سایر خبرها
سکانسی از زندگی زوج جوان زیر سایه ایدز
است کاری کنیم که جلوی افزایش آمار مبتلایان به این بیماری گرفته شود. اما برای شما باید تعریف کنم... من چهار سال مواد مصرف می کردم و آن زمان مثل حالا نبود و مراکز دی آی سی وجود نداشت که سرنگ رایگان در اختیار معتادان قرار بدهد، آن زمان ما می رفتیم داروخانه و به ما می گفتند سرنگ نداریم. درصورتی که داشتند و به ما نمی دادند. مجبور بودیم برویم جاهایی که پاتوق معتاد هاست و سرنگ ها را جمع کنیم یا طرف بعد ...
برخی وزرا همچون مغازه دو نبش هستند/تعیین تکلیف کردن برای رئیس جمهور اشتباه است
...> خباز : هر شخصی که باشد. شاید حالا پیرتر شده باشیم اما در مسائل اصلی اصول انقلابی مان هیچ تغییری نکرده ایم و محکم ایستادیم. من یکی از افتخاراتم این است که هنوز 57ای هستم. من از شما دعوت می کنم که سرزده بیایید منزل بنده در اکباتان این ها اصول است. اما آیا خباز الآن با خباز سال 57 یکی هستند؟، خیر حتماً فرق کرده اند. به دلیل این که من پخته تر شدم آن زمان خیلی تند و تیز بودم، جوان و ریسک پذیر بودم ...
نظر شهرام جزایری درباره بابک زنجانی، مه آفرید خسروی و مهدی هاشمی
مهدی هاشمی قبل از اعزام به اوین برای تحمل مدت حبس مشاوره دادید؟ شب قبل از رفتن آقای مهدی هاشمی به زندان، وکیلش آقای سید محمود طباطبایی که اتفاقاسالهاست وکیل بنده هم هست ، به من زنگ زد و درباره ایشان باهم صحبت کردیم . همین مطلب موجب شد بعدها شایعه های بزرگی درست بشه که ... 13 سال دیگران را تحمل کردم؛ 20 سال مرا تحمل کنید بعد از گذشت 13 سال، تصور می کنید سیاسی با شما ...
ای بابا من نگران سگم بودم نه جنبش سبز!
گرفتند و رفتند... من فقط نگران سگم بودم و آن قدر گریه کردم که خودش شماره یکی از دوستانم را گرفت و بهش آدرس داد که برو و سگ را بردار. تازه بعد از اینکه رسیدیم مرا شناختند و گفتند شما چرا؟ وی با بیان اینکه به آنان که دستگیرم کردند حق می دهم خاطر نشان می سازد: الان که فکر می کنم یک بخشی به آنها حق می دهم چون همان شب بی .بی.سی اعلام می کند که فلانی دستگیر شد و فردایش یک نفر امضایی را که از من گرفته ...
حسینیان در بیمارستان به صالحی چه گفت؟
چند صدایی یعنی همین. وی سپس در مورد اتّفاق مجلس گفت: همان موقع که مجادله می کردیم آقای لاریجانی گفت آقای صالحی بیاید پشت تریبون و در گیرودار جدل بودیم که ناگهانی ما را به پای تریبون کشیدند و ظاهراً تقدیر الهی بوده چون آن روز قرار نبود در صحن مجلس حضور یابم. من رفته بودم در مراسم تشییع شهید همدانی عزیز و به پاس احترام به این مرد بزرگ اَدای وظیفه کنم که زنگ زدند و گفتند بیا و از آنجا رفتم ...
بازخوانی اشغال ایران در جنگ جهانی اول در جشنواره عمار
آل سعود، در محلی بنام گل ختمی که الان، فرودگاه مشهد شده است، دفن کردند. جوکی که عبدخدایی بخاطرش، به زندان افتاد عبدخدایی در بخش دیگری از سخنانش درباره ماجرای دستگیر شدنش بخاطر ساختن جوک برای شاه، بیان کرد: در آن زمان، گفته بودم که یک روز شاه، آیزن هاور، رئیس جمهور امریکا و استالین، رهبر شوروی، پیش خدا رفتند. آیزن هاور از خدا می پرسد چه زمانی کمونیسم که مخالف آزادی مردم است و ...
مادری که در یک روز 2 فرزندش به شهادت رسیدند
شهید صفرعلی در جبهه از ناحیه دست مجروح شده بود، هنوز جراحتش خوب نشده بود که فعالیت هایش شروع شد، من به او اعتراض کرده بودم و گفتم تو هنوز دستت خوب نشده چرا صبر نمی کنی تا زخم دستت التیام پیدا کند، در جواب گفت: این که جراحت نیست، اگر نصف بدنم هم برود، من دست از کارم برنمی دارم. من ناراحت شدم و همان شب امام را خواب دیدم که با ناراحتی آمد پیش من و گفت: تو از صفرعلی چه می خواهی؟ در جواب گفتم ...
کتک های پدرم، از من یک حیوان ساخته!
زندگی خوب باید هنر و شغلی یاد بگیرم. پدرم بنا بود و سعی می کرد این حرفه را به من بیاموزد از سوی دیگر هم خودم دوست داشتم پول در بیاورم و کمک خرج خانواده ام باشم. 9 ساله بودم که برای اولین بار کشیدن سیگار و مصرف مواد مخدر را تجربه کردم. هنوز به سن نوجوانی نرسیده بودم که انواع خلاف ها را مرتکب شدم. آن روزها همواره با چند دوست هم سن و سال خودم در خیابان ها پرسه می زدیم و هر جای ...
علی مطهری و نطقی که ایراد نشد
اخبار معاصر: به از پایگاه اطلاع رسانی علی مطهری، در این یادداشت آمده است: در جلسه علنی مجلس که بحث کلیات طرح اقدام متناسب درباره برجام مطرح بود، من هم مثل بسیاری از نمایندگان به عنوان موافق ثبت نام کرده بودم . مطهری اشاره کرده است : نامم در میان سه نفری که به قید قرعه به عنوان موافق انتخاب شدند نبود اما در اثر تذکر آیین نامه ای یکی از نمایندگان رییس مجلس گفت به دلیل اهمیت موضوع می ...
نباید سال گذشته تیم بسکتبال شهرداری گرگان را ترک می کردم
به گزارش خبرنگار مهر ، بنی کوچویی ، بازیکن ایرانی– امریکایی تیم بسکتبال شهرداری گرگان فصل گذشته در میانه مسابقات لیگ حرفه ای بسکتبال در تصمیمی عجیب، در تمرینات شرکت نکرد و بدون اطلاع راهی کشور فیلیپین شد. وی پس از آنکه نتوانست در لیگ کشور فیلیپین به میدان برود بار دیگر به گرگان بازگشت تا در تیم شهرداری بازی های خود را ادامه دهد. کوچویی در گفتگو با خبرنگار مهر درباره چگونگی ...
حکم قصاص در پرونده یک قتل ناموسی
...، روز 27 اردیبهشت ماه خودروی تاکسی محمد در یکی از خیابان های محمدشهر کشف شد. در ادامه تحقیقات میدانی حجت الله ردیابی و شناسایی شد و کارآگاهان پی بردند وی همراه با فردی به نام رضا به اتهام سرقت مسلحانه در زندان تحمل کیفر می کند. این مرد وقتی از زندان احضار شد و تحت بازجویی قرار گرفت، همان ابتدا به قتل محمد راننده تاکسی با همدستی رضا اعتراف کرد و انگیزه اش را از این جنایت، ناموسی ...
پایان جولان دزدان خشن
...> ماشین فروش بودم. تا این مدت چقدر گیرت آمده است؟ 20 میلیون. فکر می کنی این مبلغ ارزش اش را داشت؟ نمی ارزید، من هم فکر نمی کردم این طوری باشد. چقدر بدهکاری؟ 200 تا 300 میلیون تومان. پس اگر دستگیر نمی شدی همچنان ادامه می دادی؟ نه، همان روزی که دستگیر شدیم در رستوران دور هم نشسته بودیم و قرار گذاشتیم بعد از تقسیم سهم ها دیگر این کار را انجام ندهیم. چطور دستگیر شدید؟ در رستوران دور هم نشسته بودیم که یک دفعه پلیس وارد شد و همه مان را گرفت. منبع :روزنامه ایران ...
جدیدترین اس ام اس های دلتنگی و عاشقانه (سری اول)
...> --------------------------------------------- دلتنگی ام را به کی بگویم وقتی نیستی؟ تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟ مثل یک جاده ... نیستی که ! من هم عادت نمی کنم آقای من ! همین. --------------------------------------------- من بودم تو و یک عالمه حرف ... و ترازویی که سهم تو را از ...
رشته دوستی خیابانی به طناب دار گره خورد
درگیر شدیم و من او را با ضربات متعدد چاقو کشتم و سپس پیکر او را با بنزینی که در طول مسیر حرکت خریده بودم به آتش کشیدم. بعد از این حادثه سراغ زنی به نام ندا رفتم که از قبل با او رابطه داشتم و با کمک او از کارت عابر بانک مقتول و در چند نوبت مبلغ 950هزار تومان برداشت کردم. وی در ادامه اعترافاتش گفت: سپس با همکاری رضا که یکی دیگر از دوستانم بود قصد داشتم خودروی مقتول را بفروشم ولی چون موفق ...
برداشتن طناب از گردن قاتل به احترام امام حسین(ع)
شدم تا اینکه فهمیدم حمید به قتل رسیده است. حرف شاهدان یکی از شاهدان هم گفت: جلوی در تالار بودم. مراسم عروسی تمام شده بود و میهمانان در حال رفتن بودند. مسعود روی نیمکتی مقابل تالار نشسته بود که حمید با خودرو اش از راه رسید. وقتی از خودرو پیاده شد، مسعود به طرفش رفت و بعد با هم درگیر شدند. متوجه شدم که حمید روی زمین افتاد و مسعود هم از محل گریخت. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ...
کارمند اخراجی به قصاص نزدیک شد
. نقشه را با رضا، پسرعمه ام در میان گذاشتم که قبول کرد. شب حادثه همراه پسرعمه ام با موتورسیکلت به شرکت رفتیم. منتظر ماندیم تا خیابان خلوت شود. بعد از ورود به داخل حیاط در حالی که رضا بیرون شرکت مراقب بود، متوجه شدم که چراغ اتاق نگهبانی خاموش است و احتمالاً نگهبان خواب است. برای همین به سراغ گاوصندوق رفتم. اما نگهبان بیدار شد و مرا دید. من هم او را به قتل رساندم. پس از آن با کمک رضا ...
روایتی از جنایت و مکافات انسان امروز
.... البته آن زمان دانشجو بودم اما کار موفقی از کار درآمد. س- در باب طرح کلی کار جزیره ابدی بفرمایید و اینکه از چه زمانی کار کلید خورد و اصلا چطور شد که سراغ این کار رفتید؟ -حقیقت این بود که ما دنبال یک نمایشنامه دو پرسوناژه و مردانه می گشتیم که موقعیت آن زندان باشد. کار تولیدی بود و تهیه کننده هم نداشتیم. همین هم شد که مجوز نمایش جزیره نوشته اثول فوگارد را از استاد محمد حفاظی که مترجم این اثر ...
گفت و گو با دو قلوهای فوتبال ایران
شکلی بود گفتم مهرداد من هستم و به زمین رفتم. از همان جا داور بازی به این اتفاق شک کرده بود. بین نیمه سراغ مهرداد رفت و از او پرسید که اسم تو چیه؟ مهرداد هم باید می گفت من میلاد هستم که به اشتباه اسم خودش را گفت. همان جا داور بازی را قطع کرد و نتیجه 3 برصفر به سود تیم حریف شد. حتی بعد از آن بازی تا چند وقت مربی مان ما را به خاطر این اشتباه بازی نمی داد. سقف فوتبالتان را کجا می دانید؟ ...
روایت شاعر مسیحی از حماسه امام حسین(ع)
...: یزید- این لاف زن غاصب حکومت- تهدیدش می کند و راستی آیا با ستم پیشگان می توان در فرمان خدا بیعت کرد؟ - ای حماسه حسین روزگاران به تو سرافرازند و گاه در تاریخ نقش ها تکرار می شوند. مرا کاسه سمی به خاطر گذراندی که سقراط باید از آزادگی می نوشید چرا که اسیر باورها نبود. ... شکور درباره چرایی نگارش این کتاب می گوید: زمانی آقای محمد یوسف بیضون، نماینده پارلمان لبنان و رئیس جمعیت ...
اشک حسینی را برای کفنم نگه می دارم
روضه ها می رفتم حالا هرچند تعداد که باشد و این رویه تا سال 1354 ادامه داشت، در این سال قسمتم شد که به مکه بروم، از آن زمان تا 1373 جزء خدمه به حج واجب می رفتم و عمره نیز 23 سفر به زیارت خانه خدا رفتم، با همین برنامه ای که جزء خدمه بودم و مداحی نیز می کردم که در بقیع، هتل، قبر حضرت همزه (ع) و بیت الاحزان که آن زمان هنوز بود می خواندم تا اینکه از سال 1373 دیگر به مکه نرفتم و بعد از آن نیز برنامه ...
جنایت به دلیل سوء ظن!
برمی گشتم متوجه شدم کیوان و محسن درباره همسر من صحبت می کنند، آنها می گفتند او زن زیبایی است و می توانند با او رابطه داشته باشند. همان موقع بود که تصمیم خودم را گرفتم. فردای آن روز به محسن گفتم می دانم چه نقشه ای دارید و باید با من همدستی کنی تا کیوان را بکشم. کیوان را به بهانه گردش به اتفاق محسن و همسرم به خارج از شهر بردیم و در باغی من سیمی دور گردنش پیچیدم و محسن هم پاهایش را گرفت. همسرم فقط در ...
ناگفته های مردی که کارش رضایت گرفتن است
کرده بودم اولیای دم منصرف شدند و حکم اجرا شد. ضربه روحی بدی بود، فشارم بالا رفت و مجبور شدم به درمانگاه مراجعه کنم. با برخورد صریح و خشن اولیای دم هم مواجه شده اید؟ فراوان. همین 2 ماه قبل برای اخذ رضایت به دشت ارژن رفتم. پدر مقتول تا مرا دید شروع کرد به توهین و به سمت ماشین آجر پرتاب کرد. با این حال از رو نرفتم تا حالا که برخورد خوبی دارند و به رضایت آنها امیدوارم. ناگفته ...
زندگی در سرویس های بهداشتی!
درد دل می کند. ظهر پاییز، پارک خلوت است. پارک بعثت که بیش از 10 دستشویی دارد: یک ساله آمدم اینجا، قبلا خیاط بودم، پیراهن مردانه می دوختم، شوهرم که افتاد زندان، مجبور شدم بیام اینجا. اکرم اینها را می گوید. اینجا را مادرش معرفی کرده. مادری که همان موقع با ظرف غذا از راه می رسد. امروز ناهار، اشکنه است. ظهر که می شود، هوا هم که خوب باشد، مادر و خواهرش از دستشویی های کناری می آیند، سفره ای پلاستیکی پهن ...
معنای سعادت در چند کلمه از حسین بن علی(ع)
سعادت بود که عرض کردم. به عنوان مثال، درباره معنای سعادت؛ یکی از دوستان تحصیل کرده ما که سمت استادی ھم دارد و کمی عرفان مشرب ھم است، گفت: چندین سال پیش، برای انجام کاری به کرمانشاه رفته بودم. ھوا گرم بود و من ھم تشنه بودم. این طرف و آن طرف خیابان را نگاه می کردم که آب خوردنی پیدا کنم و بنوشم. رفتم دست راست، کوچه ای مقابلم بود. گفتم بروم این طرف ببینم چه می شود. چون سابقا در ایام کودکی، ما آن جا ...
بین کارهای شخصی و سفارشی تفاوتی نیست
هنرمند حرفه ای میداند و ادامه می دهد: بین کارهای شخصی و سفارشی تفاوتی نمی بینم. وقتی روی یک نمونۀ سفارشی یا شخصی کار می کنم، طوری به آن می پردازم که مستقلاً به عنوان یک آرت ورک با آن برخورد شود. در بخش تصویرسازی از "کتاب سؤال ها"، کتابی دربارۀ پابلو نرودا که سال 2006 توسط انتشارات "مدیا واکا" در اسپانیا منتشر شده است بسیار راضی هستم و در دیزاین، به طراحی پوسترهایی که برای پروژه ای پنج ساله برای ...
پرده برداری از یک تخلف بزرگ در فدراسیون پرورش اندام
به گزارش " بوشهرنیوز " به نقل از تسنیم ، رضا زیودار اظهار داشت: در سال 1392 در مسابقات انتخابی تیم ملی در رشته بادی کلاسیک در اصفهان شرکت کردم و به عنوان نفر نخست به اردوی تیم ملی دعوت شدم. در آن سال تیم را به مسابقات قهرمانی آسیا اعزام نکردند و مقرر شد نفرات برتر را به بازی های ساحلی تایلند اعزام کنند. فدراسیون بدنسازی اعلام کرده بود که 6 ورزشکار باید در این بازی ها شرکت کنند. وی ...
خبرنگاری را برای شغل خانگی رها کردم
پرداخت کمی پول بیشتر محصول خانگی و ایمن تری برای لحظات شاد و شیرینشان خریداری کنند. نجمه پریدری هم یکی از همان خانم های خوش سلیقه است که با راه انداختن یک صفحه اختصاصی کیک و شیرینی های خانگی اش را برای فروش تبلیغ می کند. با این مادر جوان و هنرمند درباره هنر، آشپزی، شیرینی پزی و اینکه چطور تصمیم گرفت به این کار رو بیاورد حرف زدیم. درخانه پدرم فقط 2 بار ماکارونی درست کردم نجمه ...
محاکمه خارج از نوبت شیاطین پایتخت
انتشار تصاویر دو شیطان در جراید، 9 زن جوان دیگر به پلیس مراجعه کرده و فاش ساختند آنها نیز در دام شیاطین افتاده اند. یکی از این زنان گفت: برای خرید مانتو به میدان هفتم تیر رفتم، پس از خرید می خواستم به خانه بروم. وقتی کنار خیابان منتظر تاکسی بودم، خودرویی خاکستری با شیشه های دودی جلوی پایم توقف کرد. دو پسر جوان سرنشینان آن بودند، من هم سوار شدم. در بین راه راننده تغییر مسیر داد، اعتراض ...
فضای انتقادی کشور مبهم شده است
که دلیل اصلی ورودم به منزل و سوال هایی که در ذهن داشتم و از روزهای قبل آماده کرده بودم را فراموش کرده بودم. استاد در اتاق خود و در طبقه آخر منزل منتظر من بود. وارد اتاق که شدم با یک اتاق تو درتوی بزرگ مواجه شدم که انبوهی از کتاب را در دل خود جای داده بود. باور دیدن این همه کتاب در یک منزل مسکونی برایم غیرمنتظره بود. گفت وگو که تمام شد به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که استاد تمام ...
آخرین لحظه حیات آیت الله مهدوی کنی
بازداشت می کردند و یکی دو هفته ای نگه می داشتند و بعد آزاد می کردند. مدرسه ما، یک مدرسه مذهبی بود و همه بچه ها از تیپ خانواده های مذهبی و پدر چند نفر دیگر از بچه ها هم، روحانی بودند. با این همه یک بار معلم که یا بچه ها از من پرسیدند: پدر شما کجاست؟ و من پاسخ دادم: زندانی است.، یکی پرسید: مگر پدرت دزدی کرده؟ دیگری گفت: حتماً قاچاقچی است! یکی دیگر گفت لابد کسی را کشته است! همان چیزهایی ...