سایر منابع:
سایر خبرها
این پرستارمی خواهد گمنام بماند/ماجرای پرستار گمنام؛ ایثار یا خودکشی
خبر شهادت یکی از این مدافعان در رسانه ها دست به دست می شد و پدر و مادر پرستاران نگران تر از قبل می شدند؛ وقتی دخترت با بیماری زمینه ای سختی به نام ام اس درگیر باشد این نگرانی ها دو چندان می شود. پرستار گمنام مدافع سلامت از نگرانی های پدر می گوید: بعد از فوت مادرم امید پدرم به من بود و ترس از دست دادن من را داشت. مرتب تماس می گرفت و می گفت راضی نیستم بیمارستان بمانی.یک شب گفتم بابا جشن ...
فعالیت مهدکودک های زیر زمینی/ مهد ها در آستانه ورشکستگی
باشگاه خبرنگاران جوان اظهار کرد: وقتی ادارات باز شدند، ما نمی دانستیم فرزندانمان را به چه کسی بسپاریم؛ من خودم مادرم پیر است و مادر همسرم هم فوت شدند، مجبور بودم فرزندم را به خواهرم بسپارم که آن هم خالی از مشکل نبود، چراکه بالاخره خواهرم هم دغدغه های زندگی خود را دارد و نمی تواند از فرزند 2 ساله من نگهداری کند و بسیاری از همکاران من شرایطشان بدتر است. به دنبال تعطیلی مهدهای کودک و باز ...
روایتی متفاوت از 15 خرداد 63 بانه/شهادت 605 نفر در یک لحظه+عکس و فیلم
زیادی دارد روز 15 خرداد 63 یکی از تلخ ترین روزهای دوران دفاع مقدس است که باید در تاریخ ثبت شود. 6 نفر از پسرعموهایم همان روز در مراسم گرامیداشت یاد و خاطر شهدای 15 خرداد 42 در همین نقطه در کنار هم به شهادت رسیدند، خدا شاهد است با دست خودم جوارح بدن آنها را درون شکمشان گذاشتم. تقدیم 36 شهید از یک خانواده تا چشم کار می کرد اعضای بدن شهدا بود که از درخت های بلند آویزان ...
تعطیلی مهدکودک ها و مشکلات مادران شاغل
پروتکل های بهداشتی و اطمینان از سلامت جسمی و روحی پرستار مورد نظر می تواند باعث کم شدن استرس و نگرانی مادران شاغل باشد و دولت بهتر است حداقل افرادی مطمئن را به عنوان پرستار به نهاد های مربوطه معرفی کرده تا باعث کاهش و برطرف شدن این نگرانی ها برای مادران شاغل شود. تعطیلی مهدکودک ها و مشکلات مادران شاغل مریم زارعی مادر مهرداد، یکی از کودکان می گوید: من شهریه مهرداد را ماهانه پرداخت ...
تنها گذاشتن امام (ره) یعنی تنها گذاشتن امام حسین (ع)
آن ها را نفرین هم کرد. محمدحسن در سال 1361، با دخترعمویش نرگس خاتون پیمان ازدواج بست، که ثمره اش کریم است. خواهر شهید: محمدحسن تازه از جبهه برگشته بود. بعد از دو سال، خدا به او فرزندی داده بود. او آن روز به احترام پدر و مادرم، بچه اش را در آغوش نگرفت. بچه گوشه اتاق خواب بود و محمدحسن فقط نگاهش می کرد. من که متوجه حالش شده بودم، از جایم بلند شدم و برادرزاده ام را به ...
غیظِ غیزانیه
: تو هم عین همان هایی خانم، چرا دنبالشان نرفتی؟ مگر با آن ها نیامده بودی؟ از اینکه بطری آبی در دستم بود داشتم میمُردم، چه سرخوشانه با بطری آب میچرخیدم آن هم حوالی لب های خشکی که هر چند روز یک بار هم شاید آبی نصیبشان نمی شد! به هر شکلی میخواستم از شر وصله ناجور این بطری خلاص شوم، عروس پیرمرد با بچه شش ماهه اش کنار در ایستاده بود، بطری آب خنک را روبه رویش گرفتم، دست مادر و فرزند شیرخواره اش ...
از آزادی گنجشک به خاطر امام خمینی تا دختر ناشناسی که خبر فوت امام را داد
دیوار زد و خون آمد و من با دیدن این صحنه وحشت زده به خانه آمدم و دیدم تمام اعضای خانواده خودم نیز ناراحت و اندوهگین هستند. شیون های سوزناک پیرزن همسایه جواد شیرین آبادی فراهانی نیز گفت: روزی که امام(ره)فوت کردند من در حال آماده شدن برای رفتن به مدرسه بودم یک رادیو قدیمی داشتیم که به خاطر دنبال کردن اخبار و مطلع شدن از وضعیت امام (ره) داخل حیاط در روستا گذاشته بودیم تا خبرها بهتر ...
ماجرای عکسی که حضرت آقا سراغش را گرفت/پیغام حاج قاسم برای دخترم در دیدار با رهبری
ناراحت می شود تو قهری و گوشی را گرفت. به پدرش گفت مگر تو رفتی من ناراحت نشدم که حالا می گویی شما هم ناراحتی؟ مگر نگفتی نمی روم پس چرا رفتی؟ اسماعیل با او صحبت کرد و قرار شد دیگر آشتی کنند. *اسماعیل گفته بود اگر گفتند مجروح شدم بدان شهیدم منزل مادرم بودم که دیدم خواهرم ساعت 7 صبح تماس گرفت به گوشی پدرم. جواب دادم گفت چیزی نیست می خواستم بیایم منزل مامان زنگ زدم ببینم هستند یا ...
سرقت طلا های مادرزن برای برگزاری جشن عروسی
زیادی طلا داشتند و با سرقت آن ها می توانستم مشکل مالی خودم را حل کنم، به همین دلیل موضوع را با سه نفر از دوستانم در میان گذاشتم و نقشه کشیدیم آن ها با عنوان مأمور آب وارد خانه شوند و دزدی را انجام دهند. متهم ادامه داد: طبق نقشه قرار شد برای اینکه کسی به من شک نکند، در برابر سارقان مقاومت کنم و آن ها مرا زخمی کنند. من نیز همین کار را انجام دادم و همه چیز به خوبی پیش رفت، البته نتوانستیم همه ...
امام خمینی(ره)در بیان محافظ قمی اش/ از خاطره اولین دیدار تا امام وکیل عروس ها می شدند
اشک از چشمانم می آمد با اینکه عضو انتظامات مدرسه فیضیه بودم و دوستان مرتب به من تذکر می دادند که خودم را کنترل کنم، امادست خودم نبود، این حالت من تا جایی ادامه یافت که دوستان زیر بغلم را گرفتند و مرا خارج کردند. اولین همکاری بابیت امام(ره) ملازم امام گفت:من از سال 1360 پس از جریان هفتم تیر بنا بر احساس تکلیفی که کردم یکی از خدمتگزاران امام شدم. او ادامه داد:در روند ...
دیدار سرپرست بنیادشهید وامور ایثارگران شهرستان پاکدشت با مادر شهیدان مظفر
از طرف امام(ره) است. دین همچون آتش کف دست است و باید آن را نگه داشت. وی در ادامه با یادآوری دوران دفاع مقدس، یادآور شد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به جنگ رسیدیم، گاهی خودم در پادگان علم الهدی اهواز حضور داشتم و گاهی خانه می ماندم و از خانواده شهدا مراقبت می کردم تا احساس غربت و سختی و تنهایی نکنند، نوکر زن و بچه شهدا بودم. مادر شهیدان مظفر ادامه داد: در آن دوران به کار خیاطی برای رزمندگان می ...
اجیر کردن 3 مرد برای سرقت طلاهای مادرزن
سرقت افتادی؟ من که سارق نیستم، اما دیده بودم که مادر و مادربزرگ فتانه کلی طلا دارند. فکر کردم با فروش آن طلاها یک عروسی در خور شأن و شخصیت خانواده همسرم بگیرم. سارقان را از کجا می شناختی؟ آنها سارق نیستند سه تا از بچه محل هایمان هستند وقتی به آنها گفتم از طلاها، شما هم سهمی می برید، قبول کردند. صبح روز حادثه به محل سرقت آمدند و من برایشان توضیح دادم که به غیر از من و همسرم و مادر و ...
زیبا با اصرار خسرو شکیبایی خوانده شد
شاعر شعر زیبا و مجموعه هایی مثل ساده با تو حرف می زنم ، مه در مه ، ریشه در ابر ، مهربانی و... در گفت وگویی با ایسنا به مناسبت سال روز تولدش (متولد چهاردهم خردادماه 1331) از انتشار شعرهایش در مجله جوانان ، گرایشش به شعر نو، ارتباطش با جلسه های شعر دوران جوانی اش و سرودن شعر در دوران پس از جنگ می گوید. از مجله جوانان شروع کردم در ابتدا چهارپاره کار می کردید و بعد سراغ سبک نو ...
تجارت سیاه با دختران شهرستانی در تهران
تا از روزهای زندگیش بگویید ، گفت. دختری 22 ساله که وقتی آمد خط چروک بر صورت نداشت و حال صورتش تکیده شده است. شوهر مادرم 30 ساله بود با آرزو رهایی از غم و فشارهای روحی خانه پدری و منزل ناپدری سوار بر اتوبوس شد تا به پایتخت آمده و زندگی تازه را شروع کند تا شاید تازگی روزگار نو در شهر تازه، حال تیره زندگیش را کمی روشن کند که نکرد ! " 22ساله هستم ، از خوزستان آمدم و مادر و ...
اگه گذاشته بودی برم الان شهید شده بودم
روز زن ؛ فقط و فقط به عشق عکس خواننده هایی که در صفحه وسطش چاپ می کرد آن ها را از مجله جدا می کردم و توی کارتنی برای خودم نگه می داشتم. با وجود علاقه به خواننده ها و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم. شب های جمعه می رفتم امامزاده اهل علی. خانه مان میدان خراسان بود؛ ده متری شیرازی. به هوای تعزیه نمی فهمیدم چطور جوب روده دراز وسط کوچه را می گیرم و تا خود امامزاده می دوم ...
پدر و مادران دیجیتال پرورش دهید
فناوری کنند نیز توصیه هایی ارائه دهیم. با ما همراه باشید. راوی داستان اینطور می نویسد: چطور کارم را با فناوری آغاز کردم روزی را به یاد دارم که برای اولین بار برای خودم یک اسمارت فون خریدم (HP iPAQ) که ویندوز موبایلِ 2003 SE اجرا می کرد. آن را آوردم خانه و به پدر و مادرم نشان دادم. پدرم امتحانش کرد و گفت: به نظر خوشگله ولی کی پدش کجاست؟ بعد سعی کرد کمی با آن ور رود و بعدش هم ...
اعتراف هولناک متهم: بعد از قتل دوستم با همسرش ازدواج کردم
خانواده آشنا شدم. خواهر من با فاطمه - همسر مقتول- دوست بود آن ها برای پول پیش اجاره خانه از من یک و نیم میلیون تومان پول خواستند و من هم به آن ها قرض دادم بعد هم با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. آن موقع همسر من قهر کرده و تمام اموال من را تصاحب کرده و رفته بود. بچه هایم نیز با من زندگی می کردند. مدتی که از این ماجرا گذشت یک روز خواهرم به من تلفن کرد و گفت شوهر فاطمه او را کتک می ...
به فرزندانم بگویید راه امام خمینی را ادامه دهند
... بنده از همسرم استدعا دارم و تقاضا دارم اگر بنده در این راه خونین اسلام شهید شدم، به فرزندانم بیاموزد که راه بنده یا راه امام خمینی را ادامه دهند، خودش چنان کند که زینب(س) سرپرست یتیمان امام حسین(ع) شد. بچه هایم را از گمراهی نجات دهد و اسلحه بنده را به دست پسرانم بدهد، پسرانم و دخترانم تحصیلات خود را ادامه دهند و امید دارم که همسرم مواظب فرزندانم باشد و چنان نگهداری کند که ...
دختر جوان؛ قربانی هوس های شوم
به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شده بودم، به این ارتباط شیطانی پایان دادم و ساعت ها به سرنوشت سیاه خود گریستم. با آن که درگیر اعتیاد شدیدی بودم اما خانواده ام همچنان مرا رها کرده بودند و کاری به من نداشتند. در همین روزها بود که ناگهان پدر و مادرم را در یک سانحه تلخ رانندگی از دست دادم و لباس سیاه پوشیدم. برادرانم میراث پدرم را تقسیم کردند و من هم با سهم خودم مشغول استعمال مواد مخدر صنعتی ...
نجات جان سه کودک با اهدای اعضای بدن فاطمه 5 ساله
واحد اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان تصریح کرد: با تلاش کادر جراحی و واحد اهدای عضو دانشگاه اعضای بدن این کودک برای پیوند به 3 بیمار نیازمند به شیراز فرستاده شد. همچنین فلوشیپ جراحی پیوند گفت: پدر و مادر این دختر بچه 5 ساله قطعا ایثار و فداکاری کردند و در این موقعیت حساس از زندگی شان رضایت به عمل جراحی و اهدای عضو دادند. دکتر عدالت زارعی افزود: جان این کودک موجب نجات جان حداقل سه ...
دخالت مرگبار مرد جوان در اختلافات یک زوج
.... در ادامه، دیگر فرزند مقتول که بزرگ سال است، در جایگاه قرار گرفت و درخواست قصاص قاتل را مطرح کرد. سپس مهرداد به عنوان متهم ردیف اول در جایگاه ایستاد. او گفت: چند سالی می شد که با ابراهیم دوست بودم. دوستی ما از طریق خواهرم بود؛ چون خواهرم با شیما دوست بود، یک روز به من گفت شوهر شیما کمی پول لازم دارد، من هم پول را قرض دادم و سفته گرفتم؛ اما مدتی بعد چون دوستی ما عمیق شد، سفته ها را ...
بررسی ده پرونده قتل های ناموسی در سال های اخیر
قتل رسیده بودند. ضارب که داماد خانواده بود خیلی زود بازداشت شد او در بازجویی ها مدعی شد از مدتی قبل به رفتار همسرش شک کرده بود به همین خاطر او را تحت نظر قرار داده و روز حادثه وقتی همسرش به خانه مادر خود رفته او را تعقیب کرده بود. وقتی همسرم وارد خانه شد دقایقی بعد به آنجا رفتم و با عجله وارد خانه شدم ناگهان همسرم را در حال صحبت با یک مرد غریبه دیدم ازعصبانیت نفهمیدم چه کار می کنم باچاقویی که از ...
کشف حجاب جنجالی شیلا خداداد +عکس و بیوگرافی
زندگی مشترکش بپردازد. به ویژه این که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس ه ...
عروس مشهدی خودش را سیاه بخت کرد !
عروسی خواهر بزرگم نگذشته بود که مجید به خواستگاری ام آمد. من هم که به تازگی تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان رسانده بودم، به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم چرا که پدرم کاملا مجید و خانواده اش را می شناخت و می دانست او جوانی با ایمان و اهل کار و زندگی است. به همین دلیل بلافاصله قول و قرارها گذاشته شد و من و مجید در حالی پای سفره عقد نشستیم که پدر بازنشسته ام اقساط خرید جهیزیه خواهرم را می ...
ناگفته های قتل رومینا از زبان خاله اش
الان چه تصمیمی دارد؟ می گوید به هیچ وجه نمی خواهم با او زندگی کنم. شب خبر آمد که در زندان خودش را کشته است. ما همه گریه کردیم، اما خواهرم خوشحال شد و گفت چرا به خاطر او گریه می کنید؟ او قاتل بچه من است. اما بعد فهیدیم که دروغ بوده است. عمو های رومینا چه می کنند؟ دنبال کار خودشان هستند. قبل از این هم رومینا دوست پسر داشت؟ رومینا خواستگار داشت. خواستگار های خوبی ...
سردار سلیمانی در چه ورزشی استاد بود؟
...> حاج قاسم غذای خود را در مدرسه بین دانش آموزان تقسیم می کرد لطفا یکی از خاطره های شنیده نشده خودتان از حاج قاسم در دوران کودکی را برای ما بگویید. حدودا 11 سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم، بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و حاج قاسم غذا می داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمی خورم من احساس کردم شاید او به ...
نا آگاهی سراسری مردم برای مواجهه با آسیب های زنان و دختران
سلامت نیوز : این چه تعصب بی جایی است که می گویند چون ناموس ما هستی باید از روی کره زمین محو شوی، آدم ممکن است هر اشتباهی کرده باشد اما جواب اشتباه ما مرگ است؟ پدرم و مادرم به خاطر اعتیادی که من وخواهرم داشتیم به ما سم دادند و گفتند خودتان را بکشید، تا سه ماه در سی سی یو بیمارستان بودیم، با اینکه شش نفر از اعضای خانواده ام خودشان را حلق آویز کرده بودند، گفتند هر طور شده اینها هم باید بمیرند. ...
پای صحبت اولین مادر کرونایی که نوزادش را سالم بدنیا آورد
ناشناخته آمده بود که همه را با خود ببرد و در این میان مادران باردار از حساس ترین اقشار اجتماعی بودند که باید فکری به حال آنها می شد. در اولین روزهای شیوع کرونا خبر تولد نوزاد از مادری که در قم کرونا گرفته بود؛ به عنوان اولین مادر و نوزاد از کرونا برگشته در شهر پیچید و عده بسیاری را از عاقبی که نمی دانستند به کجا ختم می شود مطلع تر و آرام تر کرد. این زن در قم و در روزهای اولیه شیوع کرونا ...
ازدواج زن خیانتکار با قاتل همسرش
این طریق من با همسر او مراودات مالی داشتم و دوست شده بودیم. یک شب فرخنده به خواهرم زنگ زد و گفت با بهمن بحث شان شده و از من خواستند برای میانجیگری به خانه شان بروم. آن شب بهمن خیلی عصبانی بود و چاقویی برداشت و به سمت فرخنده حمله کرد. وقتی می خواستم جلوی او را بگیرم مانع من شد و می خواست به من چاقو بزند. برای همین من همان چاقو را از دستش گرفتم و به او ضربه زدم. بعد خیلی ترسیده ...