سایر منابع:
سایر خبرها
پیروز ارجمند: گناه اکبر گلپا اسطوره شدنش بود
گویم مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که آنها در یاد مردم بمانند. - در ابتدای انقلاب محدودیت های بسیاری برای من قایل شدند. چه در آن زمان و چه اکنون، اگر اراده کنم که در آمریکا بخوانم، آن قدر پول به پایم می ریزند که گویی دلار از شیر سماور بریزد. - من به همه چیزی که یک انسان در این دنیا می خواهد، دست یافته ام؛ از باغ، خانه، ماشین و به طور کلی پول گرفته تا زن ...
اولین بار که مداحی کردم 8 ساله بودم/ عزاداری کودکان، اشکم را در می آورد
سن 24 سالگی برای آموختن حرفه خیاطی به شیراز رفت و تا 30 سالگی در آنجا مشغول شد. همان زمان با خانم صدیقه السادات نجفی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج 3 پسر و یک دختر است. فرارسیدن ماه محرم فرصتی شد تا خبرنگار یزدرسا ، یکبار دیگر سراغ پیر غلام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برود و ناگفته های ایشان را با زبان قلم بیان کند. اولین بار که مداحی کردم 8 ساله بودم حاج سید جلیل قائم ...
پاسخ زاکانی به ادعاهای واهی درباره سابقه تحصیلی اش + سند
سال 61 به منطقه اعزام شدم و توفیق حضور در جبهه تا تاریخ 21 اردیبهشت سال 62 را یافتم، لذا بیشتر این سال تحصیلی را به لطف الهی در جبهه بودم که غیبت های مندرج در کارنامه و جمله عمودی و کم رمق "ترک تحصیل کرده است" در کارنامه موید آن است. اینجانب در سال 62 چند روز قبل از امتحانات آخر سال درانتهای اردیبهشت به تهران بازگشتم و برابر نکات پیش گفته نه در ابتدای سال تحصیلی و نه در انتهای آن در ...
کار مرد در خانه؟ وامصیبتا!!
اسلام زن وظیفه ندارد در خانه کار کند، مگر به میل خود. در این بین اما هستند آقایانی که برایشان کارکردن در خانه عار نیست! به خانمشان کمک می کنند و این کار را فقط یک کار زنانه نمی دانند. در همین خصوص گپ و گفتی با مردان و زنان شهرمان انجام دادیم که می خوانید: دیکتاتور در خانه! آقای ح. 43 ساله شغلش آزاد است و همسرش کارمند. از کارهای خانه که می پرسم با لحنی جدی می گوید ...
مراجعه بی بی به مشاور!!
چند ساعتی بود بی بی به نقطه نامعلومی خیره شده بود و آه می کشید. - چیزی شده بی بی؟ بی بی آه کشید... - کسی چیزی بهتون گفته؟ بی بی آه کشید... - اتفاق خاصی افتاده بی بی؟ بی بی چنان آهی کشید که سوراخهای دماغش مملو از هوا شد و بعد ناگهان زد زیر گریه... دست و پایم را گم کردم. تابه حال، بی بی را اینقدر دمغ و ساکت ندیده بودم. ...
شهریار شعر سخن/ پیشگویی استاد شهریار در طوفانی شدن روز فوتش
، برای همین گفتم استاد عکس ها خوب نشده و به عبارتی خراب شده اند. وقتی استاد حرف های مرا شنید، بلافاصله گفت جانون ساغ اولسون گل اوولدن عکس سال ( سرت سلامت بیا از اول عکس بگیر) این جمله استاد هیچ وقت از یادم نمی رود. بعد از این ماجرا دوباره رفتم از اول عکس گرفتم. پس از عکاسی از استاد که بار دوم انجام می گرفت، عکسی را که با صلابت و هیبت خاصی از استاد شهریار در حالت کتاب به دست ...
پدر شهید: فرزندم تازه داماد بود که راهی جبهه جنگ شد/ فرزند شهید: با تمام وجودم به پدرم افتخار می کنم
...> فرزند شهید بادفر از دلتنگی های خود نسبت به پدرش چنین می گوید: از طریق مادرم مطلع شدم که پدرم وصیت کرده اگر فرزندم پسر است با دختر عمویش ازدواج کند، من نیز به وصیت پدرم عمل کرده و دخترعموی خود را به عنوان شریک زندگیم انتخاب کردم. شب ازدواجم بیشتر از تمام لحظات زندگیم مشتاق و نیازمند پدرم بودم. بارها دست فرزندانی را در دست پدرانشان دیده و حسرت نبود پدرم را داشته و در گوشه ای تنها با تمام غم و اندوه ...
مردمعتادی که همسرش را با ضربات لوله وچاقو کشت:او ساعت یک نیمه شب به خانه آمد و...
جلوی چشمانم را گرفت و صحنه های درگیری قبلی مانند یک فیلم از مقابل چشمانم عبور کرد. آن قدر عصبانی بودم که نفهمیدم چه می کنم میله آهنی لوله آب رابرداشتم وضرباتی به سرش زدم و سپس چاقو را در گلویش فرو کردم. خون به اطراف پاشید ومن هم در همان وضعیت او را رها کردم و متواری شدم! تا صبح در اطراف کلانتری پرسه می زدم و تردید داشتم که خودم را تسلیم قانون کنم یا نه! تا این که تصمیم نهایی خودم را گرفتم و تسلیم قانون شدم! الان هم بسیار از کاری که کرده ام پشیمانم! چرا که 2 فرزندم نیز یتیم شدند! اخبار حوادث - خراسان ...
قرار مرگبار در تلگرام/ مرگ در خانه مجردی
از دو سال، صبح دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی پای میز محاکمه ایستاد. سعید در دادگاه گفت: مدتی قبل از حادثه با دختری به نام پونه آشنا شده بودم. فکر می کردم کامران هم دنبال اوست برای همین در تلگرام با او بحث کردم و قرار دعوا گذاشتیم. همراه یکی از دوستانم به میدان امام خمینی(ره) ورامین رفتیم و درگیر شدیم. کامران هم با دوستانش آمده بود. مرا روی زمین انداخت و با ...
زنم شب ها دیر به خانه می آمد و صحنه بدی از او دیدم ...
، عاشق یکی از دختران روستا شده بودم به همین دلیل مدام از سربازی فرار می کردم به طوری که مجبور شدم چهار سال و دو ماه خدمت کنم. من به آن دختر سرچشمه آب قول ازدواج دادم اما بعد از پایان خدمت، وقتی به مادرم گفتم او را برایم خواستگاری کند دست مرا گرفت و به منزل برادرش برد و من زمانی به خود آمدم که مراسم عقدکنان من و دختردایی ام برگزار شده بود و در یک شب با پسرخاله ام باجناق شدیم چرا که دختر دیگر دایی ...
ما همه از آسایشگاهیم و به آسایشگاه بازمی گردیم!
حالا حالاها باید بشینی! در همان حال هم به فکر اموال بیت المال بودم، چرا که درجبهه رسم بر این بود که اگر کسی مجروح می شد سریع پوتین یا لباس هایش را پاره می کردند تا ببیند کجای بدنش مجروح شده است و من نگران این موضوع بودم که مبادا به بیت المال آسیبی برسانم. به هرحال من 20 اردیبهشت سال 61 در عملیات بیت المقدس در شلمچه مجروح شدم. مرا با برانکارد سوار ماشینی که مدام بالا و پایین می ...
مسیر فکری من بعد از مشغول شدن به حرفه معلمی تغییر کرد
.... در دوران دبیرستان و شاید قبل از آن، دلم می خواست احساسم را در قالب زیباترین کلام موزون به دل سپید کاغذ بسپارم تا برای همیشه عکسی از یک لحظه ناب در خاطر داشته باشم.یادم هست اولین باری که یکی از اشعارم در مجله ان روز کانون فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد شوق وصف ناپذیری در من برای ادامه سرودن شعر به وجود آمد و این انگیزه، خود باعث شد که من بتوانم به مجموعه لغات و ترکیباتی که در ذهنم انباشته شده ...
جشن دستیاران کارگردان و برنامه ریزان سینما
...> وی ادامه داد: مساله اصلی ما امنیت شغلی است که سال ها است راه به جایی نبرده است که امیدوارم با تلاش همکارانم این جریان حل شود تا نگران فردایمان نباشیم. در ادامه محمدعلی باشه آهنگر به جایگاه آمد و درباره حسین فلاح که قرار بود تقدیر شود عنوان کرد: خوشحالم در جمع شریف ترین و نجیب ترین آدم های سینما هستم. شغلی که خودم از آن شروع و وارد سینما شدم، کارم را از دستیاری در فیلم های جنگی شروع و ...
افسردگی بعد از زایمان، تجربه یک مادر
یا حتی فرد بزرگسال سر بزند، تقریبا همواره این مادر است که سرزنش خواهد شد، در واقع، پس از اینکه اهمیت موضوع سرزنش مادران برای من بیشتر شد، در کلینیکی که در آنجا مشغول به کار بودم متخصصی که روانشناس آنجا بود به من گفت که همیشه فکر می کرده که این موضوع چگونه ممکن است، به این دلیل که من یک زن و یک مادر هستم، تصمیم گرفتم که آموخته های خودم را به عنوان محقق در اختیار بقیه قراردهم، من یک مطالعه سیستمی ...
تبلیغات رزمندگان برای حفظ حجاب در لبنان
نظیر است. آن ها درست مثل ما بعد از نماز امام را دعا می کنند. در خانه اکثرشان عکس امام وجود دارد و حتی روی لباس خیلی از بچه هایشان تصویر امام کشیده شده است. طرز برخورد مردم این جا با ما جالب است. من اول که به این جا آمده بودم نمی توانستم با آن ها صحبت کنم، ولی حالا کمی یاد گرفته ام و می توانم تا حدی حرف بزنم. یک روز برای کشیدن طرح و خطاطی رفته بودم. بعد دیواری را انتخاب کردم و مشغول شدم ...
دوران نقاهت بعد زایمان، چند روز؟
تاریک بود. حال بدی داشتم و چون سزارین شده بودم از شدت درد و ضعف نمی توانستم حتی روی پاهایم بایستم. هر چه تلاش کردم تا تختی خالی برای استراحت بیابم موفق نشدم. سرگردان و مبهوت بودم. ناگهان به یاد نوزادم افتادم و به طرف بخشNICU که فاصله زیادی با خوابگاه داشت به راه افتادم، به آنجا که رسیدم خبری از پرستاران نبود. نیم ساعتی منتظر شدم تا بالاخره سر و کله پرستاری پیدا شد و با عصبانیت فریاد زد که چرا بدون ...
شعر باید آینه روزگار باشد
داد دیوانه تر نمود مرا این تبانی اش آخر خدای خوب من ای مهربان! بگو... این قلب ساده را به کجا میکشانی اش !؟ هر چیز بود ، گفتم و بعد از عبور من... تو هستی و دل و ، غزلم با معانی اش * به کدامیک از شعرای قدیم یا معاصر تعلق خاطر بیشتری دارید؟ شاعر خاصی در نظرم نیست. اصولا شعر همه شعرا را میخوانم و آنهایی که به دلم نشست را ...
گفت و گوی روزنامه طلوع زاهدان با استاندار سیستان و بلوچستان
که مطرح است به جمع بندی نرسیدم. ممکن است بعد از سفر آقای رئیس جمهور از آمریکا دعوتی شود که بنشینیم با هم صحبت کنیم تا ببینیم با هم به چه جمع بندی نسبت به آینده می رسیم اگر دست خودم باشد، هنوز جایی را برای رفتن و یا ماندن مشخص نکردم. حالا هستم و تا زمانی که هستم بر موضع فعال خودم می اندیشم و دغدغه این که کجا می روم و کجا بمانم را به هیچ عنوان ندارم. خیلی راحت بگویم، خیلی ها ممکن است تصورشان ...
گفت وگو با اولین شهردار زن خوزستان
ارشد مدیریت دولتی و دارای چندین گواهینامه معتبر بین المللی در زمینه های مختلف اقتصاد شهری و گردشگری، شهرسازی، خدمات شهری و مدیریت شهری هستم که تمامی این دوره ها را در خارج از ایران گذرانده ام. بجز این به مدت 4 سال عضو کانون بازنشستگان و 4 سال هم عضو شورای حل اختلاف هیأت مالیاتی شهر اندیمشک بودم. میری می افزاید: من در 4 سالی که در شورا بودم به قوانین شورا و بسیاری از فعالیت های شهرداری ...
چگونه از تیربار دشمن خلاص شدم
لوله اسلحه اش را برگرداند به طرف من. زیر رگبار گلوله به زمین چسبیده بودم و هر لحظه انتظار اصابت تیرها را داشتم. دیگربین خودم و مرگ فاصله ای نمی دیدم. فرصت هیچ کاری نبود. یک لحظه پشتم سوخت و آه از نهادم درآمد. تیربارچی تانک عراقی خیال کرد کشته شده ام، دست از سرم برداشت. همان جا ماندم تا اینکه توسط نیروهای خودی به عقب بازگشتم. همان روز از جبهه به بیمارستانی در تهران منتقل شدم ...
نقش پریسا یک تجربه متفاوت است
من ذهنیت خاصی پیدا نکند یا به عبارتی مرا در همان نقش های قبلی تصویر و تصور نکند. در نتیجه هرکدام سختی های خاص خودش را داشت. نقش پریسا هم یک تجربه متفاوت است چون برای اولین بار یک نقش طنز در یک سریال کمدی به عهده داشتم، در کنار بازیگرانی کار کردم که حرفه ای هستند و نقش دختری را ایفا می کردم که از خودم کم سن و سال تر است. من این جنس بازی را پیشتر تجربه نکرده بودم و باید با کل اثر هماهنگ ...
گلپا: شجریان باید آن دنیا پاسخگو باشد
.... - من به همه چیزی که یک انسان در این دنیا می خواهد، دست یافته ام؛ از باغ، خانه، ماشین و به طور کلی پول گرفته تا زن و فرزندان صالح و مهربان. احتیاجی به پول موسیقی ندارم. هر آن چه می گویم برای اصالت هنر است. آیا همه منتقدان من مطمئن اند که در طول سال های پس از انقلاب برای ذات هنر تلاش کرده اند؟ من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمونین(ع) نیز خواندم. پس این که می گویند گلپا درباری بود ...
منطقه ای فراموش شده دردل کلانشهر/محرومیت از در ودیوار بالا می رود
قاچاقچی مواد یکی از جوانان جانش به لب می آید و با خودسوزی خود، نمادی برای خودکشی در منطقه می شود؛ یک تک پسر هم در برابر تعارف مواد مخدر مقاومتی نکرد تا نمادی برای اعتیاد در منطقه شود. سنگ هم آب می شود اگر بفهمد خانواده ای نجیب به خاطر زندگی در بافت فرسوده و یا تحت تأثیر قرار گرفتن افراد هم محله خود در دامان اعتیاد سوخته اند؛ مادری تنها پسرش را با مواد مخدر صنعتی از دست داده و یا زنی که سایه ...
ضربان قلبش با مدالی که از جنگ بر سینه دارد تنظیم می شود
خاطر قد و قامت بچه گانه ام اجازه رفتن به جبهه را به من ندهند؛ نقشه ای کشیدم و کفشی طراحی کردم که کمی پاشنه داشت تا به این وسیله قدم بلندتر دیده شود، موهایم را بلند کرده بودم تا کمی وجه مردانه پیدا کنم. خوشبختانه در این دوره اعزام مشکلی پیش نیامد و کسی مرا از صف بیرون نکشید و از اینکه می توانستم به جبهه بروم در پوست خود نمی گنجیدم. جزو واحد آمار در جبهه شدم محمدی تصریح کرد: در دوره ...
نبرد دیوانگان سرعت
ایران آنلاین / محدوده این مسابقات خیابان های پایتخت است و آنهایی که عشق سرعت دارند و کمی هشتشان گروی نهشان است، گردانندگان این مسابقات شبانه هستند و برعکس مسابقات حرفه ای چیزی که در این بین رد و بدل می شود کمی پول یا مواد مخدر است. دست به فرمانش حرفه ای تر از سرقت هایش است. با آنکه تخصصش سرقت ماشین است اما در جلوبندی سازی ماشین های مسابقه ای داخل شهر حرفه ای تر است. ماشین هایی که برای مسابقات می ...
مرگ دلخراش، زیر تیغ بی اعتمادی!
خانوادگی قهر می کرد و به منزل پدرش می رفت. وقتی یک بار به خاطر مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شدم رشته زندگی هم از دستم خارج شد. اختلافات ما به حدی شدت گرفته بود که دیگر همسرم هیچ توجهی به من نداشت او در چند ماه گذشته نیز مهریه اش را از طریق مراجع قانونی به اجرا گذاشت ولی من خانه کوچکم را به نام او ثبت کردم تا دست از رفتارهای غیراخلاقی اش بردارد اما هیچ وقت این گونه نشد! تا این که شب هفدهم شهریور ...
تراژدی بازشدن مدارس/ جعفر احمدی*
ماه مهر، مرا تا حد افسردگی آزار می دهد . خوب به یاد دارم روزی را که قرار بود پدرم مرا برای رفتن به مدرسه ثبت نام کند. آن روز سر کوچه خانه یمان منتظر برگشتن پدرم بودم تا از ثبت نام شدنم مطمئن و خوشحال شوم. هرچند آن روز پدرم تا شب به خانه برنگشت ولی به هرحال ثبت نام شده بودم و کلی از این موضوع خوشحال بودم. خوشحال بودم چون شنیده بودم انسان بی سواد مثل آدم کور می ماند و من داشتم از کوری در ...
از اجرا در برنامه خط خطی تا ماجرای تهدید به مرگ توسط یکی از مسئولان
شدند که خاموش نمی شود و خودشان مسیر خودشان را پیدا می کند چرا چون داخل انقلاب اند در حالی اگر امروز از نگاه دین به هنرمندان و فضایی هنری نگاه کنیم، یکی از فاسدترین مکان ها فضاهای را شاهد خواهیم بود. من سال 83 در حوزه علمیه سه نمایش را نوشتم و کارگردانی کردم و هر سه آن سال جایزه گرفت اما وقتی وارد محیط های هنری شدم دیدم این فضا اصلاً با روحیات دینی سازگاری ندارد و تا همین امسال کار تئاتر را کنار ...
دچار آلزایمر فرهنگی شدیم/ نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم
... امامی با بیان اینکه من ایرانی هستم، عنوان کرد: از نظر عاطفی، خوزستانی و از جنبه فکری خراسانی هستم. اولین سال تابستان را در قم گذراندم. استاد اولم، استاد محمود بروجردی بود، مردی نیک و یگانه. مهربانی او بود که مرا با درس خواندن و کتاب آشنا کرد. در روز اول مدرسه اضطراب داشتم زیرا قصه چوب و فلک را شنیده بودم، مدرسه سمیع الدوله قم می رفتم. سال اول دبستان من مصادف با 1332 و کودتای 28 مرداد بود ...
مراسم ازدواجمان را در مسجد برگزار کردیم
.... وقتی امام پیام ارتش 20 میلیونی داد، دانش آموز سال سوم هنرستان در رشته ساختمان بودم که با فرمان امام خمینی برای ثبت نام به بسیج رفتم. حسن آقا آن موقع فرمانده بسیج بود و من اولین گروه آموزشی بسیج در بابل بودم که از بین 300نفر انتخاب شدم. منزل ما نزدیک سپاه پاسداران بود. هر روز مسیر منزل تا مدرسه را می رفتم و سیدحسن قبل از اینکه عضو بسیج بشوم من را همراه دوستانم دیده بود و بعدها می گفت از حجابت ...