سایر منابع:
سایر خبرها
تقاضای قصاص قاتل بنیتا در ملاءعام/ جلسه بعدی محاکمه روز چهارشنبه برگزار می شود
در مشیریه نزد عمه ام زندگی می کردم در این فاصله درباره بچه صحبتی نشد و فقط مهدی می گفت، بچه را تحویل آژانس بده اما من از ترس ماموران به خانه مهدی هم نرفتم. وقتی بنیتا خواب بود ماشین را ترک کردم بعد از سخنان متهم پدر بزرگ بنیتا فریاد زد، حاشیه نرو شیشه های ماشین همه بالا بوده است. متهم در پاسخ به این سوال که چرا بچه را در آن مکان رها کرده است، گفت: ماشین را در حالی که بنیتا ...
به تنها چیزی که نمی اندیشید خودش بود
طالقانی از قم آمده بودند. ظاهراً یکی از آنها در جیبش اعلامیه داشت. آن روزها تفتیش بدنی می کردند. مرحوم پدرم می گویند: اعلامیه را بده به من! آن آقا امتناع می کند و می گوید: شما خبر ندارید که اگر بگیرند، با آدم چه می کنند. علامه طباطبایی می فرمایند: شما اعلامیه را بده و کاری نداشته باش! خلاصه همه وارد می شوند و نوبت به پدر من که می رسد ایشان را نمی گردند! من فکر می کردم پدرم و علامه طباطبایی با مرحوم ...
سرعت مجاز؟
تفاوتی نکرده اند عکس قبل و بعد گرفته بود و حالا جلوی آینه ایستاده بود تا به خودش اطمینان دهد ماجرا اصلاً آن جوری نیست که پدر فکر می کند. نه اینکه خشک مقدس باشد، می گفت دختر باید دختری اش معلوم باشد. نه واضح و رو، که در کلام یواشکی و آخرشب هایش به مادر گفته بود. مهتاب و ماهرخ هم این را خوب می دانستند، پدر جوان تر بود وقتی آنها دانشگاه رفته بودند و مریم گلی کوچک خانه، تازه بزرگ شده و پدر ...
متهم ردیف اول پرونده بنیتا: بچه به چشم هایم نگاه می کرد/قتل را قبول ندارم، جای ماشین را به پلیس گفتم
آیا قبول دارید که گفته اید کودک به چشمان شما نگاه می کرده و از حضور کودک مطلع بودید؟ عنوان کرد: بله من یک بار برگشتم و کودک به چشمان من نگاه می کرد. اگر می دانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد به هیچ وجه آن کار را نمی کردم اما چه کنم که ترسیده بودم. وی در پاسخ به سوال دیگر قاضی محمدی کشکولی مبنی بر اینکه چرا ماشین را خاموش کردی؟ افزود: بنزین ماشین کم بود مجبور بودم خاموشش کنم. من نمی دانستم ...
رشد اصلاح طلبان بدلی، نگران کننده است/ناتوانی در احقاق شعارهای مطرح شده از سوی دولتمردان و مجلس نشینان، ...
. آقای طاهری هم در همان روز رأی اعتماد به مجلس آمده بودند و در راهروی پارلمان با ناراحتی تمام مخالفتشان را با این انتخاب اعلام می کردند و مدام در حال صحبت کردن با رئیس جمهور، ناطق نوری و دیگر چهره های تأثیر گذار بودند. آیت الله طاهری بالاخره راضی به رفتن شما از مجلس شدند؟ نه، همواره از این موضوع ناراضی و گلایه مند بودند، اما روابط ما به هم نخورد؛ ولی ته دلشان ناراحت بودند و حتی ...
حاشیه نگاری از اولین جلسه دادگاه عاملان قتل بنیتا
آنقدر زیاد شد که توان صحبت را از دست داد. قاضی خطاب به پدر بنیتا گفت شما باید احساسات خود را کنترل کنید چاره ای ندارید جز اینکه شرح ماوقع کنید که پدر بنیتا گفت شما جای من نیستید آقای قاضی 50 روز است که بچه ام را ندیدم بچه من تازه شروع کرده بود به گفتن دَدَ سپس رو به متهم کرد و گفت لامصب چرا بچه من را دزدیدی. قاضی گفت آقای قلعه نویی لطفاً آرام باشید. پدر بنیتا گفت من فحش نمی دهم فقط می ...
دفاعیات خونسردانه قاتل بنیتا کوچولو در دادگاه/رییس کلانتری خاتون آباد در جایگاه از هوش رفت + تصاویر
رها کرده و قصد داشت در پارکینگ خانه را باز کند در حالی دزدیده شد که کودک هشت ماهه روی صندلی عقب خودرو خوابیده بود.تلاش پلیس Police و انتشار اخبار مربوط به ربوده شدن این کودک در فضای مجازی نتوانست کمکی به پلیس کند و شش روز بعد جنازه دختر کوچولو در حالی که از شدت گرما و گرسنگی و تشنگی روی صندلی خودور جان سپرده بود در یکی از خیابان های پاکدشت پیدا شد. پلیس پس از هشت روز تلاش توانست رد یک ...
تقاضای قصاص در ملاءعام برای قاتل بنیتا/ جلسه بعدی محاکمه روز چهارشنبه برگزار می شود
دیدم به او گفتم که اگر نیاید ماشین را رها می کنم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه نزد عمه ام زندگی می کردم در این فاصله درباره بچه صحبتی نشد و فقط مهدی می گفت، بچه را تحویل آژانس بده اما من از ترس ماموران به خانه مهدی هم نرفتم. وقتی بنیتا خواب بود ماشین را ترک کردم بعد از سخنان متهم پدر بزرگ بنیتا فریاد زد، حاشیه نرو شیشه های ماشین همه بالا بوده است. متهم در پاسخ به ...
تقاضای قصاص در ملاءعام برای قاتل بنیتا/ جلسه بعدی محاکمه روز چهارشنبه برگزار می شود
ام زندگی می کردم در این فاصله درباره بچه صحبتی نشد و فقط مهدی می گفت، بچه را تحویل آژانس بده اما من از ترس ماموران به خانه مهدی هم نرفتم. وقتی بنیتا خواب بود ماشین را ترک کردم بعد از سخنان متهم پدر بزرگ بنیتا فریاد زد، حاشیه نرو شیشه های ماشین همه بالا بوده است. متهم در پاسخ به این سوال که چرا بچه را در آن مکان رها کرده است، گفت: ماشین را در حالی که بنیتا خواب بود ترک کردم و ...
تقاضای قصاص در ملاءعام برای متهمان پرونده بنیتا
اگاهی تماس گرفتم و گفتم که فردی تماس گرفته و اعلام کرده که جلوی فرماندهی پاکدشت بیایید که قبل از رسیدن ماموران پلیس در انجا حاضر بودند. شاکی بیان کرد: در داخل خودرو پول نقد، هدیه کارت، ساک ورزشی، ابزار، ضبط ماشین و عینک دودی بوده که فقط گوشی همسرم به من داده شد و چند روز بعد در داخل وسایل بنیتا یکی از سیم کارتهای گوشی پیدا شد. وی گفت: پدرم بنیتا را شناسایی کرد چون نمی خواستم ...
شهادت شرط اول ازدواج/ امام کاظم(ع) واسطه رضایت برای اعزام به سوریه شدند
اول شما، بعد شما و بعد شما و بعدها بچه ها رو دوست دارم. و جواد هم می گفت: دل به دل راه داره، با وجود اینکه دوست دارم مدام برای دفاع سوریه باشم اما وابستگی به شماست که من را به ایران و به خونه می کشونه. همسر شهید جهانی خاطرات عاشقانه را مرور می کند اما حتی خم به ابرویش نمی آورد؛ گویی که شهادت همسرش از او مرد روزهای سخت خلق کرده. او بیان می کند: جواد همیشه می گفت: عاشق شهادت هستم اما تا ...
روایت نویسنده ترکیه ای از تاثیر شاهنامه بر رمانش
شاگرد نوجوانش را می دیدم، رابطه پدر و پسری بین شان را شاهد بودم. استاد پیر همزمان که سر پسرک داد می زد و به او درس می داد، با مهربانی از او مراقبت می کرد و به او اهمیت می داد. هر شب وقتی به پایین شهر می رفتم، این منظره را می دیدم. رابطه آن ها من را تکان داد، شاید چون توسط پدری بزرگ شدم که خیلی دوروبرم نبود و هرگز سعی نمی کرد من را کنترل کند. در واقع پدرم زیاد از من چیزی نمی دانست. ...
بودائی های افراطیِ میانمار، خدای اسلام را به مبارزه طلبیدند
...> * تسنیم: آنگ سان سوچی ، رهبر غیررسمی میانمار پیش از اینکه در انتخابات پیروز و برندۀ جایزۀ صلح نوبل شود، وعدۀ حل مشکلات این کشور از جمله وضعیت مسلمانان روهینگیا را داده بود که بعد پیروزی او در انتخابات، هیچ تغییر خاصی ایجاد نشد و وضعیت مسلمانان میانمار نه تنها بهتر نشد، بلکه چند سالی است رفتارهای خشونت آمیز نسبت به آنان زیادتر شده و امروزه شاهد مسلمان کشی در آن سرزمین هستیم! به نظر شما این فرد در ...
ماجرای جنایت منافقین علیه سیّد 17 ساله/ می گفت ما اینجا بایستیم و بعثی ها خواهران ما را اسیر کنند؟
...: قبل از اینکه خبر شهادت اسماعیل را به من برسانند من خودم خبر دار شدم. چند روز قبل از شهادت سید اسماعیل خواب دیدم که جایی هستم و سید اسماعیل را صدا می کنم. بعد دیدم که آقایی آمد جلو و گفت چی میخواهی گفتم شما میدانی من چه چیزی می خواهم. گفت پس پسرت در این قطعه نیست، قطعه بعدی است. قطعه را رد شدم و دیدم یک تکه قطعه سبز رنگ است. همینطور می رفتم و صدا می کردم و به آن قسمت سبز رنگ رسیدم و دیدم که ...
نام استاد مجید وفادار همیشه زنده می ماند
برجسته ایرانی روی صحنه می رود؟ امینی: 8 تصنیف و یک قطعه ساز و آواز از جاودانه های استاد وفادار در آلبوم "ّبگو کجایی" گنجانده شده که این قطعات را آقای معتمدی اجرا کرده است. آلبوم "بگو کجایی" روز 23 شهریور رونمایی می شود. در همان روز همراه با مراسم رونمایی از آلبوم "بگو کجایی" و کتاب "خنیاگر آسمانی"، مراسم جشن امضاء این دو اثر هم برگزار می شود که آلبوم را آقای معتمدی و کتاب را خانم وفادار ...
تقاضای قصاص در ملاءعام برای قاتل بنیتا/ جلسه بعدی محاکمه روز چهارشنبه برگزار می شود
دیدم به او گفتم که اگر نیاید ماشین را رها می کنم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه نزد عمه ام زندگی می کردم در این فاصله درباره بچه صحبتی نشد و فقط مهدی می گفت، بچه را تحویل آژانس بده اما من از ترس ماموران به خانه مهدی هم نرفتم. وقتی بنیتا خواب بود ماشین را ترک کردم بعد از سخنان متهم پدر بزرگ بنیتا فریاد زد، حاشیه نرو شیشه های ماشین همه بالا بوده است. متهم در پاسخ به ...
جانبازی که به تنهایی یک واحد فرهنگی است!
خالکوبی عکس های زنان را داشت از خدا می خواست که یه جوری تیر و ترکش بخورد که این خالکوبی ها از بین برود و از این موارد داشتیم. یعنی این را فهمیده بودند که هر لحظه امکان شهادت هست و یاد مرگ انسان را درست می کند و باید این طور فکر کنیم که امشب شب آخرت است. و این دستور است که انسان در شبانه روز چندین بار به فکر مرگ باشد شما از کجا می دانید چه کسانی بودند که سیل و زلزله آمد، درخت ...
چه بر سر جنازه مائو آمد؟
انجام می شد. اگر یک شب تا ساعت 12 می خوابید، روز بعد تا ساعت 3 صبح خوابش نمی برد و روز بعد تا ساعت 6 صبح بیدار می ماند. گاهی 24 ساعت، 36 ساعت و 48 ساعت به طور مداوم نمی خوابید. پس از آن 10 تا 12 ساعت به خواب فرو می رفت و هیچ سروصدایی بیدارش نمی کرد. من از زمان آغاز این حالت اطلاع ندارم. شاید ساعت طبیعی بدن او همیشه نامنظم بوده، اما به احتمال قوی دو دهه مبارزه انقلابی پیش از تاسیس جمهوری خلق چین و سال ...
قصاص در ملا عام برای متهم ردیف اول و اشد مجازات برای متهم ردیف دوم پرونده بنیتا
و عینک دودی بوده که فقط گوشی همسرش به او مسترد و چند روز بعد در داخل وسایل بنیتا یکی از سیم کارت های گوشی پیدا شد. **بچه ام را ندیدم تا قیافه خندان او در ذهنم باشد پدر بنیتا خطاب به دادگاه گفت: بچه ام را خودم ندیدم چون می خواستم قیافه خندانش در ذهنم باشد خانمم هم او را ندید و حتی برای شناسایی بنیتا، پدرم رفت. در ادامه مادر بنیتا در حالی که اشک می ریخت و بر قصاص برای متهمان ...
تقاضای قصاص قاتل بنیتا در ملاءعام/ جلسه بعدی محاکمه روز چهارشنبه برگزار می شود
ام زندگی می کردم در این فاصله درباره بچه صحبتی نشد و فقط مهدی می گفت، بچه را تحویل آژانس بده اما من از ترس ماموران به خانه مهدی هم نرفتم. وقتی بنیتا خواب بود ماشین را ترک کردم بعد از سخنان متهم پدر بزرگ بنیتا فریاد زد، حاشیه نرو شیشه های ماشین همه بالا بوده است. متهم در پاسخ به این سوال که چرا بچه را در آن مکان رها کرده است، گفت: ماشین را در حالی که بنیتا خواب بود ترک کردم و ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم!
...، بیشتر رو به برادر گذاشت. تولد در روز فرار رضاشاه از ایران، پدر سیاسی، مادر سیاسی و برادرهای سیاسی، خانه را برای مهدی مدرسه سیاست کرد و خیابان را برایش دفتر مشق: تظاهرات و شعار و اعلامیه. هفت، هشت ساله بود که یک مصدقی تمام عیار شد و طرفدار ملی شدن صنعت نفت. چمران این روزها مدام در حال رفتن است، از شورای شهر، از شورای عالی استان ها و از ایران. برنامه اش برای آینده رفتن به سوریه است، آن هم ...
سفری با عطاهای فراموش نشدنی
گرفته بودند که بوی مسیحیت از آن استشمام می شد. خیلی دلم بیشتر گرفت. به خانه برگشتم و گریه کردم. فردای آن روز به سوی گنبدکاوس راه افتادم. وقتی وارد گنبد شدم به دلیل مسایل امنیتی نمی توانستم از هر کسی نشان آقا را بگیرم. به همین دلیل وارد مسجد شدم. شروع کردم نماز خواندن تا کسی مورد اعتماد را بیابم و از او درباره حاج آقا بپرسم. بعد از مدتی شاید حدود یکی دو ساعت یک نفر وارد مسجد شد که گمان کردم ...
دوره شهرداری احمدی نژاد شبیه بعد انقلاب بود و نیروها با سلامت کار می کردند
بالاخره بعد از مدت ها امضا کرد که به عقیده من از روی فشار امضا کرد. شمال سفارت روسیه شرکتی بود متعلق به نهضت آزادی ها که در آن سیستم زنیت [zenit] می ساختند. دکتر سحابی و دکتر بازرگان و اینها آنجا بودند و ما به جلسات شان می رفتیم. برای این جلسات یک بار به اتفاق دکتر رفتیم خانه دکتر سحابی، یک بار رفتیم خانه دکتر تقی ابتکار، پدر همین خانم ابتکار. دکتر با آنها دوست و رفیق صمیمی بود ولی اینکه ...
چرا امتیاز تحصیل شامل کودکان پاکستانی نمی شود
مان فهمید ما پاکستانی ایم. چندنفر در مدرسه شهید عراقی پاکستانی بودید؟ ما 5نفر پاکستانی در مدرسه بودیم؛ معلم مان شک کرد و از ما پرسید که شما کجایی هستید؟ ما هم گفتیم افغانستانی هستیم. او فهمیده بود که دروغ می گوییم اما دیگر به روی خودش نیاورد. تعدادی از دوست هایمان بودند که نمی توانستند خوب فارسی حرف بزنند. مدیر گفت آنها را ثبت نام نمی کند تا یک سال در خانه علم درس بخوانند و فارسی شان ...
انواع آسانی و گشایش برای انسان/ ماجرای شرور عاقبت به خیر/ وسیله ای برای خاموش کردن غضب خداوند
...، راجع به این سختی، دو نوع، سخن گفته است، یک جا فرمود: سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا بعد از سختی، آسانی پیش می آید، سختی زیاد است، دنیا پر از سختی هاست امّا آسانی پیش می آید. گاهی این آسانی ها در این دنیا هم بوجود نمی آید، درآخرت بوجود می آید و دنیا برای بعضی ها، واقعا زندان است، به حقیقتی که بیان کرده اند: الدنیا سجن المومن. به ظاهر، در زندان نیست، به خانه، محلّ کار و.. می رود امّا سختی ...
جنگ یک روایت ندارد
و سوزن به تخم چشمم بزنم. بعد از جنگ خلأیی آمد سراغم که نمی دانستم آن دلتنگی و غربت را با چه چیزی پر کنم، در شهری که من تنها و غریب میان مردمش راه می رفتم و حتی نمی توانستم لباس پوشیدنم را با آنها هماهنگ کنم چه رسد به خورد و خواب و خیال... این شد که قلم شد همدم و مونس این تنهایی ام... هروقت رگم می گرفت می رفتم سروقت سفید کاغذ، قوزه کرده، زهرم را می ریختم روش. اینکه بگویید چشم به نویسنده وطنی یا غیر ...
همسر شهید: محمدجواد به قدری خجالتی بود که در روز خواستگاری صورتش را پشت گل پنهان کرده بود/ حسین که به ...
با بی قراری تمام به دیدن مرد زندگی ام رفتم. هرگز در زندگی ام آن قدر غصه دار نبودم، اما با یاد حضرت زینب سخت و استوار به دیدار همسرم رفتم . چند روز بعد محمدجواد از بیمارستان مرخص شد و به دیدار فرزندان مان آمد. محمدجواد که وارد خانه شد فرزندان مان را تنگ در آغوش گرفت و زینب عزیزش را بویید و بوسید . اما این خوشحالی دیری نپایید و دوباره حال محمدجواد بد شد و دیگر خانه رنگ پدر ندید. وقتی خبر ...
گزیده ای از اشعار زیبای طنز
... سفر رفتیم یک شهر شمالی هوای شهر ما آلوده بود و هوای شهر آن ها بود عالی ! پتو و سفره را برداشت مادر پدر هم توی دستش بود قالی لب دریا رسیدیم و نشستیم به سختی جور شد یک جای خالی ! نشد یک خانه یا ویلا بگیریم ! دلیلش نیست اصلا ضعف مالی ! دو ساعت بعد داداش بزرگم خرید از سوپری پاچین و بالی ...
داغداران جاده ازنا
دیگر تلفن شان نگرفت که نگرفت و بعدش... گریه امانش نمی دهد. شوهرش می رود آشپزخانه و برایش قرص آرام بخش و یک لیوان آب می آورد. مراعات می کنیم و سؤالی نمی پرسیم ولی انگار مادر می خواهد بقچه دلش را باز کند: 6 سال تمام است شب و روز کارم گریه است. چشم به در و گوشم به زنگ است که سر برسند. باور نمی کنم بچه و عروس و نوه ام مرده باشند. می دانم بالاخره یک روز می آیند. حتی یک لحظه هم خانه ...
لحظاتی با یک کبوتر گلگون کفن/ معرفی شهید “احمد نژاد شاهرخ آبادی”
نظر گرفته بود و به آنان هدیه داد. احمد هم از همان دانش آموزان ممتاز بود که جایزه دریافت کرد، من که ناراحت شدم و حسادت می کردم با گریه به خانه برگشتم و به مادرم گفتم که به من جایزه نداده اند. در این بین متوجه شدم که احمد در خانه نیست، بعد از چند لحظه ای بابای مدرسه به در خانه ما آمد و گفت: محمود چرا صبر نکردی جایزه به شما هم بدهیم؟ و جایزه ای مانند احمد به من داد. خیلی خوشحال شدم ...