دوشنبه ۰۷ خردادساعت ۰۷:۴۵May 2024 27
جستجوی پیشرفته
سایت قنوت ۱۳۹۹/۱۲/۲۳ - ۱۱:۱۳

■ خاطره ای از نماز شب خواندنهای شهید برونسی

یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین. فکر می کردم عبدالحسین هم می خوابد. جوراب هایش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم. پای شیر آب ایستاد. آستین ها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)