سایر منابع:
سایر خبرها
کجای علم اقتصاد ایستاده ایم؟
گذارند کافی است یا نه، اگر مدیران کشور دارای شرایط کافی بودند، خاطرجمع باشید که اصلاً دلیلی نداشت اینجایی که هستیم باشیم. به چه دلیل امروز باید این همه بحران در کشور وجود داشته باشد؟ یک روز این کشور در بین کشورهای درحال توسعه پیشرو بود، امروز کجاست؟! نامه اقتصاددان ها به احمدی نژاد سه بار به رئیس دولت نهم و دهم نامه نوشتند: خردادماه سال 1385، در این سال 55 استاد ایرانی اقتصاد ...
گفت و گوی صریح با فرزاد فرزین؛ هم خواننده هستم، هم بازیگر
شاید کلا شش، هفت ماه غیبت ورزشی داشتم. آیا ورزش حرفه ای را هم پیگیری می کنی؟ - به جز تایم هایی که مجبور می شوم به خودم استراحت بدهم. من 11 سال است که به صورت حرفه ای ورزش می کنم. ورزش اصلی من فیتنس است و در کنار آن ورزش های دیگری مثل باشینگ را هم انجام می دهم. دوستان ورزشکار هم داری؟ - در جام جهانی هنرمندان در تیم فوتبالش بازی کردم و بعد مصدوم شدم و کمرم ...
تجاوز راننده اسنپ به مسافر زن و چند نکته!
بعد از آن مجبور شدم به زور کاری که نباید می کردم را انجام دادم. بعد از ماجرای کجا رفتی؟ به سمت فرودگاه راه افتادیم که در خیابان میرداماد توقف کردم که سیگار بخرم که دیدم یک دفعه از خودرو پیاده شد و من منتظرش بودم و چون روی قرص بودم و مواد مخدر شیمیایی .... کشیده بودم ترسیدم و به سمت خانه مان رفتم و آنجا بود که متوجه شدم کیف و لپ تاپش را جا گذاشته است و پس از اینکه وارد خانه شدم ...
صالحی: البرادعی احترام خاصی برای انقلاب ایران قایل بود؛ برخی در تهران می گفتند او جاسوس امریکاست/ بعضی ...
...: شش ساله بودم که به پدر گفتم می خواهم کار کنم. گفت: می خواهی چه کار کنی؟ گفتم: می خواهم کاسبی کنم. آنقدر اصرار کردم تا راضی شد و من مشغول فروش اجناس مختلف در کنار مغازه پدرم شدم. دوستان پدر می آمدند و اذیتم می کردند؛ یکی پول می داد و یکی نمی داد. گاهی عصبانی می شدم و به پدر شکایت می کردم و ایشان به جای دوستانش حساب می کرد. در هر حال این کار را دوست داشتم . پدر بزرگ صالحی او را برای ثبت نام به ...
رسن: پیشنهاد پرسپولیس کمتر از سایر پیشنهاداتم بود!
های AFC کاپ داشتم پیشنهاد آنها را قبول نکردم زیرا کسب دستاورد آسیایی به همراه نیروی هوایی را مهمتر از همه چیز می دانستم. اما باشگاه پرسپولیس دست بردار نبود و قبل از اتمام فصل دوباره به من پیشنهاد داد. *واقعیت امر این است که باشگاه پرسپولیس پیشنهاد خوبی به من داد وتلاش زیادی برای انتقالم انجام داد و در نهایت من این پیشنهاد را قبول کردم چون پرسپولیس تیم بزرگی است و در قاره آسیا شهرت ...
گفتگوی خواندنی با یک جوان شرور سابقه دار
.... چرا به کانون رفتی؟ من بدترین آدم شهر بودم. چرا؟ خودم این صفت را به خودم داده ام. به خاطر همه کارهایی که کردم و آن زمان نفهمیدم چقدر کارهایی بدی است. مثلا چه کار می کردی؟ - شرارت. همیشه دوستانم از من بزرگ تر بودند. خانواده چهار نفره ای داشتم و وضع مالی پدرم تقریبا خوب بود. دست مان به دهان مان می رسید. خانه مناسب و وسایل راحتی ...
برای اینکه از بودن همسرم با هر زنی جلوگیری کنم، برایش زن گرفتم
...، که همسرم برای نهار تا بعد از اذان مغرب، در کنار همسر اول و بچه هایش باشد. برای شام و استراحت تا فردا صبح که به کلاس درس و سرکار می رود، به منزل من بیاید. اوایل دوران عقدمان کمی این حس را داشتم، که شوهرم بین ما فرق می گذارد. چون من کرمان بودم و وقتی تماس می گرفتم و او می گفت: خانه هستم حس می کردم، الان کنار همسر اول اش است و به او محبت می کند. ولی وقتی ازدواج کردم، ندیدم فرقی بینمان بگذارد ...
راننده تریلی ثروت دختر برج ساز را به جیب زد
یکی از مستغلات پدرم از حساب بانکی او نیز صدمیلیون تومان برداشت کرد و از آن روز به بعد از زندگی ام بیرون رفت و من دیگر هیچ وقت بابک را ندیدم تا این که فهمیدم او حتی اقساط بانک را نیز نپرداخته است و حالا من مانده ام با آرزوهای بربادرفته و مردی که برای دست اندازی به ثروت پدرم زندگی مرا نابود کرد. شایان ذکر است به دستور سرهنگ علایی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) تحقیقات پلیسی برای دستگیری شوهر فراری آغاز شد. ...
غیر ممکن برای من وجود ندارد
مین معبر بازکنیم. یکی از این مین های ضد نفر را که پوسیدگی آن نشان می داد مدت زمان زیادی زیر خاک بوده است، خارج کردم و لحظه ای که می خواستم چاشنی آن را خارج کنم ناگهان منفجر شد. دو دستم از مچ قطع شد و صورتم بشدت آسیب دید. همه بدنم آتش گرفته بود و گلویم بر اثر ترکش مین جراحت عمیقی برداشته بود. نمی توانستم نفس بکشم و خونریزی شدیدی داشتم. دو نفر از رزمنده ها با سختی زیاد آتش لباسم را خاموش کردند و ...
جوان بیکاری که سرکار گذاشته شد!
باهوش اما جا انداختن این موضوع هزینه داشت و تنها اسپانسری هم که در این زمینه سراغ داشتم بابایم بود که او هم بعد از مدتی با عصبانیت به دفتر گردشگری آمد و با آنها تسویه حساب کرد. چون نمی خواست بعنوان تنها حامی گردشگری کشور بیچاره شود! خب؛ تقصیر من هم نبود که در زمینه گردشگری همه سازمان ها و ارگان ها ول معطلند! تازه پدرم می گفت شانس آورده ام که سفارت شان را در ایران تسخیر نکرده اند وگرنه از شرم و ...
خاطراتی از اهتمام علامه طباطبایی به عزاداری امام حسین(ع)
ابتدا به بیان خاطره حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد از اساتید سطوح عالی و واعظ ارزشمند حوزه از مرحوم علامه طباطبایی پرداخت و گفت: این مدرس حوزه نقل می کرد: حدود 45 سال قبل، مرحوم آیت الله میرزا هاشم آملی در ایام محرم در مسجد اعظم شب ها روضه می گرفتند و بنده به منبر می رفتم و مرحوم علامه طباطبایی(ره) هم گاهی تشریف می آوردند و در این روضه شرکت می کردند، یک شب پیش از آنکه به منبر بروم و در حالی که در ...
پیامدهای امید به زندگی
حسن روانشید - اصفهان امروز : آن زمانم بیست وپنج سال بیشتر نداشتم که پدرم را از دست می دادم و فرزند بزرگ خانواده بودم که حالا باید مسئولیت برادر 16 ساله و خواهری 12 ساله را هم به عهده می گرفتم. مادرم کمی ضعیف و بیمار بود. باآنکه 45 سال بیشتر از عمرش نمی گذشت اما به ظاهر شصت ساله به نظر می رسید. او نزدیک بیست وهفت سال همسرداری و بچه داری کرده بود درحالی که شوهرش تمام این مدت را از بیماری دیابت رنج ...
کوچه های خاکی خراسان تا سکوی قهرمانی در مجارستان
خوشبختانه من آدمی بودم که هرگز کوتاه نمی آمدم در نتیجه تشویق معلم ابتدایی را در نظر گرفتم و با آن پیش رفتم . من خودم نیز وقتی معلم بودم می دیدم اگر یک بچه را تشویق کنم آن بچه به خودباوری می رسد و استعدادهایش شکوفا می شود. یادم می آید دانش آموزی داشتم که روزی برای یک مناسبت خواست در کلاس شعر بخواند؛ با اینکه فهمیدم شعر سروده خودش نیست اما او را تشویق کردم که استعداد هنرش خوب است. همین حرف من ...
کارلوس: هاجسون، چیز زیادی از فوتبال نمی دانست
در اینتر، مرا نابود کرد. او مرا در خط هافبک بازی می داد و من مجبور بودم جایگاهم در تیم ملی را نیز در نظر داشته باشم چون با این کار، دوران حرفه ای من در تیم ملی نابود می شد. مسئله فقط این نبود رابطه بد من و هاچسون نبود؛ بلکه او خیلی از فوتبال چیزی نمی دانست. وقتی اینتر در فینال جام یوفا در سال 1996 به شالکه باخت، تنها دلیل این شکست، هاچسون بود. کارلوس در مورد فابیو کاپلو، سرمربی اش در رئال مادرید، افزود: کاپلو متفاوت بود؛ کاملا متفاوت. من به خاطر او به رئال مادرید رفتم. وی مهم ترین سرمربی بود که من در زندگی ام داشتم. ...
چشمان کودک معلول منتظر نوازش امام رضا (ع)/ نه فقط پسرم، شفای همه مریض ها رو از خدا می خواهم
نزدیک می شوم نامش زلیخا رنجبریانه سری است متولد 1354 و ساکن شهرستان کردکوی استان گلستان، سه فرزند دارد که فرزند سوم آن دارای معلولیت جسمی و ذهنی است. وی می گوید پسرم یاسین از کودکی با این بیماری دست و پنجه نرم می کند و زمانی که کودکم هفت روزه بود او را برای مداوا به تهران بردم و دکترها سر پسرم را عمل کردند و بعد از عمل جراحی به من گفتند که فرزند تو تا سه روز بیشتر دوام نمی آورد و پس از ...
دوباره کاریکاتوریست می شدم
دید از من دعوت به همکاری کرد، در بحبوحه انقلاب در کیهان بودم که کاریکاتورهایی باوجود خطرات جانی و تهدیدها در دفاع از آرمان انقلاب کشیدم و آثارم در همه جا تکثیر شد. چندماه بعد از پیروزی انقلاب به دلیل نفوذ توده ای ها در کیهان به مشکل برخوردم، چون خط فکری ام به آنها نمی خورد، چون من کاریکاتورهای نه شرقی نه غربی! می کشیدم. خلاصه من کلا دو بار توسط دو جریان سیاسی به ظاهر متضاد، از کیهان اخراج شدم! بار ...
حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری: هاشمی سپاه و ارتش را به وحدت رساند
...> ظریف ادامه داد: شورای امنیت سه بار خیز برداشت که ایران را تحریم کند. در زمان حوادث لانه جاسوسی، جنگ تحمیلی بعد از قطعنامه 598 و متاسفانه بار سوم در موضوع هسته ای. تفاوت مدیریت کشور در دو مورد اول و دوم با مورد سوم باعث شد که ما در دو مورد اول گرفتار تحریم های شورای امنیت نشویم ،اما متاسفانه در مورد سوم گرفتار تحریم شدیم. وزیر امور خارجه در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: مرحله بعد مرحله ...
خاطرات ناراحت کننده یک توریست خارجی در ایران+عکس
بر روی زمین مانده بود که هیچ کدام برای من نبودند. بعد از 15 سال مسافرت می دانستم که همچین اتفاقی رخ خواهد داد ولی چرا اینجا در ایران؟ روز قبل از اینکه به ایران بیایم و زمانی که در ترکیه بودم، وقوع چنین اتفاقی را حدس می زدم؛ مواقعی که از پنجره فرودگاه ترکیه به بارگیری نگاه می کردم، احساس می کردم که کوله پشتی من در میان آنها نیست. حدسم درست بود هرچند در روز بعدی بارهایم فرستاده شد و آن ها ...
کی روش سرمربی استرالیا می شود!
با باشگاه جدیدم یعنی مورتون بی یونایتد قرارداد امضا کردم و صبح جمعه به استرالیا برمی گردم. از بهمن ماه امسال کار من در این لیگ آغاز می شود. لیگ ایالتی بعد از لیگ حرفه ای استرالیا که تیم های نامدار این کشور در آن عضویت دارند، در درجه دوم قرار دارد و مثل لیگ آزادگان ایران است. به کمی عقب تر برگردیم. شما چطور وارد فوتبال استرالیا شدید ؟ من از سال 2013 از ایران بیرون آمدم و با یک تیم محلی ...
شکوه یک زندگی ادای دین به خانواده های شهداست
راحتی می شد با کوچکترین بهانه ای که منطقی هم جلوه می کرد کار را خواباند و از مسئولیت شانه خالی کرد ، ولی من و همکارانم نمی خواستیم این اتفاق بیافتد و خداروشکر نیفتاد و من یک بار دیگر تشکر می کنم از صبر و تحمل همۀ بچه های این پروژه. تا چه حد فکر می کنید توانستید دین خود را به خانواده های شهدا و مفقودین با ساخت این سریال ادا کنید؟ – مهمترین نیت من برای قبول کردن این کار سخت ادای دین بود ...
روزهای سخت قاتل تحت تعقیب پس از فرار به افغانستان
.... 3 ماه انفرادی بودم و بعد از آن هم مرا به بند تروریست ها بردند. داخل سلول ما پر بود از داعشی ها و طالبان. باز باورشان نمی شد که من تروریست نیستم تا اینکه شهریور ماه پس از 9 ماه زندانی مرا به ایران فرستادند. در زمانی که زندان بودم، وضعیت آنجا وحشتناک بود. غذا روزی یک تکه نان بود و یا هر دو هفته یک بار اجازه داشتیم که به حمام برویم. آن هم چه حمامی، 3دقیقه با آب یخ. مجردی؟ بله. اما قبل از حادثه نامزد داشتم. او وقتی متوجه شد که قتل انجام داده و فراری شده ام، مرا ترک کرد. ...
سید وحید حسینی: راغب و علیزاده هر دو برای ایران کار کردند؛ هر کدام با نگاهِ خودشان
آن نیاز داشتم؛ از قبل می دانستم؛ بعد از آن هم حدودِ یک سال صرف پژوهش کردم. البته در این فاصله فیلمبرداری نیز انجام می شد، چون وقتِ چندانی نداشتم و هم زمان با فیلمبرداری پژوهش ها نیز انجام می شد. چه جشنواره هایی حضور داشتید؟ ما با جشن خانه ی سینما شروع کردیم و در چهار رشته نامزد شدیم؛ اما جایزه ای نگرفتیم. بعد به جشنواره ی سینما حقیقت رفتیم که استقبال بسیار خوبی از اثر شد و چند جایزه از جمله ...
سرپرستان بیماران اعصاب و روان در انتظار حمایت قانون
ریاضی شروع شده بود و این طور ادامه پیدا کرد که بگذار که دل حل کند این مسأله ها را. شاید سر همین هم بود که من از ریاضی متنفر شدم و در دبیرستان انسانی خواندم و آمدم سراغ حقوق. وقتی خودم را جایشان می گذاشتم حس می کردم تصمیم شان اشتباه بود. ازدواج در 18 سالگی، بلافاصله بچه دار شدن و بعد تازه دنبال کردن رؤیاهای شخصی. بابا بیست و دوسالش بیشتر نبود که بورس تحصیلی گرفت. برای او که خانواده اش ...
نقض برجام را اوباما آغاز کرد نه ترامپ
نابسامان فعلی آمریکا نتیجه فردگرایی است که متاسفانه در ایران هم طی چند دهه گذشته بر فردگرایی تاکید شده است. من جامعه شناس نیستم ولی ما بعد از جنگ، فروپاشی شوروی را داشتیم و برای اکثر مردم جهان گفتمان سوسیالیستی خیلی بدنام شد و دیگر مثل قبل نیست. یعنی چپ ها شکست خوردند و همه دنیا از جمله ایران به سمت لیبرالیسم شیفت کرد. شکست شوروی از این جهت به نفع آمریکا شد. خود غرب یعنی همان جریان چپ ...
روایت هایی خواندنی از زندگی و مرگ سهراب سپهری
آمدم و دایی جون در آن مدتی که بابل بودیم، دو بار آمدند پیش ما و همه خاطراتی که از او دارم، پر از شادی و خوشی است و خنده. تابستان ها با دایی جون و خاله جان می رفتیم باغ چنار و گاهی هم در تهران یا یزد دور هم بودیم. گاهی دایی جون در این دورهمی ها نبود ولی وقتی که می آمد ما خواهرزاده ها همه از شادی فریاد می کشیدیم چون با او به ده های اطراف می رفتیم برای پیاده روی و بالای کوه. زمین فوتبال و والیبال هم ...
ما کُردها برای وحدت ایران جان می دهیم
... کمی از خودتان بگویید بعد از جنگ چه کردید؟ من همه دوره خدمت در جنگ و کردستان بودم. از آنجایی که خوب منطقه را می شناختم بر حسب نیاز و حس تکلیف اینجا ماندم. جانباز 50 درصد هستم و بعد از جنگ برای مراقبت از مرزها همچنان ماندگار شدیم و تا امروز ایستاده ایم تا کسی قصد تجاوز به خاک کشور را نداشته باشد. امروز امنیت ما به آسانی به دست نیامده و برای آن جان های بسیار قربانی شده اند. پس باید ...
متاگپ | داوود حقی: به خاطر خصوصیات اخلاقیم به استقلال و پرسپولیس نرفتم/ فقط زمان آقای قلعه نویی به تیم ...
استقلال اهواز که من بودم، اومد استقلال تهران به من گفت بیا من هم اومدم صحبت کردم ولی چون با استقلال اهواز قرارداد داشتم مسائلی شد که رضایتنامه من رو ندادن چون قراردادها یک ساله نبود، سه ساله بود که من از لیگ یک با استقلال اهواز اومدم لیگ برتر و بعد آقای قلعه نوعی اومد استقلال تهران به من هم پیشنهاد دادن. فقط اون دوره بود که فکر می کنم اشتباه کردم. 6- 7 بازی ملی تو کارنامه ات داری، چرا ...
کازوئو ایشی گورو، برنده ی نوبل ادبیات چگونه نویسنده شد؟
نوشتن داشتم. لورنا هر روز سفری طولانی به محل کارش داشت. او کارگزار اجتماعی سازمانی منطقه ای در لویشام، آن سوی شهر بود. محل کار من هم یک قدم با خانه مان فاصله داشت- من مامور اسکان مجدد در سرینینز غرب لندن شده بودم؛ سازمانی شناخته شده که برای بی خانمان ها کار می کرد. برای اینکه من و لورنا جانب انصاف را رعایت کنیم، با یکدیگر توافقی کردیم: هر روز همزمان از خواب بیدار شویم و زمانی که لورنا ...
آخرین زنی که در خرمشهر ماند
روی وقاحت نیست، اعتقاد من است. گفت از خانه من برو بیرون. نهایتاً حاکم شرع خرمشهر اجازه داد که ازدواج ما بلامانع است. ایشان سن قانونی را رد کرده و نیازی به اذن پدر ندارد. آنجا بود که پدرم گفت تو دیگر دختر من نیستی، البته چند سال بعد دوباره آشتی کردیم. ایشان من و عباس را دوست داشت،هر چند هیچ وقت صمیمی نبودیم. غروب آخر خرمشهر صبح فردای عروسی عباس رفت و تا 10 روز دیگر ندیدمش. همه فکر ...
50 سال با اسماعیل میرفخرایی
بودند که مردم به رادیو حمله نکنند و اضافه کنم که من از آنجا فهمیدم رادیو جای مهمی است و در سرنوشت یک کشور تأثیر دارد. روز 28 مرداد ما نزدیکی امامزاده سیدنصرالدین در خیابان خیام بودیم و دیدم اتوبوس هایی که بالایش آدم هایی نشسته بودند که به طرف گمرک می رفتند و زنده باد مصدق می گفتند. اما ساعتی بعد همان ها که برگشتند شعار جاوید شاه سر می دادند و پدرم گفت این بزرگترین اتفاقی است که می بینم. ...