تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس/ کوهی به نام کلارا
سایر منابع:
سایر خبرها
ضرورت فعالیتهای ویژه کودکان/دغدغه های فرهنگی را پررنگ کنیم
یه تار مو هم از سر مولا کم شه نمی ذاشتیم دشمن سر برسه نوبت به علی اکبر برسه دست سیاه ابرا به قمر برسه تو گوش رقیه گوشواره بود خنده رو لبای شیرخواره بود علی کوچولو هنوز، توی گهواره بود کاشکی بودیم کنارت یا حسین *** حالا تو این زمونه که ماشین زمان نیست کی گفته که واسه ما فرصت امتحان نیست همه زمینا کرب و بلاست همه روزا روز عاشوراست امام ...
سرنوشت یک دختر که پسر شد! + گفتگو با مهتاب 26 ساله! + عکس
بعد به پیشنهاد همان دوستم، به تهران و به آدرس یک زن که داده بود، رفتم. جای عجیب و وحشتناکی به نظر می رسید. در گروه آن زن، چند دختر و پسر بودند که دزد بودند و به من کیف قاپی یاد دادند. یک بار پشت موتور سوار شده بودم و می خواستم کیف قاپی کنم که صاحبش مقاومت کرد، من از روی موتور افتادم و دست و پایم شکست. بعد از باز کردن گچ دست و پایم در یک سرقت دیگر دستگیر شدم و به جرم کیف قاپی 6 ماه در ...
مرگ برای این مرد خواب آلود برنامه ریزی کرده بود!
از قربانی های تصادف اون روز باشه. نفس عمیقی کشید و چشم هاش رو بست و منتظر شد برسه به شرکت و وقتی رسید در کمال آرامش رفت و نشست پشت میز کارش و چندین بار اتفاقات اون روز رو توی ذهنش مرور کرد، اما بنده خدا نمی دونست تمام اون اتفاق ها پیش اومده تا درست راس ساعت 2 بعدازظهر، زمانی که برای خوردن ناهار از شرکت میره بیرون، یک موتوری بهش بزنه و از زندگی اخراجش کنه. حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید: ...
گلایه افغان های ایران؛ تبعیض ممتد از مترو تا مسجد
. هیچی بهش نگفت اول نون افراد دیگر رو داد بعد من رو. دیگه از اونجا نون نمی خرم. شریفه نیز تجربه ای مشابه با هادی دارد. شریفه در بامیان افغانستان به دنیا آمده و حالا 5 سالی می شود که به خاطر شغل همسرش در شهرری سکونت دارد. تو اتوبوس، مترو و مغازه همیشه اولویت با ایرانی هاست. خب ما هم داریم به همون اندازه پول می دیم چرا باید اینطوری با ما برخورد بشه؟ برخی از مهاجران تبعیض را نه ...
آنچه در 99 گذشت (4)؛ ماجرای تمساح گمشده ای که هرگز پیدا نشد
آکواریومی نگهداری می شود و نمی تواند از آب خارج شود از این رو اگر ردپایی بیرون از آب مشاهده شده باشد، الیگیتور فیش نیست و تمساح است و ماهی سرسوسماری می تواند فقط سرش را از آب بیرون بیاورد و نفس بکشد. الیگیتور فیش، کاملا گوشتخوار است و اگر خیلی بزرگ باشد برای انسان خطرناک است. این اظهارات وحشتی دیگر در جان اهالی آن منطقه انداخت و این موضوع با جدیدت بیشتری دنبال شد. تمساح نه ...
خواندنی ترین خاطرات مردی که از چیزی نمی ترسید
زندگینامه را نوشته، از این رو به عنوان سند دست اول محسوب می شود. روایت او پر از جزئیات و سرشار از تصاویر دقیق ذهنی، با زبانی صمیمی است. کسانی که او را فقط سردار دلاور شناخته اند، شاید باور نکنند که این قلم و روایت از آنِ آن مرد باشد. دوره روایت زندگی، سبک زبانی، لهجه کرمانی، رویداد های فشرده، دغدغه های نهفته، رسم و رسوم های قبیله ای و عشیره ای، اعتقادات و باور های پدر و مادر، ورود به ...
رویداد هایی که سال 99 را تکان داد
، بسیاری را آزرد. آنچه خبرنگار آبادانی منتشرکننده تصاویر درباره این اتفاق می گفت، از هتک دختر به دست مدیری شرکت نفتی حکایت می کرد. دختر برای دادخواهی به منزل این مدیر رفته بود که خانواده مرد به او حمله ور شدند و بعد هم شاهد رفتار خشن و دست درازی مامور حراست به او بودیم. روایتی که مثل اغلب اوقات با گذشت زمان و وارد شدن صدا و سیما به ماجرا ناگهان وارونه شد. اعتراف دختر به مشکلات روحی روانی و ...
گرمخانه خاوران میدانید کجاست؟
یکی از آن ها علی 59 سال دارد و زاده شهرستان جیرفت در استان کرمان است، سال 91 بعد از ورشکستگی ، خانواده رهایش کردند و او از آن سال به تهران آمد تا دور از دوست و آشنا زندگی جدیدی را شروع کند.از همان سال او درگیر اعتیاد شد. یکی دیگر گفته پسرم دعا کن زودتر بمیرم. من از خانواده رکب خوردم دیگه هیچی برام تو این دنیا مهم نیست. کلا 3 سال درگیر اعتیاد بودم و الان ...
مرد استقلالی قید حضور در آبی پوشان را برای همیشه زد!
خودش رفت. تا به حالا چنین چیزی سابقه نداشت و به نظرم این هم تقدیر ما بود. دوباره سرمربی یا مربی استقلال می شوی؟ من همیشه دوست دارم که هوادار استقلال بمانم، بیشتر دوست دارم که اینطور باشم، به اندازه ای شرایط نامناسب بود که دیگر دوست ندارم مربی و سرمربی استقلال باشم. حرف پایانی. برای همه آرزوی خیر و سلامتی دارم و امیدوارم که بهترین ها برای تمام مردم ایران رقم بخورد. ...
معامله اینستاگرامیِ نوزادان؛ دختر گران تر از پسر
...، انجام داده، اما سرانجام به هیچ نتیجه ای نرسیده است. حالا این زن جوان تصمیم گرفته از طریق فضای مجازی با فردی که خود را فروشنده معرفی کرده است، وارد صحبت و معامله شود. در ادامه گفت وگوی من با یکی از فروشندگان فرشته ها را می خوانید. -سلام، می شه شرایط رو برای واگذاری بهم بگید. من و همسرم یک پسر می خوایم. -اما چند لحظه بعد با این پیام روبه رو شدم، سلام هزینش 55 میلیون تومان ...
جسد مرده با دیدن پلیس زنده شد / بازداشت جسد فراری در ایلام!
صورت جسد را به سمت بالا برگرداندنم تا معاینه اش کنم، ناگهان مرد جوان زنده شد و پا به فرار گذاشت، من و همکارانمان خشکمان زد که چه اتفاقی افتاده است. مرده زنده شده به سرعت می دوید و از دیدن ما وحشت کرده بود، البته نمی دانست که ما همه شوکه شده ایم، به هرحال به یکی از سربازان گفتم بدود و جسد فراری را دستگیر کند که پس از تعقیب و گریز چند دقیقه ای وی چاره ای جز تسلیم شدن نداشت و روی زمین نشست و ...
راز مرد غریبه بعد از کشتن نوعروس لو رفت
همین دلیل مدام همسرم را تعقیب و در محل درباره گذشته او پرس و جو می کردم .من و مهشید چند بار سر این موضوع با هم درگیر شده بودیم. راز مرد غریبه بعد از کشتن نوعروس لو رفت وی در تشریح جنایت گفت: آخرین بار در خانه پدری ام بودیم که بار دیگر درباره گذشته مهشید از او سوال کردم اما او که عصبانی شده بود گفت این ماجرا ربطی به من ندارد. در آن لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و با تکه ...
سر و کار داشتن با عطر و ادویه و دارو باعث شده بود پدر مردی آرام، خوشرو و بسیار خونسرد باشد
و هم قد کشیدم هم وضعیت جسمی ام بهتر شد. کمی بعد در پایم کورک درشتی پیدا شد شخصی که طبیب معروفی بود گفته بود این کورک درمان ندارد و پای دختر باید قطع شود. مادرم با ناراحتی موضوع را به پدر گفته بود. پدر اینبار هم دارویی به شکل پماد تهیه کرد و روی کورک گذاشت. در عرض یک هفته پایم کاملا معالجه شد. یکبار هم صورت و دست مادرم به بیماری سودای تر مبتلا شد. پزشکان شیرازی تشخیص جزام داده و گفته بودند این زن ...
شهیدی که حاج قاسم سلیمانی عاشقش بود .
یت این است که شهدا را باید خودشان توصیف کنند. ومن به عنوان دختر یک قهرمان،پهلوان و ابر مرد وظیفه دارم بگویم پدرم ابر مرداست او در عین حالی که عاشق بود رفت. عاشق مادرم ،من ،محمد علی وپدرو مادرش . حال میبینید او ابر مرد است آیا اگر ابر مرد نبود میتوانست دوری از عشق هایش را تحمل کند. یادم هست بامادرم صحبت میکرد و توضیح میداد آدمها سه گروه هستند ...
هزار درنا اثری از اولین نویسنده ژاپنی برنده جایزه نوبل
.... خودت را جمع و جور کن. بریزش بیرون. آخرین اشعه ی آفتاب در حال غروب روی سنگ های باغ زیر اتاق پذیرایی می تابید. درها باز بودند، و دختر نزدیک ایوان نشسته بود. گویی روشنی وجود او گوشه های تاریک اتاق بزرگ را نورانی کرده بود. در شاه نشین زنبق های ژاپنی گذاشته بودند. روی شال کمر دختر هم نقش زنبق های سیبریایی بود. منظورتان این است که مادرم با مردنش کار اشتباهی مرتکب شد؟ راستش، من ...
مجید پازوکی فرمانده شهید تفحص
پیدا نکرده بودیم. مجید جلو معبر می زد و من پشت سرش می رفتم. پشت سر هم می گفت” یعنی می شود خدا امروز نصرت بدهد و فرجی بشود؟” رسیدیم به چند تا تانک سوخته عراقی. کلی تجهیزات ریخته بود روی زمین. گفتم ” دیگر نمی شود جلو رفت. زمین سفت است. باید بیل مکانیکی بیاوریم.” ول کن نبود. گفت ” با دست می کنیم . به دلم افتاده خدا امروز نصرت می دهد.” مجید با شرنیزه می کوبید، من با بیل. یکهو یک چوب دسته پرچ پیدا شد ...
داستان کوتاه از دختر ایرانی در لندن
؛ راضی بود؛ بلند شد و از فلاسک برای خودش چای مات شده ریخت و قند را گذاشت گوشه ی لبش به سنگ گرانیت دست کشید و جای اسم و تاریخ و شعرش را فرض کرد. چای را یک ضرب هورت کشید و سیگارش را آتش زد و به کاغذ روی میز نگاه کرد. چه اهمیتی داشت که بعد از مرگش روی سنگ قبرش چه چیزی نوشته بشود. اصلاً چند نفر می آمدند و روی سنگ قبر را با دقت می خوانند؛ اصلاً چندبار همین زن و بچه اش حاضر بودند این همه راه از منیریه تا بهشت زهرا بیایند. کاغذ را با یک دست مچاله کرد و سیگار را عمیق تر پک زد؛ چه خوب بود که دیگر از سرطان ریه نمی ترسید. انتهای پیام/ ...
فرار عروس از سیاهی های زندگی مرتضی
خواهر و دوستانت برای تو انتخاب کنند. من... دیگر حتی ماهی یک بار هم به خانه مادرش نمی رفت. دیگر دوست نداشت با کسی رفت و آمد کند، چون همیشه بعد از آن یک دعوا و مشاجره و اوقات تلخی بین شان می شد.مدت ها بود که در غار تنهایی و محدودیت زندگی می کرد. مدت ها بود که دیگر آن دختر همیشگی پرنشاط و پرانرژی نبود. چیزی دیگر او را خوشحال نمی کرد و قلبش دیگر آن قرار و آرام را نداشت. به یاد حرف ...
تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس/ ردیف سوم کنار پنجره
.... دراز کشید. کلاهم را روی چوبی گذاشتم و تیری پرت نشد. انگار در تیر رسشان نبودیم. چند بار همین کار را تکرار کردم و قدم به قدم از آن جا دور شدیم. داشتیم به نخلستان نزدیک می شدیم که صدای سرفه و کلام عربی به گوشمان رسید. از پشت سر حمله شد و دستگیرمان کردند. همان روز اول، بعد حوض خون و تونل مرگ، حساب کار دست ما و عراقی ها آمد. فرّخ خودش را خیس کرده بود. چند روز بعد ریختند آسایشگاه و من را ...
نقشه مرد شکاک برای رو کردن دست زنش !
برای امتحان زنش دست به نقشه عجیبی زد. به گزارش گروه حوادث رکنا، نگاهش کرد، در حال مرتب کردن وسایلش بود. لباس هایی را که برایش اتو کرده بود به دستش داد. مقداری تنقلات که خریده بود داخل چمدان او گذاشت و گفت اینها همراهت باشد بد نیست. مرد لبخندی زد. بلند شد و به عقربه های ساعت نگاه کرد. در این یک هفته ای که من نیستم تنها نمان. چند روزی برو خانه مادرت. زن لبخند تلخی ...
جالب ترین تبریک عید خانم مجری در برنامه زنده تلویزیون+ فیلم
حال این دختر کاملا دگرگون شد. در گزارش قبل اصلا حرف نمی زد، اما این بار هم حرف زد هم شعر خواند و دست تکان داد. شاید گویندگی هیچ سودی برای کسی نداشته باشد اما آنقدر مردم در حق من و این بچه دعا کردند که این موضوع بزرگترین منفعت من از گویندگی خبر شد. هنوز پیگیر این دختربچه هستم و دلم می خواهد یک روز ببینمش اما فعلا تهران نیامده است. پدر او در سال 1372 در هنگام یک نزاع و یا دزدی توسط یک کیف قاپ به قتل رسید، قاتل هیچ گاه شناسایی نشد و پرونده قتل پدر المیرا شریفی مقدم بسته شد. حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید: ...
راز تبهکاری پسر شیک پوش / او مزاحم دختر جوان بود
این پسر خودروی باکلاسی را دزدید و سوار آن به دست زد. ساعت 5 بعدازظهر بود و مرد بازاریاب برای گرفتن حساب هایش پیش مشتریانش رفت و با گرفتن طلب هایش در خیابان منتظر تاکسی بود تا به خانه برگردد. به گزارش اختصاصی گروه حوادث رکنا، هوا سرد شده بود و مرد بازاریاب در کنار خیابان ایستاد تا اینکه جوانی سوار خودروی گرانقیمت جلوی پایش ترمز کرد و با صدا زدن بازاریاب 45 ساله خواست سوار خودرویش شود ...
روش های جالب برای پیدا کردن شوهر
. نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه . 4. روش تیپ :انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده میکنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی میکنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه . نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله ...
تجاوز به دختر 18 ساله توسط دوست پسر مادرش در تهران!
رفتارهای مرموزی دارد بخاطر همین رابطه ام را با او قطع کردم و از الهه خواستم جواب تماس های منصور را ندهد اما این دختر گوش نداد و سر قراری که با او گذاشته بود رفت و ما را بیچاره کرد. الهه نیز گفت: خسرو با من تماس گرفت و گفت می خواهد مرا ببیند، من به سر قرار رفتم و پس از اینکه سوار ماشینش شدم، با تهدید اسلحه و زور من را به خانه خود برد؛ زمانیکه به خانه اش رسیدیم به او گفتم که می خواهم از آنجا ...
پلیس مشهد لحظه بی آبرو شدن دختر جوان در پارک خلوت سر رسید
کارش برود. مدتی بعد مادرم خانه ای را اجاره کرد و ما به آن خانه اسباب کشی کردیم. من هم که دیگر آرام آرام معنای طلاق را فهمیده بودم ،سعی می کردم بیشتر به مادرم کمک کنم و کارهای خانه را انجام بدهم تا او خسته نشود. هنگامی که وارد مقطع راهنمایی شدم، کمبود مهر پدری را با همه وجودم حس می کردم و دوست داشتم پدرم نزد ما زندگی می کرد و دست نوازش بر سرم می کشید ولی او به دنبال سرنوشت خودش رفته بود و مادرم ...
زمان پخش سریال نوروز رنگی/ ساعت پخش و تکرار از شبکه پنج
دور و برش اتفاقات بامزه می افتد. علی مسعودی متخلص به علی مشهدی آدم خوشحالی است؛ هر چند که زندگی سختی داشته. با همه این خوشحالی و انرژی فراوانی که دارد وقتی سرش را روی زمین می گذارد به ثانیه نکشیده خوابش می برد؛ مثل وقتی که برای عکس گرفتن به آتلیه آمده بود، میان آن همه سر و صدا چرت کوتاهی زد. علی مسعودی از رفقای نزدیک عطاران هم هست و در کارهای او حضور جدی داشته؛ از نویسندگی تا ...
هفت سین مشهوری که سین هایش شد؛ سیم تله، سیم چین...
کشیده روزگار بود. ولی الله در هر بار مرخصی اش مادرش را راضی به ادامه خدمت می کرد و می رفت. ابتدا به جبهه کردستان و پس از 3 ماه به جبهه جنوب اعزام شد و خدمتش را در گردان حضرت علی اصغر (ع) لشکر10 حضرت سیدالشهدا آغاز کرد؛ یکی از گردان های بنام و خط شکن که آوازه نبردشان در والفجر8 زبان زد عام و خاص شد. ولی الله به گردانی می پیوندد که برای سر و سامان دادن به نیروهای بسیجی استان تهران ...
نقد فیلم من خیلی اهمیت میدم
دو فیلم حکم نسخه ی مقوایی و ساده نگرانه ای مضمونی که نسخه ی بالغ تر و پیچیده تری از آن در کارنامه ی بازیگرانشان یافت می شود را دارند ( تو هرگز واقعا اینجا نبودی برای واکین فینیکس و دختر گم شده برای رُزاموند پایک). همان طور که جوکر می خواست جنایت های آرتور فلک را با برانگیختنِ ترحم بیننده (نه همدلی) به وسیله ی ریختنِ مسلسل وار بلاهای مختلف روی سرش و احاطه کردن او با آدم های فاسد و خودخواه توجیه ...