سایر منابع:
سایر خبرها
سلطنت در قلمرو پاپ
نمونه آن است، فرهنگ ما از بین رفت و از اندیشمندان و حکمای خود فاصله گرفتیم. دانشمندان غربی سال ها تلاش کردند تا علوم و عالمان ما را عقب مانده جلوه دهند. در موسیقی هم این اتفاق افتاد و سازهای اروپایی را به ایران آوردند ودر هنرستا ن ها تدریس کردند. حتی برخی از موسیق دان های ما نیز موافق این اتفاق بودند و می گفتند چون خواندن کتب قدیمی موسیقی سخت است و خط آن مشکل، بهتر است از تئوری اروپائیان استفاده ...
میرزاعلی؛ مردی برای تاریخ مقاومت
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از ایسنا، میرزاعلی رستم خانی سال 1332 در روستای علی آباد زنجان به دنیا آمد. اولین فرزند خانواده بود.علی آباد آن روزها مدرسه ای نداشت و علی کوچک با شوق آموختن نزد کربلایی جعفر رفت که سواد ابتدایی را می آموخت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و چون ادامه تحصیل میسر نبود به همراه پدر مشغول کشاورزی شد، گرچه شوق دانستن و آموختن همچنان با او بود. در جمع خانواده ...
هر چه می کشیم از بی شعوری یوزپلنگ است/طنز
زیست بوم/مهرشاد مرتضوی: الان فضای سیاسی کشور جوریه که ما ترجیح میدیم اصلا در موردش نظر ندیم. چون احزاب و جناح ها تصمیم گرفتن اساسنامه ها و مرامنامه ها رو بذارن کنار و بر اساس یک اصل کلی عمل کنن که اونم ریختن قیمه ها تو ماست هاست. یعنی الان شما نمیدونی کی اصلاح طلبه، کی اصولگراست، کی معتدله، کی تندروئه، کی پرحرفه و کی عارفه! هر لحظه امکان داره یه حرف به پایگاه های اصولگرایی بزنی، یهو ...
متهمان قتل بنیتا تقصیر را گردن هم انداختند
اولیای دم، محمد، متهم ردیف اول در جایگاه ایستاد و گفت: من قتل را قبول ندارم. آن روز مهدی (متهم ردیف دوم) و دوست دیگرم به نام احمد آمده بودند از من شیشه بخرند. گفتم باید تا ساعت 11صبر کنید تا جنس را تهیه کنم. در این بین احمد به آرایشگاه رفت و بعد از آن یک موتورسیکلت در کوچه دیدیم و مهدی گفت بیا آن را بدزدیم اما چون قفل داشت نتوانستیم. چند دقیقه بعد چشم مان به پراید پدر بنیتا افتاد که ...
آیا گوشی های هوشمند نسل جدید را نابود کرده است؟
را بررسی می کنند و بلافاصله پس از بیدار شدن هم دست به گوشی می شوند (البته مجبور هم هستند. همه آنها از گوشی های خود به عنوان ساعت زنگ دار استفاده می کنند). حتی اگر در میانه های شب هم از خواب بیدار شوند، نگاهی به گوشی خود می اندازند. برخی از افراد از واژه اعتیاد هم استفاده کردند: می دونم که کار خوبی نیست ولی کاری هم نمی تونم انجام بدم. برخی گوشی تلفن همراه را عضوی از بدن خود می دانستند یا حتی معشوقه ...
اتهام قتل عمد و در خواست قصاص در ملأ عام برای ربایندگان بنیتا
است .از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم و هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام می کردی. متهم گفت: من قتل و آدم ربایی را قبول ندارم. مهدی گفت که ماشین را بدزدیم. دوتا خودرو به نامم است و من به قصد سرقت خودرو و آدم ربایی داخل ماشین نشدم. در ادامه جلسه م.ن به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: جوشکار و ساکن پاکدشت هستم، وی ...
مشتری گل، از ورزشکار معروف تا هنرمند"خفن"
باریکه ای بود. تا سال 91 که یکی از بچه ها اومد گفت عطا یک کیلو گل خریدیم 3 میلیون، نمی دونم چه غلطی باهاش بکنم؟ گفتم داداش نگران نباش. جاش امنه؟ گفت آره. گفتم هر روز علف رو پک کن بیار واسه من. نگران فروشش نباش. گفتم پک می زنیم 30 تومن ،15 من، 15 تو. بعد از فروش کار روی غلتک می افتد. شریک پایه و مشتری های دست به نقد: شریکم واقعاً تنبل بود. آنقدر اذیت می کرد و سر قرار با مشتری نمی رفت که ازش ...
جریان انقلابی یک کنسرت روشن و معقول برگزارکند تا پیام حرفش به مردم برسد/ ظرفیت عظیم نماز جمعه را با ...
درونش 5 سال زندان در می آوریم؟ باید دست آن دزد بیت المال دستش کوتاه شود تا مردم امیدوار شوند. آبروی او از آبروی جمهوری اسلامی کم ارزش تر است. امام می گوید حفظ نظام از اوجب واجبات است. حتی بعضی اوقات برای حفظ حکومت اسلامی نباید نماز خواند. وقتی واجب الهی می توند تعطیل شود، دیگر نباید با فاسد برخورد شود؟ چون ایشان یک روزی برای انقلاب یک کاری کرده است؟ اگر به این باشد که امیرالمومنین تمام این ...
متهم: فقط به فرار فکر می کردم
نیز بازداشت شدند. مهدی در بازجویی های اولیه گفت: بعد از این که از دوستم شنیدم خودرو را با کودک خردسال رها کرده به کلانتری رفتم و گفتم دوستم تحت تاثیر مصرف شیشه دست به چنین کاری زده است اما چون خودم هم حال طبیعی نداشتم کسی حرفم را باور نکرد. سه متهم، دیروز در شعبه نهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمدی کشکولی در وقت فوق العاده و خارج از نوبت محاکمه شدند. در ابتدای ...
عاملان قتل بنیتا را قصاص کنید
را صدسال هم رها نمی کردم. کولر را روشن گذاشتم و نمی دانستم وقتی خودرو خاموش است کولر کار نمی کند. در سایه درخت پارک کردم و می دانستم که محل پر رفت و آمد است.وی ادامه داد: من نمی دانستم که زمانی که خودرو خاموش است کولر کار نمی کند و فکر می کردم کولرش روشن است.از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم. هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام می کردی. ...
تقاضای قصاص در ملأ عام و اشد مجازات برای متهمان قتل بنیتا
خاموش است کولر کار نمی کند و فکر می کردم که کولرش روشن است. از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم و هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام می کردی. متهم گفت: من قتل و آدم ربایی را قبول ندارم. مهدی گفت که ماشین را بدزدیم. دوتا خودرو به نامم است و من به قصد سرقت خودرو و آدم ربایی داخل ماشین نشدم. رئیس دادگاه خطاب به متهم ردیف اول گفت ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
.... متهم تصریح کرد: محمد خودرو روشن را دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرئت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. قسمش دادم که تو را به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده ...
حاج حسن: خدا هست این حرف امام(ره) است
اساس باید باشد. به من گفتند یک ده پانزده روز دهه فجر بیا داستان انقلاب، رادیو مثل اربعین بود، یک شبکه رادیویی زده بودند، گفتم من بیایم چه بگویم؟ سندها وجریانات دست شماست! من می آیم برای شما اسناد آشکار و منتشر شده حرف بزنم این که دارم در روزنامه می زنم، بعد هم بچه هایی که الان دست به کار هستند در این زمینه صاحب نظر هستند، دو سه نفر ما این جا داریم همین طوری دارند کارها را می کنند. امام ...
اسرار زندگی و مرگ مائو به روایت پزشک مخصوص او
مائو اختصاص یافته بود. مائو بیشترین وقت خود را در این استخر می گذراند و امکانات دیگری از جمله اتاق پذیرایی، اتاق مطالعه و اتاق خواب ساخته شده بود. او در سال های 1967 در خلال انقلاب فرهنگی اقامتگاه خود را به این ساختمان منتقل کرد و افرادی چون ریچارد نیکسون و تاناکا نخست وزیر ژاپن را در آنجا پذیرفت. دکتر لی به همراه یکی از معاونان گارد ویژه به محوطه استخر رفت؛ جایی که مائو در حال استراحت ...
قنات، افسانه زندگی در کویر
کرده و چون هنوز وسایل نقلیه موتوری عمومیت نداشته است و رفت وآمد روزانه در سرما و گرمای کویری در این مسیر ناممکن بوده است، مقنیان مجبور بوده اند که به خاطر مشغولیت خود در دل بیابان های کویری اطراف یزد و در محل احداث قنات زندگی کنند. محل زندگی آنها خانه هایی بوده است که در دل زمین حفر می کردند[، ] گویی آنها خود نیز بخشی از آب مقدسی می شدند که در زمین کویر جاری بود و از اعماق زمین داغ و تفتیده بیرون ...
شعر صاحبخانه
درِ تو در به درم،سیل شد از چشم تَرم، چشم ب نطق آمد و گفت:صاحب این خانه تویی/. غزلِ غم در کوچه باغ شعر ما شاعر یه حس تازه داشت! شاعر درون شهر ما یک نام پر آوازه داشت/ در هر غزل که می سرود غم را به دلها می نشاند! انگار در عمق وجود، یک غم بی اندازه داشت/ اورعاشق مهتاب بود همزاد با شب تاب بود! شبها درون چشم خود یک ...
برخورد تند آیت الله طالقانی با مسعود رجوی
لو رفته بود، چون من اهل برازجان بودم و در تهران کار رسمی و دولتی نداشتم، گفتم: آقا به برازجان بروم. ایشان گفت: برو. بعد پیش آقای سحابی که مدیر مدرسه کمال بود رفتم چون در مدرسه کمال درس می دادم به ایشان گفتم: باید به برازجان بروم ایشان گفت: کاش که عزت الله سحابی هم می توانست با تو بیاید. اول مهر 1350 به برازجان رفتم اما مرتب با دوستان در تماس بودم، متوجه شدم در ماه مبارک رمضان آیت الله ...
عملیات شبانه پلیس پایتخت برای دستگیری 74 سارق
بزرگ کشف و مشخص شد که آنها در طول هفته جاری قصد دستبرد به طلافروشی را داشتند که پیش از سرقت به دام افتادند. یکی از پسرخاله ها در گفت وگو با همشهری جزئیات نقشه سرقت و گروگانگیری را شرح داد. ماجرای گروگانگیری در امامزاده چه بود؟ ما قصد سرقت نداشتیم. ماجرایش مفصل است. من چند ماه پیش 24میلیون تومان به شوهرخواهرم قرض دادم اما او از برگرداندن پول طفره می رفت. شوهر خواهرم ...
به تنها چیزی که نمی اندیشید خودش بود
یارانش تقریباً همه سکوت کردند. غیر از آیت الله طالقانی که آنها را در منزل خود پناه داد؟ بله، ایشان خیلی به شهید نواب و یارانش کمک کردند. یادم هست یک وقتی به طالقان رفتیم و ایشان اتاقی به ما دادند، گفتند که: نواب و یارانش مدتی در این اتاق و خانه، به شکل مخفی زندگی کرده بودند. می فرمودند: یک وقت می دیدی نواب صبح سحر می شود و اذان می گوید، می گفتم: برادر جان! نکنید این کار را. هم برای ...
طنز؛ رخساره! بی تو دنیام یه چیزی کم داره
هام یه فکر بکر داشتند. من می خوابیدم رو تخت، اون ها دست ها و پاها و کله ام رو می کشیدند و من با رویای رخساره کش می اومدم. بعد از سه ماه کشش، احساس کردم به اندازه کافی بزرگ شدم. کت و شلوار بابام رو پوشیدم، رفتم در خونه رخساره اینا. زنگ زدم. صدای پاش اومد. چشم هام رو بستم. در باز شد. گفتم: رخساره! بی تو دنیام یه چیزی کم داره! چشم هام رو باز کردم. جلوم یه سیبیل دیدم که یه آدم بهش وصل بود ...
بی باکی شهید شجاعی در جابجایی اعلامیه امام (ره)
...: در بهمن ماه سال 63، در محلی بین اهواز و خرمشهر مستقر بودیم که تلفن نداشت. حاج احمد برای تلفن زدن به قرارگاه لشکر به اهواز آمد. قرار شد شب را نزد ما که در یک کانکس، در محوطه قرارگاه بود سپری کنیم. موقع خواب گفتم: این کانکس اطرافش باز است؛ هر چه زیر و روی آن را می اندازیم، باز گرم نمی شویم. گفت: تو می خواهی در پادگان نظامی، آن هم در حال جنگ، مثل خانه راحت بخوابی؟ با آورکتی که پوشیدی بخواب. این ...
متهم ردیف اول پرونده بنیتا: بچه به چشم هایم نگاه می کرد/قتل را قبول ندارم، جای ماشین را به پلیس گفتم
جنس را می دهم. احمد به سمت ارایشگاه رفت و من و محمد به سمت خانه عمه او رفتیم. متهم تصریح کرد: او خودروی روشن دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت ...
نگاهی به پنج جلد از مجموعه اوج بندگی
انگشت شست و اشاره، یک گوشه از شیرینی را کند و داخل دهان گذاشت. جلسه که تمام شد، آقا رفت از اتاق بیرون. با دستم زدم به آرنج علی؛ گفتم: من از این کار آقا خوشم نیامد. یا باید شیرینی برنمی داشتند یا کامل برمی داشتند. علی لبش را گزید و گفت: ایشان در رعایت مستحبات دقیقند و شیرینی را برداشتند، چون نمی خواستند رد احسان نکنند و آن فرد ناراحت نشود؛ کامل برنداشتند، چون برایشان خوب نبودند. برنامه ...
...و شعر باید بی فایده بماند
.... او یک روز آمد خانه مان و این شعر را که روی کاغذ نوشته بودم در کتابخانه من دید و خواند. یک مرتبه پرسید این شعر مال کیست؟ گفتم مال من. گفت پس آن چیزها چه بود که قبلا می نوشتی؟ من خیلی جا خوردم و گفتم مگر تو می دانستی که من شعر می گویم؟ گفت بله ولی چون نمی خواستم دوستی مان به هم بخورد نمی گفتم که می دانم... حساسیت اش به شعر آن قدر بود که اگر کسی شعر بد برایش می خواند عصبی می شد و می ...
میثم از زبان میثم / گلچین اشعار به مناسبت شهادت جناب میثم تمار
... پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد تا نقش زمین گشت به خاک قدم یار گردید ز خون سر او سرخ، محاسن آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار قاتل سر نورانی او برد به کوفه گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار می رفت به هر ره گذر و کوی و بیابان ...
تنگه احد را نگه داشتیم با نهروانیان چه باید کرد
این صحنه روایت را کفایت می کند... رییس گروه، عوض پور عزیز صلاح می داند به خاطر این چند روز خستگی به مریوان نرویم و شب را کاروان در سنندج بمانند. که از خدا خواسته همین بودم. چون واقعا تحمل دیدن مریوان و خاطرات فراوان والفجر4 و صلابت حاج احمد کاظمی و دلاوری ولی نوری و مجید سپاسی و شهدای دیگر را تحمل یادآوری ندارم و نگاه به ارتفاع مشرف به دریاچه زریوار بی هیچ درنگی شهید ریخنه گران را به خاطر ...
خاطرات جالب محافظ رهبر انقلاب در دهه 60
جلسه بیرون آمد. به ما گفت اینجا چه کار می کنید شما که باید صبح باز می گشتید؟ گفتیم ما را سوار هواپیما نمی کنند چون نه برگه مأموریت داریم نه کارت شناسایی، یک نگاهی به بادیگارد خود کرد و گفت تو نیا من این 5 نفر را می برم. بادیگاردش گفت آخر من باید باشم گفت می خواهی در صندق عقب بشینی؟! آنوقت ما را با خود برگرداند. نکته ای در مورد این حرفه وجود دارد که در فیلم بادیگارد هم بود، آیا بادیگارد به حفاظت ...
قاتل بنیتا در دادگاه چه گفت؟ | اعترافات و ادعاهای عجیب سه متهم قتل بنیتا +عکس
این نظریه را قبول ندارم. وی ادامه داد: من نمی دانستم که زمانی ماشین خاموش است کولر کار نمی کند و فکر می کردم که کولرش روشن است .از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم و هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام می کردی. متهم گفت: من قتل و آدم ربایی را قبول ندارم. مهدی گفت که ماشین را بدزدیم. دوتا خودرو به نامم است و من به قصد سرقت ...
شهادت شرط اول ازدواج/ امام کاظم(ع) واسطه رضایت برای اعزام به سوریه شدند
همان اول با شما در روز خواستگاری شرط کرده بودم. و من به او گفتم برای کشور خودمان بجنگ نه کشوری دیگر و او تنها یک جمله از امام خمینی(ره) را در پاسخ به من گفت اسلام مرز ندارد و هر جا ندای مسلمانی شنیدی باید بروی. خلقی اظهار می کند: شهادت پدر امام رضا(ع) بود که جواد گفت به رفتن او به سوریه رضایت بدهم چون هیچ گاه دوست نداشت به مرگ طبیعی از دنیا برود؛ اما من از رضایت دادن امتناع کردم و او گفت ...
کاروانِ سینما رو
...: شاید چون جای سینما مهر با بقیه سینماها فرق داشت، خاطره هاشم فرق می کرد. اصلا سینما مهر کجا بود؟ آدرسش؟من اصلا یه فیلم اونجا دیدم اما همه چیز مثل روز روشن یادمه حتی در میان این یادایادی ها: سینما مایاک که الان شده پردیس چارباغ رو باز خوب یادمه چون یه بار از مدرسه بردنمون اونجا اما جالب تر از همه آن سینمایِ نیست در جهانی است که زاونِ خدا بیامرز ، کروکی حدودی اش را برایِ احمدآقای ما اینجوری تعریف ...