سایر منابع:
سایر خبرها
پسری که حقوق ماهیانه یک کارمند پول توجیبی یک روزش است!
. * مثلا به این بچه های سر چهارراه ها، چقدر کمک می کنی؟ یک اشتباهی که در مورد من می کنید این است که انگار با این فضاها غریبه ام و فقط از پشت شیشه ماشینم می بینم شان ولی گفتم، خانه ما منیریه است و من با خیلی از این آدم ها برخورد دارم. * واقعا؟ حالا با این همه درآمد، چرا منیریه؟ ما خانوادگی در این محل بزرگ شدیم و با این فضاها حال می کنیم. البته خانه مان خفن ...
روحانی نمی خواهد شعاری کار کند
.... ابوذر می گوید: اذا ذهب الفقر الی بلد قال له الکفر خذنی معک - چون فقر رهسپار کشوری شود کفر به او می گوید: مرا همراه بگیر و ما هر دو با هم هستیم. - برخی تندرو ها این گونه تلقین می کنند که اگر اعتدال حاکم شود، بتدریج فرهنگ اسلامی کمرنگ می شود. ** اینها کارشان همین هاست. تضارب آرا باید باشد. حضرت علی(ع) را که خدا تعیین کرده بود که بعد از پیامبر(ص)، امام باشد و پیغمبر(ص) در راه ...
تصمیم قاتل برای ثواب بردن مقتول!
... بچه محل بودیم و در کنار هم دو مغازه جگرکی داشتیم. رفاقت ما در حد سلام علیک بود و گاهی به مغازه هم سر می زدیم. چه شد به فکر قتل یاشار افتادی؟ اوایل آبان سال گذشته او به مغازه ام آمد و گفت؛ اندکی پس انداز دارد که می خواهد سرمایه گذاری کند. می خواست در چه کاری سرمایه گذاری کند؟ گفت می خواهم خانه بخرم. من هم گفتم بازار مسکن راکد است و چون وسوسه شدم پول ...
روایت بهنوش بختیاری از فالورهای اینستاگرامش +عکس
دردسر درست کنند. تو خودت این را می دانی و قصدت این نیست که یک عده را آزار دهی. قصد من این است که با مردم سرزمینم صمیمی باشم. حالا یک عده جنبه اش را ندارند، مشکل آنها است. وقت می کنید به همه کامنت ها پاسخ بدهید؟ - نه؛ ولی تا آنجا که بشود همه را می خوانم و تا جایی که بشود جواب می دهم. ادمین هم ندارید؟ - نه ادمین دوست ندارم. کامنت های خارج از ادب هم ...
بچه پولدار: ماهی40میلیون پول توجیبی می گیرم
.... * یعنی در ماه 40-30 میلیون تومان پول توجیبی می گیری؟! آره. حالا نه با این غلظت، چون کم و زیاد می شود. بسته به خواسته های آن زمانم پول می گیرم. * چه کار می کنی با این همه پول؟ این پول زیادی نیست برای خرج کردن. یعنی هر چقدر هم که پول داشته باشی، راه برای خرج کردنش وجود دارد. مثلا پیراهن آ ث میلان را - که خیلی خوشم می آید - از نمایندگی اش 500 هزار تومان می ...
رویاهایی که در فنجان قهوه می خشکد
ظهر یکی از روزهای داغ مرداد ساکت و خاموش است و شلاق آفتاب همه را راهی خانه کرده، کوچه های قدیمی و باریک محله انقلاب شهر ایلام را پشت سر گذاشتیم تا به انتهای یکی از کوچه ها به خانه ای که درب آهنی کوچکی داشت رسیدیم، نمای در قدیمی کمی ترس و دلهره را در وجودم زنده کرد، دوستم دستگیره آهنی را بلند کرد و چند مرتبه آن را به در کوبید. کوچه ساکت و خاموش بود و تنها یک رهگذر که به خانه می رفت در حالیکه ...
حوصله روحانی را سر ببرند،خیلی چیزهارا میگوید!
برکنار کردند و می بینیم که قبول نکردند. قبل از آن پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) را به صورت خصوصی خواستند و گفتند که شما امام و ولی این مردم بعد از من هستید. ولی اگر مردم نخواستند پافشاری نکن و به خودشان واگذار کن. حضرت علی(ع) هم کاملاً به این وصیت عمل کردند و 25 سال در خانه نشستند و کشاورزی می کردند و کاری به این چیزها نداشتند و به حکومت هم کمک می کردند. - انقلاب اسلامی هم انقلاب اعتدالی بود ...
روایتی از یک پدر و 11 یادگار شهیدش+عکس
اش را دستکاری کرد. آن موقع ما مزرعه ای داشتیم که همیشه باید یک نفر می ماند و از آن مراقبت می کرد. یک بار به او گفتم این دفعه تو بمان و من به جبهه می روم. قبول نکرد. گفتم پس قرعه می اندازم تا معلوم شود. گفت: بابا جان، قرعه نینداز؛ چون اگر قرعه به نام من نیفتد باید به آن تن دهم. خواهش می کنم قرعه نکش و بگذار من به جبهه بروم. 16 رکعت در مقابل 2 رکعت نماز! از حاج حسن ...
قصه ها ؛ حتی تلخش باید تعریف شود
ها دو نفری است، چند نفر تک وتنها آمده اند و یکی دو تا جمع بیش از دو نفر هم دیده می شود. یکی از آن دو نفره ها، زوج میثم و مهراوه اند. مهراوه به اصرار میثم به دیدن قصه ها آمده، ولی چرا این قدر دیر: یکی از دوست های میثم که سلیقه اش تو فیلم دیدن خوبه گفته بود بیایم فیلم رو ببینیم، خب خیلی گرفتاری های کاری زیاد بود، این شد که امشب عزم جزم کردیم بیایم فیلم رو ببینیم. میثم که تازه 35 سال را رد ...
علی پروین: این فضای مجازی که می گن، چی هست؟/نیازی ندارم شماره 7 رو بایگانی کنن
کارها نداره. من بالا و پایین این فوتبال رو دیدم و به هر جایی که می خواستم، رسیدم (با کمی دلخوری) باور کنین به خاطر همین حرف هم هست که به قول شما سکوت کردم. به عنوان آخرین سؤال، این پرسپولیس در پایان فصل چیزی می شود؟ به امید خدا و با حمایت هواداران چیزی می شود (می خندد و ادامه می دهد) پرسپولیس تیم محبوب منه. از ته دل امیدوارم پرسپولیس موفق بشه چون دل مردم هم شاد می شه. البته اینو یکی باید به دوستان غیرفوتبالی بگه! ...
ملائکه سپاه انصار همدان با خاکریز راه منافقان را بستند
. گفتم: حالا از ما چه می خواهید؟ گفتند: شما بیائید بروید منطقه. خلاصه گفتم: اول یک حکمی بنویسد که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره ای؟ درست است نماینده حضرت امام هستم ولی نمایندگی حضرت امام از نظر فرماندهی، نقشی ندارد. او گفت: هر حکمی می خواهی، بگو ما می نویسیم. ما هر چه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار نمی کند. حواسمان پرت شد که این دشمن، چه کسی است. آخر گفتم: فقط به هواپیما بگویید که ساعت 30/10 آماده ...
لطفا اینجا نفس عمیق بکشید
اگه شاخه ای رو ببری، به جای اون شاخه 2 تا 3 شاخه دیگه رشد می کنه. تو بهار از درختای دیگه زودترشکوفه میده و تو زمستونم از درختای دیگه دیرتر خشک می شه و از همه مهم تر اینکه نیاز به آب کمی داره. شاید همه این ویژگی ها کافی بود تا محمدرضا آقامیری کاکوزا را برای کاشت در خیابان محل سکونتش استفاده کند.البته او از درخت های دیگری مثل چنار، بیدو... هم استفاده کرد اما ترجیح داد تعداد درختان کاکوزا بیش از درختان ...
وصیت نامه شهدای ورزشکاراستان همدان+ تصاویر
به گزارش همدان ورزش ؛ زندگینامه شهید سید احمد برقعی سید احمد برقعی در سال 1343 یعنی همان سالی که امام در جواب مزدوران شاه که از ایشان می خواستند ایارنش را معرفی کند فرموده بود " پیروان من در دامن مادرانشان هستند " ، بدنیا آمد و او بحق یاور امام زمان خویش شد چرا که فردی که هم از جانب پدر و هم مادر فرزند ائمه اطهار است بیاری ِ دین اولی است و به شهادت سزاوارتر . ...
شهیدی که با یک دست دشمن را عاجز کرده بود!+تصاویر
...، در کتابی تحت عنوان یک آسمان هیاهو منتشر شده است. شهیدی که در سال 1337 در خانواده ای مذهبی در حومه ی تهران دیده به جهان گشود؛ از همان دوران کودکی روحیه ی اکرام به نیازمندان را در خویش به وجود آورده بود؛ برادر شهیدش در دوران ابتدایی یک بار به پدر گفته بود که علیرضا با پول های توجیبی که به او می دهید دفتر و مداد می خرد و به بچه های فقیر می دهد... وی پس از اخذ مدرک دیپلم در ...
چفیه آقا کفن شهید اقتداری شد
های جنگ همکاری خود را شروع کردند و بعد عرصه موشکی تا شهادت همکاری خود را ادامه دادند. وقتی دست تقدیر مهدی نواب و محمد سلگی را به یک خانه و ازدواج با دو خواهر کشاند، خانواده سیف(همسران این شهدا) هم در نقش آفرینی شجاعانه و زندگی پر خطر این شهیدان شریک شدند. سلگی و نواب، دو دوست قدیمی حالا باجناق شده بودند، رفاقت تنگاتنگ خود را در خانه و محل کار ادامه دادند. آرزو سیف بیشتر از 20 سال تجربه ...
پاسخ داریوش مهرجویی به عذرخواهی یک کارگردان
برداشتی و همان وقت به فیلم شدیدا حمله کرد. درحالی که من اصلا از زندگی او باخبر نبودم. درواقع هامون حدیث نفسی بود که توانست در جامعه ما رسوخ کند و تعلیقی را نشان دهد که همه در حال تجربه کردن آن هستند؛ تعلیق ناشی از سرگردانی بین ایده های وسیع و آرمانی و واقعیت های زندگی روزمره و تضاد میان این دو. اینها مردم را در هر زمانه ای جذب می کند. این فیلم، بیست وچند سال پیش ساخته شده اما نسل جدید هم دلباخته این ...
سعید سیفی اعزامی از سپاه همدان
می خورد. حالا با استقرار بچه ها پشت خاکریز حداقل از تیر تانک های سمت راست در امان می ماندیم. محل تلاقی خاکریز جدید با دژ با گونی و ئرقه ةای فلزی چیده شد و سنگری ایجاد شد که سنگر شهادت نام گرفت. سنگر در پیشانی کانال سینه به سینه عراقی ها بود. اگر همین یک سنگر سقوط می کرد عراقی ها تا انتهای دژ کوشک می آمدند. داوطلب شدن، حتی برای یک لحظه، و ایستادن و آر پی جی زدن به معنی پذیرش قطعی شهادت بود. کمتر ...
نظری: در نگاه اول عاشق موحددانش شدم/ پدر شهید: به دلم افتاد که علی شهید شده است
هم شوخی هایشان را دوست دارند و به یاد دارند. پدر حاج علی هنوز جوان است و تکیه بر عصایی ندارد. اصلا شوخی هایش هر دل پیری را جوان می کند. او پدر سردار شجاع اسلام شهید " علیرضا موحد دانش " است . همه به بهانه ی حاج علی آمده اند. دوستانی که حسرت روزهای بودن او را می خورند. دوستانی که هر چه بیشتر از روزهای رفتن حاج علی می گذرد، درد دوری و غم نبودن او را بیشتر احساس می کنند. همه به بهانه یک ...
درد دل های یک کنکوری خوشبخت
چمباتمه زدم و کتاب و جزوه هایم را از اول تا آخر خواندم آنقدر دراین مدت به بچه هایی که مثل خودم در پارک و کتابخانه نشسته بودند و درس می خواندند به چشم رقیب نگاه کردم که دیگر حالم دگرگون می شود اگر حتی یک سرکوتاه به پارک وکتابخانه محل بزنم درعوض دلم می خواهد یکی زنگ بزند مرا به تولد بچه اش یا مهمانی سالگرد ازدواج پدر و مادرش دعوت کند خلاصه یک جایی که مهمانی باشد. عقده ای شدم دراین چند ماه اخیر هر جا ...
زندانی به نام تن
موبایل دست کسی ببیند، ذوق زده می شود و با حسرتی به او نگاه می کند که آدم دلش برایش می سوزد. امید همیشه نگاهش به سمت بیرون است، با اشاره سر و نگاه به من می فهماند که او را ببرم بیرون، عاشق مسافرت و رفتن به محل های خیلی دور است. بچه ام دلش از خانه ماندن می گیرد. در برابر این خواسته اش به او قول داده ام به زیارت امام هشتم برویم اما با چه پولی؟ تا به حال از شهر بیرون نرفته ایم، خودتان قضاوت کنید یکی از ...
فرزندفروشی وصادرات انسان درمحله ای درساری
بعدش بچه ها رو ترک می دادم ولی الان دیگه جون ندارم مهسا رو ترک بدم. به خاطر همینم مهسا 10 روز بیمارستان بود. بهش مرفین می دادن چون وقتی به دنیا اومد حالش خیلی بد بود. بعد بیمارستان از بهزیستی اومدن و بردنش. مهسا دو هفته بهزیستی ساری بود. بعدش رفتیم دادستانی، جز زدیم تا حکم داد بچه رو بدن بهمون. مریم علی محمدی ، مدیر جمعیت امام علی ساری می گوید در سال 94، 259 زن آسیب دیده و معتاد در محله ...
فریدون آسرایی و حرکات مایکل جکسونی!
وب سایت موسیقی ایرانیان - رضا نامجو: دیماه سال 93 پنجمین آلبوم رسمی فریدون آسرایی در ایران منتشر شد. این تجربه جدید که عشق یعنی نام گرفت، زود جای خود را در میان مخاطبان موسیقی پاپ پیدا کرد و مورد توجه قرار گرفت. فریدون آسرایی که در این آلبوم با بهروز صفاریان، رضا تاجبخش، رسول یونان و بسیاری از نام های شناخته شده دیگر همکاری داشت از حاصل این تلاش سه و نیم ساله راضی است. آلبوم تازه او ...
داستان یک کبوتر حرم ...
زیارت حضرت پر می زند. دلت می خواست کبوتر حرم امام رضا باشی. حتی یک بار که معلم انشاء خواسته بود بزرگترین آرزویتان را برایش بنویسید، تو نوشته بودی که دوست داری کبوتر حرم امام رضا علیه السلام شوی. خودت یک بار برایم خواندی. آن وقت ها هنوز وارد دبیرستان نشده بودی. بعدها هم هر وقت صحبت از امام رضا می شد، اشک در چشمهایت حلقه می زد. بالاخره مرا هم هوایی کردی . به تو قول دادم که اگر در کنکور ...
خبر شهادت را خودش داده بود
. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچه ها که مداح بود گفت تا روضه حضرت زهرا (س) را بخواند. خودش هم به شدت گریه می کرد. راوی: دوستان شهید خبر شهادت را خودش داده بود قرار بود خبر شهادت حاج علی را من به آقاجان بدهم. مادر حاج علی ایران نبود و برای تولد نوه اش به خارج رفته بود. محمدرضا هم که شهید شده بود و آقاجان تنها بود. به منزلشان رفتم، آقا جان ...
قاری و مؤذن خوش الحان دهه شصتی ها که بود؟/ مادر، گلایه مند از 23 سال بی توجهی به فرزندش
خوان که جلسه آموزش قرآن داشته و به حدی دغدغه دین و قرآن داشت که هر جا برای کار مراجعه می کرد و یا مشغول کار می شد، شرط رفتن برای نماز جماعت ظهر را در اولویت کار قرار می داد، چنین پدری بالای سر خانواده بود و طبیعی است که در چنین خانواده ای همه فرزندان راهی جز قرآن در جلوی پای خود نبینند. پدر خانواده از حدود 20 سالگی وارد بحث قرآن می شود و 30 سال آخر عمر خود را در کنار حاج آقا مرتضی تهرانی و ...
امیریوسف و اعتراف وماجرای چاشنی
های بی دریغ ایشون استفاده کردم . چند روزی گرفتارش بودم تا که طرح تکمیل شد، تو آزمایشگاه همه چیز خوب بود فقط مانده بود که با چاشنی انفجاری ، دستگاه رو تست کنم . اگه جبهه بود میشد یه کاری کرد اما اینجا وسط شهر مشهد یه خورده که چه عرض کنم خیلی مشکل بزرگیه.حتی بچه های پایگاه هم که هروقت میتکوندیشون یه زاغه مهمات ازشون در میامد... (از سی عضو فعال پایگاه بسیج حضرت سجاد (ع) ، بیست و هفت نفرشان تخریب چی ...
زنی که پیامبر برای بودنش خدا را شکر کرد
بی تابی نکند, وی را به بهانه ای خدمت رسول اکرم(ص) فرستاد و پس از چند لحظه, طفل جان به جان آفرین تسلیم کرد. ام سلیم جنازه پسر را در پارچه ای پیچید و در یک اتاق مخفی کرد. به همه اهل خانه سپرد که حق ندارید ابوطلحه را از مرگ فرزند آگاه سازید. سپس رفت و غذایی آماده کرد و خود را نیز آراست و خوش بو کرد. ساعتی بعد که ابوطلحه آمد و وضع خانه را دگرگون یافت, پرسید: بچه چه شد؟ ام سلیم ...
از مصاحبه الناز شاکردوست با مجله تا سلفی خانوادگی سردار آزمون
دوباره خوندم... اون مرد با ته لهجه ی شیرازی برگشت بهم گفت: تو اگه بخوای میتونی یه خواننده ی خوب بشیا... برو روی یه شعر به انتخاب خودت کار کن و پس فردا بیا موقع ناهار که همه جمعن برامون بخون... آره اینطوری شد که من اولین بار خوندم... و اون مردی که این جرقه رو توی زندگیم بوجود اورد و باعث شد من به این سمت کشیده بشم کسی نبود جز زین الدین علامه بازیگر و فیلمبردار هنرمند کشورمون... پدر نیما علامه ی عزیز ...
دستان پینه بسته این کارگر به دستان خدا رسید
کمک حال من بود، بچه ها را خیلی دوست داشت، چون محبتش به دیگران زیاد بود، همه او را دوست داشتند. فارس: وقتی می خواست به جبهه برود، شما مخالفت نکردید؟ وقتی گفت می خواهم به جبهه بروم، ابتدا بغض کردم و اشک از چشمانم سرازیر شد، به من گفت: داری گریه می کنی؟ دوست نداری من جبهه بروم؟ کمی فکر کردم و حرفی نزدم به یاد حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) افتادم، پیش خودم گفتم که اگر الان من به ...
زمان محاکمه بابک خان رنجانی 11مهرماه!! کاسبان تحریم چه کسانی بودند؟
موقعیت به تخلفی تاریخی منجر شد... . احمدی: مرتضوی گفت تو مگر کرمانی نیستی، چرا آزمایش اعتیادت منفی است 02 تیر 1394 نعمت احمدی وکیل دادگستری در روزنامه اعتماد نوشت: سال 83 درگیر فوت مرحوم پدرم بودم. مثل همه فرزندان پدرم را دوست داشتم. مدتی به برگزاری مراسم در زرند کرمان شهر محل تولدم گذشت. اوج فعالیت آقای سعید مرتضوی در دادگاه معروف به دادگاه مطبوعات بود و من یکی از وکلای ...