سایر منابع:
سایر خبرها
آرزویی که بعد از شهادت برآورده شد/ واکنش مادر اولین شهید مدافع حرم ارتش به شهادت پسرش
... دوباره گفت: خودم خواب دیدم و می دونم سند شهادتم امضاء شده. خب توی جلسه موقعیت نشد که خوابشو برام تعریف کنه و گفت بعداً برات مفصل میگم. با اتمام جلسه بعد از خداحافظی مفصل دیگه من محسن رو ندیدم. فقط قبل از رفتنش تلفنی زنگ زد و حلالیت طلبید و ناراحت از این بود که من باهاش اعزام نشدم، ولی گفت اونجا منتظرت می مونم. محسن اوایل روز های فروردین 95 در حالی که تازه 26 سالش شده بود به ...
بیوگرافی امیر کاظمی
تصاویرامیر کاظمی امیر کاظمی برای نخستین بار در فیلم کوتاه دوئت به کارگردانی مروتی در سال 85 جلوی دوربین رفت بابت اولین فیلم جدی که کار کردی چقدر دستمزد گرفتی؟ دو سال بعد گلاره عباسی که هنوز بازیگر نبود از طرف خانم برومند زنگ زد به من و گفت خانم برومند می خواهد یک کاری بسازد به اسم همه بچه های من و گفته شما هم بیا برای بازی. من فکر می کردم دوباره یکی از همان سکانس های پنج ...
میزگرد سریال "نوروز رنگی"| از روز اول شرطم عدم استفاده از چهره ها بود/ دهه 60 زندگی لذت بخش تر بود/ ...
بار به خواهرانم زنگ نزنم، آرامش ندارم. خودم خیلی خانواده دوستم و به شدت به خانواده ام وابسته ام. محال است هر روز به خواهرهایم زنگ نزنم. زمانی که مادرم در قید حیات بود هر روز زنگ می زدم و حالش را می پرسیدم و این اتفاق شب ها قبل از خواب هم می افتاد. ما یک خانواده پرجمعیت متوسط رو به پایین جامعه بودیم. پدرم سالی یک دست لباس می خرید و از سال دوم راهنمایی، تابستان ها کار می کردم. برای ما عار نبود و دوم ...
جزئیات دیدار سیدحسن خمینی با رهبر انقلاب / یاسر خمینی: رهبری گفتند اگر هر یک از فرزندانم از من مشورت می ...
... در هفته ها و بلکه ماه های اخیر، اقبال زیادی به اخوی گرامی جناب حاج حسن آقا شد و بزرگان زیادی از عاشقان امام، ایثارگران، مذهبیّون، خانواده های شهداء، سیاسیون و دانشگاهیان کشور ایشان را تنها کسی دانستند که می تواند کشور را با شعار همه با هم امام خمینی متحد کند. آیا ایشان تصمیم قطعی در این زمینه گرفته اند؟ امروز مطابق با رویه ای که اخوی دارند، به دیدار رهبر معظم انقلاب ...
مردم در 15 خرداد تکلیف مرا سنگین کردند!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: روز هایی که بر ما می گذرد، تداعی گر آزادی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در پی تحمل حدوداً یک سال حبس و حصر در تهران است. این رویداد، چهره شهر قم را به کلی تغییر داد، چه اینکه علاقه مندان به امام خمینی از سراسر کشور و برای دیدار با ایشان، راهی این شهر شدند و پیمان خویش را با مراد خویش تجدید کردند. آنچه در پی می آید، خوانشی تحلیلی از خاطرات برخی یاران امام، از آن روز های پرخاطره است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید. این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق دهد! امام خمینی پس ا ...
کلویی ژائو، کارگردان سرزمین آواره ها | دلم برای جشنواره ها و شنیدن نظر مردم تنگ شده است
فیلمسازان حرف می زنید که قبلا ضربه خورده اند. من وقتی وارد مدرسه فیلمسازی شدم که بحران اقتصادی رخ داد. وقتی در 2010 کارم تمام شد، کسی نمی توانست و نمی خواست برای ساختن یک خون به پا می شود دیگر دوباره به شما پول بدهد. خون به پا می شود و جایی برای پیرمردها را نیست را یادتان هست؟ سال 2007! اگر سوار را نساخته بودم و فیلمی می ساختم که در آن خودم نبودم، نمی توانستم این یکی را بسازم. فران سوار را ...
گفتگوی خواندنی با مادر قهرمان یک شهید/ نتوانستیم حریف اشتیاق فرزندم برای حضور در جبهه شویم
...... گفت حالا یه جایی میریم دیگه:) گفتم نه باید الان بهم بگی کجا داری میری گفت هیچی ننه چند تا از بچه های امیر آباد دارن میرن جایی منم میخوام باهاشون برم منم دیگه هیچی نگفتم چند ساعت بعد دم دمای غروب دیدم یکی از همسایه ها اومد زنگ مارو زد در رو باز کردم گفت اعظم خانم بیا بریم کرج بدرقه بسیجیا گفتم کجا؟ گفت بسیجیانی که میرن جبهه دیگه...پسر توهم اتفاقا ...
ولایت پذیری ویژگی خاص شهید حاج میرزا سلگی است
دیدم که وقتی اذان می دادند، ایشان وضو می گرفتند یا به مسجد می رفتند و اگر منزل بودند، آن 2 پای مصنوعی را در می آوردند و رو به قبله می نشستند و شروع می کردند نماز خواندن که نمازهای طولانی و با ذکر که این هیبت نماز ایشان خیلی گیرا بود. وی افزود: بعد هم که از خانواده می شنیدم که حاج آقا نماز شب و تحجد شبانه اشان را از زمان جنگ داشتند و خودشان این را احساس می کردند کلیدش وصل به رفقا و دوستان ...
روایتی شیرین از برخورد امام با تملق گویی های رئیس ساواک
: ایشان از خودمان است. و بالاخره بنده هم نشستم. چند دقیقه بعد، امام از اتاق دیگر تشریف آوردند و نشستند. مولوی خطاب به امام گفت: دیدید عرض کردم این حبس و زندان تمام می شود و شما هم به قم تشریف می برید؟ امام در جواب گفتند: من هیچ اصراری نداشتم که به قم بیایم، زیرا در اینجا وظایفم بیشتر است و در آنجا کمتر بود. بعد آن مرد شروع به اظهار علاقه و محبت های عجیب و غریب کرد و گفت: ما خیلی ...
عارف: مجبور بودیم از دولت حمایت کنیم
بسیار کمی با ایشان داشتیم. در سال بعد این موضوع به صورت گله مطرح شد و آقای روحانی، آقای واعظی را مسئول پیگیری این موضوع کرد ولی باز هیچ اتفاقی نیفتاد. در بحث گرانی بنزین که در آستانه انتخاب مجدد آقای روحانی بود، من خودم شخصاً با ایشان درباره ضرورت اصلاح قیمت بنزین صحبت کردم و گفتم فراکسیون امید این آمادگی را دارد که طراح اصلاح قیمت باشد و دولت مخالفت نکند اما اتفاقی نیفتاد. حتی ...
سرنخ پرونده پیچیده جنایی، در دست شاهدان
ر پرونده به شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم یک بار دیگر پای میز محاکمه رفت. متهم این بار گفت: سال ها بود با رانندگی زندگی خودم و خانواده ام را اداره می کردم. من شخصیت آرامی دارم و همیشه سعی می کنم با کسی درگیر نشوم. هوشنگ را هم که راننده تاکسی بود، از سال ها قبل می شناختم. آن روز هوا گرم بود و ماشینم را در سایه پارک کرده و منتظر مسافر بودم. چند مسافر آمدند و من سوارشان کردم؛ اما ه ...
انتقاد شدید مورینیو از سولسشایر: سون خیلی خوش شانس است که پدری مثل اوله ندارد!
اگر پدر سون بوده و می دید در چنین صحنه ای او روی زمین افتاده دیگر شب در خانه به او غذا نمی داده است. این اظهارات سولسشایر با واکنش تندتر آقای خاص مواجه شد و مورینیو پس از پایان بازی اظهار داشت: اول از همه باید یک مسئله را مطرح کنم که از حرف های سولشر درباره سون شگفت زده شدم. از من در این رابطه نپرسیدید، اما با خود اوله صحبت کردم. اگر من می گفتم فلان بازیکن از تیم دیگر فرزندم بود و برایش ...
ساعتی که ناصرالدین شاه دستور داد صدای آن خفه شود | عقاید تهرانی درباره ساعت معروف شهر
زنگ این ساعت را اگر زن حامله بشنود ممکن است بچه اش را سقط کند. جعفر شهری در کتاب تهران قدیم خود نوشته است: کلاه فرنگی (سقف اتاقکی که ساعت در آن جاساز شده است) ساعت شمس العماره که همیشه بیرقی(پرچمی) بر فراز آن می جنبید، دارای عجایبی بود که تهرانی ها، از آن حرف می زدند. یکی اینکه در زوال حکومت محمدعلی شاه، روزی کلاغ ها بر بیرق حمله ور می شوند و با منقارشان آن را ریزریز می کنند ...
زنگ خطر شیوع ویروس هایی خطرناک تر از کرونا
کالا درج شده، نمی توان عوض کرد و درنهایت آخرین فردی که جنس را می فروشد، سود ناچیزی می برد . نمایندگان شرکت ها می گویند؛ برای تهیه مواد اولیه با توجه به نوسانات ارز، هرروز با مشکل روبرو هستیم و مجبوریم کالاهای داخل انبار را هم به روز بفروشیم . بالاخره به مانتو فروشی مورد نظر رسیدم و گفتم : آقا اون مانتویی که چند روز پیش پوشیدم، کرپ یشمی ساده، اومدم بخرم ... مانتو فروش ...
چرا سوریه پیکر این مدافع حرم را تحویل نمی داد؟!
؟ همسر شهید: نه؛ ما کلا افغانستان بودیم. آقا شیرعلی تنها اینجا بودند. **: از چه سالی به ایران آمدند؟ همسر شهید: حدودا اوایل سال 1392 آمد ایران. به نیت کار آمد اما بعد که ماجرای سوریه پیش آمد، رفت سوریه. البته من خبر نداشتم. **: بین سال 92 تا وقتی که به سوریه رفتند، دوباره آمدند به شما در افغانستان سر بزنند؟ همسر شهید: آخرهای سال 89 هم یک و نیم ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد/از شکست تکاوران تا اعزام به سوریه+ عکس
دوستانش است؛ اما من نتوانستم وصیتی را پیدا کنم. آخرین دیدار شما چه زمانی بود؟ از آخرین حرف هایش بگویید. شبی که قرار بود برود، طاها در بیمارستان بود و تب شدید داشت. من به او گفتم: زنگ بزن و بگو برای این دوره نمی توانم بیایم، اعزام من را موکول کنید به دور بعد. اما او گفت: نه باید بروم. ما هم طاها را با رضایت خودمان از بیمارستان آوردیم منزل. مجید هم تا رسید رفت غسل کرد. گفتم: چه ...
مصاحبه خواندنی تیاگو سیلوا: از علاقه به کایت تا شکست سِل
بگیرم اما حقیقت یک چیز است. در اوایل شروع همه گیری کرونا به برزیل برگشتم، یک روز مدیر ورزشی باشگاه، لئوناردو به من زنگ زد و بعد از تحسین دستاوردهایم و تشکر گفت باشگاه تصمیم گرفته من را نگه ندارد اما از من خواستند قراردادم را سه ماه تمدید کنم تا در مراحل پایانی لیگ قهرمانان همراهی شان کنم. قبول کردم و به لئوناردو گفتم: باید خودم را آماده کنم، شما حداقل می توانستید به من پیشنهاد بدهید یا خواسته ام را ...
گفت وگو با جانباز انقلاب، خانم اشرف سادات احمدی بانوی انقلابی جانباز؛ جسور، بی باک و ثابت قدم
دوران چه خاطراتی در ذهن تان هست؟ - سال 1357 هجده ساله بودم که به طور اتفاقی یک روز در خانه ی خواهرم میهمان بودم. زمانی که همسر ایشان مرا به منزل مان برمی گرداند، مصادف با نماز عید فطر قیطریه بود. دیدم که مسیر خیلی شلوغ است. به ایشان گفتم: مرا همین جا پیاده کن تا ببینم چه خبر است. ایشان گفت: نه من مسئولیت دارم شما را به منزل تان برسانم. به هر سختی بود، پیاده شدم. البته نماز تمام شده بود و مردم در ...
هفت خان شستن و نذر نفس منتشر شد/ جهادگرانی که رهبر معظم انقلاب از آنان تقدیر کرد
ها را جدی نگرفتم. گفتم این روز عیدی، بچه ها شیطنتشان گل کرده. باور هم نکردم تا وقتی که صحبت های آقا را با گوش خودم شنیدم. وقت نماز ظهر بود. سجده شکر رفتم و اشک شوق ریختم. کتاب نذر نفس نیز که تحقیق آن برعهده محمدحسین عظیمی، زهراسادات هاشمی، سیدمحمدهاشمی بوده و تدوین آن توسط اسما میرشکاری فرد صورت گرفته، در 200 صفحه، شمارگان یک هزار و 500 نسخه و با قیمت 30 هزار تومان به همت انتشارات راه ...
من محمد دلاوری روزی 200، 300 فحش در فضای مجازی می خورم، به خودم هم می گویم نوش جانت
...> شاید اوایل اینگونه فکر می کردم. گاهی با خودم می گفتم این بار را زمین بگذارم، به گوشه ای بروم و به ادبیات، موسیقی و فلسفه که به شدت به آن علاقه مندم بپردازم. حتی طرح برنامه ای فلسفی برای شبکه چهار را هم آماده کردم که اسمش را فلسفه با طعم لیمو گذاشته بودم. هر وقت فشارها زیاد می شد، این میل در من تقویت می شد. از جایی به بعد به خودم گفتم تو منتی سر کسی نداری. بعد از این همه سال، می دانم که با پول ...
بسیجی ها برای حضور درگردان حاج بصیرباهم رقابت می کردند
در لشکر 25 از کادر لشکر گرفته تا رزمنده ها، همگی به حاج حسین احترام می گذاشتند. برای حاجی فرمانده و بسیجی ساده فرقی نمی کرد. همیشه زودتر از دیگران سلام می داد و تواضع فوق العاده ای داشت. من چند بار همراه حاجی به محل جذب و اعزام رزمنده ها رفته بودم. در آنجا خیلی از بسیجی ها می گفتند دوست دارند به گردان حاج بصیر بروند. حاجی از چند نفرشان پرسید چرا می خواهید به گردان بصیر بروید، در جواب گفتند همه از او تعریف می کنند و ما هم دوست داریم در گردانی باشیم که حاجی فرمانده اش است. ...
ملا خوبه محسن باشه!
د و نفری روبروی مرقد دست به سینه سلام کردند بعد لباس هایشان را کندند و وضو گرفتند دو رکعت نماز خواندند و نشستن به دعا و ذکر. یکی شان دیوان شعر ملا را دست گرفت و چند بیت از اشعار عارفانه ملامحسن را بلند بلند خواند بعد دو نفری رفتند دور مرقد طواف کردند، با گوشی همراه چند عکس از مرقد گرفتند. صدا زدند آقا شما خادم اینجایید،گفتم نه، پس چه کاره ای؟ گفتم گزارشگرم، عکاسم، روایت ملا ...
صالحی: با سرپیچی احمدی نژاد، یک سال طلایی از دست رقت!
از ماجرا اطلاع داشتند؟ خیر؛ اطلاعی نداشتند. چهارم این که آقای احمدی نژاد که رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی هستند، هماهنگ کننده این دو مسیر مذاکره با پنج بعلاوه یک و مذاکرات مستقیم با آمریکایی ها باشد. مبتنی بر این رهنمود ها ما کار را شروع کردیم. البته آقای دکتر ظریف یک بار حرف خوبی زدند و گفتند ما یک سال طلایی را از دست دادیم. من به آقای ظریف گفتم شما را به خدا این شرح واقع را ...
فوتبال ایران دست های پشت پرده ندارد
ایران که فقط همین 15سال نبود. به هر حال پرسپولیس و استقلال سال ها قبل از شما آن بالا بودند و جام های زیادی داشتند که باعث شده بود به عنوان قطب های اصلی شناخته شوند. اینها را نمی شود یک شبه تغییر داد. خب من الان برمی گردم به همان جمله اول مصاحبه که گفتم همه چیز باید جدید و به روز باشد. اینکه امروز کدام تیم آن بالاست مهم است. انگار بگویید منچستر چون سال ها آن بالا بوده امروز هم همه توجهات به این ...
بازیگر سریال ترش و شیرین از راز پربیننده بودن خانه به دوش می گوید
غروب طول کشید و وقتی غروب برف کمتر شد، گفتم دوستم را صدا بزنید، اما گفتند نیست! تعجب کردم، به او زنگ زدم و پرسیدم کجاست، گفت پدر من را درآوردی، یک روز جمعه را با خانواده داشتیم، از 6 صبح ما را اسیر کردی و الان 6 عصر است، هنوز تصویربرداری نکردید، گفتم عزیز من فیلم و سریال همین است، پرتی کار جزئی از آن است! یک سری حرف هم نثار ما کرد و گفت: شما را به خیر ما را به سلامت! به نظر شما چرا ترش و ...
ناگفته های حمیدرضا جلایی پور از مجاهدین خلق، بهزاد نبوی، درگیری های کردستان و اعدام 59 جوان مهابادی
برخورد یا شوک شدید؟ اصلاً شاخ درآوردیم که چرا این طوری شد. از آنجا به بعد و سال 54 برایمان صحبت های آقای مطهری مهم شد. چون می گفتند مطهری بحث اصولی و فلسفی می کند. بعدها علل گرایش به ماتریالیسم، یکی از کتاب هایش است. لذا در این فضا ما برای اولین بار اهمیت فلسفه و منطق را متوجه شدیم. ممکن است شما در آکادمی به اهمیت فلسفی برسید. اما ما این طوری فهمیدیم که فقر نظری چریک ها بوده که باعث شده ...
دلاوری: هم باید مناظره برگزار شود و هم حتماً باید زنده باشد/ هنوز فکر می کنیم مصاحبه منتقدانه یعنی دشمنی!
...، به گوشه ای بروم و به ادبیات، موسیقی و فلسفه که به شدت به آن علاقه مندم بپردازم. حتی طرح برنامه ای فلسفی برای شبکه چهار را هم آماده کردم که اسمش را فلسفه با طعم لیمو گذاشته بودم. هر وقت فشارها زیاد می شد، این میل در من تقویت می شد. از جایی به بعد به خودم گفتم تو منتی سر کسی نداری. بعد از این همه سال، می دانم که با پول همین مردم من کار یاد گرفته ام. اگر روزی احساس کنم نیاز به تولید برنامه ...
روایت آقا سعید از شهید آوینی
...: حرف ها در فکه، سخت می شود. اینجا گفت برویم و من کربلایی می سازم که به شما نشان می دهیم و نگو که کربلا یک بخشی با خودش بود مصادف با روز پنجشنبه ای که 19 فروردین بود، در چادری، جنازه ها را در گونی کردیم و گفت می توانم یکی از گونی ها را ببینم، من در این گونی را باز کردم و جمجمه سری بود که من دست کشیدم بهش و گفتم به نظرتان این چقدر خوشگل بوده و مادرش بغلش می کرده، البته من با لطافت آقا مرتضی با این ...