سایر منابع:
سایر خبرها
کارخانه ای که فقط افراد دارای سوء سابقه را استخدام می کند
من و مادرم که در تمام مدتی که روزنامه می فروختم کنار دیوار می نشست تا روزنامه ها را بفروشم این بود که ما باید این روزنامه ها را بفروشیم به دو علت: یکی این که شب برای بچه ها چیزی نداشتیم، دوم این که در غیراین صورت ورشکست می شدیم و برای فردا سرمایه ای نداشتیم. من بارها ثروتمندشدن و بردن در یک پروژه را تجربه کردم و بارها هم ورشکستگی را، یعنی وقتی 10 تا روزنامه را می فروختیم دانه ای 15 ریال، من احساس ...
یادگارهای شهیدمان را پس ندادند
، مرتب اخبار تلویزیون را دنبال می کردیم، همه جا سر می زدیم تا ردی پیدا کنیم. با صدا در آمدن زنگ تلفن یا درخانه جور دیگری می شدیم تا این که پس از 13 سال غربت و مفقودالاثری، زمانی که 13 ساله بودم جنازه پدر شهیدم که مشتی استخوان، پوتین، پلاک و شال گردنی که مادرم برایش بافته بود، به حیاط منزل ما در صالح آباد برای وداع و تشیع جنازه آوردند . خدیجه خدادادی می افزاید: بعدها همرزمان و همسنگران پدر در خاطرات ...
ماجرای شهید روحانی که از بهشت برگشت
مقدس ادامه داد: دکترها قبل از اینکه از هوش بروم گفته بودند که نباید هیچ چیزی بخورد، اما بعد از اینکه به هوش آمدم گفتند که هر چه طلب کرد می توانید بدهید بخورد، که این به معنی آن بود که مرگ من نزدیک است، ازاین رو پدرم از من پرسید که پسرم چه می خواهی تا برایت مهیا کنم؟ من نیز با اینکه فصل هندوانه نبود، اما درخواست کردم و چون در آن زمان فصلش نبود و این میوه در بازار به راحتی یافت نمی شد، هر چه پدر می ...
قصه مریم و ریاضت بیکاری
هم به رشته دانشگاهی اش علاقه مند شده بود و هم اینکه: راستش دوست نداشتم به خانه برگردم. پدر و مادرم همیشه دعوا داشتند. پدرم آدم مسئولیت پذیری نیست تا امروز حتی یک ریال پول توجیبی هم بهم نداده. هیچ وقت براش مهم نبود که ما باید چطوری زندگی کنیم. چندبار هم با مادرم رفتن دادگاه که طلاق بگیرن ولی دوباره آشتی کردن. فحش و ناسزاگفتن های پدرم به مادرم و من و خواهرکوچکم هیچ وقت از ذهنم پاک نشده. برای همین هم ...
مکانی که نوجوانان و جوانان حضور در آن را تبلیغ می کنند
مرکزیت اعزام به مسجد دیگری منتقل شد. من سال ها فرمانده پایگاه بسیج همین مسجد بودم و هیچ موقع نگذاشته ام طرح تابستانه بچه ها تعطیل شود چون باور دارم از ما گذشته و مسجد متعلق به بچه ها است. این مسجد در همه چیز پیشرو است. برای بازسازی عتبات عالیات در یک روز اینجا 21 میلیون طلا اهدا شد. برای بازسازی عتبات عالیات یک میز گذاشتیم و دو بنر چاپ کردیم 700 میلیون طی یک ماه جمع آوری شد. مردم اینجا ثروتمند ...
آیا یکی از بهترین نوازندگان آمریکا می تواند در یک ایستگاه متروی شلوغ خودی نشان دهد؟
گفتمان نیوز | از ایستگاه مترو لانفان پلازا بیرون آمد و کنار دیواری نزدیک یک سطل زباله ایستاد. از بسیاری جهات خیلی عادی بود: مردی جوان و سفیدپوست که شلوار جین و بلوز آستین بلندی به تن داشت و کلاه بیس بالِ تیم واشنگتن نشنالز سرش بود. از جعبه ای کوچک یک ویولن درآورد. درحالی که جعبۀ باز را جلوی پایش جابه جا می کرد، با چالاکی، چند دلار و مقداری پول خرد به عنوان دشت اول داخل جعبه انداخت و آن را طوری چرخاند تا رو به عابران پیاده قرار بگیرد، بعد هم شروع به نواختن کرد. ...
سروش جمشیدی؛ قبل و بعد از آقای مدیری
البته به دلایلی نتوانستم در آن کار حضور پیدا کنم و واقعا هم از فرصتی که از دست رفته بود ناراحت بودم اما می خواهم بگویم که آن زمان، زمانش نبود و حتی آقای مدیری باید بعد از ساخت آن سریال کارهای دیگری مانند شب های برره و قهوه تلخ را می ساختند و پنج شش سال فاصله می افتادت و من در هیچ کدام از این کارها سهمی نداشتم، تا بالاخره به چیزی که می خواستم می رسیدم. الان با ذهنیتی که بعد از آن اتفاق ها برایم ...
ماکاندو ؛ یک تئاتر عروسکی خوب
. وقتی برای اولین بار بر روی صحنه این نمایش رفتم، کاندیدای بازیگری شدم و اتفاقات خوبی برای این اثر افتاد. اجرای دوم آن در انتظامی هم موفق بود و وقتی خانم انصاری به من گفت قرار است باز هم همان نمایش را اجرا برویم، خیلی خوشحال شدم، به این دلیل که برایم نتایج خوبی به همراه داشت. دلم می خواست باز هم این اثر را اجرا بروم، با این که تجربیات خیلی زیادی به دست آورده ام. آن سال ها من 27، 28 ساله بودم و حالا ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
چشم آمد. چون قابلیت این را دارم که سه تا عروسک را همزمان با صداهای مختلف بدون اینکه کات بزنند گویندگی کنم تا اینکه در شهرموش های 2 خانم برومند جای عروسک مجری تلویزیونی را حرف زدم و کار دوبله انجام دادم و چند کارتون و انیمیشن هم دوبله کردم. حالا دوست دارم اگر کار عروسکی کردم یک عروسک باحالی باشد که خودم خیلی دوستش داشته باشم. مثلا عروسک بهادر یک پسربچه بامزه ای بود که وقتی می دیدمش فکر نمی کردم صدای ...
میرهدایت سیدمرندی؛ مورخ کاریکاتوریست
چاپی اش ابراز کرد: برای اینکه مرندی ها در قدیم، بیشتر رنگ قرمز می پوشیدند، چرا که در آن زمان، روغن مخصوصی در مرند وجود داشت که آن ها را جوشانده و از آن، رنگ قرمز خوش رنگی به دست می آوردند حتی لباس های سربازان نیز از همین رنگ انتخاب می شد و بیشتر مردم نیز علاقه وافری به این رنگ داشتند. سید مرندی با انتقاد از عدم حمایت از نویسندگان در ایران گفت: کتاب ها هم با هزینه شخصی خودم چاپ شده، حتی به ...
بررسیی اقدامات غیرقانونی دفترخانه های ازدواج در ثبت شروط ضمن عقد/
عده ای از فعالان حقوق زنان معتقدند قوانین ازدواج منطبق با خانواده های سنتی است که نقش زن و شوهر به صورت سنتی تعیین می شد اما با تحول ساختار خانواده این قوانین به روز نشد. هرچند به لحاظ حقوقی بعد از ازدواج محدودیت هایی برای زنان به وجود می آید اما قانون اجازه داده زوجین در مواردی که با یکدیگر توافق کرده اند برخی از این حقوق را در عقدنامه قید کنند. برای مثال وکالت در طلاق، وکالت در خروج از کشور، حضانت فرزندان، اشتغال، تحصیل، تعیین مسکن، اجازه عمل جراحی در صورت توافق زوجین هنگام عقد یا پس از آن به ز ...
من اعتراف می کنم که یک مُرتجعم
و حاکمیت خود با صراحت تمام، به وجود اژدهای هفت سر فساد در حکومت تحت امرش اشاره می نماید. بگذارید با تأسی از این جمله ی تاریخی رهبر معظم انقلاب از منظری دیگر به این اژدهای هفت سر نگاه کنیم. من در اینجا به جای اژدهای هفت سر فساد، می خواهم به فساد اژدهای هفت سر قدرت، که اژدهای هفت سر فساد را فرزند خلف آن می دانم نظری اجمالی داشته باشم. آنجا که اژدهای هفت سر قدرت از نظارت تمام وقت رسانه های آزاد ...
حضرت زهرا(س) راه سیر به عرش الهی است/ راه رسیدن به اهل بیت
خواهم فقط آمده ام کمک شما باشم، من از آن بچه های لوس درد سر ساز نیستم که هر روز با معصیت و گناه شما را ناراحت و غصه دار کنم بلکه خودم رااصلاح کرده ام و آمده ام کمک شما باشم. شجاعی اظهار کرد: باید طوری باشیم که وقتی صبح از خواب بیدار می شویم فکر کنیم ببینیم حضرت دغدغه و غصه اش چیست و ما نیز همان را داشته باشیم. ببینیم امام زمان(عج) برای چه غصه می خورد ما هم همان غصه ها را داشته باشیم تا ...
تئاتر اصفهان و کافکا در جست وجوی بهشت درون
فعالیت آکادمیک و رسالتی که برای آموزش به دانشجویان تئاتر برای خودم قائل هستم ، هم بیشتر مرا به این سمت هدایت می کرد که تنها به ارائه تئوری سبک و شیوه های مختلف نمایشی بسنده نکنم و با استفاده از امکان عملی آموزش و شیوه اجرایی خاص مد نظرم فرصت درگیری را برای هنرجوهایم فراهم آورم. اجرای متنی بدون منطق روایی معمول و با یک شیوه اجرایی خاص که در بروز احوال شخصیت ها در رفتاربدنی و حرکات خاص ...
دولت افغانستان خانواده شهدای مدافع حرم را زندانی می کند/ داعش ماهی 12 میلیون به هر فرد می دهد! + عکس
هم می گویم اگرحمید قبل از رفتن موضوع را می گفت، جلویش را نمی گرفتم و مانع نمی شدم. یک روز عصر که سر کار بودم پسر بزرگم از ایران زنگ زد و گفت: (( پدر! یک اتفاقی افتاده که نمی توانم به مادر بگویم ......))،من خودم فهمیدم جه خبر شده.....ادامه داد: (( مبارک باشد حمید شهید شد )) اول احساس می کردم استخوان هایم آب می شوند و اصلا متوجه نشدم که چه جوری خودم را به خانه رساندم.به مادرش چیزی نگفتم و ...
"برای تئاتر فاتحه بخوانیم"
، از طریق تلوزیون کارکردم اما نمی دانم چرا امروز دیگر اصلا تئاتر به طورکل و تئاتر ایرانی که اصلا برای تلوزیون مهم نیست؟ سال ها قبل برنامه ای به نام ما می توانیم در تلویزیون داشتم که هدفش آموزش تئاتر بود و اتفاقا مخاطبان زیادی هم داشت. بعدها چندین بار رفتم و درباره ساخت چنین برنامه ای آموزشی صحبت کردم اما انگار کششی برای مسئولان نداشت. من هم هیچ وقت نمی خواهم جایی خودم را تحمیل کنم بنابراین دیگر ...
سردار همدانی خود را بدهکار انقلاب می دانست/شهید همدانی سرباز ولایت بود
داشتند و مدیریت سپاه غرب کشور با ایشان بود خانم همسایه ما به خاطر این پست به مادرم تبریک گفته بود و مادرم گفته بود که چه چیزی را تبریک می گوید خانم همسایه گفته بود مگر نمی دانید آقای همدانی چنین مسئولیتی را بر عهده گرفته اند مادرم به پدرم گفت حداقل این موضوع را به من می گفتید تا وقتی خانم همسایه این موضوع را مطرح کرد اطلاع داشتم. پسر شهید همدانی بیان داشت: چیزی که خود من از ایشان می دانم ...
می خواستم انتقام کودکان 7دی در قزوین را بگیرم
.... این عکاس قزوینی در هشتم فروردین سال 1334 در قزوین به دنیا آمده و در سن 3 سالگی بنا به تصمیم خانواده و شرایط کاری پدر، به تهران سفر کرده و در آنجا ساکن می شوند. کرامتی در همان دوران نوجوانی به کارهای هنری همچون نقاشی و عکاسی علاقه مند می شود و اولین دوربین خود، از نوع "لوبیتر2" را با دست رنجی که از کار در کنار پدر به دست آورده بود را خریداری می کند. ابتدا جمع های خانوادگی و ...
احوال ظالمان و نیکوکاران هنگام سکرات موت چگونه است؟
فقط در محکمه نیست یکی از بزرگان وقتی همسرش از فرزند شکایت می کرد که فلان کار خطا را انجام داده و اذیت کرده، پدر می گفت برو فرزند را بیاور و در حضور خود بچه دعوایت را اقامه کن تا بچه بتواند از خودش دفاع کند تا مبادا حکم من غیرعادلانه باشد، ولو در تنبیه فرزند خودم. آیت الله سیدجعفر سیدان از علمای خوب، متقی، شخصیت بسیار ارزنده و از خطبای قدیم مشهد است. ایشان فرمود: یک روز وارد خانه شدم ...
اوج ایثار و بخشش با اهدا عضو جوان 18 ساله کازرونی
بزرگی آسمان دارند. از فداکارترین انسان های این کره خاکی می نویسم از کسانی که زندگی و امید بخشیدن عادت شان است. پیش از تهیه این گزارش همیشه پیش خودم به موضوع اهدای عضو به عنوان یک سوژه خبری نگاه می کردم اما سختی گفت وگو با این افراد را امروز به خوبی فهمیدم. وقتی برای عرض تسلیت و گفت وگو به خانه جمشید حدادی پور رفتم برقی از چشمان نگران پدر نوید مرا گرفت که همه ...
پیمانکار شرکت برق به دست پسرش کشته شد
؟ یک و نیم ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. در آن سال ها با مادربزرگم زندگی می کردم. وقتی هفت سال داشتم پدرم با نامادری ام ازدواج کرد. رابطه ات با نامادری ات چطور بود؟ من رابطه خوبی با او داشتم. وقتی خواهر و برادرناتنی ام به دنیا آمدند، رابطه ما بهتر شد. خواهر و برادر ناتنی ات چند سال دارند؟ خواهرم شش سال دارد و برادرم 13 ساله است. در ...
مادر مُرد! از بس که جان ندارد
قوطی ها انگار نفت، روغن یا چیزی مشابه ریخته است که به نرمی می سوزد و شب ها اتاق را نیمه روشن می کند. یک کنج اتاق، چند دست پتو و تشک پاره روی هم چیده شده، به قدر خوابیدن یک نفر! آخر چند وقتی است پدر نسرین، شب ها نوه هایش را به خانه خودش می برد، مریضی بچه ها از همان سرمای اول پاییز تا به حال خوب نشده. مرد ناشناس، شوهر فراری نسرین دختر جوانی بود و خانواده پرجمعیتی داشت ...
از تصمیمات سیاست مدارانه داوران تا بلاتکلیفی 36 ساله
دراماتیک است که بسیار برای فیلمساز جذاب است ولی وقتی که فیلم خودش را بسازد. اما با نگاه تقدیس آن ایثار و انسانیت، نگاه ضدجنگ خوب است اما منظورم نگاه ضدجنگ ایران و عراق نیست که به شکلی شود تا آدم های قهرمان جنگ را زیر سوال ببریم. موسوی: من به طوراتفاقی فیلمی از توکلی ندیده بودم و بدون ذهنیت تنگه ابوقریب را دیدم و اتفاقا من همان تاریخی که در فیلم می گوید جبهه بودم و خیلی با فیلم احساس ...
به جای قطع انگشتانم، کار به من می دادید
چند سال تان است و اهل کجا هستید؟ اسمم علیرضا قمی شاندیز است و بچه شاندیزم. متولد 1356، حدود 40 سال دارم. ولی واقعا می خواهم حرف دلم را بزنم. مشکلی نیست. به قول خودت حرف دلت را بگو. وقتی کوچک بودم دو اتفاق برایم رخ داد که موجب شد سر از کانون اصلاح و تربیت درآورم، ولی موضوعی که باعث شد زندان را رها نکنم و از خانه و بیرون دلزده باشم، به خاطر انگشتانم بود. چه اتفاقی برای ...
ما اورژانس فرهنگی هستیم/خاطره اجرای برنامه روی کامیون در میان طالبان
باید جواب دهید دوست عزیزی به عنوان مدیر می گوید تو آمدی اینجا معروف شدی. می گویم شهرت جزئی از این کار است خب من اگر شهرت نداشته باشم خب مرا چگونه قبول کنند؟ به واسطه این شهرت است که طرف گوش می دهد و ارتباط می گیرید. اینکه مشهور شدم برای این دوستمان سخت است. می گویم من اگر مشهور شدم کجا شما را تحویل نگرفتم و بی ادب بودم و فخری فروختم. حواشی این ماجرا در خیلی کشورهای دیگر وجود دارد و اصلاً ...
دلباخته خواستگارم بودم و وقتی پدرم مخالفت کرد به خانه اش رفتم! / آن اتفاق شوم در برابر دوربین پویا افتاد ...
جوابش کرده بود بشدت خشمگین و ناراحت بود، برای همین از من خواست با او در ارتباط باشم و قسم خورد که هرطور شده مرا به دست خواهد آورد. من نیز عاشق و دلباخته پویا بودم و به شدت به او وابسته شده و طاقت دوری او را نداشتم. او یک روز به بهانه این که دلش برایم تنگ شده، مرا به خانه خود کشاند و .... او حتی از رابطه مان فیلم و عکس گرفت و هربار قول می داد که آنها را پاک کند، من نیز آن قدر احمق بودم که ...
من و دوست دانا
زنگ های فارسی به کتابخانه می رویم تا با کتاب های بیشتری آشنا شویم. من و هم کلاسی هایم از خوشحالی برای خانم معلم کف زدیم و خوشحالی کردیم. من بیشتر از بقیه خوشحال بودم چون می توانستم به دوستم دانا هم سر بزنم. روز بعد که زنگ درس فارسی بود به کتابخانه رفتیم. من اول به سراغ دانا رفتم. با خودم گفتم ببینم در صفحات دوستم دانا چه چیزی نوشته شده؟ سلام کردم و اجازه گرفتم صفحه هایش را ورق بزنم. شروع به ...
علم کردن دفاع شهری در برابر کمیته!
هم قرار شد من و مهندس حسن عبودیت در مورد دستگیرشدگان اظهار نظر کنیم که زندانی بشوند یا آزاد؟ از آنجایی که تجربه کودتای28 مرداد را از سرگذرانده بودم، می دانستم هر کسی با دیگری اختلاف و دشمنی دارد، از این وضعیت برای انتقام گیری استفاده می کند. در آن زمان داغ توده ای بودن اتهامی بود که بر پیشانی دشمنان زده می شد. در این زمان هم طاغوتی و ضدانقلابی بودن سکه رایج اتهام زنی بود. از همین رو برای جلوگیری ...
گفت وگو با دستفروشی که اقدام به خودسوزی کرد
تحریک و تحقیر من کرد و هر چه گفتم خودم را می سوزانم، تهدید کرد که اگر نسوزانی، مرد نیستی. واقعا قصد خودسوزی نداشتم ولی در اثر فشارهای روحی که روی من بود فندک را روشن کردم و شدم این چیزی که می بینی ! یادم می آید دور خودم می چرخیدم و می سوختم. یکی از مغازه داران که کپسول آتش نشانی داشت مرا خاموش کرد. از آنجا مرا به بیمارستان شهید مطهری رساندند. فکر می کنم حدود یک ماه در کما بودم. نزدیک ...
افشاگری های جدید و جنجال برانگیز پدر و مادر زنده یاد احمدرضا شاکر!
. رسیدیم خانه، دو مرتبه همه تسلیت اظهار می کردند. اظهار کردم به چه سبب این طوری می گویید؟ بچه من زنده است. به چه سبب تسلیت می گویید. نگاه کردم جو این طوری است، به برادرم اظهار کردم من را دو مرتبه ببر بیمارستان. پشت شیشه ایستاده بودم و برای احمدرضا زیارت عاشورا می قرائت کردم که پرستار به شیشه زد و اظهار کرد بیا داخل. می دانستم احمدرضا صدایم را می شنود گریه نکردم. پسرم انگار منحصرا خوابیده بود و می ...