سایر خبرها
یک هفته پس از عقد فهمیدم همسرم قبل از من 3بار ازدواج کرده/ با شکنجه های او چندین بار تا مرگ پیش رفتم
مادرش اجاره کرد و با انتقال جهیزیه من به آن منزل مقدمات جشن عروسی فراهم شد. اما بعد از ارسال کارت های دعوت برای مهمانان و درست در شب قبل از جشن عروسی ناگهان همسرم به بهانه زشت بودن پرده های منزل نزاع مسخره ای به راه انداخت و جشن عروسی را به هم زد چرا که آن ها از 20 سال قبل با همه بستگانشان قطع رابطه کرده بودند. با وجود این من از یک ماه قبل باردار شده بودم و باید به این زندگی اجباری ...
ماجرای سه روز بازداشت در فرودگاه سوریه/ دلم می خواست از خوشحالی رفتن به سوریه فریاد بکشم
، من را برد آن طرف، پاسم را گرفتند و سه شبانه روز تک و تنها در هتل فرودگاه دمشق بازداشت شدم، حتی حق بیرون آمدن نداشتم. در آن سه شبانه روز مفاتیح الجنان را تمام کردم (با خنده) یادم هست یکبار حاج منصور گفته بود هر جا در جنگ به مشکل برخوردید سه بار جوشن صغیر را بخوانید. روز سوم پاسپورتم را دادند و گفتند وسایلت را جمع کن. خیلی خوشحال شدم که قرار است پیش بچه ها بروم، اما مرا بردند فرودگاه و کارت پرواز ...
این بار هدیه بابانوئل را مسلمانان برای مسیحیان بردند
وارد یک آژانس کرایه خودرو شده اند و از آن طرف شیشه می بینم که تا گل و هدیه را به دست صاحب میانسال آژانس می دهند، گل از گلش می شکفد. نوبت به من که می رسد، سهمی هم از لبخند محبت آمیز کشیشان ماسیس نصیب من هم می شود؛ کار این خانم ها، کار بسیار نیکی بود. سپاسگزارم. کارشان واقعاً قابل تحسین است. ان شاءالله سال جدید، سال خوبی برای همه آن ها و خانواده های محترمشان و همه مردم ایران باشد. از ...
پرستاری از همسرم برای من شیرین تر از عسل است
برای آنها تعبیه شده بود اما همسرانشان اجازه ندادند و با صبر و بردباری از همسران خود در منزل پرستاری کردند. روز ولادت حضرت زینب(س) فرصت را غنیمت شمردیم و گفتگو داریم با خانواده ای که الگو زندگیشان حضرت زینب(س) است. محمد متین، جانباز 35%شیمیایی جنگ تحمیلی از هدفش برای رفتن به جبهه گفت: در سال 1364 با شنیدن سخنرانی حضرت امام (ره) از طریق رادیو وظیفه خود دانستم و عازم نبرد حق علیه ...
من و بابا در جبهه رفتن رقیب هم بودیم
، چون مادربزرگم نابینا بود همه امور ایشان بر عهده مادر بود. از طرف دیگر من و خواهر هایم همه سن و سال کمی داشتیم و همه این شرایط کمی مادر را نگران کرده بود. اما در نهایت راضی شد و بابا رفت. پدرم سال 1361 همراه با شهید سیدعابدین موسوی که در همسایگی ما بودند به جبهه رفتند. بعد از آن پدر و شهید موسوی هر بار که می خواستند به جبهه بروند با هم می رفتند و با هم برمی گشتند. همرزمانشان آن ها را ...
ماجرای جنجالی قتل غزاله آیا آرمان اعدام می شود؟
و مادرم رشته دندانپزشکی قبول می شدم. در نخستین جدایی مان چند بار پیگیری کردم، اما وقتی چند بار این اتفاق افتاد دیگر دنبال ماجرا را نگرفتم. آن روز غزاله در واتس آپ به من پیغام داد و حالم را پرسید و قرار شد همدیگر را ببینیم. طبق معمول از مدرسه به خانه آمده بودم و به خاطر حساسیت، آنتی هیستامین مصرف می کردم. در حال استراحت و خواب آلودگی بودم که تماس ناموفق غزاله را روی گوشی ام ...
آیت الله مصباح یزدی:عده ای در پشت پرده به دنبال سازش با دشمنان هستند/ بذرپاش: نان اهل فریب در دو قطبی ...
هم آقایان و سران فتنه بیانیه دادند و از آشوب ها حمایت کردند اما در حماسه 9 دی همه به میدان آمدند هم آنان که طرفدار موسوی بودند و هم آن هایی که طرفدار احمدی نژاد بودند و بحث طرفدار آقای موسوی و احمدی نژاد نبود و همه آمدند. وی افزود: بعد از حماسه 9 دی بار دیگر در 22 بهمن 88 همه مردم آمدند و حرف آخر زدند.نماینده ولی فقیه در سپاه قدس گفت: رئیس جمهور آمریکا در سال 88 به صورت علنی از فتنه ...
گزارشی تکان دهنده از شمال شهر تهران!
25 دقیقه طول کشید تا حمید، یک رگ پیدا کند که هنوز خشک نشده باشد و جوی باریکش پشت آن لایه نازک پوست و عصب، جریان داغ هرویین را در خود ببلعد. حمید، در باقی مانده یک لوله فاضلاب لانه ساخته بود. باقی مانده لوله ای پایین پای برج های اتوبان چمران، آن قدر نادیدنی که در این 4 سال، تعجب هیچ نگاهی را سبب نشده بود. لوله بتنی، اریب از دل نخاله های تلنبار در زمین های بی مصرف حاشیه برج ها بیرون زده بود و دو متر درازا داشت با دهانه ای به اندازه این که یک آدم، دولا، خودش را تا انتهای لوله بکشاند. چند وجب از کف لوله؛ آن چند وجب انتها که در تاریکی گم می شد، با چهل تکه ای از شندره هایی از هر جنس، فرش شده بود و دیواره های مقعر همان چند وجب، تابلویی بود از ده ها کیسه پلاستیک آویزان به ده ها گیره کوچک که هر کدام، آبستن تکه ای از زندگی بود؛ نان خشک، لیوان و بشقاب پلاستیکی، فندک و چسب زخم و پنبه الکلی و سرنگ و سوزن. حمید، جاساز پاتوق اتوبان بود. می گفت: همین الان (ساعت 2 بعدازظهر) 20 میلیون تومان جنس زیر این لوله جاسازی شده. باور نکردم. یکی از وصله های کف را کنار زد و دست راست را مثل کوری که می خ ...
گلایه مخاطبان گسترش نیوز درباره یارانه معیشتی
بجای اینکه 173 هزار تومان واریز کنند 103 هزارتومان واریز کردند. خواهش می کنم پیگیری بفرمایید. مخاطبی به نام محمد هم اینطور نوشت: س لام چی بگم از عدالت..که خونه دلم من جامانده {اشاره به یارانه معیشتی} نه درآمدی نه خونه و ماشین و حساب بانکی. سامانه دشمنی کرد و هزار بار تلاشم بی ثمر بود و شدم جامانده مثل همه نیازمندان در پناه مسولان عادل نما! ما هم خدایی داریم. وقتی نباشیم خودی... معلومه که ...
روایتی از ساعت های یک کارتن خواب تزریقی
گلوله خورد. مامورا زدنش. هیچ کسی نمی دونه من تزریق می کنم. یه شب درمیون باید بزنم. به پاهام می زنم. ولی دیشب دوباره روی دستام زدم. سه سال بود روی دستام نزده بودم. اصلا توی زندگیم مواد نکشیدم. همه اش تزریق بود. توی منطقه ما مواد کم می اومد. همه تزریقی بودن. منم شدم مث بقیه. هنوز داغی دویدن از سربالایی پاتوق تا لانه حمید به تنم مانده بود ولی فقط چند دقیقه کفایت می کرد که سرمای آذر، لگد بپراند ...
جنایت داماد در بدبینی به نوعروس بی گناه
به او علاقه مند شدم. بعد از این ماجرا رابطه من و سعید با هم کمتر شد تا این که من به خواستگاری لیدا رفتم و با هم ازدواج کردیم و زندگی خوبی داشتیم .یک روز من و همسرم برای تفریح بیرون رفته بودیم که خیلی اتفاقی در خیابان با سعید روبه رو شدیم و با او احوال پرسی کردیم. سعید از این که فهمید ما با هم ازدواج کرده ایم شوکه شد. وی ادامه داد : چند روز پس از دیدار با سعید، رفتار همسرم با من تغییر کرد ...
جنایت با چاقوی خشم دردعوا بر سر پارکینگ
اما وقتی عصبانی شدم دست به چاقو شدم. فکر می کردی بخشیده شوی؟ نه، چون یک خانواده را داغدار کرده بودم و تنها امیدی که همیشه در پشت میله های زندان داشتم وساطت مادرم بود اما پس از چند سال دیگر ناامید شدم و هر روز منتظر اعدام بودم. از همسرت خبر داری؟ بله، همسرم وفادار است و منتظر مانده تا من آزاد شوم. چطور بخشیده شدی؟ پدر و مادرم از ...
جانبازی که از زنده بگور شدن نجات یافت!
از پرستاران بیمارستان می گفت وضعم طوری شده بود که فکر می کردند، شهید شده ام. وقتی مرا به سردخانه برده بودند، یک نفر می بیند که پلاستیک جلوی بینی ام عرق کرده است. برادر و مادرم به ملاقاتم آمدند. من هم فلج بودم و هم این که نمی توانستم حرف بزنم؛ هر چند که حرف دیگران را می فهمیدم. فقط می توانستم به زبان محلی بگویم (آره) یعنی آری. پزشکم، دکتر زمانی گفت یک ترکش و یک تکه استخوان در مغزم هست که نمی شود آن ها را بیرون آورد. بعد از دو ماه با عصا به کلاته برگشتم. به سختی راه می رفتم و هر چند وقت یک بار، دچار تشنج می شدم. تشنجی که سال هاست دست از سرم برنداشته است. منبع: دفاع پرس ...
حرفهای بابا رجب میبد از 36 سال جانبازی
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
خبرنگاری که برایش نقشه ترور طراحی شد
که می گفتم شما وظیفه خود را انجام داده اید، می گفت من متعلق به خودم نیستم؛ من متعلق به جهان اسلام هستم و نمی توانم مسئولیتم را زمین بگذارم و برگردم باید همه بدانند که هدف و راه تروریست ها با اسلام مرتبط نیست و این را باید با گزارش هایی که ضبط می کنم نشان دهم. آیا شما با رفتن او به سوریه مخالفت نکردید؟ بعد از اینکه از اولین سفرش به سوریه بازگشت دیگر آرام و قرار نداشت، فقط دنبال ...
بیوگرافی رضاعطاران و همسرش
...> مجید دلبندم عطاران بعد از بازی در سریال های سال خوش، سرزمین سبز و دنیای شیرین، در سال 1378 اولین فعالیت خود در زمینه کارگردانی را با مجموعه تلویزیونی مجید دلبندم رقم زد. عطاران در این سریال علاوه بر کارگردانی و نویسندگی به عنوان بازیگر هم حضور داشت. مجید دلبندم داستان عروسکی دست دراز به نام مجید است که با شیرین کاری هایش هر بار ماجرای تازه ای را خلق می کند. این سریال در گروه کودک و نوجوان تولید ...
غروب پاییزی، غروب مادرانه منیژه
سرعت هماهنگی ها از طریق پزشکان صورت گرفت و من برای پیوند به شیراز اعزام شدم، حیران بودم. این پدر جوان، عمر دوباره خود را مدیون خانواده کاوندی می داند و می گوید: خانواده کاوندی، ساکن شهرستان ابهر هستند و با رضایت به اهدای عضو تنها فرزند پسر خانواده، امید را به من و خانواده ام هدیه دادند. محمدی می گوید: علیرضا کاوندی 25 ساله، هفته آخر اسفند ماه پارسال، بر اثر خونریزی مغزی ناشی ...
ادبیات ابزاری برای ماندگاری ارزش های دفاع مقدس
آماده چاپ دارم، یکی از این کتاب ها داستان جنگ و جبهه است که براساس تخیلات خودم آن را به رشته تحریر در آورده ام. این نویسنده جنوب کرمانی، در ادامه افزود: مدیر تازه عنوان یکی دیگر از آثار در دست چاپ است که براساس واقعیت هایی از اتفاقات دوران تحصیل خودم در دبیرستان آن را تالیف کرده ام. وی، با اشاره به انگیزه خود از نویسندگی در حوزه دفاع مقدس، عنوان داشت: پدرم یکی از رزمندگان ...
حکایت صداپیشگی همت مومیوند! / نوبت نسل میانی رسیده است
...، در سریال جنگجویان کوهستان هم با آقای زند همکاری داشتید؟ چون نقش خاصی از آن با صدای شما به یادم نمانده. بله. بودم، ولی به قول شما نقش فرعی می گفتم. آن موقع من هنوز رسمی آموزش و پرورش بودم. خیلی هم سختم بود که هر روز مرخصی بگیرم و به دوبله بیایم. خدا آقای زند را رحمت کند. در همان دوران، من را برای یک کار دو روزه در جام جم دعوت کرده بود. روز اول رفتم و تا 4 بعد از ظهر هیچ جمله ای نگفتم ...
بنیاد شهید ملا صالح را پس از مستند 23 نفر به عنوان آزاده پذیرفت!
هنرمند اهمیتی نمی دهند، ادامه داد: چرا برای مراسم اکران فیلمی که بخش هایی از آن برگرفته از کتاب من نبوده نباید دعوت شوم و چرا در هفته دفاع مقدس نباید یادی از من به عنوان نویسنده دفاع مقدس، کسی که در سال های نبرد در جبهه ها حضور داشته ام و همپای همسر جانبازم بوده ام، نمی شود. آیا منتظرند تا بمیرم و بعد از زحمات من تجلیل کنند؟! می خواستم ابرهای تیره زندگی ملا را کنار بزنم وی ...
عطا با پای معلولش تا انتهای جنگ مردانه ایستاد
.... .. مادرش باهمت تر از آن بود که خم شود. همان همتی که عطا را با آن پا ها راه انداخت. بعد از کلاس پنجم او را به مدرسه فرستاد. سال اول دبیرستان که بود، او را زیر آیینه قرآن راهی جبهه کرد. هم او ایستاده بود رو به جمعیت که شاید بینشان بودند منافقینی که بین مردم بودند. صدا بلند کرد: اشک من را کسی نخواهد دید، چون بچه هایم به دست بد ترین آدم ها کشته شدند. بچه های پایگاه برایش سنگ تمام گذاشته بودند. انگار بخواهند همه لطفی که از شوخی های عطا به آن ها شده را جبران کنند. عطا در کنار برادرش حسن در بهشت زهرا قطعه 40 به خاک سپرده شد. /1360//101/ ...
بنیاد شهید ملاصالح را پس از مستند 23 نفر به عنوان آزاده پذیرفت
سوره مهر تحویل داده شد، اما این انتشارات دو سال من را معطل کرد و کتاب را چاپ نکرد. من بارها این کتاب را بازنویسی کردم و هر بار دفتر نشر به بهانه های واهی از انتشار کتاب سرباز می زد تا آنکه کتاب را از نشر سوره مهر گرفتم و به نشر شهید کاظمی تحویل دادم و به آن ها گفتم اگر کتاب را نخواستید منتشر کنید آن را به سطل آشغال بیندازید، چون خیلی دلشکسته شده بودم تا اینکه دو روز بعد آقای حمید خلیلی، مدیرعامل ...
بیماری به نام صنایع دستی
قلم و رنگ در دستان انگاره پرداز نگارگران، چونان ابزار جادویی است که توسط هنرمند چرخ ها می خورند و با بهره گیری از غنای دنیای خیال خالق، بر بطن سپید کاغذ، آفرینش ها می کنند تا آنجا که بر دل وجان بیننده اثرها کرده و روح را به پرواز درمی آورند و این نقطۀ اوجی است که گویی آغاز زندگی است. هنرمند اصیل از صورت خیالی تعالی پیداکرده و با ورود به وادی خلق، گویی به ساحت متعالی عالم قدس قدم می گ ...
عاملی که با اجناس کوپنی جاسوسی می کرد!
...، با دو سه تا از هم سن و سالانش می نشستند و اوقات می گذراندند. هربار برای اداره یا جایی دیگر نیاز به تاییدیه بزرگان و معتمدان محل بود، اول از همه می رفتیم سراغ حاج آقا افتخاری . او که بالای 50 سال سن داشت، قبلا دوبار سکته قلبی کرده بود. یک بار که می خواست برگه تاییدیه برای من پر کند، خسته شدم و می خواستم برگه را از او بگیرم و بدهم فرد دیگری پر کند، ولی اسم خودش را بالای ...