سایر منابع:
سایر خبرها
نظر رهبری در خصوص متون نظامی ارتش
هم فردی به نام آقای معتمدی بود که به لطف وجود ایشان، سرنوشت من هم در مسیر انقلاب رقم خورد. ما اهل فومن هستیم و خانواده ما یک خانواده پرجمعیتی بود. 5 پسر و 4 دختر بودیم. پدرم تا یک سنی خرج پسرها را می داد و بعد از آن (ششم ابتدایی) می گفت بروید روی پای خودتان بایستید. به تهران که آمدم، مغازه ای که در آن مشغول به کار شدم، در کنار یک مسجد قرار داشت و من بعضی روزها برای نماز به ...
دستور بنی صدر را اجرا نکردم دو ماه حقوقم را قطع کرد/ لاهوتی می گفت بنی صدر لیاقت رهبری دارد/ سپاه مگر ...
متوجه می شوی، ایشان از همان اول کله شق بود، اصلا گوش به حرف کسی نمی داد و فقط کار خودش را می کرد، من هم تنها بودم، یک دختر غریب که از شهرستان رفته بودم، شما تصور کنید من یک دختر جوان 18 ساله که اصلا انقلاب حالی ام نبود، مبارزه حالی ام نبود، همه اش نگران بودم که کجا می رود، البته بعد رفته رفته وارد راه انقلاب شدم. یادم می آید هر وقت از دوستانش هم می پرسیدم که ایشان کجا هستند، آنها هم جواب ...
اعتراف قاتل 74 ساله به قتل سهیلا در کرج
چند روز بودند قهر کرده بود. تا اینکه دامادم وساطت کرد تا سهیلا بار دیگر به خانه برگردد و بعد از پایان امتحانات پسر کوچکم درباره زندگی مان تصمیم بگیریم. همسرم آن روز به خانه آمده بود که بار دیگر با هم درگیر شویم و من در اوج عصبانیت با چاقو به جانش افتادم. سهیلا از ترس به حمام رفت و من همانجا او را با ضربه های چاقو کشتم. وی ادامه داد: من از قتل Murder همسرم پشیمانم و در این سال ها در زندان ...
40 سال رنج زن سالخورده در خانه مرد خسیس
وقت فامیل و آشنایان به خانه شان دعوت نشده بودند.وقتی پاییزه و پسر جوانش وارد شعبه 244 شدند، قاضی حمیدرضا رستمی با اشاره دست از آنها خواست بنشینند. بعد هم از زن درباره علت درخواست مطالبه مهریه و اجرت المثل پرسید.پاییزه از جایش بلند شد و گفت: آقای قاضی در طول این 40 سال دائم در مضیقه مالی بودم و سعی می کردم با حقوق ناچیزم صورت خودم و فرزندانم را با سیلی سرخ نگاه دارم، اما دیگر خسته شده ام و نمی ...
روی" جمجمه ها" آب می ریخت و گریه می کرد
... یک روز یک پسر شهید آمد و گفت: وقتی سیزده روزه بودم، پدرم شهید شد. حالا چهارده سالم هستم. چه کنم که پدرم را ندیدم؟ می خواست جنازه پدرش را پیدا کنیم. هر روز فشار می آوردند که کار تعطیل شود. می گفتند شما برای راهپیمایی و رای گیری دارید، کار می کنید. دارید سو استفاده سیاسی می کنید، اما همین ها باعث شد تا شهید محمودوندها ، پازوکی ها و غلامی ها خسته نشوند. محمودوند ...
شاهو اصلانی: طرح پیشنهاد رشوه به داوران برای تغییر نتیجه بازی را رد می کنم/ عدم پرداخت به موقع دستمزد از ...
پسر ساده و خاکی سنندجی را به دفتر خبرگزاری فارس دعوت کردیم و مصاحبه ای با وی انجام دادیم که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم. فارس: بفرمایید، چه اتفاقی افتاد که شما از بازی فوتبال به داوری روی آوردید؟ قبل از اینکه وارد دنیای داوری شوم خودم فوتبالیست بودم و در باشگاه های استان بازی می کردم و با پیشنهاد آقای علی خشنودی که آن موقع رئیس هیئت فوتبال کردستان و رئیس هیئت فوتبال ...
تصمیم سخت پلیس یزد بین التماس های مادر و زبانه های آتش!/اشتباه کودکانه؛ التماس های مادرانه و فداکاری ...
به محلی از خانه که کاشی داشت افتاد و از صدای آب متوجه شدم که آنجا حمام است. این مأمور شجاع نیروی انتظامی ادامه داد: از شدت غلظت دود جایی را نمی دیدم صدایم را بلند کردم و با فریاد مادر مادر خانه آتش گرفته و من مأمور هستم او را متوجه حادثه کردم، گفتم می خواهم شما را از خانه خارج کنم چون جایی را نمی دیدم دستم را جلو بردم و به دست این مادر خورد، او را پشت کردم و دستمال خودم را به او دادم تا ...
جزئیات قتل دو خواهر جوان به دست پدر | علت قتل سولماز و سوگند +عکس
؟ فردای شب حادثه. سه شنبه صبح بود که از طریق پلیس متوجه شدم. وقتی خبر را شنیدم باورم نمی شد، شوکه شدم و اصلا یک درصد هم احتمال نمی دادم که او دست به چنین کاری بزند. شما شب حادثه در خانه حضور نداشتید؟ نه؛ من چند هفته قبل از آن حادثه به خانه برادرم رفته بودم. یعنی با همسرتان قهر کرده بودید؟ اواسط مرداد ماه بود که من را از خانه بیرون کرد و من هم به خانه برادرم رفتم؛ البته ...
چرا مدام رهبر معظم انقلاب باید نسبت به برداشتهای غلط آقایان از عاشورا تذکر بدهند؟
شام آن اتفاقات دردناک می افتاد، بر سر پیکر مطهر امام(ع) آن تعدّی ها و بی حرمتی ها می شود و ... . * تسنیم: با ماجرای سقیفه و ظلمی که در آن دوران بر اهل بیت (علیهم السلام) صورت گرفت، طبق کلام معصوم(ع) نهال اسلام در حال خشک شدن بود، اما در روایات داریم که امام حسین(ع) باعث تداوم جریان امامت شد و توانست به این نهال حیات تازه ای بدهد، لطفاً در این باره توضیح دهید. * رجبی ...
پایان جنایت های شعبان بی مخ +عکس
جوان 21 ساله معروف به شعبان بی مخ که در پی شلیک با اسلحه دولول، چند نفر را در گرگان مجروح کرده و مرد میان سالی را نیز به قتل رسانده بود، با تلاش مشترک کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و استان گلستان در مشهد دستگیر شد و به جرم خود اقرار کرد. روزنامه خراسان: حدود دو ماه قبل ماجرای ارتباط پسری به نام شعبان با زن جوانی در گرگان موضوعی بود که به اختلاف شدید خانواده این زن و پسر 21 ساله منجر ...
اعلام گذشت از قاتل مأمور پلیس بدون قیدوشرط
نقش بر زمین شد و به شهادت رسید و متهم مسلح در تاریکی شب فرار کرد. مأموران در ادامه بازرسی از خودرو سه اسلحه کلاشنیکف کشف کردند. پس از شهادت استوار علی احمدی پرونده وارد مرحله تازه ای شد و تیمی از کارآگاهان مبارزه با قتل برای دستگیری قاتل وارد عمل شدند. بررسی های مأموران نشان داد خودروی پژو متعلق به زن میانسالی به نام پروانه است که شب حادثه خودرواش را در اختیار پسر جوانش به نام رضا قرار ...
من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور
به مرور زمان بر جسم و روح او فرود آورد که هیچ گاه نتوانست از زیر آن آوار تاریخی رها شود و خودش را بیرون بکشد. نام او گره خورده بود به نام فروغ فرخزاد، شاعری که با مرگی غم انگیز در دهه سی زندگی از دنیا خداحافظی کرد. شاپور همه تلاشش را کرد که از کنجکاوی مطبوعات و رسانه خودش را در امان دارد و از پرسش های آنها فرار کند. در همه 33 سالی که بعد از مرگ فروغ زندگی کرد، بارها مطبوعات دست به ...
روایت دردناک کودکان کار از دستگیری شان
پیشنهاد می دادم پدرش رو کمپ بفرستند یا زندگیشون رو درست کنند یا پدرشون را خارج از مرز بفرستن. حنیفه یکی دیگر از کودکانی بود که از تجربه ناخوشایند خود در این طرح صحبت کرد: با خواهرم فرار کرده بودم. سه تا پسر که با ما گدایی می کردن، هم فرار کردن. بعد از اینکه شهرداری اومد، بهزیستی هم رسید و ماشینش رو قایم کرد. و کسی که می خواست ما رو بگیره دستش می لرزید. ما حدود 30 هزار تومان تا 50 هزار تومان ...
کلاهبرداری با سوءاستفاده از لباس اورژانس 115
تهران موفق به دستگیری این جوان کلاهبردار شدند. ماجرای این پرونده عجیب 18مرداد ماه سال جاری با مراجعه نماینده حقوقی مرکز فوریت های پزشکی به دادسرای ناحیه پنج تهران به جریان افتاد. او با طرح شکایتی به بازپرس گفت: جدیدا فردی با جعل عنوان پزشک، خودش را به عنوان یکی از مدیران رده بالای این مرکز معرفی کرده و با این شگرد از تعداد زیادی از جوانان جویای کار اقدام به کلاهبرداری کرده است. ...
خواب نجاتبخش در آخرین مهلت
را برای وی صادر کرد اما بی فایده بود تا این که مرد فراری با بیرون کشیدن اسلحه ای اقدام به تیراندازی مرگبار به سمت مامور جوان کرد. مامور جوان در این صحنه هدف گلوله قرار گرفت و غرق خون روی زمین افتاد و مرد هفت تیرکش نیز پا به فرار گذاشت. لحظاتی بعد تیم های امدادی اورژانس در محل حاضر شدند و در همان بررسی های ابتدایی مرگ استوار علی احمدی اعلام شد. این درحالی بود که ماموران پلیس در بررسی ...
آلمانی ها اولین غربی هایی که حافظ را شناختند
چوپانی بود که ان را امیر شیخ حسن کوچک می نامیدند و دیگری ملک اشرف چوپانی نیمه دوم قرن هشتم که بعد از برادرش به دست ازبکان قبچاقی(قزاقستانی) به قتل رسید. پیر حسین پسر عموی شیخ حسن به نیابت از او حکومت را به دست گرفت ، مسعود شاه برادر شاه شیخ ابواسحاق را شکست داد، مردم بر او شوریدند و فرار کرد و دوباره مسعود به جای خود بازگشت که البته بعد از این ماجرا ها باید سراغ خاندان و سلسله اینجو برویم. به نظر ...
زندگی از چشم کودکان کار؛ از تامین هزینه اعتیاد پدر تا قطع انگشتان
ماموران به سمت ما آمدند و ما فرار کردیم. در چهاراهی که ما بودیم چند دختر و پسر دیگر هم بودند که کار می کردند و آنها هم فرار کردند. ون شهرداری را جایی مخفی کرده بودند برای همین بچه ها متوجه حضور آنها نشدند و مامور بهزیستی من و یکی 2 نفر دیگر را گرفت و به ون منتقل کرد و گفت اگر فرار کنیم برخورد فیزیکی می کند. وقتی به مرکز افسریه وارد شدیم در آنجا هم شرایط اصلا خوب نبود و بچه های بزرگتر که مدت بیشتری در ...
بیست سال درحسرت آزادی
گرفتن است. آتشی که زندگی مان را سوزاند و تنها خاکستری از آن به جا ماند. آن شب به زور وارد خانه شدم و دعوا شدید شد. با عصبانیت به طرف آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم. به زهره گفتم طلاق می خواهی؟ بیا تا طلاق ابدی به تو بدهم! پسر بزرگترم سعی کرد مانع شود که چاقو به دستش خورد. همسرم به طرف کوچه دوید که از پشت سر ضربه ای با چاقو به او زدم که روی زمین افتاد. همسایه ها جمع شدند ولی مانع شدم که نزدیک همسرم ...
تازه عروس؛ داماد را با چاقو کشت
شنیدن این حرف، چاقو را به دستم داد و خواست او را بکشم. من که در حالت عصبانیت با دیدن چاقو کنترلم را از دست داده بودم با چاقوی آشپزخانه ضربه ای به شکمش زدم، اما بلافاصله پشیمان شدم. خیلی اصرار کردم تا با هم به درمانگاه برویم، اما به حرفم گوش نداد و رفت خوابید. ساعتی بعد بود که متوجه شدم فوت کرده است. با اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم، تازه عروس به اتهام قتل عمد روانه زندان Prison شد و ...
اصفهانِ من به زاینده رودش زنده بود...
یا 15 سال داشتم هر روز صبح زود ساعت پنج از خانه بیرون می آمدم و به کنار زاینده رود می رفتم، در آن ساعت هیچ کس آنجا نبود، من هم کنار پل خواجو و یا سی و سه پل می ایستادم و آواز می خواندم و بعد کوه صدای من را جواب می داد. آن موقع کسی مثل حالا اهل باغ و بَر و بیشه نبود. گاهی که صبح زود به سمت زاینده رود به راه می افتادم سگ ها به من حمله می کردند، من حدود 15 سال داشتم و نمی دانستم اگر فرار کنم سگ ها ...
کار سفارشی قبول نمی کنم/ باعث تأسف است که نویسندگان خوب درگیر کارگردانی می شوند
اتفاقی افتاد، یک مردی دنده عقب رفت و پسرش را کشت. یک مقطعی پدر و پسری از اقوام ما رفتند و در دریا شنا کنند، بعد پدر می رفت پسر هم دنبال او می رفت، بعد پسر خفه شد و پدر تا یک عمر عذاب وجدان داشت که آیا او می توانسته کاری بکند یا نه؟ این اتفاقی بود که خیلی نمود داشت تا اینکه دو سال پیش یکی از دوستانم در جاده به سمت شمال می رفت. گفت داشتم سبقت می گرفتم و همسرم هم دائم به من می گفت سبقت نگیر، بچه ام بغل ...
قتل پدر در خواب توسط فرزندش
آنجایی که مدارک مستندی وجود نداشت، تحقیقات و زیرنظرگرفتن پسر جوان ادامه یافت. در پی تمرکز روی رفتارها و اظهارات تنها مظنون پرونده، پسر 19 ساله سرانجام ساعت 10 صبح دیروز لب به اعتراف گشود و گفت پدرش را با ضربات چوب و چاقو به قتل رسانده و سپس جسدش را در کف کمد دیواری خانه دفن کرده و رویش را با سیمان پوشانده است. به دنبال این اظهارات پسر جوان، پرونده وارد مرحله جدیدی شد و بازپرس ...
اعدام محکومان مواد مخدر فتوای منتظری بود
کل انقلاب را هم به عهده گرفت و من معاون دادستان کل کشور شدم. بعد از آقای صانعی، موسوی خوئینی ها دادستان کل شد که باز هم من معاون قضایی دادستان کل بودم. بعد از آقای موسوی خوئینی ها که امام خمینی(ره) رحلت کرده بودند و آیت الله خامنه ای رهبر شده بودند و با تغییرات در قانون اساسی، شورای عالی قضایی برچیده شده و آقای یزدی رئیس قوه قضاییه شده بود، آقای ری شهری دادستان کل کشور شد که باز هم من معاون قضایی ...
در آخرین دیدار با هاشمی چه گذشت
ارتباط دارید؟ حرفی که زدید طلا بود. ایشان من را صدا کرد و به من گفت: من برای شما، نایب رئیسی فدراسیون فوتبال را در نظر گرفته ام . من اما به آقای صفایی گفتم: من چند ماه مشاور شما باشم اگر توانستیم با هم کار کنیم در خدمت شما هستم . حدود چهار ماه مشاور ایشان بودم بعد من را به هیئت رئیسه آورد و من نایب رئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ شدم. از خود آقای صفایی بپرسید. وقتی تیم ملی نوجوانان ما ...
یک داستان آموزنده !
تا امین را دستگیر کند و یا به قتل رسانده سرش را برای وی بیاورد. طاهر نیز لشکر امین را شکست داد و بغداد را فتح کرد و امین را گرفته به زندان افکند آنگاه سر او را برید و به خراسان آورد و پیش روی برادرش مامون به زمین نهاد . مامون خندان از کشته شدن بر در خشنود گردید که از شادی در پوست نمی گنجید! او برای اینکه بیشتر از این صحنه لذت می برد دستور داد سر برادرش را به نیزه زده و در وسط حیات بر افرازند ...
در حوزه میراث فرهنگی چشم پزشک به جای دندان پزشک نشسته است!
، بلکه وضع اکثر بچه ها این طور بود. بنابراین تصمیم گرفتم که روزها نزد پدرم مشغول به کار شوم و شب ها درس بخوانم، در کل دوران خوبی نبود. این شرایط و همچنین علاقه ام به حرفه پدرم باعث شد که همزمان با تحصیل، از سن 8 سالگی نزد پدر آموختن گچ بری را شروع کنم. روزها همراه پدرم کار می کردم و شبها درس می خواندم. تقریباً 13 ساله بودم که در کار حرفه ای پدرم استاد کاملی شدم و کار را تا زمانی که پدرم زنده بود در ...
فراموشخانه انقلاب
.... آخرین باری که علی رفته بود جبهه، یک شب خواب دیدم که یکی آمد در اتاق را زد و گفت: دختر آقا! من وصیت نامه علی را برایت آورده ام، علی شهید شده. در همان حالت خواب وصیت نامه را گرفتم و بیهوش شدم. در واقع این اتفاق افتاده بود؛ ولی ما هنوز خبر نداشتیم. چهار، پنج روز بعد از آن خواب، [شهید] ردانی پور آمد در خانه، آقا رفت دم در، چند کلمه حرف زدند و بعد برگشت داخل خانه. گفتم آقای ردانی پور چه کار داشت ...
نفس نکشیدن هم امضاء می خواهد
...> خودش می گوید دیروز سر صحنه بودم؛ مردی 50 ساله که جسدش را انداخته بودند در زمین های کشاورزی سمت کلات، اما اولین صحنه ای که رفتم، یادم نمی رود. نوجوانی 16 ساله بود که حین دعوا، دوستش چاقو را زده بود به قفسه سینه اش و تا قلبش فرو رفته بود. خیلی ناراحت شدم. حس آن روز را هرگز فراموش نمی کنم. با اینکه می گوید از محل کار که خارج می شود، دیگر به فوتی ها فکر نمی کند، اما هنوز مرگ کودکی 6 ساله که ...
دام شیطانی برای مسافر زن
چیست؟ من قبلا به عنوان راننده در اسنپ کار می کردم. چند ماه آنجا کار می کردی؟ سه ماه. بعد مرا اخراج کردند. بعد هم به طور غیرقانونی به کارم در آنجا ادامه دادم. چرا اخراج شدی؟ من طرح یک گوزن را روی دستم تاتو کرده بودم. مسئولان آن شرکت متوجه این تاتو شدند و بابت همین موضوع عذر مرا خواستند و بیکار شدم. بعد چه کردی؟ مدتی در ...
خرچنگ، چشم راست پری را خورده است
درس خواندی؟ کم خواندم. تا سوم بیشتر نخواندم. چرا؟ چون عشایر بودیم کوچ می کردیم. مدرسه نبود، درس خواندن سخت می شد. اینجا در منطقه ما دخترها کمتر درس می خوانند. چطور درگیر سرطان شدی؟ یک خال مادرزادی گوشه پلک چشم راستم داشتم. وقتی بزرگتر شدم این خال هم بزرگتر شد. بعد من سردردهای شدید می گرفتم. دکتر که رفتم گفت به خاطر این خال زیر چشمت است. بعد ...