سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ازدواج حضرت علی(ع)و حضرت زهرا(س)
مادر شریفش ارث می برد و به عالی ترین کمالات انسانی آراسته بود. پیش از حضرت علی علیه السلامافرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر(ص) اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر(ص) یک پاسخ شنیده بودند و آن این که درباره ازدواج حضرت زهرا (س) منتظر وحی الهی است. هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام رفت، پیامبر در خانه ام سلمه بود. حضرت علی علیه ...
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه به آتنا تجاوز کردم و نه او را کشتم! + تصاویر
که با دختر من فرار کردی بگو کجاست؛ اون با یکی نامزده و از این حرفها؛ من هم گفتم من اینجام اون یه شهر دیگه؛ بعد از اون ماموران پلیس امنیت اخلاقی آمدند و به من گفتند باید بروم دادگاه؛ من هم رفتم؛ پدر دختر و قاضی در دادگاه حضور داشتند؛ بعد از حرف های پدر دختر گفتم که آن دختر رفته مسافرت و من پارس آبادم؛ چطور ممکنه باهم فرار کرده باشیم؟ خلاصه تبرئه شدم ولی 10 روز بعد خود فرانک آمد سراغم و گفت اگه با ...
وقتی که شهدا بر می گردند، تازه کار ما شروع می شود/ کشف پیکر شهید توسط چوپان عراقی
شهدای ایران :فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: وقتی که شهدا بر می گردند، تازه کار ما شروع می شود. باید یادمان های شهدا محل بازخوانی عملیات های دفاع مقدس شود. به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، سردار سید محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در مراسم تشییع شهدای گمنام گفت: امام رضا(ع) فرموده اند که به خدا قسم، کسی از شیعیان و محبین ما از ...
درس هایی که از ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) باید گرفت
منبر بالا رفت و پس از ستایش خداوند فرمود:ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من خواستگاری کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرده است. در همین حال، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت:خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمیشد.پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز ...
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه آتنا را آزار دادم نه او را کشتم! + تصاویر
دوباره از من شکایت کرد و گفته بود که این با من فلان کار و بهمان کار رو کرده؛ قاضی به من گفت تو این دختر را می گیری؟ من هم گفتم نه؛ من که اون رو سفر نبرده بودم؛ نهایتاً محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم. عصمت غ رو می شناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟ عصمت مشتریم بود؛ من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش می بافتن دستمزد می دادم ولی هیچ ارتباط دیگه ای باهاش نداشتم ...
راهی افغانستان شد تا اذن والدین را برای راهش بگیرد
مردم مظلوم بی گناه مسلمان. خیلی دوست داشت برود. من هم اجازه دادم، خیلی دوستش داشتم، محمد خیلی دوست داشتنی بود. گفتم مادر و پدرمان با رفتنت بی قراری می کنند. گفت خودم راضی شان می کنم. بعد از آن با مادر و پدرم در افغانستان تماس گرفت آنها هم به ایشان اجازه ندادند اما محمد که دیگر آرام و قرار نداشت هر طور بود خودش را به افغانستان رساند و به پابوس والدین مان رفت و توانست رضایت آنها را بگیرد. ابتدا مادر ...
گفت وگویی اختصاصی در زندان انفرادی ادعای عجیب قاتل: آتنا از روی پله افتاد و مرد
...، من هم گفتم "نه؛ من که اون رو سفر نبرده بودم"؛ نهایتاً محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم. _ عصمت غ رو می شناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟ عصمت مشتریم بود؛ من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش می بافتن دستمزد می دادم ولی هیچ ارتباط دیگه ای باهاش نداشتم. _ اون رو چطور کشتی؟ اونو نکشتم. _ خودت مگه اعتراف نکردی؟ ...
قدیمی ترین پزشک یزد که سال ها پزشک شهید آیت الله صدوقی بود/ هنر نفوذ در دل مردم حتی پسرخاله شاه! +تصاویر
تهیه کن؛ چند روزی است هروئین مصرف نکردم .گفتم برادر من! اینجا مکان مقدسی است؛ اینجا بیمارستان سوانح است نه مغازه هروئین فروشی! ناراحتی داری قبول؛ ترتیبی میدهم تا صبح را راحت بخوابی. یکی دو آمپول برایش تزریق کردم بعد از دقایقی ارام گرفت.پهلویش نشستم .گفتم به سوالاتم درست جواب بده. نامت چیست؟گفت سیامک محوی هستم حدود سی و پنج سال سن دارم اهل تهران هستم و پسر خاله شاه و پدرم سپهبد ...
اعجاز قرآن کریم و ثمره ازدواج علی(ع) و فاطمه(س)
...؛ از این رو نزد او رفتند و گفتند: "اشراف قریش از دختر پیامبر خواستگاری کرده اند و پیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا منوط به اذن خداست. ما امیدواریم که اگر تو از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی". آن حضرت به خواستگاری حضرت زهرا(س) رفت و عرض خود را مطرح نمود. پیغمبر فرمود: "یا علی! قبل از تو دیگرانی نیز این تقاضا را داشتند، ولی هر گاه من به فاطمه می گفتم اظهار بی میلی می کرد ...
محمد تقوی : من مهمان بودم و نباید به سمت منصوریان می رفتم
دیشب در آزادی مهمان استقلالی ها بودم از همین رو آنها باید برای میزبانی از من به سمت نیمکت پدیده می آمدند از جمله منصوریان از همین رو لزومی نداشت من به سمت سرمربی استقلال بروم. من مشکلی با کسی ندارم و انتقادی هم سال گذشته نداشتم و تنها واقعیت های تیم را به زبان آوردم. آقای عبداللهی را دیدم و خیلی خوشحال شدم . رفتم رختکن استقلال خسته نباشید بگویم که احتمالا من را نشناختند! به هرحال موفق نشدم ...
شهیدی که طلبگی را بر پزشکی ترجیح داد
سال 64 به جبهه رفت، مدتی راننده آمبولانس بود اما وقتی متوجه شد جبهه به طلبه نیاز دارد، در این کسوت به وظایف خود عمل کرد و آخرین بار که به جبهه رفت در کربلای چهار در اثر اصابت خمپاره آرپی جی به شهادت رسید. مادر شهید فرشچی نیز در ادامه این دیدار گفت: هر هفته به نماز جمعه می رفت و اغلب نیز دنبالم می آمد تا با هم به نماز جمعه برویم. بسیار درسخوان و مهربان بودو هر لحظه از من می پرسید، مادر ...
بسته خبری سه شنبه 31 مردادماه 1396
. به همین جهت بازگشت پذیری آن به شرایط اولیه خود به هیچ عنوان محدود به چند ساعت و چند روز نمی باشد و شاید تنها در خوش بینانه ترین حالت ساخت مجدد سانتریفیوژهای از بین رفته آن نزدیک به یک سال زمان ببرد ادامه مطلب را در این لینک yon.ir/p2q5s مطالعه کنید ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [22.08.17 21:10] [ Photo ] برخی رسانه های وابسته به لابی اسراییل مدعی شدند ...
او که نسخه ما را می پیچد!
شاگردان اول شهرستان بودم و سال 55 با معدل و رتبه کنکوری که کسب کردم، رشته پزشکی را در همین اهواز قبول شدم. وی ادامه داد: دو سال بعد با شروع جنگ تحمیلی به امدادرسانی در جبهه کشش پیدا کردم. بالاخره بومی استان و در معرض مستقیم جنگ بودیم. سال 62 که پزشک عمومی شدم به دلیل شرایط خاص ناشی از جنگ و نیاز به وجود پزشک جراح، رشته جراحی را انتخاب کردم و سال 67 مدرک جراحی ام را گرفتم. این ...
ژوان راه خودش را پیدا کرده بود
مادرش مخالف تصمیم او برای تغییر دین و سفر به ایران بود، او راه خودش را پیدا کرده بود. عزیزه می گوید: اتفاق جالب دیگر درباره برادر ناتنی کمال، سلیم رخ داد. او در دانشگاه المصطفی آلمان درس می خواند و بدون اینکه جریان شهادت برادرش را بداند، مسلمان و شیعه شده است. حاج محمد ادامه می دهد: من این را یک معجزه می دانم. چطور می تواند این اتفاق بیفتد که 2 پسرم که مسیحی بودند، مسلمان و شیعه ...
کودکان زخم خورده ای که در نبود قوانین، تبدیل به زنان و مردان جامعه ستیز می شوند
بعد برداشت کند. مادرم دنبالم آمد و برایم پیغام فرستاد که برگردم خانه. گفت مهدی دارد برمی گردد اهواز و می خواهد بچه را هم ببرد . بهاره در تماسی با مادر شرط می گذارد که باید مهدی سرکار رفته، خانه ای اجاره کند و دست از خیانت ها و کارهای غیراخلاقی بکشد تا بازگردد. مهدی به همراه پسرک به اهواز بازمی گردد و در تمام این مدت بهاره همچنان در انتظار بازگشت اوست. انتظاری که سه سال طول می کشد و زمانی ...
شهید تربت جامی که پس از 18 ماه زنده شد!
این شهید گفت: چندین مرحله برای احراز هویت این شهید به مسئولان بنیاد شهید و امور ایثاران کشور مراجعه کرده ام که پاسخی دریافت نکرده و ناامید به شهرم برگشتم. وی ادامه داد: از همان روز تاکنون بر مزار شهید حاضر و برایش نذر و نذورات می دهم و در سال 85 با هماهنگی با بنیاد شهیدسنگ قبرم را به نام شهید گمنام تغییر دادم. آزاده تربت جام عنوان کرد: پدرم چندین بار در خواب شهید را دیده و گفته ...
ادعای مادر حمید صفت درباره مرگ مرموز همسرش در بیمارستان
آلمان بود مهمان خانه شان بود و مادرم با من تماس گرفت و خواست تا آنها را به فرودگاه ببرم ولی چون ماشین نداشتم، گفتم نمی توانم او را به فرودگاه ببرم، به همین خاطر مادرم خودش مهمانش را به فرودگاه رساند. حمید صفت در ادامه اظهارات خود گفت: ساعت 6 صبح 24 مرداد با مادرم تماس گرفتم و او گفت که هنوز به خانه نرسیده است، از او خواستم زمانی که به خانه رسید به من خبر بدهد تا به خانه بروم و لوازم خود را ...
طبیبی هستم همدرد نقش ها
مبهوت و متعجب بودم تا این که بتوانم راهی را بگشایم که به جایی برسم. هیچ آینده ای برای خودم متصور نبودم، از مدرسه بیزار بودم و عشق و علاقه ام بیشتر به چیزهایی بود که در کتاب های درسی نبود. اصلا از جامعه می ترسیدم. این گونه بود که به زحمت با چند سال ردی دیپلم گرفتم و چون زبانم خوب بود و به دلیل این که کارهایی دور از مدرسه را پیش خودم یاد گرفته بودم، در دانشگاه قبول شدم و بتدریج بعد از آشنایی با ...
توجه به حقوق زنان با تدوین منشور حقوق شهروندی برای آنان
. دیگر زجر آن معلق بودن و انتظار و بی خبری را ندارم اما دیگر امیدی هم ندارم که بتوانم خودش را بغل کنم. البته بعد از در آغوش گرفتن پیکرش انگار خستگی 34 سال از تنم رفت. به خودش هم گفتم: من گریه می کنم ناراحت نشو. اینها همه اشک شوق است. حال دخترت خوب است. زندگی دخترت خوب است. اصلاً نگران نباش. اینها همه به خاطر شوق است. من توانستم با سختی درسم را بخوانم و به لطف تو زندگی خوبی دارم. *گروه اطلاع ...
نوجوان 8ساله ای که راهبر شیعیان شد/ علت ترس دشمنان از امام جواد(ع)
بود و امام رضا هنوز به خراسان نرفته بود، سفری به مکه نمود و من نیز در خدمت آن حضرت بودم. چون خواستم برگردم، به آن حضرت گفتم: من می خواهم به مدینه بروم؛ کاغذی برای ابوجعفر محمد تقی بنویسید تا من ببرم. حضرت تبسمی کرد و نامه ای نوشت. من آن را به مدینه آوردم و در آن وقت چشمانم نابینا شده بود. موفق، حضرت محمد تقی را آورد در حالی که در مهد جای داشت من نامه را به آن حضرت دادم. حضرت به موفق فرمود ...
خاکی پوش جبهه و سپید پوش امروز
قرآنی و اردوهای جهادی دانشجویی در این دانشگاه است. ایکنا به مناسبت روز پزشک با او گفت وگویی انجام داده است. محمود نصر اصفهانی تصریح کرد: دبیرستان چند ماهی منطقه بودم، سال 64 دانشگاه که قبول شدم امام فرمودند که جوانان یا باید در خط مقدم باشند یا پشتیبان جبهه ها باشند، سال 65 بود که دانشجوی دندانپزشکی بودیم با تمامی پسرهای کلاس که 64 نفری بودیم کلاس را تعطیل کرده و همگی به صورت نیروهای ...
پزشکی، شالوده عشق و نوعدوستی است
خاطرات جالبی دارد که در بیان آن می گوید: چند سال پیش بیماری را آورده بودند که در اثر زنبورزدگی و حساسیت به نیش زنبور حالش بسیار وخیم شده بود. به طوری که وقتی وارد درمانگاه شد، از شدت حساسیت نفس های آخر زندگیش را می کشید و حتی یک بار نیز از دست رفت، اما دست از تلاش برنداشتیم و با استفاده از داروهای ضدآلرژی و غیره توانستیم پس از دو ساعت تلاش، به طور معجزه آسایی او را به زندگی بازگردانیم . وی در ...
از ماجرای ازدواج امام با دختر خلیفه تا پاسخ به شبهات امامت حضرت جواد(ع)
و شهرری حضور دارند. هر چند امروزه خاندانی در عراق خود را به یحیی فرزند امام جواد (علیه السلام) منتسب می دانند اما این در منابع تاریخی نیامده است. شهادت امام جواد (علیه السلام) آن حضرت در شهر بغداد در ماه ذی قعده سال دویست و بیست هجری به شهادت رسیدند و آن هنگام بیست و پنج سال از عمر شریف شان گذشته بود.[19] ایشان روز شنبه ششم ذی حجه سال دویست و بیست در بغداد در حالی که مسموم شده ...
گفت وگو با مادر شهید حججی
، علاقه زیادی به امام حسین(ع) و ائمه داشت. پدرش هم قبل از ازدواج ما و در دوره عقد همیشه جبهه بود. من هم همیشه بچه هایم را تشویق می کردم و برایشان از خاطرات جبهه رفتن پدرشان می گفتم. به آنها می گفتم پدرتان چند سال در جبهه های جنگ بود شما هم اگر جنگی پیش آمد می توانید بروید و من مانع تان نمی شوم. از حرف هایتان متوجه شدم که فرزندتان استعداد خوبی در یادگیری داشتند، در دوران مدرسه چقدر علاقه به ...
بهشتیان بر دوش مردمان شهر بهشت
تواند تعداد اشک هایش را بشمرد ، پسر خردسالی که با همان لباس های ورزشی که در محل شان فوتبال بازی می کرده به استقبال شهدا آمده و مانند ابر بهار گریه می کند؛ تمام این لحظات یادآور دوران هشت سال دفاع مقدس است و بیانگر اینکه این شهدا صفا و صمیمیت سال های جنگ را با خود آورده اند. اما دل سوز تر از تمام صحنه ها، مادر شهیدی است که عکس فرزندش را در دست دارد، چشم هایش اشک آلود است و به امید آن آمده ...
بر سر مزارم گریه کردم
پیکر شهید و برگزاری مجالس را برایم توضیح دادند که بلافاصله با اهالی محل بر مزار حاضر شدیم و در مراسم با شکوهی به یاد شهیدان گریستیم. با هماهنگی بنیاد شهید سنگ قبرم را به نام شهید گمنام تغییر دادم وی ادامه داد: از همان روز تا کنون بر مزار شهید حاضر شدم و برایش نذر و نذورات می دهم. در سال 85 با هماهنگی بنیاد شهید سنگ قبرم را به نام شهید گمنام تغییر دادم و تلاش کردم مدرسه روستا شهید ...
آنچه از زندگی خصوصی و فعالیت های خیرخواهانه خان عمو مجری برنامه کودک نمی دانستیم!
هرگز به کسی چهره غمگین نشان نمی دادم. تولد خان عمو اولین بار در چه زمانی و در کجا به فکر اجرا افتادید؟ پس از حدود دو سال از تهران به شیراز بازگشتم, روزی در شیراز این فکر به ذهنم خطور کرد که به یک مجتمع تجاری تفریحی بروم و با مدیر مجتمع صحبت کنم. به مدیر آن مجتمع تجاری تفریحی گفتم که می خواهم در اینجا به اجرای برنامه بپردازم و او هم به راحتی پذیرفت, هر چند دقیقا ...
اولین گفت وگوی حمید صفت پس از دستگیری
را به فرودگاه ببرم ولی چون ماشین نداشتم گفتم نمی توانم او را به فرودگاه ببرم به همین خاطر مادرم خودش میهمانش را به فرودگاه رساند. حمیدرضا در ادامه اظهارت خود گفت: ساعت شش صبح 24 مرداد با مادرم تماس گرفتم و او گفت که هنوز به خانه نرسیده است، از او خواستم زمانی که به خانه رسید به من خبر بدهد تا به خانه بروم و لوازم خود را که آنجا گذاشته بودم بردارم. صبح روز حادثه برادرم از آمریکا با من ...
روایتی دخترانه از 12217 روز انتظار و گمنامی
انتظار همه روزهای کودکی و جوانی اش را پر کرده است. 34 سال از آن روزها می گذرد. دخترک 15 ماهه پدر حالا خودش یک مادر است. و وقتی برایش خبر می آورند که استخوان های پدر پیدا شده، کار شگفتی می کند. لباس های سفید احرامش را می پوشد و راهی معراج شهدا می شود. تصویری که برای خیلی ها سوال برانگیز بود. مرضیه آقاجانی حالا از پدر و رویاهای سی و چند ساله اش سخنان فراوانی دارد. روحانی شهید جمشید ...
دردهای تحصیل برای مهاجران نخبه ی افغان
کتبی من 13/88 بود که به دلیل این 12صدم اختلاف، اجازه ورود به دانشگاه دولتی را نداشتم. این کار انگیزه را برای درس خواندن از من گرفت و تنها دانشگاهی که می توانستم بروم، پیام نور و غیرانتفاعی بود. با بی انگیزگی تمام رفتم دانشگاه پیام نور مرکز مشهد، رشته زمین شناسی. در این سال ها وضع خانوادگی شما چطور بود؟ – پدر من متولد سال 50 است. پدر و مادر من اوایل دهه60 وارد ایران شدند و این ...