سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 16 ساله: بر سر این که به خانه کدام یک از پسرها بروم دعوا بود
، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم مردی معتاد بود و هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی کرد. او معنای مهر و محبت را نمی دانست و هیچ گاه دست نوازش بر سرم نمی کشید. مادرم همواره درگیر مسائل و مشکلات خانوادگی بود به طوری که من و برادرم را به فراموشی سپرد. در این میان من فقط به برادر بزرگ ترم وابسته بودم و با او درددل می کردم. حسن هم با طمأنینه و آرامش به حرف ...
افشاگری درباره هواداری یک رییس جمهور از تیم خاص / آذری جهرمی برعکس خیلی ها شهامت دارد
، همه فکر می کردند که من دنبال حضور در فدراسیون فوتبال هستم. اما گذشت زمان ثابت کرد که من دنبال اصلاحات بودم و برایم مهم نبود به فدراسیون بروم. الان هم وقتی درباره این مسائل حرف می زنم صرفا در حوزه کنشگری اجتماعی است. برای مدیران دو باشگاه هم احترام قائلم چون رفقای من هستند.خیلی از آقایان در حوزه ریاست فدراسیون فوتبال آن زمان جبهه گیری های زیادی علیه من داشتند اما گذشت زمان ثابت کرد که دنبال ورود به ...
2 سال و 8 ماه زندگی مشترک و یک دنیا حرف
. سه سال مراغه بودیم و بعد آمدیم تهران، یک روز برای خرید روغن کوپنی به ده لویزان در شمال غرب تهران رفته بودم که یک دفعه دلم شور افتاد. وقتی برگشتم خانه هنوز در را باز نکرده بودم که سر و صدای نگین بلند شد. با گریه می گفت: امین مرده... امین مرده... این کتاب 256 صفحه ای با راوی های متعدد، سراسر زندگی شهید کریمی را تورق می کند. بعد از دوران کودکی و نوجوانی شهید که راوی آن مادرش ...
صدایی که لو رفت، تصویری که خاطره شد
ارگانی مدیر شبکه، یکی دو بار به من گفتند که آقای مقامی شنیده ام لباس های رنگارنگ می پوشید. گفتم چه کار کنم برهنه که نمی توانم بیایم. گفت نه زمان جنگ است، از این کت های امریکایی که سربازها می پوشند شما هم از همین ها بپوشید. گفتم اصلاً این حرف را نزنید. اسم برنامه دیدنی هاست و باید جذابیت داشته باشد. این لباس ها را هم که تلویزیون به من نداده است، برای خودم است. قبل از انقلاب که مرتب به خارج از ایران می ...
اصلا حوصله منت کشی از خانمم را ندارم، چه کنم؟
از همسرتان بخواهید زمانی را مشخص کند و درباره تمام مواردی که با همدیگر بحث می کنید و هم نظر نیستید، با شما صحبت کند. آن ها را مشخص کنید. صحبت کردن هنر می خواهد تا کار را به دعوا و مشاجره نکشاند بنابراین بهتر است قبل از این که کلامی را از دهان خارج کنید کمی با خود فکر کنید و خود را جای طرف مقابل بگذارید که اگر من جای طرف مقابل بودم دوست داشتم چگونه با من سخن گفته شود؛ با حالت تهاجمی یا ملایم؟! آن ...
چهارمین شاکی در پرونده راننده زانتیای متجاوز
شاکی از آنجا که ممکن بود این مرد علاوه بر 3شاکی، زنان و دختران دیگری را نیز ربوده و مورد آزار و اذیت قرار داده باشد، تحقیقات از وی ادامه پیدا کرد تا اینکه چند روز قبل زن دیگری نیز به جمع شاکیان این پرونده پیوست. او در شکایتش گفت: زمانی که راننده زانتیا قصد اجرای نقشه اش را داشت، مقاومت کردم ولی او ضربه ای به سرم زد و مرا بیهوش کرد و در نهایت مورد آزار و اذیت قرار داد. در این حادثه به ...
من میلاد ،6 زبان بلدم/ با چند توریست حرف زدم، سکه گرفتم
گردشگران خارجی در پایتخت تاریخ و تمدن ایران ادامه می دهد: قبل از کرونا با توریست ها صحبت می کردم اما کرونا آمد و خرابش کرد، یک روز بعد از تعطیلی آموزشگاه در خیابان بوعلی چند توریست تایلندی دیدم و با آنها به زبان انگلیسی صحبت کردم خیلی خوشحال شدند، شاید باورتان نشود اما به من یک سکه طلا هدیه دادند. حرف زدن با توریست ها را دوست دارم با آنها صحبت می کنم تا ببینم از کدام کشور آمدند و آیا از همدان خوششان ...
عاشوری: می خواستیم باخت به فولاد را جبران کنیم
به گزارش مدال و به نقل از ورزش سه، گل گهر سیرجان با سه امتیازی که در دیدار با ذوب آهن با تک گل نوید عاشوری کسب کرد توانست خودش را به رتبه سوم جدول برساند. نوید عاشوری که نقش مهمی در این پیروزی داشت و با ثبت تک گل بازی سه امتیاز را به حساب تیمش واریز کرد، درباره مصاف با ذوب آهن اینطور حرف هایش را در گفتگو با ما آغاز کرد: بازی تاکتیکی بود، چون ذوب آهن تیم خوبی است و کادرفنی قوی ای دارد. اوایل بازی ...
یک روز پر ماجرا و پر از نکته!
محزونی گفت 25 درصدم! با تحکم گفتم بالای سر ما هستید بزرگوار! تو ترافیک راهمان طولانی تر پیش می رفت، داشتیم حرف میزدیم، رسید به جائی که: آره با زندگی کارمندی و وام جانبازی خانه ای خریدم، حالا دچار معضل بدی شدم و یک مدعی آمده! بیشتر توضیح خواستم و اجازه دادم حرفشو بزنه نزدیک مقصد آن شخص که شدیم، گفتم به این شماره یه زنگی بزن، گفت چطور! گفتم شماره منه، شماره شما بیفته، با شما تماس بگیرم! پسرم ...
داوود فنایی مربی پرسپولیس : قانون مربیگری این است که مربی بعد از باخت اصلا حرف نزند
کنم فنایی اضافه کرد: اگر روز گذشته تماشاگر در ورزشگاه حضور داشت قطعاً این اتفاقات به روی سکوها کشیده می شد. سال ها قبل همیشه پیش از شروع دربی توصیه می کردند اقدامات تحریک آمیزی انجام ندهید. باز هم می گویم شانس آوردیم در ورزشگاه تماشاگری نبود. من هم می دانم فشار روی بازیکنان و مربیان استقلال بوده اما سعی کردیم بچه های خودمان و حتی نفرات حریف را آرام کنیم. تعدادی از بازیکنان استقلال در تیم های پایه و تیم های لیگ برتری دیگر شاگرد خودم بودند. ...
لوکاکو: گفتیم غیرممکن است به میلان ببازیم
: "مسیر ما به سمت فتح اسکودتو از دیدار مقابل ساسولو آغاز شد. از ان روز ما نحوه بازی خود را تغییر داده و جمع و جورتر و فشرده تر بازی کردیم. لائوتارو مارتینز و الکسیس سانچس بازی کردند و من نیمکت نشین بودم. اما خیلی زود متوجه شدم که تیم متحد است. بازی با میلان، آتالانتا و لاتزیو پیش روی ما بود. در مقایسه با سال گذشته، ما در بازی های مستقیم بیشتری پیروز شدیم و نشان دادیم که قوی تر از قبل ...
نیما عفت مرا گرفت / اشک های دختر دانشجوی تهرانی تمامی نداشت !
دوستانه ما با هم شروع شد . وی ادامه داد : یک سال از آشنایی ما گذشته بود که نیما پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و گفت به من علاقه مند شده است و قصد دارد همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید . نیما به بهانه ملاقات با خانواده اش مرا به خانه شان در شمال تهران دعوت کرد. ارمغان گفت: من که فریب حرف های نیما را خورده بودم برای دیدن خانواده اش به خانه آن ها رفتم اما نیما آن جا تنها بود و من ...
مادری که رهبر انقلاب برایش دعا کردند کیست؟
عدالتخواه بود. دبیرها از بچه های ادوار اسم می دهند و از لیستی با پنج شش نفر رزومه یک نفر انتخاب می شود که امسال قرعه به نام من افتاد. از همان ابتدا تصمیم گرفتید با دخترتان در مراسم شرکت کنید؟ اتفاقا نه. وقتی با من تماس گرفتند گفتم که من نوزاد دارم، خانواده های من و همسرم تهران نیستند و خود همسرم هم سرباز است و نمی تواند کنار ما باشد. در واقع ابتدا نمی خواستم قبول کنم چون نیاز به حضور در ...
جهانگیری: هیچ کاندیدایی مثل من کشور را نمی شناسد
.... می گفت من شهریور پارسال آمادگی داشتم و به آقایان هم اعلام کردم که اگر لازم باشد وارد عرصه می شوم. بعد حرفی زد که به نظر من حرف درستی است. گفت در میان گزینه های فعلی هیچ کس مثل من کشور را نمی شناسد و مثل من هم نمی تواند اداره کند. من هم گفتم شما چون نماینده مجلس، استاندار، وزیر و معاون رئیس جمهور بوده اید قاعدتا در این قضیه مشکلی ندارید و اطلاعات شما از کشور به روز است. ...
روایت خواهرانه از یک سال دلتنگی برای شهیدسرلک
. گریه می کردم و جیغ می زدم. نمی دانم این چند روز چطور گذشت. نگران زینب بودم با دو تا بچه بدون ابوالفضل چطوری برگردد؟ بابا به دنبالشان رفت. وقتی به ایران رسیدند و آن ها را دیدم، زینب و زهرا را بغل کردم. بغض داشت و حرف نمی زد. گفتم: پس امیرعلی کجاست؟ گفت: بیرون است و داخل نمی آید. دویدم سمت امیرعلی و بغلش کردم. تا می شد او را بوییدم. چقدر حس بدی بود. با کلی غم و درد باید می خندیدم و با او بازی می کردم. آن روزها انگار امیرعلی شده بود دلیل نفس کشیدن هایم و دلم می ترکید وقتی بغض را در گلوی زهرا می دیدم. اما حالا از آن همه درد، یکسال گذشته است. یکسال دلتنگی... یکسال گریه... ...
صادق قبل این که شیر گاز را باز کند، یادداشتی جا گذاشت
شعار سال : شش سال از صادق هدایت کوچک تر است، دکترای حقوقش را از پاریس گرفته و به ایران بازگشته. اوایل دهه بیست خورشیدی است که از طریق دو دوست مشترک که یکی شان حسن شهیدنورایی است با صادق هدایت آشنا می شود، آن هم در بنگاه املاک نزدیکی دفتر وکالتش که پاتوق شان شده. صادق در نخستین برخورد با تکیه کلام همیشگی اش یاهو از دکتر محمد شاهکار استقبال می کند. بعدها پاتوق شان می شود کافه فردوسی. آری شاهکار یکی از همان دوستان نزدیکی است که در فروردین 1330 سراسیمه به پاریس می رود تا با شهیدنورایی در بستر مرگ اف ...
قاری و مؤذن بارگاه امام رضا(ع) بودن بالاتر از تمام رتبه های بین المللی است
فرصت داد و ما برگشتیم. سه چهار ماه بعد برای داوری مسابقات بسیج استان سمنان دعوت شده بودم، گفتند تا اهدای جوایز بمانید. قرار بود با قطار برگردم که مرحوم حاج حمید عباسی که با اتومبیل آمده بود به من گفت منتظر باش آخر شب با هم برویم. به او گفتم من خیلی خسته ام. بیا شب بخوابیم و صبح برویم. ولی او کار واجبی داشت که باید برمی گشت. به او گفتم من خیلی خوش خواب هستم و روی من حساب نکن بنشینم با تو صحبت کنم ...
عجیب ترین جلسه دادگاه خانواده / لبخند های سامان و گندم قاضی را شوکه کرد
مشکل شان بیشتر توضیح دهند. بیشتر بخوانید زنی قبل از خودکشی به خواب مرده شور رفته بود سامان که رشته حرف را به دست گرفته بود، گفت: 11 سال پیش درسم تمام شده و خدمت سربازی را هم گذرانده بودم که خودم را تنها و بیکار دیدم. هیچ چیزی برایم جذابیت نداشت. هر کسی هم هر کاری می کرد با خودم می گفتم خب که چی؟ آخرش می خواهد چه شود مثلاً؟ در آن دوره به دنبال چیزی بودم که واقعاً مرا ...
ثانیه ها را در انتظار بازگشت سیدحسین نفس می کشم
.... همیشه اگر در منزل از کالایی دوتا داشتیم مطمئناً یکی از آن ها را برای نیازمندان می برد. همین دغدغه مردم را داشتن او را به جبهه کشاند. هر وقت هم که وارد خانه می شد، یک شاخه گل در دست داشت. چند وقت پیش روبه روی قاب عکس سیدحسین نشسته بودم و به یکباره گفتم سیدحسین خیلی وقت است که به من گل ندادی! چند روز بعد به منزل خواهر بزرگ سیدحسین که مراسم یادبود مادرشان بود، دعوت شدم و رفتم. بعد از مراسم شاخه ...
عاشورا را در جبهه ها دیدم/ شهدا کجا و من کجا؟
رضایت نامه را به پایگاه نمی رساندم. شاید هنوز نگران مادر بودم و از حرف پدر می ترسیدم اما به دنبال مسیرهای میانبر بودم. یک هفته بعد با شهید آخوندی آشنا شدم که برای به دنیا آمدن دخترش به مرخصی آمده بود، او مسئول گروهان بود و به من گفت: 15 روز صبر کنی، با خودم می برمت . دی ماه 1362 روز موعود فرا رسید و شهید آخوندی خبر داد که راهی است. پدرم زمان اعزام با ناراحتی گفت: میخوای بری برو ولی خیلی ...
کسی باور نمی کرد که بسیجی ها بتوانند تانک برانند!
.... آن روز برای اولین بار بود که دیدم. همین طور که ایستاده بودم و نگاه می کردم. با خودم گفتم: خدایا، این دیگر چیست که دارد می آید؟! به سرعت داشت می آمد؛ من فکر می کردم منوّر است! ناگهان یک ارتشی مرا هل داد و گفت: بخواب، موشک است! موشک خیلی نزدیک ما به زمین خورد و صدای خیلی بلندی از انفجار آن آمد. همان موقع یک سرباز زخمی شد. زخمش خیلی سطحی بود، ترکش آن موشک به شانه او اصابت کرده بود. دویدم و ...
آخوندی: حرف هایم انتخاباتی نیست
وزیر دفاع هم صحبت کردم. خودم هم بلافاصله به نجات کشتی های مغروقه مشغول شدم. تا پایانی که در دولت بودم چندین نامه به آقای رئیس جمهور و دبیر شورای عالی امنیت نوشتم. خاطرم هست آقای رئیس جمهور در زمان سفر به عراق پرسیدند چه موضوعی را پیگیری کنم؟ من گفتم شما بحث لایروبی اروند را پیگیری کنید کافی است؛ چراکه این لایروبی بر اساس قرارداد الجزایر باید با همکاری دو کشور انجام شود. وقتی عراق این لایروبی را قبول ...
آوردن جنازه واجب تر بود؟ یا مجروح؟
زود دلم شد. حالم زیاد تعریفی نداشت، اما آن طور نبود که نتوانم کسی را با خودم ببرم. جراحتم مختصر بود، ولی ناراحتی ام از ترکشی نبود که خورده بودم، از جنازه ای بود که روی برف ها داشتم. عمویم بود... و حالا کنار چندین جنازه دیگر منتظر بود که کسی به دست خانواده اش برساند. نمی توانستم کاری براش بکنم، البته اگر سالم می ماندم، شاید فکر می کردم. در آن تاریکی، در حالی که به جنازه عمویم ...
الهامی: فوتبال آسیایی را از خودمان نشان دادیم
.... اگر بخواهم درمورد داوری و تیم خودم صحبت کنم باید گویم که من در بازی قبل و مقابل پرسپولیس و سپاهان هم درخصوص داوری نظری ندادم. درمورد این بازی هم حرف نمی زنم تا فیلم را ببینم. بازی سختی بود و فکر می کنم داور به خوبی بازی را مدیریت کرد. الهامی درباره عملکرد داوری گفت: با دعای هواداران و صرف کردن فعل خواستن توسط بازیکنان توانستیم در هفته های اخیر نتایج خوبی کسب کنیم. باید از جلالی و ...
ناگفته هایی از بررسی صلاحیت ها در شورای نگهبان
نگهبان؟ گفتم سفید و سیاه است و اگر ممکن است تشریف بیاورید اینجا برای گفت وگو که بعد از نماز مغرب حدود ساعت 9 شب بود آمدند. آنجا من هر دو مطلب را خدمت ایشان گفتم. ابتدا گفتم تبریک می گویم که شما رای لازم را آوردید و آقایان اعتماد کرده اند و نکته دوم این خبر در رابطه با جناب آقای هاشمی است که رای لازم را نداشتند و نظر آقایان این است که با ایشان صحبتی شود که اگر مایل هستند انصراف دهند. ایشان هم ...
پایان خونین عشق زن 46 ساله و پسر 26 ساله
صاحبخانه در تحقیقات به مأموران گفت: من تنها در یک خانه دو طبقه قدیمی زندگی می کنم. دوستم امشب در خانه من میهمان بود. ساعتی بعد کسی زنگ خانه را زد چون من سرگرم آشپزی بودم دوستم برای باز کردن در به طبقه پایین رفت اما دقایقی بعد متوجه صدای فریادهای او شدم با عجله پایین رفتم که ناگهان با جسد خونین دوستم رو به رو شدم. بعد هم مرد جوانی را دیدم که از خانه ام فرار کرد. به دنبال این جنایت ...
قانون؛ تنها راه رفع شبهات
دو نامزد محترم دیگر هم، همین را گفته بود که حرف هایی که فلانی زده، آنها با من منطبق است. بنابراین به من کسی ایراد نگیرد که چرا شما آن حرف را زدید؛ من حرف های خودم را گفتم. این مطالب و مبانی خود من است که من با این مبانی زندگی کرده ام و امیدوارم ان شاءالله تا آخر عمرم _ حالا هر چند ساعت دیگر، یا چند روز دیگر، یا چند سال دیگر باشد _ با همین مبانی زندگی بکنم. پانوشت: 1- اشاره است به بیانات ...
ایستاده با ویلچر
ایستگاه اتوبوس بودم که یک آقایی کنارم آمد و به شانه من زد و 2000 تومانی که در دست داشت را می خواست به من بدهد، بعد من به او گفتم که من از شما پول خواستم؟ من از شما کمک خواستم؟ این خیلی رفتار بدی است که کرامت انسانی یک فرد را زیر سوال می برند. با ما عادی برخورد کنید وی افزود: من از عموم مردم خواهش می کنم که اگر فرد معلولی را در سطح شهر دیدید که راه می رود، با دیگران تعامل دارد ...
مصائب قربانیان آزار های جنسی در محیط کار
قانون را برای خودش شکست و وسط روز کاری هم از آن حرف ها می زد. یا درباره مراجعان زن و اندام و ظاهرشان با من شوخی می کرد. یک شب، بعد از اینکه آخرین مریضش را ویزیت کرد، من را صدا زد تا به اتاقش بروم. کمی درباره کار گفت و بعد شروع کرد به تعریف کردن از همان جوک های جنسی. من شوکه شده بودم، اما سعی کردم بخندم تا همه چیز زودتر تمام شود و بتوانم از اتاق بیرون بروم. اما او ادامه می داد. ابدا نمی توانستم چیزی ...