواد مصرف می کند؟ بله، شیشه می کشد. چطور با هم آشنا شدید؟ مشتری موادم بود. بچه هم داری؟ همسرم دو ماهه باردار است. خانه ات قبل از ازدواج ...
جهاد، ایستادگی و مقاومت ریشه در اعتقادات و باورهای شهید دارد
. همسرتان را معرفی کنید و از نحوه آشنائیتان بگویید؟ همسرم یاسین رحیمی متولد 1368 در مشهد به دنیا آمد، شغل اصلی اش جوشکاری بود. من در سال 1390 طی سفری که با خانواده به مشهد مقدس داشتیم با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. مراسم ازدواجمان ساده، بی آلایش و بدور از تجملات بود. او مردی کوشا، خوش اخلاق و خانواده دوست بود از ویژگی های بارز او که من و اطرافیان را تحت تاثیر قرار می داد ارادت خاصه ی ...
زنی که با 23 ضربه چاقو به قتل رسید
. وی ادامه داد: اواخر دی ماه سال قبل بود که سراغ کامبیز رفتم در همان روزها پای سگ همسرم نیز شکسته بود و برای درمان آن به پول نیاز داشتم، برای همین سراغ نسرین رفته و به او گفتم رمالی را می شناسم که می تواند مِهر زن و شوهر را به دل هم بیندازد، بعد نیز با همین بهانه از نسرین 900 هزارتومان پول گرفتم و هزینه درمان سگ را پرداخت کردم، چند روز بعد نیز نسرین نزد من آمد و سراغ رمال را از من گرفت ...
قاتل کلیه اش را فروخت و دیه قتل میدان شهدا را داد!
پشیمانم و امیدوارم خدا مرا ببخشد. آن روز برای آشتی رفته بودم که به خاطر عصبانیت مقتول این اتفاق افتاد. بعد از قتل، از ترس قصاص فرار کردم و با اجاره خانه ای زندگی مخفی داشتم. سعی کردم در این مدت استغفار کنم و از طریق پیک موتوری روزی حلالی داشته باشم. متهم در ادامه گفت: شش سال بعد از این حادثه پدرم را از دست دادم و بعد از آن با کمک خانواده ام و با فروش کلیه و اموال زندگی که بهم ارث رسیده بود، رضایت ...
50 سوگند، تا اعدام قاتل دخترخردسال
مرد افغان بود وقتی باردار بودم، ناپدید شد. بعد که غیابی طلاق گرفتم با فریبرز آشنا شدم. شش ماه بود که باهم ازدواج کرده بودیم که این حادثه اتفاق افتاد. چرا اطمینان کردی و دخترت را تنها دست ناپدری سپردی؟ من اصلاً فکرش را هم نمی کردم که چنین اتفاقی پیش بیاید و باور نمی کردم هر چقدر هم او بد باشد آسیبی به دخترم برساند. چرا معتقدی فریبرز دخترت را کشته است؟ ...
قتل زن کارتن خواب زیر ضربات میله آهنی
خانه شد. من هم او را به بیمارستان رساندم. در ادامه تحقیقات، زن جوانی که همراه این مرد بود، در بازجویی ها به مأموران گفت: 11 ماه پیش به دلیل اینکه با همسرم اختلاف داشتم، او و پسر پنج ساله ام را ترک کردم. همان روز درحالی که می خواستم به شهرمان برگردم، با عباس آشنا شدم. او از من خواست در خیابان نمانم و من را به خانه یشان دعوت کرد. در آنجا با مادر، خواهرش و مقتول آشنا شدم. این زن ...
بگوی آن راز مگوی؛ سکرت گزارشی از دختران عاشق والیبال در اردبیل
دارد که نمی توان آن را واژه ها توصیف کرد. نه! جمله مایاکوفسکی اینجا مصداق ندارد و من فرمانروای کلمات نیستم! نه من، هیچ روزنامه نگاری نمی تواند شادی آیدا را در با کلمات به تصویر بکشد. او حالا خوشحال ترین دختر دنیاست. من، لیلا 15 سال دارم! شور و هیجان خاصی دارد و انگار حس و حالش به ملی پوشان هم تسری یافته و تمرین تیم ملی را هم پرنشاط می کند. چقدر من را یاد دوران نوجوانی خودم می ...
روایت 3 زن سوری از ازدواج با عناصر داعش
سیگار کشیدن نداشتم. او درباره ازدواج با یک عنصر خارجی داعش گفت: همسر من از اعضای مراکشی داعش بود. با او در خیابان های رقه آشنا شدم و در تابستان 2015 ازدواج کردیم. نور دیگر زن حاضر در چادر بود که 22 سال از سن او می گذشت. او و خانواده اش در سال 2007 برای زندگی به رقه آمدند؛ جایی که او با همسر مالزیایی خود که در خدمت داعش بود، آشنا شد. او می گوید: در ابتدا تمایلی برای ازدواج با وی ...
عاشقانه هایی که بر دل ماند/ دیدار با رهبری بهترین هدیه پدر بود
یا ناراحت می شوم به پدرم شکایت می ببرم و با او دعوا می کنم و می گویم اگه تو بودی الان اینجوری نبود . صبح توس: همه دخترها سعی می کنند باکارهایی خودشان را برای پدر عزیزتر کنند تو برای پدرت از این کارها می کردی؟ یادم می آید مامانم قلبش را آنژیوگرافی کرده بودند و زینب سادات غذا درست می کرد چون من بلد نبودم یک روز زینب بیمارستان بود و بابا از سرکار آمد خانه و مجبور شدم من غذا درست ...
صبر، صلابت و رسالت زینبی
هنوز عضو سپاه نبود، یعنی بحث مبارزه و... هنوز در زندگی اش مطرح نشده بود؛ با این حال علاقه زیادی به شهادت داشت. یادم است سر سفره عقد که نشسته بودیم، به من گفت : الان فقط من و تو ، توی این آینه مشخص هستیم، از تو می خواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم. من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش کنم. تنها آرزوی همسرم این بود که اعزام به سوریه قسمت او هم بشود. چرا این آرزو را داشت؟ ...
عامل مرگ "بنیتا": زودتر راحتم کنید
. مهدی، متهم ردیف دوم پیش از این اعتراف کرده بود هنگام سرقت خودرو، جلوی در پارکینگ خانه ایستاده بود تا مانع دخالت پدر بنیتا شود. اما حالا مدعی است که هیچ نقشی در حادثه نداشته است. چند بار ازدواج کرده ای؟یک بار، دو تا بچه هم دارم. شغلت چیست؟ بنگاهدار هستم. هیچ فکر کرده ای اگر آن روز تو سوار ماشین می شدی چه اتفاقی می افتاد؟ من سوار نمی شدم. دوستم یک ...
نقشه کثیف آرش و دوستانش برای دختر 22 ساله در اصفهان / عکس های بدون لباس مهشید دردسر ساز شد
ظاهری ببیند. من که از تصمیم آرش برای ازدواج خیلی مطمئن بودم و به او اعتماد کامل داشتم چند تا از عکس های بدون پوشش و حتی برهنه خود را برایش ارسال کردم.یک هفته بعد از این کار متوجه شدم که آرش به من خیانت بزرگی کرده و عکس های مرا به چهارنفر از دوستانش ارسال کرده است.حالا این چهار نفر مرتب در تلگرام برایم مزاحمت ایجاد کرده و مرا تهدید می کنند که اگر به خواسته آنها تن ندهم عکس هایم را برای خانواده ام ارسال ...
دلم سوخت، سارا و مریم را به خانه آوردم
باغ و ملک است رضایت اولیای دم را جلب می کند. من هم خام حرف های سارا شدم و به قتل اعتراف کردم اما حالا می گویم بی گناهم. سپس سارا به دفاع پرداخت و سعید را دروغگو خواند. وی گفت: 11ماه قبل از کشته شدن مریم در حوالی راه آهن با سعید آشنا شدم. همسرم معتاد بود و پدرش خرج من و پسر پنج ساله ام را می داد. نمی خواستم با همسرم زندگی کنم. برای همین از طریق پیامک با یک پسر جوان در شهرستان آشنا شده ...
اگر قالیباف هم انصراف نمیداد نتیجه انتخابات تغییر نمی کرد
، مدت کوتاهی حضور داشتم. البته در طرح جامع شهرهای بزرگی همچون مشهد هم سال ها کار کردم، بنابراین با یک پیشینه و تجربه ای وارد شورا شدم از ابتدای ورودم هم مهمترین نقدی که بر شهرداران گذشته داشتم، این بود که برنامه ندارند یعنی یک شهر با این جمعیت و وسعت بدون برنامه اداره می شد نتیجه آن بی برنامگی این چیزی است که امروز می بنیم و همه شاهد آن هستیم. از آن زمان تلاش کردم که برنامه شهری به عنوان ...
اول مهر ، رویای تعبیر نشده کودکان افغان
20 سالگی اش داده؛ شاید. تا کلاس سوم رو تو جمعیت خوندم و بعد که رفتم مدرسه ازم امتحان گرفتن ولی رد شدم؛ مجبور شدم دوباره کلاس سوم رو تو مدرسه بخونم. اون سال هیچ شهریه ای ازمون نگرفتن ولی از داداشم که اون هم کلاس سوم بود، 350 هزار تومن گرفتن. کلاس چهارم هم یک معلم خیلی بداخلاق داشتم که کلی اذیتم کرد. مامانم وقتی می خواست پرونده داداشم رو بگیره کلی اذیت کردن؛ اول که گفتن پروند ش ...
کمبود سالن های تخصصی ، عمده دغدغه ورزشکاران بدمینتون باز است
بدمینتون آذربایجان شرقی در سال 92 در سن هشت سالگی و با گذراندن مراحل تست و ارزیابی به این رشته انتخاب شدم و تمرینات خودم را زیر نظر مربیان استعداد یاب در آکادمی بین المللی بدمینتون تبریز ادامه دادم. * چگونه به این ورزش علاقمند شدید؟ از قبل این رشته را دوست داشتم و بعد از انتخاب توسط استعداد یابی تلاش کردم خودم را به سطح مسابقات و عالی در رده سنی خودم برسانم. * نگاه ...
کتاب - خیابان تبریز - رونمایی شد
کرده و با او می توانم سرم را جلوی آقای معلم بلند کنم. مطمئنم استاد چگینی عذر مرا قبول می کند که برای اولین و آخرین بار به آن نهاد انقلابی اطمینان کردم و گمان داشتم که فرزندم را سرافراز می کند. و چه خیال خامی. اولین بار 13 سال پیش، جناب شهروش آشنایی من با آقای معلم را در یک صبحگاهِ نسبتا خنک قزوین و در دفتر کارش رقم زد و حالا شب و روزم از یاد این آقای موبورِ خوش تیپ و باکلاس خالی نیست. زنده ...
بهنام بانی ، ستاره ای جدید در کهکشان موسیقی
به هر حال برای رسیدن به هدف باید هزینه کرد. یک سری در این مسیر به من خیلی کمک کردند و یک سری هم من را عقب انداختند. اما من می گویم در همه این اتفاقات حکمتی وجود دارد. به عقیده من تا نوبتت نشود اتفاقی برایت رخ نمی دهد و من این را از بزرگترها یاد گرفته ام. به مرور اتفاقات خیلی خوبی برای من افتاد که بابت آن ها خوشحالم و خدا را شکر می کنم. از حدود سه سال پیش حس خوبی به حامد برادران داشتم و ...
خاک ریختن لودر بعثی ها روی گروه 17 نفره هفت اشهد!
نوشتن برای خانواده را بدست آوردید؟ - چهار ماه بعد از اسارت، من که دست راستم شکسته بود، وقتی برگه را به من دادند، از دوستم خواستم برایم نامه بنویسد. آن ها دست خط مرا می شناختند. مرحوم مادرم در جواب نوشته بود: "فرزند عزیزم بهرام جان! این خط شما نیست." چه به سرت آمده؟ منتظر نامه ای با خط خودت هستم. آن ها برای سلامتی من نگران بودند. در نامه بعد برایشان توضیح دادم که جریان چه بوده! ...
صمدیان دوباره درباره ی کیارستمی فیلم می سازد؟
احساس نمی کردم که یک فرد خاص و سلبریتی جلوی دوبین ام قرار گرفته است. خود ایشان هم، چنین تصوری نداشت و درمقابل شیطنت هایی که دوربین به دست های امروزی می کنند و بی مهابا به حریم افراد وارد می شوند نداشتم، نوع نگاهی که من به زندگی و آدم ها داشتم خود به خود موانع را برای دوستی ما از بین برد. سیف الله صمدیان در بخشی دیگری از این نشست به عمق دوستی اش با کیارستمی اشاره کرد و یادآور شد: احمد ...
رودریگو آلوز، مجری مشهور تلویزیون در تهران چه می کند؟
بود و پدرم در انگلیس و بعد از ازدواج مادرم به انگلیس آمد. در برزیل بیمارستان های بسیار مجهزی وجود دارد اما این درصورتی است که پول زیادی پرداخت کنید و در غیر این صورت خبری از دریافت خدمات خوب پزشکی نخواهد بود و ممکن است دچار عفونت شوید. در انگلیس نیز سیستم بسیاری از بیمارستان ها شبیه هم است. دراین کشور سیستم بهداشت عمومی و درمان (NHS) برای همه ساده و یکسان است. کیفیت جراحی پلاستیک ...
روایتی از ازدواج سه زن با عناصر خارجی داعش
کشیدن نداشتم. او درباره ازدواج با یک عنصر خارجی داعش گفت: همسر من از اعضای مراکشی داعش بود. با و در خیابان های رقه آشنا شدم و در تابستان 2015 ازدواج کردیم. نور دیگر زن حاضر در چادر بود که 22 سال از سن او می گذشت. او و خانواده اش در سال 2007 برای زندگی به رقه آمدند؛ جایی که او با همسر مالزیایی خود که در خدمت داعش بود، آشنا شد. او می گوید: در ابتدا تمایلی برای ازدواج با وی نداشتم ...
نمی دانم کجای زمینم
از تولد تا پس از مرگ روایت می کند: خداوند مرا دو برزخ بخشید: یکی پیش از زاده شدن، و دیگری پس از مرگ. در برزخ نخستین مادرم را دیدم که مرا می زایید و در برزخ دوم پسرم را که به خاکم می سپرد. پدرم را دیدم که به شادمانی می خندید چون فرزند نخستش پسر شده بود؛ و همسرم را که از مصیبت شوهر سالخورده اش می گریست. پیش از آنکه به دنیا بیایم، دیدم که دولت موحدان فتیله دولت مرابطان را در مرسیّه خاموش می کرد ...
دیالوگ های به یادماندنی مرحوم علی حاتمی در سالروز تولدش
خیلی زحمت کشید. من مدتی بعد وارد این مرکز شدم. خیلی ها آنجا بودند از جمله مرحوم پرویز فنی زاده، محمد علی نصیریان و ... استادان بسیار خوبی هم بودند که دکتر فروغ انتخابشان کرده بود. مثل امیرحسین آریانپور، حمید سمندریان و ... موقع ثبت نام از من پرسیدند که در چه رشته ای می خواهم درس بخوانم، گفتم نمایشنامه نویسی و هنرهای دراماتیک. یک سال دچار بیماری سختی شدم. آن وقت مرا پیش یکی از بستگان مادرم ...
عکس: سوگند دختربچه ای با سرنوشت آتنا و بنیتا +تصویر
این حادثه اتفاق افتاد؟ شوهر سابقم که یک مرد افغان بود وقتی باردار بودم، ناپدید شد. بعد که غیابی طلاق گرفتم با فریبرز آشنا شدم. شش ماه بود که باهم ازدواج کرده بودیم که این حادثه اتفاق افتاد. چرا اطمینان کردی و دخترت را تنها دست ناپدری سپردی؟ من اصلاً فکرش را هم نمی کردم که چنین اتفاقی پیش بیاید و باور نمی کردم هر چقدر هم او بد باشد آسیبی به دخترم برساند. چرا ...
توهم جنایت در سر دانشجوی جوان
...، نفس لوامه ام را کشته ام. نفس کثیفم را کشته ام، وجدان زشتی که مرا به کثیفی برده بود. 3 سال قبل، به دختر یکی از اقوام علاقه مند شدم. ابتدا از طریق وایبر و بعد از آن از طریق تلگرام با او در تماس بودم. وقتی حسی را که به او داشتم گفتم، با من قطع رابطه کرد. به مادرم هم موضوع راگفتم و او گفت هنوز زود است. بعد از آن دیگر با هیچ دختری ارتباط برقرار نکردم و برای آنکه به هدفم نرسیده بودم تنها شدم ...
مراسم رونمایی از آلبوم آبرنگ اثر مریم حیدرزاده برگزار شد
روزها در تب و تاب انتشار آلبوم تازه ی دکلمه هایش است. وی درباره اثر تازه خود می گوید: نام این آلبوم را آبرنگ گذاشتم چون نام یکی از قطعات این آلبوم هم همین است و همچنین عشقی که به نقاشی دارم. نقاشی یکی از حسرت های بزرگ زندگی من بود. سه سال و نیم داشتم. یک نفر از دوستان پدرم جعبه ی آبرنگی برای من از کیش آورده بود. من عینک ذره بینی قطوری می زدم، چشم هایم بسیار ضعیف شده بود و باید عمل درمان آب مروارید ...
دانش آموز ضعیفی بودم، سال آخر تلاش کردم موفق شدم/ باید خواست و موفق شد
...> از دانش آموز موفق کنکوری پرسیدیم چند ساعت در روز مطالعه کرده در جواب گفت:از اول آبان تصمیم جدی برای درس خواندن گرفتم دوماه اول تقریبا میانگین روزی 6 ساعت درس خواندم و بعد زمان باقی مانده تا عید را تقریبا روزی 8 ساعت مطالعه کردم و تلاش کردم تا عید درسها را به جای خوبی برسانم و در تعطیلات عید مطمئن شدم رتبه خوبی می آورم و بعد عید تا کنکور فقط سعی کردم خودم را در همان حد نگه دارم و با میانگین مطالعه ...
روایتی وحشتناک از دوره حکومت بعث
ساعت پدرم در آن بود را با خود می بردم! به خانه مان که رسیدم دیدم مجموعه ای از افراد ناشناس مسلح در برابر خانه ما ایستاده اند، در حالی که مادرم در چارچوب در منتظرم بود، در میان دست های مادرم به شدت گریه کردم، در حالی که می لرزید مرا به داخل خانه برد! در داخل خانه با حضور سه مردی که در حال گشتن دفتر پدرم بودند و هر چه می خواستند می بردند، مواجه شدم در حالی که انواع ناسزاها را به ...