بلایی که خواستگار کینه جو سر دختر تهرانی آورد
سایر خبرها
ماجرای 17 بار خودکشی یک قاتل!
تهوع داشتم! با تماس مرد قصاب امدادگران اورژانس مرا به بیمارستان امام رضا (ع) رساندند ولی من که مدتی را به کما رفته بودم دوباره از مرگ نجات یافتم! آن روز هم در خانه درگیری داشتیم که دست به خودکشی زدم! آن روز نجات یافتم ولی اکنون با این عذاب برادرکشی نمی توانم کنار بیایم! فقط به خاطر مواد مخدر زندگی خودم و خانواده ام نابود شد! /خراسان ...
فرزند بدبخت از جان عزیزتر
روزنامه ها بدهم تا همه دنیا بفهمند که ما هم اهل بخیه هستیم. علوی همچنین نوشته: رشته دیگری که ما را، همه ما را، مینوی و فرزاد و نوشین را به هم متصل می کرد علاقه و فهم و ذوق هدایت به موسیقی کلاسیک اروپایی بود... من در آن زمان گرامافون نداشتم و هر وقت دلم تنگ می شد و می خواستم موسیقی کلاسیک بشنوم به او تلفن می زدم و می رفتم. یک بار هم نشد که خانه باشد و تقاضای مرا رد کند. گاهی روزهای ...
حاج قاسم سنگ صبور خانواده شهدای مدافع حرم
بزن تا حسابش را برسم! معصومه خندید و گفت: حاجی! مامان خیلی بی تاب بابامه و خیلی گریه می کنه. پریدم وسط حرفش و گفتم: حاج قاسم! ای کاش می گذاشتید پیکر علی تهران می ماند. گفت: چرا؟ می خواستی هر شب بروی بالای مزارش غرغر کنی؟ بعد با خنده صدا کرد: حسین حسین، شماره خودت را هم به خانم سعد بده و هر وقت زنگ زد جواب بده که غرغرهایش را بکند و دست از سر شهید بردارد. آن روز واقعاً یکی از بهترین روزهای ...
گپ وگفتی خواندنی با ایرج پزشکزاد؛ دایی جان ناپلئونِ ما
. بعضی ها معتقدند بعد از عبید زاکانی کسی که طنز را جدی کار کرد و کارهایش فقط فکاهه روزنامه ای نبود، ایرج پزشکزاد بود. پزشکزاد: مرسی، این نظر شماست. عبید زاکانی یک نابغه بزرگ دنیا بوده. من در حد او نیستم. آقای پزشکزاد، ما دایی جان ناپلئون ، آسمون ریسمون و کار هایی از این دست را می خوانیم. بعدش کتابی درباره سعدی یا حافظ از شما می بینیم. مطالعات شما بسیار متفاوت و متعدد ...
حمله خلبان قلابی به دختران تهرانی ! / پشت پرده هدایای گران چه بود؟!
گرفت و پرده از داستانسرایی های بهروز برداشت و ادعا کرد که بهروز در کار خرید و فروش است و روزهایی که ناپدید می شود برای تهیه مواد مخدر از تهران خارج می شود . وی افزود: دوست بهروز عنوان کرد چون مرا مثل خواهرش می داند نمی خواسته با پنهان کاری زندگی ام خراب شود. همین کافی بود تا تصمیم نهایی ام را برای جواب منفی به خواستگاری بهروز بدهم. دختر جوان ادامه داد: وقتی جواب منفی دادم ...
انتقام جویی وحشتناک خلبان قلابی بعد از شنیدن جواب رد از دختر جوان
حادثه 24 - دختر جوان سال ها بود که تصور می کرد خواستگارش خلبان است اما وقتی متوجه شد که او یک دروغگوی حرفه ای بوده و قاچاقچی بین المللی مواد مخدر است، جواب منفی داد و همین مسئله برایش گران تمام شد. خواستگار تبهکار برای انتقام جویی، نقشه آدم ربایی و شکنجه هولناک کشید و فراری شد. اواخر هفته گذشته دختری جوان قدم در دادسرای جنایی تهران گذاشت تا از خواستگارش به اتهام شکنجه خونین و آدم ربایی ...
فیلم های بدون لباس دختر زنجانی در شهر پخش شد
خبر گفت: در پی شکایت یکی از شهروندان مبنی بر فخاشی و تهدید به انتشار تصاویر و فیلم های خصوصی از سوی شخص یا اشخاص ناشناس،مراتب به صورت ویژه در دستور کار کارشناسان پلیس فتا قرار گرفت. هتک حیثیت در زنجان / آبروی دختر رفت وی ادامه داد : با اقدامات فنی، شیوه و شگرد های خاص پلیسی متهم به هویت معلوم در استان زنجان مورد شناسایی قرار گرفت و با هماهنگی قضایی دستگیر و به همراه ابزارهای جرم ...
اخبار حوادث روز، 1400/01/18
دریا زدم و به اشکان گفتم که دیگر تصمیم به ازدواج با او ندارم. علت را که پرسید واقعیت را گفتم، نمی دانستم چه کسی به من زنگ زده، ولی هر کسی بود زندگی مرا نجات داد. ولی اشکان دست بردار نبود، ادعای عاشقی داشت و مدام برای من ایجاد مزاحمت می کرد. تا اینکه دیروز به مقابل خانه مان آمد و به من حمله کرد. او به قدری مرا کتک زد که مرگ را به چشمم دیدم، بعد هم فرار کرد. بدنبال اظهارات دختر جوان، بازپرس حبیب الله صادقی از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت پسر مواد فروش را صادر کرد. ...
ماجرای عشقی که پس از 32 سال به هم رسیدند
...> در آن سال ها در حد روابط فامیلی، دختر عمه ام را در مهمانی ها و... می دیدم. روز ها به سرعت گذشت و من تقریبا 17 یا 18 ساله بودم که با خانواده تصمیم گرفتیم به صورت رسمی برای مراسم خواستگاری به خانه عمه ام برویم و ازدواج کنیم. همان روز ها بود که متاسفانه شوهر عمه ام فوت کرد. تا قبل از فوتش، چندباری به من گفت که هرچه زودتر به خواستگاری بیا و در دست دختر مورد علاقه ات حلقه کن تا راهی را که انتخاب کردی ...
آخرین ماموریت
دو دختر گل هم حاصل این ازدواج بود. بله؛ فاطیما و کانیا. فاطیما متولد 86 و کانیا متولد 89 است و زندگی ما با وجود آنها شیرین شد. در این مدت همسرم تحصیلات خود را ادامه داد و پارسال فوق لیسانس قضاوت قبول شد. اخلاق شهید در منزل و محل کار چگونه بود؟ همسرم در منزل بسیار آرام و مهربان بود و بسیار به دختران مان علاقه داشت. بچه ها هم پدرشان را عاشقانه دوست داشتند، دختر کوچک ...
سایه سنگین معلولیت بر ازدواج
اولم سالم بود ولی افسردگی شدید داشت از طرفی هم دلش نمی خواست بچه دار شویم. اوایل ازدواج هیچ مشکلی نداشتیم. زمانی که ازدواج کردم دیپلمه بودم و کاری نداشتم و پدرم حامی مالی ما بود. بعد ازدواج با تشویق های همسرم در رشته حسابداری ادامه تحصیل دادم و توانستم در یکی از دستگاه های دولتی استخدام شوم. پس از آنکه کاملاً مستقل شده بودیم پیشنهاد دادم که بچه دار شویم اما ایشان صراحتاً مخالفت کرد که بچه نمی خواهد ...
از ماجرای نامه شهید صیاد شیرازی به رئیس بنیاد شهید تا بوسیدن پیشانی سرباز
به گزارش حیات ، علی صیاد شیرازی به سال 1323 در روستای کبود گنبد از توابع درگز متولد شد. پس از دریافت دیپلم ریاضی در تهران به سال 1342 در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و سه سال بعد در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و سه سال بعد در رسته توپخانه فارغ التحصیل گردید. از سال 1348 در لشکر زرهی تبریز خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. در سال 1350 با دختر عمویش ازدواج کرد و در سال 1351 برای دوره ...
شوخی های دهه شصتی یک فرمانده/ خمس بچه هایت را بده مادر+صوت
.... عروس خانم در آن زمان تنها 16 سال داشت و بعد از شهادت همسرش، درسش را ادامه داد و اکنون به عنوان پزشک عمومی به جامعه خدمت می کند. فاطمه دختر آقا ولی الله نیز اکنون دکترای معماری دارد. نامه آقا ولی الله برای همسرش دو سه روز بعد از عقد راهی جبهه شد. دوستانش شاکی شده بودند که با منزل تماس بگیر حداقل بدانند زنده ای! آقا ولی در جواب می گفت: وقتی تماس می گیرم، همسرم خیلی بی تابی ...
حجاب داشتن لطف نیست بلکه وظیفه توحیدی ماست
شدن برخی روابط و دوستانم را از دست دادم. طرز فکر آن ها درباره هدی محمدی چادری خیلی عجیب بود و البته هست. می گفتند نکند عاشق شده ای، یا صداوسیما کار می کنی. باید می گفتم من قبل از اینکه چادری شوم صداوسیما رفتم. باید جواب پس می دادم که نخیر چادری شدن من مثل فلان خانم مجری نیست یا من درست است چادری هستم اما اصلا مثل فلان شخص فکر نمی کنم. دومین مشکل هم این بود که الگوی درست از چادر متاسفانه بسیار کم ...
احمدآقا ؛ ایستاده در میدان/ فرمانده ای با جمله معروف شهید میشیم، راحت میشیم
و دوباره به گنبد برگشتم، چون به شهید قول داده بودم که اسلحه او را زمین نگذارم. او با بیان اینکه شهید احمد شنبه 20 بهمن سال 1358 به شهادت رسید، گفت: آن زمان به من اطلاع ندادند و با جست وجوی فراوان فهمیدم که شهید شده و خیلی ناراحت شدم؛ چون من از احمد خواسته بودم بدون او نروم و قسمت این بود. همسر شهید احمد قنبریان ادامه داد: از روز اول آشنایی با احمد، می گفت که من شهید می شوم و من هم این ...
چرا اجازه دادم تنها پسرم به سوریه برود؟/ گفتگو با مادر جوان ترن شهید مدافع حرم
حیات- مادر شهید سید مصطفی موسوی می گوید: متاسفانه برخی ها گفتند: چرا اجازه دادی، پسرت به سوریه برود؟ یا این که برخی گفتند: فلانی برای پول رفته که من به شدت ناراحت شدم و در جواب آن ها گفتم: پسرم با آگاهی کامل در این راه قدم گذاشته و او را در راه خدا داده ام. به گزارش حیات ، دردانه پسری که تنها چند روز مانده بود تا 20 ساله شود، اما دیگر برای رفتن سر از پا نمی شناخت. آنقدر بی تاب رفتن که ...