سایر منابع:
سایر خبرها
همراه با فیلم های سینمایی و تلویزیونی در تعطیلات آخر هفته
کار می کند. او در عین حال در مدرسۀ شبانه مشغول تحصیل است. او که در شغل پدرش- کلیدسازی- تبحر زیادی دارد از سوی همکلاسی های بزرگسالش در مدرسه که باند کوچکشان قصد دزدی از گاو صندوق خانۀ جواهر فروشی را دارد، اجیر می شود ولی نمی پذیرد. آنها او را تهدید کرده ولی حیدر سردستۀ آنها به نوری کمک می کند. سرایدار جواهر فروش به قتل رسیده و حیدر دستگیر می شود. نوری با ساختنِ شاه کلید می خواهد به او کمک کند که ...
هووی همسرکش در انتظار چوبه دار/ او بعد از قتل،خانه را به آتش کشیده بود
مشکلاتی که با همسرم داشتم از او جدا شدم.تا اینکه بعد از 15 سال به طور اتفاقی کوروش را دیدم و رابطه پنهانی ما از سر گرفته شد. با آنکه می دانستم کوروش متأهل است اما او به من ابراز علاقه کرد و قرار شد همسرش را طلاق بدهد و با من ازدواج کند. در این مدت هم به عقد موقت اش درآمدم. اما وقتی خواستم از او جدا شوم مرا تهدید کرد که از من فیلم تهیه کرده و اگر بخواهم این رابطه را قطع کنم با فیلم ها برایم دردسر به ...
گفت گو با جانباز شهید سید مصطفی علمدار
تیر ولی آخرین بار توسط کالیبری که روی تانک وصل است مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و الان از آن روز بیش از 28 سال است می گذرد. چند ساله بودید که به جبهه رفتید؟ 15 ساله بودم، سال 1360 اولین بار به مریوان رفتم، آنجا جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود، افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشان نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت ...
فرشته کریمی؛ مسیِ فوتسال زنان ایران/تصاویر
... بله! اولین حقوق تان چقدر بود؟ سال 84 نخستین سالی بود که قرارداد بستم و ماهی 20 هزار تومان حقوق می گرفتم. آن زمان هم رقم کمی بود. خانواده تان راضی بودند؟ اولین بار که برای تیم ملی کشورم بازی کردم 16 ساله بودم و قرار بود برای یک دوره مسابقات خارج از کشور اعزام شویم. به خاطر سن کم و درس و مدرسه خانواده ام نگران بودند ولی خوشبختانه یکی از عموهایم با پدرم ...
وقتی دختران به آزادی رسیدند
! سرانجام فرار رسید. سال ها منتظرش بودم. منتظر این روز... روز بازگشت بانوان به ورزشگاه ها. از روزی که بسکتبال را شناختم پای ثابت آن بودم. فرق نمی کرد بازی لیگ برتر باشد یا تیم ملی، بازی ها در سالن افراسیابی باشد یا آزادی هر طور بود خودم را می رساندم تا از نزدیک آن را تماشا کنم. سنی هم نداشتم، اما عشق به بسکتبال، مثل مثلث برمودا مرا سمت آن می کشاند. گاه حتی از درس و مدرسه هم می زدم. مخصوصا ...
از اسطوره تا افسانه در موزه هنرهای معاصر
جایی که در یکی از مقاطع تحصیلی از شدت تمرین نقاشی در مدرسه مردود شدم. این اتفاق سبب ناراحتی و عصبانیت پدرم شد تا جایی که وسایل نقاشی مرا جمع کرد. من نقاشی را با علاقه ادامه دادم و به حدی ایده در ذهن خود داشتم که مدام می خواستم آن را اجرا کنم به همین خاطر بیش از 13 ساعت در روز کار می کردم کما اینکه همین امروز نیز با وجود 80 سال سن نزدیک به 8 ساعت در روز کار می کنم و حتی به عشق نقاشی از خواب بیدار می ...
رابطه نامشروع و دوستی خیابانی با پسر غریبه | رحیم مرا بی آبرو کرد در حالی خودش....
به گزارش آفتاب، دختر 17 ساله در حالی که نمی توانست از ریزش اشک هایش جلوگیری کند به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری گفت: 15 سال بیشتر نداشتم که درس و مدرسه را رها کردم و در یکی از مراکز تجاری مشهد به عنوان فروشنده مشغول کار شدم تا برای خودم درآمدی داشته باشم و زودتر ازدواج کنم. در همان روزهای اول کارم بود که دل باخته رحیم شدم. او هم در همان مرکز تجاری کار می کرد و با نگاه هایش مرا گرفتار ...
اصفهان| روایت دوچرخه سواری که به عشق شهدا 17000 کیلومتر را رکاب زد
رفته بودم از یکی دو ماه قبل با پدر شهید ارتباط برقرار کردم، استاندار و فرماندار آنجا نظرشان این بود که مراسمی در شهر مرند بگیرند اما آنها شهرشان 15 کیلومتر با مرند فاصله داشت. پدر شهید اصرار می کرد که در شهر خودمان می خواهیم مراسمی در مزار شهید و بعد هم در مسجد جامع بگیریم. زمانی که به شهر آن شهید وارد شدم پدر شهید، شهردار و مدیر بنیاد شهید و ... آمده بودند و به احترام این شهید مراسم بسیار قشنگی ...
آیدا دو بار طلاق گرفت و بعد از خودکشی باز سر قرار شیطانی رفت!
زدم ولی توسط دوستم و مادربزرگم از مرگ نجات پیدا کردم وقتی در بیمارستان بستری بودم با جوان دیگری آشنا شدم و به صورت تلفنی با یکدیگر در ارتباط بودیم تا این که روز گذشته برای آشنایی با یکدیگر در پارک قرار گذاشتیم می دانستم آن پسر نیت شیطانی دارد اما دیگر برایم مهم نبود می خواستم در باتلاق فرو بروم اما توسط ماموران دستگیر شدیم و ... ...
نسل کشی ارامنه
رمان اسفار سرگردانی و دنیا در یک کتاب از من اجازه خواست، بسیار خوشحال شدم که این دو رمان در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار خواهد گرفت. من فقط می خواهم یک نکته را به مخاطبان فارسی زبان یادآور شوم و آن اینکه: دروازه این رمان ها کوچک باشد یا بزرگ، تنها و تنها به یک نفر اجازه ورود می دهد... یک نفر که در مدت خواندن رمان، دنیا را رها کرده و برای این رمان ها زندگی می کند. اسفار سرگردانی دو راوی ...
راه شهدا و تکلیف ما
...> به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم . وصیت نامه شهید حسن باقری ( غلام حسین افشردی) فعلاً انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای تمام مستکبران در آمده ...
فرهنگ عامه پسند تجاوز را رمانتیزه می کند
سوارکاری می کرد و بعد با تن خیس ولشون می کرد. من دیگه تو رو نمی خوام و نمی فهمم چرا کس دیگه ای هم باید تو رو بخواد . این صحنه رمانتیک نیست، اما مانع خاصی هم بر سر راه پیشرفتِ داستان عشقی آن دو ایجاد نمی کند. در انتهای فصل، چاک با کلماتی که در عروسی پدرش می گوید به بلر اظهار علاقه می کند. چاک خیره به بلر می گوید: وقتی با عشق حقیقی روبه رو می شی، دست برنمی داری، حتی اگر طرف التماس کنه ...
زنان مبتلا به ایدز چگونه زندگی می کنند؟
زندگی می کنند و من هم اصراری ندارم خیلی آنها را بترسانم. اما جامعه پزشکی و برخوردشان برایم دردآور است. پزشکانی که راه های انتقال بیماری را می دانند اما باز از پذیرفتن ما امتناع می کنند. سارا بعد از مرگ همسرش دوباره ازدواج کرد: دختر 18 ساله همسرم مرا ایدزی خطاب می کند. یک بار در ترمینال به من گفت: بدبخت ایدزی! من تمام مسیر رسیدن از اراک تا تهران را اشک ریختم و نگاه های سنگین مسافران را ...
شهادت؛ ثمره رزق حلال/ آرزویی که محقق شد
گرفتاری دارد که اینجور بی تابی می کند، اما او تشنه شهادت بود. این مادر شهید با اشاره به اینکه جواد تأکید بسیاری بر لقمه حلال داشت، عنوان کرد: جواد علاقه بسیاری به دعای فرج و زیارت عاشورا داشت، خادم حرم امام رضا(ع) بود و وقتی متأهل شد، همسرش هم به جمع خادمان امام رضا(ع) پیوست. عشق شهید جهانی به فوتبال و شنا صبری با بیان اینکه جواد عاشق فوتبال بود و به شنا علاقه زیادی داشت ...
ما شرقی ها هرکدام استانبول خودمان را داریم
به فارسی شدید. چون می دانیم که شما ترک زبان نیستید. برایمان بگویید که چگونه با زبان ترکی آشنا شدید و آن را یاد گرفتید و از کجا شروع به ترجمه کردید؟ مژگان دولت آبادی: آشنایی من با زبان ترکی اینطور بود که در دانشگاه استانبول در رشته حقوق پذیرفته شدم و قبل از ورود به دانشگاه دوره ی زبان ترکی را گذراندم و دیپلم این زبان را از موسسه زبان های خارجی دانشکده ی ادبیات دانشگاه استانبول گرفتم ...
خزان تدریجی در کمین گل های زندگی
...> تا اینکه با پسری آشنا شدم که خود معتاد به هروئین بود ، بعد از مدتی او من را به خانه ای میبرد که همگی اعتیاد داشتند، پدر ، مادر وفرزندان ، وآن شخص پسر خاله کسی بود که الان همسر من است ، با رفت و آمد به آن خانه و مصرف مواد کم کم با دختر آن خانواده آشنا شدم وبا درگیر شدن عواطف و احساسات ناآگاهانه علی رغم رضایت خانواده خودم بدون هیچ مراسمی در محضر عقد کردیم. الان که فکر میکنم پیش خودم میگم ...
این زن، باغ می بافد
خانه دار دیگر است. همه آنهایی که خیاطی بلدند، لباس های بچه هایشان را از قدیم خودشان می دوختند، همه آنها که قالیبافی بلدند، رج به رج عشق می بافند روی دار قالی. تاج سر جعفری اما در این سن وسال، قصه زندگی اش را گره زده به یک هنر اصیل. هنری خودآموخته که سررشته اش به عشق و علاقه او به خیاطی و قالیبافی می رسد. علاقه ای که از دوران کودکی در وجودش جوانه زده. آن طور که خودش می گوید از وقتی که ...
با لباس روحانی، فقه جدید می سازند، ولی دشمن روحانیتند
عشق موأخذه می کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم . به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا ...
صداپیشه پیشکسوت:هنر دوبله در ایران قابل ستایش است
ضمن ابراز ارادت به همه حاضرین گفت: من ممکن است از دنیا سیر باشم اما از شما سیر نمی شوم چون به جز انسانیت و مهربانی از شما ندیدم، تکنیک به گویندگان برتر تعلق دارد و من در مقابل شما هیچم او با تواضع و فروتنی حاضرین را تحت تاثیر قرار داد. علیمحمدی اظهار کرد: از همه آنهایی که خود را شاگردان من معرفی می کنند چیزها آموختم و چیزها یادگرفتم وقتی کسی تدریس می کند خود نیز بر آموزه هایش افزوده می شود ...
به محمدحسین گفتم به خیابان پاسداران نرو/ فکر نمی کردم پسرم اینطور بی رحمانه شهید شود
، احساس کردم نوری در کنار همسرم مرا جلب می کند، از اول تا آخر صحبت مان ساکت شدم و دیگر می دانستم که می خواهم با او ازدواج کنم. نام همسرم پرویز طریقی بود، اما تنها چیزی که از من خواست این بود که او را مهدی صدا کنم و می گفت راضی نیستم اسم پرویز صدایم کنید. آقا مهدی پاسدار بود و من از اینکه می خواهم با شخصی که پاسدار است ازدواج کنم خوشحال بودم. ایشان جزو محافظ شخصیت ها بود و آن مقطع از محافظ های ...
تجربیات تبلیغی همسر یک طلبه (بخش نخست)
اسکان بدهند، باید یک خانه ای را برای شما خالی می کردند، من حتما پیگیری می کنم و خداحافظی کردند. همسرم امیدوار شدند اما من چشمم آب نمی خورد، چون در این چند روز از این وعده ها زیاد شنیده بودم. به هر حال صبح شده بود و زندگی در روزی دیگر از ماه مبارک رمضان جریان پیدا کرده بود و ما مشغول ادامه ی زندگی در آن مدرسه بودیم که ناگهان دیدیم یکی از اعضای شورای شهر برای تعمیر آبگرمکن به داخل مدرسه آمد و بعدش هم ...
حماسه سرخ در 20 سالگی + عکس
. اخبار را مدام پیگیری می کردم و متوجه وجود درگیری شدید در منطقه نظامی حما شدم. درگیری ها در حما شدت گرفته بود و از حسین هیچ خبری نداشتم، فرزندان دیگرم مرا با بهانه مشکلات مخابراتی دلداری می دانند اما نگرانی های بی پایان دلم مرا از یک مصیبت جدی خبر می داد. شهید حسین معزغلامی مادر شهید می گوید: مدام چشم به راه رسیدن پیامی از حسین بودم، حتی شب ها گوشی همراه خود را روی ...
برای طلبه شدن نه خوابی دیدم؛ نه برایم جذابیتی داشت/ مهریه همسرم 3500 تومان است
او در اداره رفتیم خطاب به من گفت: اوس علی چطوری و آنجا تازه من فهمیدم استاد علی که فامیل من است، همان اوس علی متداول میان مردم است. در یکی از سال ها حصبه گرفتم و چند روزی مدرسه نرفتم اما در همان حال درس را در منزل خوانده بودم هنگامی که خوب شده به مدرسه رفتم مدیر به همکلاسی ها خطاب کرد که از او یاد بگیرید که در ایام بیماری هم به فکر درس بوده است در مدرسه ما چوب و فلک هم در کار بود. به یاد دارم پدر ...
عادت های نوشتن اسدالله شعبانی/ وقتی بهار پنجره ام را گشود
بودم حقوقم از یک آبدارچی کانون کمتر بود چون تابع بخشنامه ها نبودم. اگر طرحی ارائه می دادم و قبول می کردند با عشق و علاقه کار می کردم، هیچ وقت مرا به جایی نفرستادند. من الان بعد از بازنشستگی فعالیتم را به همراه همسرم در نشر می گذرانم. چون تا پاسی از شب بیدار هستم صبح خیلی زود بیدار نمی شوم. معمولا ساعت 9 به بعد به سوی نشر می روم. شب ها هم حدود ساعت 9 به خانه می آیم، نه و نیم شام می خوریم و 10 به ...
وقتی وارد اتاق خواب کیومرث شدم خشکم زد | او شب ها با زنان خیابانی بود
. علی پول ، طلا و همه اسنادی را که داخل گاوصندوق بود دزدید و آنها را به من داد. قرار بود پول ها را بین خودمان تقسیم کنیم اما خیلی زود بازداشت شدم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: قبلا تحت فشار گفته بودم با انگیزه مالی نقشه قتل دوستم را کشیدم اما حالا می گویم به خاطر رفتارهای بد کیومرث تصمیم به قتل او گرفتم. حالا فقط به خاطر دو دخترم که دم بخت هستند تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوید. بنا به این گزارش، در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. ...
ناگفته های جهاد سازندگی از اوج تا اضمحلال به روایت یک جهادگر نُخبه + تصاویر قدیمی
دانشگاه فردوسی مشهد زبان خارجه می خواند، که انقلاب شد؛ دوره ارشد را در دانشگاه تهران و در رشته جامعه شناسی ادامه داد و مدرک دکتری را در مدیریت بازاریابی بین الملل از دانشگاه تربیت مدرس گرفت. من به واسطه پسرش مهدی با او آشنا شدم. بعد از دو ماه بالاخره پیگیریها به نتیجه رسید و عصر یکی از روزهای اوایل بهمن ماه، در دفتر یکی از آشنایان مهدی قرار گذاشتیم؛ عصرگاه این روز شلوغ، برای انجام مصاحبه ره سپار ...
شیرمرد میدان جنگ کمک حال همسر در خانه بود
مثبت بردارید شما را صبور خواهم کرد، با شما همراه خواهم شد. واقعاً من این مورد را در زندگی ام حس کردم. مسلماً اگر یک شب مرد خانه نباشد، برای اعضای خانواده واقعاً سخت می گذرد، ولی من آن موقع به رغم سن کم، تمام این سختی ها را با لطف خدا پشت سر گذاشتم. همسرداری سردار چراغچی چطور بود؟ همانطور که ولی الله شیرمرد میدان های جنگ بود، در خانه هم کمک حال همسرش می شد. یادم می آید در شب اولی که ...