سایر منابع:
سایر خبرها
مرگ برای این مرد خواب آلود برنامه ریزی کرده بود!
اون روز صبح نیم ساعتی دیرتر از همیشه از خواب بیدار شده بود و این اتفاق به معنی این بود که نیم ساعتی دیرتر می رسید به محل کارش. به گزارش رکنا،در حالی که صبح روز قبل مدیر شرکتی که توش استخدام شده بود، بهش تاکید کرده بود سر وقت بیاد و مشغول کار بشه، به خاطر همین با عجله و بدون اینکه حتی یک چای بخوره یا اینکه به سر و وضع خودش برسه لباس هاش رو پوشید و از خونه زد بیرون. به سرعت خودش رو رسوند ...
دیالوگ های ماندگار سینمای ایران و جهان
مردا میدیم، همه سگدو زدن ها مال ماست، هرچی سکته قلبی ها و بدبختی ها و بیچارگی ها و چک برگشت خوردن ها و زندانی رفتن ها مال ماست. اون وقت جنس لطیف راحت میگه: درطول تاریخ به ما ظلم شده. ما خواهان حقوق برابر هستیم. حقوق برابر میخوای برو فاضلاب پاک کن، برو سوپور شهرداری شو، نصفه شب خیابون ها رو جارو بکش. چه طور موقع کار کردن جنس لطیف هستین، ولی صحبت حقوق که میشه حقوق برابر میخوای؟ دهلیز ...
پیامک های جالب برای تبریک سال جدید
...> چند روز دیگه بهار میاد و همه چیز رو تازه می کنه، سال رو، ماه رو، روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز گی می ارزه، دوستیمون ! ————————— بهار،نیم بهار،ربع بهار، بهار را قسمت کردند؛بازارشان سکه شد! دوست عزیز سبز ترین و همیشگی ترین بهار ها را برایت آرزو مندم ————————— نزدیک عیده، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی!!! ...
گلایه افغان های ایران؛ تبعیض ممتد از مترو تا مسجد
گواهینامه دردسر داره . خدیجه خواهر علیرضا حرف های او را تأیید می کند. او از دردسر های نداشتن عابر بانک می گوید: ما شماره حساب داریم، ولی کارت بانکی نمی دن، می گن شما ایرانی نیستین. من از سه ماهگی تو این محله زندگی می کنم چجوری ایرانی نیستم؟ حالا هم که کرونا اومده پول نقد قبول نمی کنند. تقصیر ما چیه؟ . تبعیض حتی در اتوبوس تو اتوبوس اگه یه افغانستانی رو صندلی نشسته باشه ...
پژو 206 و سفره های خالی
ندیده و ... در نظر اول اون هم مثل همه ماشین بازهایی بود که توی این مدت مراتب عشق و ارادتشون رو نسبت به پژو 206 خاکستری باهام در میون گذاشته بودن ولی این یکی نکته ای رو میون صحبتاش مطرح کرد که هنوز بعد از چند سال توی گوشم زنگ می زنه و از شما چه پنهون فلسفه نوشتن این متنه ... پسر مکانیک در حالیکه به کاپوت باز ماشین اشاره می کرد گفت: من عاشق این خاک خفیفی ام که رو موتورش نشسته ...
تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس/ هفت سال و هفت ماه !
.... کاش هرگز به نخلستان ابوجاسم نمی رفتم. کاش دیروز پایم می شکست و از نخل های بلندشان بالا نمی رفتم. رفتم که به آنها در چیدن رطب کمک کنم و دستمزدم را پس انداز کنم تا برای این یک سال آخر دبیرستان خرج کنم، که نگاهم افتاد به آن نخل که یک سر و گردن از بقیه بلندتر بود. از همان دور دست دیدم چیزی میان شاخه های نخل در آفتاب تند می درخشید. دوباره صدای در چوبی بلند می شود. یک نفر تند تند در را می ...
من از ترس زنم آمده ام جبهه!
...> دوباره صدای خنده بچه ها بلند شد. اما او همچنان با دقت گوش می کرد و قضیه را جدی گرفته بود. دیگری که نوبتش شده بود، صدایش را صاف کرد و دو زانو نشست و با اینکه سن و سالی هم از او می گذشت، گفت: روم نمی شه بگم! اما حقیقتش اینه که منو زنم از خونه بیرون کرد، گفت: اگه نری جبهه یا زود برگردی، خودم چادرمو می بندم دور گردنم و بلند می شم می رم جبهه آبرو برات نمی گذارم. منم از ترسم بلند شدم اومدم ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی؛ تو از کدوم قصه ای؟!
... فریبا نادری باز هم توصیه کرده که در خونه بمونین. از فرمایشات قرنطینه؟ تاثیر خود قرنطینه ست یا چیز دیگه که باهاش حرف می زنی؟! این هم از زاویه دید بهرنگ علوی به بیرون اومدن از خونه! فکر کنم نیما شعبان نژاد شب ها تا صبح خوابش نمی بره، همش با خودش فکر می کنه که خب دیگه عکسم رو کجا فتوشاپ کنم که باحال بشه بذارم اینستا؟! به نظر می رسه داره مقدمه چینی می ...
توییت انصاف | واکنش ها به آغاز گاندو و پایان پایتخت
از پله ها نخوری زمین، از آخرم ببرت انفرادی بهت بگه عشقم استراحت کن اینجا تخت بخواب! هیوا یوسفی: یعنی واقعا فکر می کنید مردم میگن: اون یارو بود که تو سریال پایتخت از طرف زندان بسته حمایتی می برد در خونه زندانی ها، رئیس اون هر کی باشه، تو انتخابات رئیس جمهوری به اون رای می دیم؟ عباس جدیدی هم این قدر [ناشیانه] تبلیغ نمی کرد. مرحوم راسپوتین: وقتی نیروی عملیاتی از جنس کف ...
عشق به انقلاب در همان اوایل نوجوانی در قلب شهید آزما کاشته شد
رفتم برای ثبت نام، ابتدا مسئول ثبت نام گفت: جثه ات کوچک تر از سنت است، فکر نمی کنم سنت این باشه. در جوابش گفتم: اما همگی جثه ی کوچیک داریم و ریز نقشیم، خلاصه ثبت نام کرده بود و بعد از گذراندن امتحانات نوبت اول سال اول دبیرستان در سال 1361 برای اولین بار راهی جبهه شد. آرش چندین بار در جبهه مجروح شد. بیست و یکم 1363 از ناحیه پازخمی و در بیمارستان شهدای هفتم تیر تهران بستری شد. در یازدهم شهریور 1365 ...
تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس/ کوهی به نام کلارا
روی زمین پهن شد. مرد به او پشت کرد و با خود اندیشید: با سرِ نترسی که اون داره، از این راه، به جایی نمی رسم. روی صندلی نشست و دو سه ضربه ای به سر پاکت سیگار زد و سیگاری از بین بقیه بیرون پرید. آن را روشن کرد، همانطور که به سیگارش پک می زد و دودش را بیرون می داد، با خودش گفت کلارا!... کلارا! عجب اسمی! تا حالا نشنیده بودم کسی نام یک کوه رو روی دخترش بذاره! سری تکان داد و از ...
درباره اکبر رادی، چخوفِ معترض
موافق نیستم. بنده می گم: این طرز تفکر دیگه امروز دِمُدس؛ حتی باید عرض کنم مال آدمای مریضه. و جامعه دیگه یالانچی ها و آدمای روانی رو قبول نمی کنه. حق هم همینه. یا باید پیزی رو هم بیارین و فعال و به دردخور باشین، یا عصا دست بگیرین و هرچه زود تر از گود برین بیرون. والسلام! (از نمایشنامه از پشت شیشه ها) آرمین: سؤال که تو سینه باشه، مثل موریانه ایمان رو می خوره. (از نمایشنامه شب روی سنگفرش خیس) میلانی: آموزگار دبستان من نان و هندوانه می خورد. فرهنگ! ای عنکبوت پیر که ما را با نان و هندوانه شب هایت، چارمیخ کرده ای... لعنت به تو! (از نمایشنامه افول) ...
وقتی تکفیری ها مدافع مرزهای اسراییل بودند
وقتی با ابوحامد به داخل یک اتاقک رفتند، دانیال به من گفت: فهمیدی آن مرد که بود؟ حاج قاسم بود. باورش برایم سخت بود. خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم. به دانیال گفتم: بیا ما هم به داخل برویم. داخل اتاقک شدیم و دیدیم انتهای اتاق، یک در دیگر است که در دل کوه ساخته شده و پله هایی به سمت پایین دارد. از پله ها که پایین رفتیم راهرو مانندی بود که دو طرفش اتاق هایی با درهای بسته وجود داشت. ما ...
هفت سین مشهوری که سین هایش شد؛ سیم تله، سیم چین...
زمانی که برای حضور در نماز جماعت به مسجد ابوذر در نزدیکی خانه اش رفته بود که در هنگام بازگشت به خانه و در تاریکی شب متوجه می شود فردی سایه به سایه و در فاصله با او دنبالش می آید؛ "به در خانه که رسیدم متوجه شدم ولی الله برای محافظت از من بدون آنکه متوجه او شوم پشت سرم حرکت کرده است. " همیشه صبح خیلی زود از خواب بیدار می شد و برای خانواده برادرش و دیگر اعضای خانواده نان می خرید و بدون آنکه ...
ماجرای جنجالی تغییر دکوراسیون منزل هدی رستمی
، ولی دیگه آبکش چوبی از اون حرفاس. این آبکش های استیل ایکیا رو باید 6ماه یه بار بندازی دور دوباره بخری، وای به حال اون باکس های چوبی. واقعا دوست دارم 6ماه دیگه اون قفسه ها رو ببینم. و اما اوپن شلف؛ ببینید یک چیزایی توی مجله ها و سایت ها منتشرمیشه که لزوما برای همه جا جواب نمیده. اساسا نقاط بسیار محدودی روی زمین هستند که شما گردوخاک ندارین و پول دارین و اوپن شلف می سازین، مثل میت لند ...
سال نو،لباس نو یا افکار نو؟!
صدای ایران - قبول دارم با این شرایط مالی سفره هفت سین امسال کم رنگ شده ولی مگه عید فقط با یک هفت سین رنگارنگ کامل میشه؟واسه عید شروع میکنیم به جارو زدن خونه ،یک دستمال میگیریم می کشیم رو اسباب های خونه، لباس های کهنه رو می اندازیم دور که بشه نو بخریم . با گوشی هامون پیام های کپی بر میداریم می فرستیم واسه خانواده ها و دوستامون... آیا معنای عید همینه؟ خوب پس هر وقت پول داریم عیده ...
خاطرات من و باجناق و پول دیجیتال: سبد ارزی / قسمت سوم
نشستم و گفتم: خب! الوعد وفا. اومدم که منم راه بندازی. - ای به چشم! کی بهتر از باجناق؟ البته باجناق که فامیل نمی شه ولی من تو رو مثل برادر می دونم داش علی. - مخلصم! ولی به قول معروف از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا. بگو چه کنم من؟ انگار این لامصب بیت کوین مثل موشک داره می ره بالا. - نگران نباش! بالا می ره ، پایین هم میاد. - پایین هم میاد مگه؟! - پس چی ...
جوکهای کرونایی و طنز نوروز سال 1400
به اون دوره که سرفه هامون فقط واسه این بود بگیم کسی تو توالت هست، نیا تو —————- اوضاع آخر سال 1400 بسمتی پیش میرود که شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند شادی روح زنده ها الفاتحه...... —————- یه همت کنید امسال مدل مو و ریش میرزاکوچک خان جنگلی رو مد کنید. جرات نداریم بریم سلمونی —————- ...
لحظه طلایی تحویل سال
. خیلی تند می راند. پیرمرد: گفتم برو ولی نه دیگه انقدر. بهروز: شما گفتی برو. بقیه اش دیگه با من. پیرمرد: قدیم ها می گفتن آدم تو سال تحویل تو هر حالی باشه، کل سال تو همون حاله. آدم بهتره تو سال تحویل جوار صحن و بقعه ای، کنار یه بزرگتری، دو زانوی رحل و قرآنی یه همچین جایی باشه که سالش برکت باشه. یقین به خودت می گی این پیرمرد مرشد مسئله گو شده و خودش مسئله داره. حتما داره می ره ...
تخمدان پلی کیستیک و ناباروری/خونریزی بعد از زایمان طبیعی/استرس و بهم ریختگی قاعدگی
و یک ساله ازدواج کردم استرس و تنش داشتم و سه ماه یکدفعه 6 کیلو اضافه کردم از اون به بعدش پریودیم هم رنگش صورتی شده هم از روز سوم قطع میشه درد شدیدی هم دارم دوران قاعدگیم 7 روزه اس امکان داره که علتش حاملگی یا سقط باشه؟واژنم هم خیلی بو میده این نشونه عفونته؟؟؟؟ تو رو خدا بگید چیکار کنم شهری که سکونت میکینم اشنا و فامیل ندارم نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید ؟ باتوجه به شرح حال شما، ...
پیام تبریک و آرزوهای خانواده شنا در سال جدید
فدراسیون : مرتضی محسنی: از خداوند متعال آرزوی سلامتی و خوشبختی و عاقبت به خیری را برای همه عزیزان خواستارم. مسعود رضوانی: امیدوارم در سال جدید با زدن واکسن و اتمام بحران پاندمی ویروس کوید 19مردم دغدغه های دیگری مثل وضعیت بداقتصادی و فشار مضاعف نداشته باشند.سلامتی، تندرستی و خوشی رو برای هم ارزومندم. مسعود موسوی : سلامتی، شادی و شادی و شادی و شادی . علی ...
عکس پروفایل زیبای تبریک عید نوروز 1400+ پیام تبریک
... امیدوارم این مطلب حداقل یه لبخند کوچولو رو لبتون آورده باشه پیشاپیش عید همتون مبارک دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا ، همه جا آیت اوست ! نوروزتان مبارک کارت پستال عید نوروز, کارت تبریک عید نوروز امیدواریم امسال سالی پربرکت و پر روزی باشه برای همه ایرانیان و برای همه مسلمین جهان لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ...
متن اس ام اس و پیامک تبریک پیشاپیش عید نوروز
2 نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم یکیشون خوشبختی و اون یکی سعادت سال 1400 میان سراغت ! عید نوروز پیشاپیش مبارک تو این روزا دیگه زمستان یا بهار برام فرق نداره وقتی که باید یکی باشه ولی نیست نامزد عزیزم دلتنگتم پیشاپیش عیدت مبارک گذشته را فراموش کن. شروعی تازه در انتظار ...
اگر میخ هم جای مدیران فعلی بگذارند مملکت می چرخد
موبایل که آمد آن موقع من نماینده مجلس بودم و جزو اولین نفراتی بودم که موبایل داشتم ولی آن دوران خیلی تماس ها زیاد بود و اصلا دیگر طوری شده بود که دست درد و گوش درد گرفتم بعد جواب نمی توانستم بدهم، اگر جواب ندهید هم بعدا نمی توانید مدیریت کنید. خیلی اذیت می شدم. یکی از مهم ترین دلایلش هم این است که احساس می کنم اتلاف وقت خیلی زیادی هست. به خصوص اگر در فضای مجازی هم قرار بگیرید واقعاً معتاد می شوید ...
تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس
آخرین روز مقاومت، نیروهای بعثی تا این ور اروند آمده بودند و تنها بابا و هفت نفر دیگر کنار پلِ نو مانده بودند و راه گریزی جز مقاومت نبوده . در آن گیر و دار که توفان آتش بوده و گردباد صداها، خمپاره ی شصتی بی یاالله می نشیند کنارشان و بابا را لگد می کند آن ورتر. و حالا بیست سال است این تصاویر در ذهنش چراغی نیم سوز شده اند که با یکی از علائم اجتنابی، نورش پروار می شود. آن وقت ها من و آصفه ...