سایر منابع:
سایر خبرها
دختر نابینا چگونه فعال محیط زیست شد
را در سال 82 برگزار کردیم و پس از آن چند نمایشگاه دیگر نیز توانستم برگزار کنم و جزو اولین هنرمندان نقاش نابینا هستم. طراحی پوستر روز جهانی نابینایان شرار درباره طراحی پوستر روز جهانی نابینایان، بیان کرد: چند سال گذشته این پوستر را به سفارش سازمان بهزیستی و به مناسبت روز عصای سفید و روز جهانی نابینایان طراحی کردم. برای نخستین بار بود که یک نابینا طراحی پوستر انجام می داد که ...
در جست و جوی آن نت تنها
دوست دارم. هنرمندان زیادی با من دوست بودند. خیلی ها به منزل ما آمدند و عکس یادگاری گرفتیم. حیف! متأسفانه از دست دادیم شأن. از بین خانم ها چطور؟ آواز چه کسانی را گوش می کنید؟ خب پیش از این و در گذشته خانم ها آوازه خوان نبودند، تصنیف خوان بودند. ترانه خوان بودند. آوازه خوان نداشتند. کسی که ردیف آوازی بخواند نبود. همه تصنیف خوان بودند. کلام آخر را شما برای ما بگویید ...
نقاش قلم فلزی/ خلق سبک جدیدی از نقاشی با تلاش کارو حیادخت
اورجینال در طی سالهای 80 تا 99 در زمینه رئال و منظره خلق کرده است که در نوع خود بی نظیر است. برای آشنایی بیشتر با این هنرمند زبردست با وی به گفت وگو پرداخته ایم. کارو حیادخت با بیان اینکه از سن 10 سالگی متوجه شدم که نقاشی کشیدن را دوست دارم، اظهار کرد: زمانی که دانش آموز دوره راهنمایی بودم از طرف معلم هنرم برای رفتن به مدرسه هنرهای زیبا تشویق شدم اما با مخالفت مادرم مواجه شدم و در رشته برق در ...
پیام تبریک و جملات زیبای جدید به مناسبت روز جهانی مادر
...> مادر ای پرواز نرم قاصدک مادر ای معنای عشق شاپرک ای تمام ناله هایت بی صدا مادر ای زیباترین شعر خدا روز مادر گرامی باد ******** هیچ زبانی قدرت، زیبایی، و عشق تو را نمی تواند بیان کند مادرم! روزت مبارک ******** مادر خوبم! نام تو زیباترین واژه بر روی لبان من است روزت مبارک ********* مادرم شاعر نیست اما خودش زیباترین شعر دنیاست روز مادر مبارک ******** اگر برای داشتنت تمام ثانیه های زندگی ام را شکر کنم باز هم کم است روزت مبارک ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با زهره سلیمی ، همسر مرحوم فرج اله کمالی + تصاویر ...
و هم خودم را طوری نگهداری کنم که وقتی برمی گردد، سربلند باشد. عکس خانم زهره سلیمی که در چهار سال سفر اجباری همیشه همراه مرحوم کمالی بوده است. فکرشهر: و ایشان کی برگشتند؟ یکی از خاطرات شیرین من، روز آمدن ایشان بود؛ چرا که زمانی که سه سال تمام شده بود، من هر چه تلاش کردم او برنگشت از سفرش؛ سفر 4 سال طول کشید و من دیگر امیدم را از دست داده بودم. یعنی اصلا فکر نمی کردم که ...
شهید طوسی از من خواست شعری برای اعزام بسرایم/ بهر فتح کربلا... به ما جلوه داد
دوم را هم به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان تحویل آقای سید ولی هاشمی دادم که آن هم مفقود شد و در حال حاضر چیزی در دست من نیست. دوست داریم شعر حماسی بهر فتح کربلا ... که تداعی گر خاطرات روز های جنگ است را این بار از شما بشنویم. بله حتما. خواندن آن برای خودم هم لذت بخش است. بهر فتح کربلا با کاروان می رود این لشکر از مازندران پر امید و پرنشاط و ...
سکانسی از معجزه عشق؛ از پیوند عضو تا پیوند قلب
.... حالا 20 سال از آن روز می گذرد، علی آقا و ثریا خانم قصه ما در دفتر خبرگزاری فارس در تبریز روبه رویم نشسته اند. می خواهیم دفتر زندگی آن ها را ورق بزنیم، به قول سینمایی ها یک فلش بک بزنیم به 20سال پیش. کلیه، کلید قلب علی آقا مشتاق تعریف کردن قصه زندگی است، زندگی که به قول خودش فراز و نشیب های بسیاری داشت، بالا و پائین های زیادی دیده اند، ولی هیچ وقت علاقه و محبت ...
ترس های جالب افسانه چهره آزاد بازیگر نقش مینو در سریال احضار
...> بعد از ازدواجم این اتفاق افتاد. دوره دو ساله بازیگری را در کلاس های زنده یاد سمندریان گذراندم. سعی می کنم تجربه هایی را که آموختم در کارم استفاده کنم. *چرا در سریال می خواهم زنده بمانم حضور مادر در قصه کم رنگ است؟ کارهای شهرام شاه حسینی را دوست دارم و علاقه داشتم با او کار کنم، وقتی نقش مادر پیشنهاد داده شد به او گفتم سیناپسی برایم ارسال کند که نقش فخری اصلاً این نبود و وقتی ...
معرفی محبوب ترین تصنیف های مرحوم عبدالوهاب شهیدی + دانلود
عود می نواخت؛ عبدالوهاب شهیدی هنگام اجرا، در یک زمان سه کارِ دشوارِ (درست خواندن، درست نواختن و درست فهمیدن و اداکردنِ شعر) را با هم انجام می داده است. بزرگیِ عبدالوهاب شهیدی به اندازه ای است که وقتی محمدرضا شجریان در سال 1389 در یازدهمین جشن خانه موسیقی روی صحنه تالار وحدت رفت تا هدیه تقدیر از عمری فعالیت موسیقایی استاد شهیدی را به وی دهد، گفت: من در مقابل شهیدی جرئت اجرا ندارم و خودم ...
مادری در زیر باران فریاد می زند
سرزمین بزرگ ساخته و یا از دیاری دور به کشور وارد شود، اما افسوس که ویروس به ریه ها و تمام وجود دختر کوچکش حمله ور شد و کمتر از پانزده روز او را به کام مرگ کشاند؛ ویروسی که شاید اینک پشت در کمین کرده تا اندام نحیف و ریه های ضعیف من و ما را نیز نشانه رود و... مادر با دست های لرزان، سنگ قبر مقابلش را می شوید و در خیال خود سر بر قلب دلبندش می گذارد و خاطرات شیرین گذشته در ذهن و در مقابل چشمان گریانش ...
روایت مردی که از امتحان الهی سربلند بیرون آمد
را می پختم تا وقتی سرکار هستم مشکلی نباشد. 4 سال بعد از ازدواج در سال 59 همسرم دچار مشکل شد. همسرم نمی توانست کارها را انجام دهد به اوگفتم نگران نباش من دوستت دارم دسته گل من تو هستی و خودم کارها را می کنم. من عاشق او هستم. خسته نمی شوم خدا به آدم صبر می دهد و بنده اش را امتحان می کند. امتحان آسان نیست اما مرام پهلوانی این است که زن خود را نگه داری. الان پرستار داریم چون خودم هم مریض هستم. ...
تخت شماره 26
در همان بیمارستانی بستری شوم که چند سال قبل در یکی از اتاق هایش به دیدن محسن سیف آمدم. درست چند روز پیش از مرگش. زنگ می زنم به شهلا زرلکی که با هم برویم ملاقات که می گوید دلش را ندارد او را در چنین روز و حالی ببیند. من دل گنده ام. محسن سیف ژولیده است. موهایش بلند و آشفته است. لباس سفیدی تنش است و مدام به موهایش دست می کشد که سر و وضعش را بهتر کند. حرف می زنیم. کمی از من، کمی از او. او چند روز بعد ...
دیوار ها و قصه ها
طور خودت را نشان بدهی. یک بار دیگر این طرف ها ببینمت با همان کارد قصابی که نوشتی مثل همان گوسفندی که نوشتی سرت را گوش تا گوش می برم ... . این لعنتی چرا پاک نمی شود؟! قدم می زنم و صدای قصه روی دیوار کم و کمتر می شود. مرد را با آن خشم سیاه که پاشیده بود روی عشق قرمز خواستگار دخترش تنها می گذارم و به زمین نگاه می کنم که قصه جدیدی روی در و دیوار چانه گرمی نکند. اما باز صدای ضعیف و بی جان قصه ای ...
پس از شهادت پدرم گفتند: روح نواب در همسرش حلول کرده است!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: در روز هایی که بر ما گذشت، زنده یاد نیره اعظم نواب احتشام صفوی، همسر شهید سیدمجتبی نواب صفوی و فرزند زنده یاد سیدعلی نواب احتشام رضوی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در نکوداشت پایمردی و مقاومت آن بانوی نستوه، در همراهی با شوی مجاهدش و نیز در تمامی سالیان پس از او، با فرزندش فاطمه نواب صفوی گفت وشنودی انجام داده ایم که نتیجه آن پیش روی شماست. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید. اکنون و د ...
برخی قهرمان های منطقه مسافرکشی می کنند!
مربیگری روی آورد و امروز در قامت یک مربی جوان مشغول تربیت شاگردانی است که بتوانند راه نیمه تمام او را ادامه بدهند و کامل کنند. چی شد که به ورزش کاراته روی آوردید؟ متولد سال 1377 هستم و از سال 1384 که در حدود 7 سالم بود، ورزش را همزمان با حضور در کلاس های ژیمناستیک و کاراته آغاز کردم. به لطف استعداد و علاقه ای که داشتم، پیشرفتم در کاراته بسیار سریع بود و یک سال بعد، یعنی سال 1385 در ...
عرفان غنی زاده: برای تولید محتوای آموزشی وام بانکی گرفتم
شهرستان مرند، به عنوان منتخب استانی شناخته شد؛ انتخاب وی به عنوان معلم نمونه استانی در سال تحصیلی 1399/1400، بهانه ای شد تا با ایشان به گفتگو بنشینیم که در ادامه می خوانید... لطفا خودتان را معرفی فرمائید. عرفان غنی زاده هستم؛ از خانواده ای تماما فرهنگی، آموزگار پایه ششم ابتدایی شهرستان مرند با سه سال سابقه تدریس در همین پایه" از نظر شما معلمی یعنی؟ بنده ...
ترلان ارسباران ؛ روایتی از زنان غیور آذربایجان در قبایی مردانه
. نگارش کتاب چقدر زمان برد؟ نگارش کتاب بسیار زمانبر بود، چرا که قبل از شروع به نوشتن آن، چندین سال در رابطه با وقایع و شخصیت ها تحقیق کرده بودم. نوشتن این کتاب سه سال زحمت برده است یک سالی هم می شد که نگارش آن تمام شده بود، اما چون دوست داشتم توسط انتشارات خودم چاپ شود، به دلیل هزینه بالای چاپ، کتاب با تاخیر روانه بازار شد. اسطوره های تاریخی تبریز کمتر در آثار شما به ...
حسین منزوی؛ شاعر زندگی و طبیعت
باشد و حتی شاعرانی که از سیاست روز جامعه خود دوری می کنند و به مضامین دیگری روی می آورند، بی تردید به دلیل تاثیر منفی سیاست بوده است و بدین لحاظ هم می توان تمام غزل های منزوی را سیاسی و متعهد دانست. البته خودش می گوید که من تنها رسالتم شاعری و تنها تعهدم شعر است. تفنگ برنمی دارم چرا که کار من برداشتن قلم است و در کار مبارزه بی امان و بی وقفه ای که بین زیبایی و زشتی و بدی ایستاده ام و چه غم که چون ...
فروغ شعرم را حفظ بود
نشستیم و شعر می خواندیم. در واقع شعر تنها تفریح ما در آن دوران بود. در کل می توان گفت که دو ویژگی ارثی و محیطی در شاعر شدن من تاثیرگذار بوده است. به خاطر دارم که در سال ششم دبستان، مریض شدم و یک هفته در خانه بودم. در آن روزها به سراغ کتابخانه پدرم رفتم و رباعیات خطی خیام را پیدا و شروع به خواندن کردم و با دنیای جدیدی آشنا شدم؛ چراکه اشعاری که پدر، مادر، خواهران و برادرانم می خواندند همه از سعدی ...
خاطره ای از اولین دیدار من با استاد کمالی
از هفته نامه اتحاد خوندم. پرس و جو کردم؛ گفتند دختر خانمی به نام معصومه خدادادی اهل زیارت شاعرشه. مشتری سوم حرفش را قطع کرد؛ آقا 10 متر کابل می خواستم. مشتری که رفت، دوباره گفت خیلی خوشحالم که می بینمت. گفتم: خیلی ممنون از لطف شما. وقتی شما شعر منو دوست دارین، یعنی این که باید به خودم امیدوارم باشم. خندید و ادامه داد: بله من مطمئنم در زمینه شعر محلی به عنوان یک ...
امیرارسلان نامدار مرا نویسنده کرد
: این کتاب را نخوان هر کس این را بخواند آواره بیابان می شود. من داشتم از دست مادربزرگ فرار می کردم که عمه ام از خانه بیرون آمد و گفت ولش کن بگذار هر کاری دوست دارد انجام دهد. آن روز آن کتاب موجب شد من غم نبود مادر را فراموش کنم و همان کتاب مقدمه ای شد که من به کتاب به خصوص داستان علاقه مند شوم، کتاب فروشی باز کنم و بعد کم کم به این فکر افتادم که بنویسم. کتاب از چه کسی بود که ...
روایت امید از بچه های سندرم داون/ مادر مجردی که فرزند خوانده دارد
ولی چون تا حالا بچه با این شرایط به عنوان فرزندخوانده نداده بودند و قانونش تعریف نشده بود خیلی دوندگی کردم و تا 9 سالگی وی این مساله به طول انجامید. در تمام این نه سال به این فکر می کردم که کاش میشد عسل یک روز دخترم باشد. دختری که با خودم به خانه بیاورم و او را بزرگ کنم و اجازه دهم استعدادهایش شکوفا شود. برعکس خیلی ها که فکر می کنند بچه های سندروم دان بهره هوشی پایینی دارند، من معتقدم این بچه ها به ...
پیکر زخمی و لب های ترک خورده شان را هرگز ازیاد نمی برم
همسرشهید سلیمان سوری دقایقی با ما همکلام شد تا از خط سرخی بگوید که از دفاع مقدس تا دفاع از حرم در این خانواده جریان داشته است. او همچنین از دامادش مهدی نوروزی ملقب به شیر سامرا گفت که در هنگام شهادت فرزند خردسال داشت. حاج خانم! از خودتان و آشنایی تان با شهیدسلیمان سوری برایمان بگویید. من فریده احمدوند هستم. همسر شهید سلیمان سوری و مادر همسرشهید مدافع حرم مهدی نوروزی. من و سلیمان سال ...
اوجی تجربه های شخصی خودش را شعر کرد
نخواسته ام که داشته باشم. من شاعر طبیعتم، سحرخیزم، به کوه می روم، شنا می کنم و پیاده می روم به کشف شعر و خیلی از شعرهایم را در گشت و گذارهایم گفته ام. هفته ای دو سه روز تدریس می کنم و بقیه هفته را می خوانم، بهترین ها را و می نویسم، فیلم نگاه می کنم، موسیقی گوش می دهم و به سیر و سفر می روم و شعر ترجمه می کنم. و هرچند با خیلی ها سلام و علیک دارم ولی دوستان گرمابه و گلستانم اندکند. خودم خواسته ام چنین باشد ...
گنجینه ای به نام کمد!
از اکثر این ها با قفل و کلید مراقبت می کرده است. کمد ها و گنجه های وسایل و استودیولی که در داخلی ترین قسمت های خانه قرار می گرفتند در دل فرهنگی سنتی و تودار از تولید و تبادل دانش جای داشتند. در این مکان ها نیز همانند کمد ملافه های مادرم، ارتباطات شخصی تولید می شد: نامه، شعر، داستان و نمایشنامه در کمد ها نوشته و خوانده می شد و داروسازان، ماما ها و فیلسوفان تجربی کتاب های راهنما و ابزار ...
مادری که با تقدیم شش شهید به حضرت زینب(س) اقتدا کرد / ناگفته های زندگی شهید لشکر فاطمیون، احمد شکیب احمدی
بودم تمام می شود. ان شاءالله که قبول کنند. این ها را که می گفت از یک طرف خوشحال بودم و از یک طرف ناراحت. نمی دانستم تقدیرش چه است. نگاهش کردم. از نگاهم فهمید. گفت: چشم مادر مواظب خودم هستم. به زودی منتظر خبرهای خوش باش. سوم خرداد تماس گرفت. گفت: مادر حرص مرا نخور. زندگی کن. مواظب خواهرها و برادرهایم باش. خدا بزرگ است. من خیلی نگرانت هستم. بیش از اندازه بی تابی می کنی. به خدا توکل کن و ...
روایتی از شهدای نجم السادات برادرنور خواهر مهر
.... تا خودش گفت: خانم کجایی؟ و از آن حالت خارج شدم. اما کلا وضعیت همین بود یعنی بیشتر جبهه بودند تا منزل و من هم هیچ اعتراض و گله ای نداشتیم. بالاخره انتخابم بود. نه قلبا می توانستم زیرش بزنم نه شرعا. اتفاقا مادر آقا مهدی اخیرا گفت: هیچ وقت این حرفت یادم نمی رود که گفتم ما که نتوانستیم جلویش را بگیریم تو که زنش هستی مانعش شو، استعداد دارد برود دانشگاه و گفتی من نمی توانم فردای قیامت باید جواب خدا ...