سایر خبرها
مجاهدین طلسم خشونت در جمهوری اسلامی را شکستند/ متهم کردم فرد متدینی مثل لاجوردی کار راحتی نیست
لاجوردی بعد از قضیه ال عال کمی طول کشید چون خود ایشان در پخش جزوات ولایت فقیه نقش داشت. به هرحال این نخستین همکاری من و آقای لاجوردی بود. ما کار تشکیلاتی مخفی به آن صورت نداشتیم و من هر دو روز یک بار به منزل آقای هاشمی می رفتم و در یکی از همان روزها آقای هاشمی به من گفت دیگر احتمال اینکه برای شما مشکلی پیش بیاید نیست. ** شیخ حسن نصیری من بودم گفتم چطور؟ آقای ...
ماجرای نشست مسئولان نظام با رهبر انقلاب در ابتدای بحران سوریه/دمشق دوبار به اندازه تار مویی به سقوط ...
بعد شما پاسخ دهید. خاطره ای که بازگو کرد این بود که چند سال قبل نماینده برنامه توسعه سازمان ملل در یمن بودم؛ به این نتیجه رسیدم به ازای هر یمنی 4 اسلحه در دست مردم وجود دارد. برخی از اندیشمندان، صاحب نظران و سیاستمداران جهان عرب معتقدند عربستان سعودی به دلیل محاسبات نادرست خودش گرفتار تله و دامی شده که ممکن است در نهایت منجر به تجزیه این کشور می شود حقیقت این است که ما در موضوع یمن ...
هنوز هم دلتنگی هایم را برای وحید پیامک می کنم/ حتی ذره ای از رفتن همسرم به سوریه پشیمان نیستم
نیازی به اصرار و ادامه نبود. در آخر، بعد از محرم و صفر سال گذشته، قرار شد بیایند و باقی صحبت ها را بکنیم. جلسه ی دوم من بسیار آماده بودم و حتی دو صفحه سوال نوشته بودم ! جالب تر هم این بود که جلسه ی اول چندان دقتی به چهره شان نکرده بودم و نگران بودم اگر ظاهرشان به دلم ننشست، چگونه جواب رد بدهم ! آقا وحید از همان ابتدا روحیه ی شوخ طبعی داشتند و یادم می آید جلسه ی دوم خیلی طول کشید و خانواده ...
ماجرای نشست مسئولان نظام با رهبری در ابتدای بحران سوریه
: اجازه دهید من یک خاطره خودم را در یمن بگویم و بعد شما پاسخ دهید. خاطره ای که بازگو کرد این بود که چند سال قبل نماینده برنامه توسعه سازمان ملل در یمن بودم؛ به این نتیجه رسیدم به ازای هر یمنی 4 اسلحه در دست مردم وجود دارد. حقیقت این است که ما در موضوع یمن، یک مثلثی را می بینیم که بر اساس فکت های موجود است که یک ضلع این مثلث امریکا و یک ضلع دیگر رژیم صهیونیستی است و ضلع دیگر که هم پول ...
شوهرم با یک دختر سر میز رستوان بودند و من از میز پشتی می شنیدم که از او خواستگاری می کرد
خواستگاری ام آمد. انگار در همان نگاه اول شریک زندگی ام را یافته بودم. باوجود این که در انتخاب همسر خیلی سخت گیری می کردم ولی در مجلس خواستگاری همان ابتدا پاسخ مثبت به نقی دادم و ما به عقد یکدیگر درآمدیم.دوران عقد و نامزدی به خوبی سپری شد و بعد از چند ماه من و نقی زندگی زیر یک سقف را در یکی از آپارتمان های پدرشوهرم آغاز کردیم. در واحدهای دیگر ساختمان نیز برادران و مادر همسرم زندگی می کردند. نقی شاگرد ...
قاتل شیشه ای: مقتول را شکل حیوان درنده دیدم!
برگشتم متوجه حادثه وحشتناک شدم. از ترس پتویی روی آنها کشیدم و از خانه فرار کردم. فکر می کردم اشکان نیز کشته شده باشد که خدا را شکر این اتفاق نیفتاد. متهم در حالیکه سرش پایین بود در آخرین دفاعش گفت: باور کنید آن لحظه حال طبیعی نداشتم و بر اثر مصرف شیشه دست به چنین کاری زدم. حالا پشیمانم و از روی همه خانواده شرمنده ام. از آنها می خواهم مرا ببخشند. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
چادر گلی خانم
کردم میوه ها را از دست گلی خانم بگیرم تا کمکش کنم اما نمی داد ولی اصرارم را که دید راضی شد سبزی ها را به من بدهد. به خانه اش که رسیدیم از من خواست به درون خانه اش بروم . وارد خانه که شدم سبزی ها را گرفت و به همراه میوه ها همان جا لب حوض گذاشت و گفت: مادر زحمت کشیدی چند لحظه وایستا الان میام. گلی خانم به درون اتاقی که در چوبی اش به انتهای ایوان کاهگلی باز می شد، رفت. خانه اش یک خانه قدیمی بود ...
عبور از خطوط قرمز اسلام
سال ها در مصاف با صوفیه به سر برده- در این باره خاطره ای شنیدنی دارد. او می گوید: در سفری که بنی صدر رئیس جمهور وقت به گناباد آمد، بنده مسئول کمیته انقلاب اسلامی بودم، دستی در کار بود تا با من ملاقات نکند. شب او را داخل اتاق بردند و گفتند حالش مساعد نیست و خسته است ان شاءالله فردا ساعت 6 صبح. بنده قبل از ساعت 6 وارد شدم، ناگهان از اتاق بیرون آمد و بدون توجه به من به سمت بیرون رفت، پرسیدم کجا می رود ...
در سوریه به دلیل اینکه فیلم و عکس های زیادی از منطقه و از نیروها می گرفت و بعد از شهادت افراد در اختیار ...
تزئین کرده بود. وارد اتاق که شدم، حال و هوای شهدا داشت. جلوی هر عکس در مورد آن شهید توضیح می داد. همه را با چفیه و سربند تزئین کرده بود. مثلا وسط چفیه را برش داده بود و مثل پرده بسته بود. بعد از شهادت مرتضی با خودم فکر می کنم، مرتضی حرف آخر را همان شب اول زد و من متوجه نشدم. آقا مرتضی قبل از اعزام به سوریه، جزء بسیج بود و فعالیت های زیادی داشت. حتی عکسش در دیدار حضرت آقا که با بسیجیان ...
جمشید مشایخی به هزار دستان علی حاتمی جان داد
. برای آغاز از آشنایی خودتان با مرحوم علی حاتمی بگویید. آشنایی که منجر به همکاری های متعدد و موفق شد. علی حاتمی پیس می نوشت و به اداره هنرهای دراماتیک می آورد تا اگر کارگردانی مایل است با او همکاری کند. از همان موقع، یعنی اوایل دهه 40 با او دوست شدم. پیشنهاد نقش رضا تفنگچی چگونه مطرح شد؟ وقتی سال 1358 می خواست این سریال را شروع کند؛ من خدمتگزار بچه ها در اداره تئاتر ...
کلاهبرداری 100 هزار دلاری دکتر قلابی
دانشجوی اخراجی سال دوم پزشکی هستم، چون تا حدودی به این کار آشنایی داشتم و از فضای بیمارستان باخبر بودم، تصمیم گرفتم که به این شیوه برای خودم کاری دست و پا کنم. جعل نامه وزارت علوم پسر جوان ادامه داد: به همین دلیل برای اجرای نقشه ام به شیراز رفتم، اما قبل از رفتن نامه ای را جعل کردم تحت این عنوان که من دانشجوی سال آخر پزشکی هستم و برای طرح به آن بیمارستان انتقال داده شده ام ...
خواب حضرت ام البنین (س) چگونه تعبیر شد؟/مروری بر روند ازدواجی پر خیر و برکت با امیرالمومنین(ع)
بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم. نور آن ها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را می شنیدم، ولی او را نمی دیدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسان هاست بعد از پیامبر گرامی و این گونه در خبر آمده است. پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم! تأویل ...
علی اکبرم سر نداشت/ ذوالفقار امانت خدا بود و از ما پس گرفت
داشتم که علی اکبر فرزند اول و ذوالفقار فرزند سومم بودند. هردو 18سالشان بود که به جبهه رفتند.علی اکبر در 16 مردادماه سال 62 به آرزویش رسید و شهید شد.ذوالفقار هم در 29 آبان ماه سال 66 به برادر شهیدش پیوست. راضی بودید فرزندانتان به جبهه بروند؟ موقع اعزام علی اکبر به جبهه، تمایلی نداشتم برود. یک بار برای اعزام فرار کرده بود پدرش به او گفته بود برگرد که تو را بعد از تمام شدن امتحانات ...
ماجرای آشنایی جواد محقق با حمید حسام / شهدا واسطه شدند
فردی صحبتش را می کرد. طبیعی بود که مشتاقانه منتظر دریافتش باشم. چند هفته بعد که برای دیدار خانواده به همدان رفته بودم، آقابهرام نسخه ای از رمان صمیمی راز نگین سرخ را با یادداشتی از نویسنده ارجمندش، حمید حسام، برایم آورد. کتاب را در همان شب های اقامت در زادگاهم خواندم و از این که همشهری نویسنده ای یافته ام سرشار از شادی شدم. به خصوص که نام و یاد برادر شهیدم جلال و بسیاری از دوستان و ...
نمایندگی ام در مجلس برگی از انجام وظیفه ام بود/ همسری که وصیت نامه شوهرش را نوشت
این طرح توسط فرزندانم انجام شد. فرزندانم هیچ زمانی نیامدند بگویند حق مان را از نظام می خواهیم، بلکه برعکس گفتند پدران مان رفتند و امروز وظیفه ما است که پرچم وحدت، همگرایی، گسترش فرهنگ ایثار و شهادت را به دوش بگیریم. فرزند آخرم زمانی که دو سال داشت، پدرش به شهادت رسید. کودک دو ساله ای که در آغوش پدرش احساس آرامش می کرد باید بدون پدر بزرگ می شد و در این مدت فشارهایی بر فرزندانم، خودم و مادرم وارد شد ...
شگردی عجیب برای سرقت خودرو
به توافق رسیدم. روز بعد برای فروش خودرو به حوالی میدان آزادی تهران آمدم. دو مرد که مشتری بودند آمدند. قرار شد که من چهار میلیون تومان بدهی خودرویم را به مالک قبلی بدهم و بعد همراهشان برای ثبت معامله و دریافت پول از آنها به دفترخانه برویم. وی افزود: همان موقع یک دستگاه خودروی پژو 405 مقابلمان توقف کرد. خودرو سه سرنشین داشت .آنها مرا به زور داخل خودرو انداختند و با خود بردند. مرا کتک زدند ...
اصغر فرهادی و حسین جعفریان : از چهارشنبه سوری تا درباره الی
طراحی کردند که تمام نورها روی سقف بودند. ولی چون از یک طرف سقف کوتاه بود و از طرف دیگر آقای فرخ نژاد قدبلند بودند و هر کاری می کردیم سقف دیده می شد، از همین لامپ های هالوژن کوچک معمولی که در داخل خانه هست استفاده کردیم. تعداد بسیار زیادی هالوژن روی سقف نصب کردند و روی آنها فیلترهای مختلف گذاشتند و همین باعث ایجاد نوری یک دست شد. اما در کنار آن از نور طبیعی که از پنجره ها به درون می آمد هم استفاده ...
6 روز با امدادگران عملیات دنا/ لاشه هواپیما چگونه پیدا شد؛ قطعه های اجساد چطور جمع شدند
. اما کنجکاو بودم که شرایط را در منطقه از نزدیک ببینم. پس از آنکه مهندس پرواز اجازه برخاستن بالگرد را صادر کرد، از کمپ امدادی به سمت کوه رفتیم. وزش باد آنقدر شدید بود که اگر با یک دست میله پشت صندلی را نمی گرفتم چندباری در داخل کابین به زمین می خوردم. بعد از دقایقی به بالای ارتفاعات دنا رسیدیم. از یک طرف با دقت لابه لای رشته کوه ها را نگاه می کردم و از سوی دیگر نگران شرایط پرواز بودم. با این حال ...
نگاه "کلنگی" به تاریخ
استخوان ها را درون آن می ریخت. با مشاهده این صحنه و از شدت تپش قلب از کانال دور شدم و به جایی تکیه دادم و دوباره نزدیک کانال رفتم. کارگر داخل کانال با همه احتیاطی که در جمع آوری استخوان ها داشت، اما قطعه ای از مهره ستون فقرات را همراه خاک ها بیرون ریخته بود که به دست او دادم تا کنار بقیه استخوان های شکسته جا دهد. در این بین از برداشتن عکس و فیلم هم غفلت نداشتم تا اینکه توجه ...
گفتگو با مردی که 12 بار پیاده از مشهد به کربلا رفته است
تون بگید. سفر اول را که شروع کردم روز سوم و چهارم احساس کردم که دیگر نمی توانم ادامه دهم واقعاً برایم سنگین بود. دنبال جور کردن بهانه بودم که برگردم. گفتم خدایا به امید تو و ادامه دادم. راستش یه روز در وسط بیابان به حضرت رضا(ع) توسل کردم و ایشان نشانه هایی به من نشان داد که دوباره عزمم جزم شد. از امام رضا(ع) خواستم اگر سفر حق است، نشانه هایی به من نشان بدهد و همان جا صحن حرم آقا را دیدم ...
سناریوی عجیب زورگیری اینترنتی
راننده خودرو عقبی که وکیل جوانی بود بسرعت موضوع را به پلیس خبر داد. پس از طی مسافتی پژو سواران مرا به داخل ماشین کشاندند و در را بستند و در همین حین متوجه شدند که پلیس در تعقیب شان است و به همین دلیل تعقیب و گریز آغاز شد. ربایندگان 20 دقیقه ای از دست مأموران فرار می کردند که در نهایت به داخل یک فرعی پیچیدند و مرا از ماشین به بیرون پرت کردند تا حداقل جرمشان زورگیری باشد نه آدم ربایی و بعد به فرار ادامه ...
انتخاب کنید: رونالدو یا بولت؟ | با نگاهی به فیلم هوانورد به کارگردانی مارتین اسکورسیزی
.... هیوز واقعا همین را می خواست. در هر زمینه ای هم که وارد می شد برایش فرقی نمی کرد. او باید بهترین می بود. جایی از فیلم در حالی که هاوارد با بازی عالی دی کاپریو که آن سال ها تازه استعدادهایش توسط اسکورسیزی کشف شده بود، مادرش را در رویا می بیند، خطاب به او می گوید: بچه که بودم بهت قول دادم وقتی بزرگ شدم بزرگترین فیلم تاریخ را بسازم، بزرگترین هواپیما را بسازم. و او این کار را می کند. ...
بازیگر معروف: خانه سینما هیچ کاری برایم نکرد
.... پس بعد از مدت ها سینما به شما روی خوش نشان داده و دوباره به سینما برگشته اید. در ژانر آثار کمدی آثار خوبی در کارنامه دارید، چرا در سال های اخیر کمتر به شما نقش های طنز پیشنهاد شده است؟ بله! عاقبت مرغ سعادت روی شانه ام نشست! چند سالی است باندبازی در حوزه بازیگری زیاد شده و من علاقه ای ندارم وارد باندی شوم و به دفاتر تولید فیلم بروم و چاکرم و مخلصم تهیه کننده ها شوم که به من ...
دلار دولتی روز به روز گران تر می شود/پایان راه تورم تک رقمی/ بازار بهاره در خزان تولید/ هدایت صادرات گاز ...
تغییر دهد. این تولیدکننده لباس مردانه گفت: زمانی یکی از خیاطان بزرگ ایران بودم که بعد از مدتی وارد فعالیت های تولید لباس شدم. اما نتوانستم آن طور که باید در این زمینه پیشرفت کنم و هر بار مشکلاتی از سوی دولت در مورد مالیات یا عوارض برایم پیش می آمد. از سوی دیگر اجاره کارگاه تولیدی و همچنین بیمه کارگران نیز مزید بر علت شد تا ظرفیت کار خودم را کاهش دادم اما همکارانم که در زمینه واردات ...
تجلیل از مقام علمی استاد محمدباقر حجتی/ شاگردان مکتب قرآن از ویژگی های استاد گفتند
.... ابتدا مجید معارف که از شاگردان سال های دور استاد حجتی بوده به سخنرانی پیرامون شخصیت علمی استاد خود پرداخت. وی گفت: 35 سال قبل و در سال 1361 نخستین برخورد من با استاد حجتی بود و من ابتدا با شخصیت و بعد با شخص ایشان آشنا شدم. معارف ادامه داد: در شیراز بودم که شنیدم دانشگاه تربیت مدرس رشته علوم قرآن و حدیث را دایر کرده و پذیرش دانشجو دارد. منابع آزمون که اعلام شد، 2 کتاب تاریخ قرآن در ...
اصل ستاره مربوط به پرسپولیس است نه استقلال!
به گزارش وانانیوز، حرف های جالب دو بازیکن اسبق پرسپولیس را با خبرنگار ما بخوانید. * بهترین شهرآورد که در یادتان مانده؟ محمدخانی: همان شهرآوردی که سال 65 استقلال را 3 بر صفر شکست دادیم. یادش بخیر. شب قبل از آن بازی بهروز سلطانی از آلمان به تیم ما ملحق شد و کلی روحیه مان بالا رفت. وحید قلیچ دقیقه 30 آن دیدار به شدت مصدوم و خوشبختانه بهروز سلطانی وارد زمین شد. خیلی ...
مادر شهید محمد حسین حدادیان: پسرم را در قلب تهران به شیوه داعشی ها شهید کردند
متولد24 دی ماه سال 1374بود. سبک و منش فکری و رفتاری محمدحسین چقدر به شهدا و شهادت نزدیک بود؟ محمدحسین خیلی حسرت دوران دفاع مقدس را می خورد. با غبطه می گفت: ای کاش من هم در آن زمان بودم. خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که دیدید. یکی از برنامه های همیشگی اش زیارت کهف الشهدا و قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا(س)بود.وقتی پیکر دوستان شهید مدافع حرمش شهیدان کریمیان و امیر سیاوشی را آوردند ...
ماجرای زورگیری مسلحانه از مرد پولدار!
و دلار زیادی را در خانه اش نگهداری می کند که من هم قبول کردم. محمدرضا نیز در اعترافات خود گفت: زمستان سال گذشته بعد از تعقیب مرد پولداری که احتمال می دادم طلا و دلار زیادی در منزل دارد، محل سکونت او را شناسایی کردم . به سراغ ایرج رفتم و به او گفتم اگر با من همراه شود پول زیادی گیرمان می آید. من قبل از آن دو قبضه اسلحه از غرب کشور خریده بودم و همواره وسوسه می شدم تا با آن ها دست به کاری بزنم که پول ...
شفر: چرا خانم ها به ورزشگاه نمی آیند؟
و خوشحال شدم که تیم دوم جدول را با 4 گل شکست دادیم. بعد از سفری که به عمان داشتیم، به اهواز رفتیم و برنده شدیم. نتیجه دربی هواداران را سورپرایز نمی کند؟ دیدم در تهران که همه در مورد دربی صحبت می کنند و مشخص است که این بازی برای هواداران بسیار مهم است؛ اما ما باید به قدم بعدی توجه کنیم. قدم بعدی العین است؛ تیمی که من در آن مربی بودم و آنجا را می شناسم. ما می خواهیم طبیعتا برنده ...
رضا زنگی آبادی: از سینما به ادبیات رسیدم
را نویسنده می دانم. من درواقع از تئاترهای دانش آموزی شروع کردم و سابقه کار تئاتر هم دارم. اما بعدتر و در همان سال ها به سینمای جوان رفتم و کار فیلمسازی را شروع کردم. در واقع بعد از یکسری سرخوردگی از کار سینما، ادبیات را شروع کردم مهم ترین آن هم توقیف فیلم کوتاه شانزده میلی متری بود که من با مرارت خیلی زیاد ساخته بودم اما چون درواقع اصلاحات مورد نظر مرکز گسترش سینمای تجربی و نیمه حرفه ای را در ...