سایر خبرها
آزار شیطانی دختر 17 ساله در خانه پسر 19 ساله تهرانی
رضایت دادیم. سجاد پس از 20 روز از زندان آزاد شد و ما با هم عقد کردیم. می خواستم در کنارش زندگی کنم، اما خانواده اش مخالف بودند. پس از مدتی هم اخلاق و رفتار سجاد تغییر کرد. با من بدرفتاری می کرد و می گفت تو دختری نیستی که بتوانم در کنارت خوشبخت باشم. من به اجبار با تو ازدواج کرده ام و رویای چنین زندگی ای را نداشتم. مرتب از این حرف ها می زد. بعد SMS های تهدیدآمیز می فرستاد، می گفت مرا می ...
تاکسی عاشقی در جاده خاکی!
همین دلیل به من بی اعتنایی می کرد، حتی زمانی که من به منزل مادرشوهرم می رفتم از همان دم در به دروغ می گفتند جواد در منزل نیست. در این مدت، نامزدم همان خودروی مدل پایینش را فروخت تا به قول خودش جهیزیه ای برای آغاز زندگی مشترکمان فراهم کند، ولی نه تنها لوازمی برای منزل نخرید بلکه ریالی هم به من نمی داد. از آن روز به بعد نامزدم خانه نشین شد و خانواده اش او را از من پنهان می کردند. حتی ...
سارق: مرگ را به چشم دیدم!
...> بله! ولی به خاطر این که سابقه دار نبودم دادگاه مرا چهار میلیون تومان جریمه کرد. فکر می کنی تیره روزی هایت از چه زمانی شروع شد؟ از وقتی که در سال 89 مادرم فوت کرد. در شب اول مرگ مادرم، دوستانم مرا دوره کردند که برای کاهش غم هایم به همراه آن ها مواد مخدر مصرف کنم! اگر چه قبل از آن مواد می فروختم ولی هیچ وقت استفاده نکرده بودم اما از همان شب بدبختی های من شروع شد و بعد از آن هم برای خودم ...
ره توشه محرم (6)؛ ویژگی های خانواده عاشورایی
] همسر شهید مطهری؛ درباره محبت استاد می گوید: به آسایش و راحتی من و بچه ها اهمیت می دادند و آنقدر صمیمی و نزدیک بودند که نمی توانستند رنج مرا تحمل کنند. همیشه همان مهر و محبت روزهای اول زندگی بین ما برقرار بود. یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستان به تهران برگشتم. نزدیک سحر بود که به خانه رسیدیم. وقتی وارد شدیم، دیدم همه بچه ها ...
در غذای شوهرم سم ریختم تا به عشق قدیمی ام برسم
کمای 10 روزه او ادامه داد: مدتی بود که همسرم مدام می گفت مرا طلاق بده، اما من او را دوست داشتم و راضی به جدایی نبودم تا اینکه یک شب همسرم شام مفصلی آماده و حتی کیک هم درست کرد و گفت می خواهد به خاطر رفتار های بدی که در این مدت داشته از من عذرخواهی کند و او را ببخشم. مرد جوان گفت: بعد از خوردن غذا حالم بد شد و همسرم با دیدن حال جسمی من شروع به سر و صدا کرد. تنها چیزی که به خاطر ...
سرمایه گذار بورس از سو قصد همسرش جان سالم به در برد/ زنش میخواست با کشتن او به عشقش برسد!
مدام می گفت مرا طلاق بده، اما من او را دوست داشتم و راضی به جدایی نبودم تا اینکه یک شب همسرم شام مفصلی آماده و حتی کیک هم درست کرد و گفت می خواهد به خاطر رفتار های بدی که در این مدت داشته از من عذرخواهی کند و او را ببخشم. مرد جوان گفت: بعد از خوردن غذا حالم بد شد و همسرم با دیدن حال جسمی من شروع به سر و صدا کرد. تنها چیزی که به خاطر دارم چهره های هراسان همسرم و همسایه ها بود و بعد از آن بی ...
اعترافات عامل شهادت مأمور کلانتری/ صدایی مرموز به من گفت فرار کن!
مرموز به من گفت فرار کن. متوجه شدی که مأموران را زیر گرفتی؟ متوجه شدم، اما فکرش را نمی کردم که اتفاقی برای آن ها رخ داده باشد. بعد از آن وارد یک خیابان شدم که با خودروی 207 تصادف کردم و راننده خودرو و دو مأموری که سوار بر موتورسیکلت دوم بودند مرا دنبال کردند و بعد از لحظاتی هم با شلیک چند تیر هوایی و مسدود کردن راهم دستگیر شدم. چند بار زندان رفته ای؟ 6 سابقه ...
معجزه را با تمام وجودم حس کردم
. هم خواهرم است و هم مادرم. من زمانی که در زندان بودم مادرم دق کرد و مرد. در این مدت خواهرم همه زندگی اش را گذاشت که مرا نجات دهد. وقتی حکمم برای دومین بار اجرا نشد، او آنقدر به مقابل خانه مادر مقتول رفت که درنهایت قبول کرد که در ازای دریافت مبلغی رضایت دهد. مادر مقتول اول 2.5میلیارد تومان خواسته بود. بعد از آن خواهرم با جمعیت امام علی آشنا شد و یکی از خیرین به نام خانم فرخنده جبارزادگان، تلاش های ...
هاله ای از شرمندگی
امیر حسین ذاکری - اخیرا آقای نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه گفتند: شرمنده مردم هستیم. یکی از دوستان گفت: چه حس تلخیه این شرمندگی؟ بنده بخاطر عدم تامین نیازهای زندگی بارها در جلسه استیضاح خانواده همسرم و برادرهای گردن کلفتش فراخوانده شدم و پاسخ هایی دادم که آنها قانع نشدند. آخر سر هم هیچ برای گفتن نداشتم جز عرض شرمندگی. کجایید ای جیب های پر از ارز و دلار و دارندگی، که با شما یابم احساسی همچو ...
از زلزله بم تا فتح خانطومان؛ آرام ننشست/صبرما از حضرت زینب(س) است
که سرم درد می کند و به خانه می روم. ما هم بر گشتیم منزل نیمه شب پدرم وقتی پدرم برای نماز شب بلند می شوند مادر از صدای گریه ایشان بیدار می شوند. مادر علت را می پرسد و پدر جواب می دهد حمید مجروح شده است. اما بعد گوشی همراهش را که خبر شهادت حمید در آن منتشر شده بود را نشان مادر می دهد. صبح همان روز برادر بزرگم دنبال من آمد و مرا به منزل پدری برد. در جواب سوالم گفت حمید مجروح شده است اما ...
بازیکن اسبق استقلال: می خواستند به عنوان سرباز فراری دستگیرم کنند
پر استرسی را پشت سر گذاشتم. در تمرینات استقلال حاضر می شدم اما دنبال این بودند تا مرا به تیم نظامی ببرند. چند باری دژبان به درب خانه مان آمد و در محل تمرینات استقلال حاضر می شدند تا مرا ببرند اما هر بار به نوعی این مشکل حل می شد. با آرارات بازی داشتیم، استقلال یک بر صفر جلو بود که به من گفتند داخل زمین برو. وقتی می خواستم به زمین بروم تیمسار ملاحی که در باشگاه پاس بود جلو آمد ...
راحله نیمه شب وقتی شوهرش خوابید دوست پسرش را به خانه برد !
بازجویی ها راحله لب به اعتراف گشود و گفت: 9 سال قبل با نعیم ازدواج کردم و دو فرزند دارم. اما از وقتی با نعیم ازدواج کردم او مرا بشدت کتک می زد و اذیت می کرد تا اینکه با مرد جوانی به نام معروف آشنا شدم. دو سالی بود که پنهانی با او رابطه داشتم، اما وقتی فهمید نعیم مرا خیلی اذیت می کند تصمیم گرفتیم او را بکشیم. برای همین شب حادثه وقتی شوهرم خوابید من نیمه شب در مرغداری را باز کردم تا معروف وارد خانه ...
محب حسین(ع) بهشتی ست
.... متوجه شدم دشمنان با صفوفی فشرده، مقابل آن خیمه ایستاده اند جلو رفتم و داخل خیمه شدم. دیدم حضرت در آنجا نشسته اند بعد از سلام آن حضرت مرا در نزدیکی خود جای دادند و به حبیب بن مظاهر(رحمه الله علیه) فرمودند: فلانی اشاره کردند به سوی من مهمان ما می باشد، از مهمان می بایستی پذیرائی کرد. آب در نزد ما پیدا نمی شود و لکن آرد و روغن موجود است برخیزید با آنها برای ایشان طعامی درست کنید. حبیب بن مظاهر ...
رفیق حاج همت باید هم شهید می شد/ بغض 37 ساله خواهر کهنه نمی شود
...، هم شهادتش در ایام فاطمیه اتفاق افتاد، هم پانزده سال گمنام پیکرش در بیابان ها بر جای ماند و هم فاطمیه به خانه بازگشت. بدن مطهر محمد یک بار بعد از نماز جمعه باشکوه تشییع شد و یک بار در محل. بعد هم بنا بر سفارش خودش برای آخرین وداع به مجتمع کوی پلیس که آنجا فعالیت های زیادی داشت انتقال داده و تشییع شد و در نهایت در بهشت زهرا آرام گرفت. لطفاً برایمان از خاطره حضور حضرت آقا در منزل پدریتان ...
قاتل: پشیمان نیستم
دو ماه بعد از حادثه وی در یکی از شهر های اطراف تهران شناسایی و بازداشت شد. متهم به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در اظهاراتش به قتل دوستش به خاطر مواد مخدر اعتراف کرد و گفت: من و سامان سال ها با هم دوست بودیم و هر دو به مواد مخدر اعتیاد داشتیم. هربار با هم مواد مصرف می کردیم تا اینکه آخرین بار متوجه شدم او بدون اطلاع من مقداری از مواد مخدر مرا برداشته است. همین باعث ...
کتاب و نمایش عاشورایی کودک عقب تر از هیات
. مغازه پدرم نزدیک همین هیات است و پارسال هم چندباری که به مغازه آمدم با این هیات آشنا شدم و از بعد آن همیشه می آیم اینجا. بعد از کمی گپ وگفت، همان سوالی که از علی کردم را از آرش هم می پرسم، اینکه برای اولین بار کجا نام عاشورا و امام حسین(ع) را درک کرده و چه کسی او را با داستان کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش آشنا کرد؟ و می گوید: پدربزرگم همیشه اول محرم در خانه شان هیات داشت. من خیلی کوچک ...
متهم: همسرم وسواس داشت، او را کشتم
...: پیک موتوری بودم و سال 83 به خواستگاری مهتاب رفتم و با هم ازدواج کردیم. او زن خوبی بود و با هم مشکلی نداشتیم تا اینکه سال 86 مهتاب به بیماری وسواس مبتلا شد. خیلی تلاش کردم همسرم را کمک کنم، اما فایده نداشت. این گذشت تا سال 87، آن سال با آمدن فرزندمان شرایط مهتاب بدتر شد. برای کمک به او سعی می کردم همه کار های خانه را انجام دهم. حتی غذا هم می پختم، ولی مهتاب کار مرا قبول نداشت و مدام در حال شست و ...
شوهر صیغه ای ام که قبلا می گفت اگر از او جدا شوم خودکشی می کند، مرا از خانه بیرون انداخت
نریمان که خودش را مجرد معرفی می کرد با جملات محبت آمیز و چرب زبانی مرا به دام انداخت به گونه ای که شیفته اش شدم و برای رسیدن به او به همه چیز پشت پا زدم. در حالی که اختلافاتم با مادرم نیز به اوج رسیده بود، روزی از خانه فرار کردم و به نریمان پناه بردم. او با اجاره یک منزل، مرا به عقد موقت سه ساله در آورد و این گونه زندگی مشترک من و او آغاز شد. اما مدتی بعد وقتی فهمیدم نریمان متاهل و دارای یک فرزند ...
داستان یک خیانت
... دوران خوب و شیرین کودکی با تمام خاطرات ریز و درشتش گذشت و من که فرزند و دختر بزرگ خانواده بودم سعی می کردم به گونه ای رفتار کنم که خانواده ام جلوی بقیه سربلند باشند و الگوی خوبی برای دو خواهرم باشم که به فاصله دو سه سال از من کوچکتر بودند. هیچ وقت از یاد نمی برم روزی را که در رشته حقوق قبول شدم. چقدر شوق و ذوق داشتم برای رفتن به دانشگاه... در دانشگاه هم هرچند ...
عشق کورکورانه جوان مشهدی زندگی اش را خاکستر کرد
...> پدر او مدیرعامل یک شرکت خصوصی است و مرا شایسته تک دخترش نمی داند! از طرف دیگر هر بار به نعیمه می گویم که اگر جوابش منفی است، من با دختر دیگری ازدواج کنم و به دنبال سرنوشت خودم بروم، خیلی به او بر می خورد و ادعا می کند که من او را دوست ندارم! با همه این حرف ها، به او می گویم اگر تو را دوست نداشتم چهار سال به پایت نمی نشستم و این گونه نمی سوختم! با این حال نه دلیل اصلی مخالفت پدرش را می دانم و نه ...
گنج میلیاردی در باغچه خانه مال باخته
گرفته تا آن را بفروشد، جوان سرایدار دستگیر شد. این فرد با اطلاع از اعتراف همدستش به ناچار لب به اعتراف گشود و به سرقت جعبه طلاجات مال باخته اقرار کرد. متهم در اعترافات خود به مأموران گفت: از روزی که در منزل مال باخته به عنوان سرایدار استخدام شدم، متوجه شدم او طلاجات خود را که مقدار آن زیاد است، در یک جعبه چوبی و بدون هیچ گونه مراقبت خاصی نگهداری می کند. همین موضوع باعث شد وسوسه شوم و نقشه سرقت ...
4 سکانس از نیاز مردم گچساران به کمک های مومنانه/ بغض تارا در بام نفتی ایران
و سام در بافت فرسوده رادک زندگی می کنند آنها هم در کنار مادر روزگار خود را با کار کردن این زن جوان در منازل سپری می کنند. منزل استیجاری آنها بسیار کوچک است و هر دو فرزند محصل هستند مشکل این دو کودک نبود گوشی هوشمند در این دوران کرونا یی است. مادر می گوید: اگر حمایت نیکوکاران نبود در دخل و خرج خانه می ماندم پول کارکرد من صرف اجاره بها و مصارف انرژی می شود. از سر ...
خودکشی دانش آموز ممتاز تهرانی بعد از کنکور ریاضی
تلفنی حرف زد و گفت که چند بار با تلفن خواهرم و خانه تماس گرفته، اما او پاسخگو نیست. به خانه بازگشتم. در راه چند بار با تلفن خواهرم تماس گرفتم که پاسخ نداد. وی گفت: وقتی به خانه رسیدم، روی تختخواب دراز کشیده و هدفون در گوشش بود. گمان کردم در حال گوش دادن به آهنگ خوابش برده است. مشغول کارهایم شدم و به مادرم زنگ زدم و گفتم او خانه است. چند دقیقه بعد دوباره به اتاقش رفتم این بار که به او نزدیک ...
تامین سلامت و رضایت شهروندان در سایه شرافت پزشک میبدی
بانک را به دلیل بی سوادی با چند بار پیمودن مسیر پیدا کرد، به همین علت بعد از بازگشت از این سفر مرا به مدرسه فرستاد تا درس بخوانم و سواد خواندن و نوشتن داشته باشم و بتوانم لااقل آدرس یک بانک را بخوانم. دکتر آقایی یادآور شد : در آن زمان به دلیل اینکه تنها پسر یک خانواده هفت نفری بودم و همچنین در خانواده ای بزرگ شده بودم که پدر و مادرم نیز خود برادری نداشتند، هیچ موقع مجبور به کار کردن نبودم ...
این بختک دست بردار نیست
دیگران دارند و هر روز که می روم، تخت ها اضافه می شوند. یک روز، وقتی برای ویزیت مادر دوست بیست ساله ام رفتم بخش مراقب های ویژه، داشتند زیپ پوشش پلاستیکی را روی بدنش می بستند، از خودم بیزار شدم، شاید بیزار نه، اما بی نهایت ناامید؛ این سوگواره سر تکرار دارد... . انتهای پیام
بازیگری که تلاش کرد مدل نباشد
...، اما بعد از آن شرایط برای ورودم به این حرفه طوری چیده شد که در این مسیر قرار گرفتم. دانایی توضیح می دهد: من در شروع، نقش اول سریال کلاه پهلوی را بازی کردم که همین کار را برایم سخت کرد. بعد از آن وقتی وارد سینما شدم با آقایان مهرجویی، افخمی و الوند کار کردم که کار برایم سخت تر شد و از آنجا که جزو هیچ کدام از باندها و دسته های سینمایی هم نبودم و نیستم فقط آنچه را پیشنهاد می شد و می ...