حضور برادر شهیدم را در زندگی احساس می کنیم
سایر منابع:
سایر خبرها
وصیتنامه شهید حسین اسمعیلی : خودمان سراغ مرگ برویم!
داشته باشید به رستگاری خواهید رسید. و، اما پدر جان، شما چند سال برای من زحمت کشیدی و مرا به مدرسه فرستادی تا در آینده برای خودمان ارزشی داشته باشیم و مثل یک آدم کور نباشیم، از شما خیلی تشکر می کنم و از شما می خواهم که مرا حلال کنید و هر نافرمانی ایی که از من سرزده به بزرگی خودتان ببخشید. پدرم حدود 2 ماه روزه ی قضا دارم و مدت 6 ماه نیز نماز قضا دارم. قیامت در پیشگاه حضرت زهرا ...
تجاوز آرش به فهیمه 18 ساله در خلوت سیاه
فهیمه 18 ساله است با مراجعه به مرکز مشاوره این گونه ماجرای زندگی خود را بیان کرد: در یک خانواده 6 نفری زندگی می کنم و فرزند سوم خانواده هستم. پدرم کارگر است و مادرم خانه دار؛ پدرم با سیلی صورتش را سرخ نگه می دارد و همیشه به مادرم می گوید ما که نتوانستیم درس بخوانیم و برای خودمان کسی شویم ، اما بچه ها باید درسشان را بخوانند و فرد مفیدی شوند و ما هم این نصیحت پدر را مثلاً آویزه گوشمان کردیم ...
حکایت محاصره خرمشهر به وسیله تیپ 3 لشکر 77 ارتش
.... در حین جلسه آماج این عملیات را، در هفت مرحله طرح ریزی کردیم تا یگان های پیاده، به خود اروندرود یا همان شط العرب برسند. تمام طرح ریزیها مشخص بود که از مرحله اول تا هفتم، هر یک، تا کجا باید انجام شود. لیست عناصر مراحل را هم در آوردیم. دفاع پرس: موقعیت مکانی شما نسبت به سایر یگان های عمل کننده، به چه صورت بود؟ قرارگاه فتح، سمت چپم بود. تیپ 55، سمت راستم بود و بعد ...
سال 61 در چنین روزهایی خرمشهر چه خبر بود؟/ اتفاقی که گریه حاج احمد را درآورد
.... بعد با یک ماشین آمدم مقر انرژی اتمی. نیمه شب به آنجا رسیدم. فردا صبح، حاج احمد را با آمبولانس آوردند. حاجی هم پاش تیر خورده بود. زخمش را با باند سفیدی بسته بود و با عصا راه می رفت. رفتم جلو و بغلش کردم. تا بعدازظهر پیش حاجی ماندم. حاجی با همه رفیق می شد و گرم می گرفت. آن روز از حسین پرسید و محاصره عراقی ها. من هر چه دیده و شنیده بودم، براش گفتم. حاجی گفت: حسین، مرد بود. مردونگی کرد ...
از رفاقت تا طبابت
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب از رفاقت تا طبابت روایت گر خاطرات شفاهی سیّد محمود اخوی میراب باشی است که به کوشش الهه آقابابایی اردکانی به زیور طبع آراسته شده و به همت معاونت تحقیقات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد گردآوری شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: معلّمی به نام آقای حیّان داشتیم که خیلی از شب ها در منزل خودش با دانش آموزان به عنوان کلاس ...
سروده ای برای مظلومان از کابل تا غزه
ی شام بلا سینه زنت کو ای کاش که دستان خدا موقع افطار یک جرعه محبت برساند به میانمار آلوده به ظلم است سراپای محاکم دنیا کمرش خم شده از جور مداوم با سوز بنی هاشمیان غزه هاشم آزاد شود با مدد موشکِ قاسم باران فرشته است پس از غلغله ی دیو تا پاک شود از همه جا نام تل آویو بگذار زمین از تب و تردید بترسد از وحشت دیر آمدن ...
مردی که خواب شاه عباس را ندیده بود
و از گذشته گفت: من توی خرمشهر مغازه داشتم. عصر که می شد ملوان ها می آمدند و شروع می کردند به تعریف خاطره از کشورهایی که رفته بودند. آن وقت با حسرت می گفتم خدایا یعنی می شود من هم کشورهای دیگر را ببینم؟ یعنی می شود هم حقوق بگیرم و هم دنیا را بگردم؟ تا اینکه بالاخره یک کار توی کشتی پیدا کردم و سی سال تمام، حقوق گرفتم و دنیا را گشتم. خودم تلاش کردم و انگلیسی یاد گرفتم. هنوز هم هفته ای دو بار تهران ...
بدون تعارف با نابغه ایرانی؛ از ناسا تا روستایی در اصفهان
: بله رفتم تو روستا پهلوی مادرم، مادرم دست آخر نمی تونست راه برود. کولش می کردم بعد مردم نگاه می کردند می گفتم چرا تعجب می کنید یک زمانی ایشان من را کول می کردن حالا دو کلاس درس خواندم برای خودم خواندم، ولی مادر من هستش این خیلی به گردن من حق دارد مجری: الان باور می کند کسی مهمان: من خودم بعضی وقت ها شب می خوابم میگم مگر میشه کسی برود به ناسا این کار ها را بکند بعد برود مرکز فضایی سوئد ...
سران فرقه مرا مجبور به قتل کردند
برادرش و سایر سران فرقه درخواست اشد مجازات کرد و دختر او نیز برای قاتل پدرش درخواست قصاص کرد. مهرداد در دفاع از خود گفت: من آن زمان سن کمی داشتم و تحت تأثیر حر ف های این فرقه اغفال شدم، اما الان خیلی پشیمانم. آن موقع برادر این زن از من خواست او و شوهرش را بکشم و من و دو نفر از دوستانم را اجیر کرد تا شبانه به آن ها حمله کنیم. اما من طوری به این زن شلیک کردم که نمیرد. زن میانسال ...
قایم باشک ؛ داستانی کوتاه از جایزه ادبی یوسف
.) و شروع کرد به چکاندن قطره های بتادین روی زخم های امین... (تو از همون بچگی پرستار بودی، یادته روز اسباب کشی تون؟ روزی که قرار بود از محل ما برید؟ من اومده بودم کمکتون کنم، همون موقع، دستم با چینی های جهاز مامانت برید... تو برام پانسمانش کردی... یادته؟) مهتاب که پرت شده بود به سال ها قبل، ادامه داد: (یادمه! شما گنجشک ها رو با کش کشی می زدین و زخمی می کردین و من بالشون رو با ...
متهم: سران فرقه مرا مجبور به شلیک کردند
... مهرداد در دفاع از خود گفت: من آن زمان سن کمی داشتم و تحت تأثیر حر ف های این فرقه اغفال شدم اما الان خیلی پشیمانم. آن موقع برادر این زن از من خواست او و شوهرش را بکشم و من و دو نفر از دوستانم را اجیر کرد تا شبانه به آنها حمله کنیم.اما من طوری به این زن شلیک کردم که نمیرد. زن میانسال بعد از شنیدن حرف های این متهم در دادگاه اعلام گذشت کرد و گفت: نسبت به مهرداد شکایتی ندارم ولی برای سایر متهمان اشد مجازات می خواهم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا برای مهرداد و برادر شاکی پرونده و دو عضو دیگر این شبکه که اقدام به تیراندازی کرده بودند غیابی حکم صادر کنند. ...
مسی: از درس خواندن لذت نمی برم
فوتبال بازی می کردند. مادربزرگم یک روز آمد و به مربی گفت که به من بازی دهد و او فریاد زد که حتما دیوانه شده ای؟ او جثه کوچکی دارد و آنها حتما به او صدمه خواهند زد. مادربزرگم با شنیدن این حرف ها اهمیتی نداد و گفت او باید در زمین قرار گیرد. من به داخل زمین رفتم و پس از مدتی مربی به مادربزرگم گفت که برای او یک کفش فوتبال بخر. من هفته بعد او را به تمرینات می برم و دیگر فوتبال من آغاز شد. *اولین ...
از ام الرصاص تا خان طومان به چاپ پنجم رسید
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، کتاب از ام الرصاص تا خان طومان تألیف مصیب معصومیان از سوی انتشارات شهید کاظمی در 464 صفحه به چاپ پنجم رسید. سردار حمیدرضا رستمیان فرمانده وقت لشکر عملیاتی 25 کربلا در مقدمه این کتاب به نقش این لشکر در هشت سال دفاع مقدس، کربلای 4 و دفاع از حرم آل الله (ع) پرداخت و با گرامیداشت یاد و خاطره 16 شهید مدافع حرم مازندران در خان طومان، به دلاورمردی ها و ...
خسته نیستی از این همه تکرار؟
خاطرات مان گم کردیم؟ در گیر و دار زندگی دست و پا می زنیم و هر روز برای نفر اول شدن در صفحه زندگی مثل ورزشکار های بی استعداد در فکر دوپینگ هستیم. روح و روان آدمیت پر شده از زخم های بدون مرهم. می شنوی؟ همه مثل من و تو خسته اند. سال ها از همه دنیا فریاد کمک سرداده صحبت از خستگی فقط من و تو نیست، صحبت از خستگی میلیون ها انسان روی یک زمین پیر و رو به زوال است. صحبت از میلیون ها گرسنه ای بی ...
روایت شهیدی که خبر شهادتش در عملیات فتح خرمشهر به وی الهام شد
پیامبر (ص) و دیگری مولا علی (ع) بوده است، به من فرمودند که تو در عملیاتی که فتح خرمشهر است، شهید می شوی . سیدمحسن مسلمی عقیلی رزمنده هشت سال دفاع مقدس و مدفع حرم مسلمی عقیلی افزود: ما باهاش شوخی می کردم و می گفتیم: پس هنوز، هنوزا زنده ای. اون موقع کسی فکر نمی کرد که خرمشهر را به این زودی ها و به این سرعت از دست بعثی ها آزاد خواهیم کرد. وی ادامه داد: پس از مدتی ما را به ...
خاطرات باورنکردنی محمدفنایی از ساندرو پل
دربی داشت، از من پرسید در ایران وقتی یک داور اشتباه می کند به او چه می گویند؟ شب ما رستورانی در سعدآباد دعوت بودیم و مسئولان زیادی حضور داشتند. من یک سماور بزرگ که در رستوران بود را به ساندرو پل نشان دادم و گفتم مردم بعداز اشتباه داور این را به او نسبت می دهند! **عکس مرا به دیوار مغازه اش زده بود در نهایت یک فرش کوچک به او هدیه دادیم و پولش پرداخت شد و رفت. چندی بعد در اسلواکی ...
یکی شبیه خودش
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از هرمزگان، کتاب یکی شبیه خودش روایت گر خاطرات برگزیده چهارمین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان هرمزگان، به کوشش اعظم رمضانی به رشته تحریر درآمده است. این کتاب 88 صفحه ای با هدف یاد کردن از قهرمانان این مرز و بوم و انتقال مفاهیم ارزشمندی همچون ایثار و شهامت منتشر و توسط انتشارات نشر امینان در سال 1393 به چاپ رسیده است. در بخشی از این کتاب می ...
یادمان شهید حسن پور در یزد افتتاح می شود
سرهنگ سید داوود سیدمحسنی مسئول تحقیقات و پژوهش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در یزد اظهار داشت: یادمان مشهد شهید حسن پور توسط سرهنگ منصور زارع مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد و عباس ملازینلی رئیس سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری یزد و رسولی رئیس سازمان سیما، منظر و فضا سبز شهرداری یزد، مورد بازدید قرار گرفت و مقرر شد که در تاریخ ...
قتل آرزو خرمدین بعد از خوردن کله پاچه + جزئیات
پدر و مادر به چگونگی قتل دخترشان اعتراف کردند. پدر بابک خرمدین در خصوص دخترش در سال 97 گفت: آرزو در این مدت سرکش شده بود و به مادرش می گفت که بعد از مرگ پدرم حقوقش به من می رسد و به تو نیز حقوق کمی می دهم که بتوانی زندگی کنی ولی بیشتر پول را خودم بر می دارم. وی افزود: دخترم اعتیاد به مواد مخدر گل و هروئین پیدا کرده بود و من وقتی با خودروی تاکسی به بیرون از خانه می رفتم و ...
چشمان روشن او
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب آیینه 5 با عنوان چشمان روشن او روایت زندگی شهید محمد منتظرقائم از زبان همسرشهید مدرس ثانوی است که به ابعاد مختلف زندگی خارج از بحث جبهه در محیط خانوادگی و اجتماعی می پردازد. این کتاب توسط صدرالدین حسینی مشهدی به زیور طبع آراسته شده است که با حمایت اداره توزیع برق استان یزد توسط انتشارات خط شکنان وابسته به اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ...
اهدای نشان فداکاری به پیشکسوتان عملیات آزادسازی خرمشهر
ورود کنند. امیر سرلشکر موسوی پس از شنیدن برخی از خاطرات پیشکسوتان، با اشاره به سختی و مجاهدت بیشمار فرماندهان و پیشکسوتان در دوران دفاع مقدس و فرماندهی پس از آن دوران گفت: وقتی به تماشای فیلم سینمایی منصور که با موضوع شهید سرلشکر منصور ستاری تولید شده است نشستم به عوامل تولید آن گفتم؛ با دیدن این فیلم، می توان به گوشه ای از مصائب فرماندهان پی برد و اندکی درک کرد که چگونه فرماندهان توانسته ...
سربازی رفتن با اصرارفروغ فرخزاد
؟ گفتی: نه... این روزها کتاب ابله را می خواند، مرا نزدیک دیده است. بعد از آن رفت... و رفت. مجید انتظامی یکی دیگر از دوستان احمدرضا احمدی هم درباره چگونگی شروع کارش گفته است: سال 1356 بود. من از خانواده ام جدا شده بودم و تنها زندگی می کردم. هنوز ازدواج نکرده بودم و هزینه هایم با خودم بود. حقوقی که آن موقع وزارت ارشاد بابت نوازندگی در ارکستر سمفونیک به ما می داد سه هزار تومان بود و کفاف ...
وقتی دیپورت شدن راه شهادت را باز می کند+عکس
: می خواهم بروم ایران! چون علی احسان تازه به دنیا آمده بود و مدارک نداشت که از مرز رد شویم. آن موقع هنوز چهل روزش نشده بود. ما در ایران با هم آشنا شدیم و سپس به افغانستان رفتیم و تقریباً یک سال و شش ماه در افغانستان بودیم. البته پیش از آشنایی ما هم عباس در افغانستان بود، موقعی که عباس از افغانستان به ایران آمد، عمویم ما را خبردار کرد. خانه ما که آمد، مرا دید، پسندید و مدتی طول نکشید که ...
حسام نواب صفوی: به روح پدرم با کسی ارتباط ندارم!
... چون روی سند عادی هزاران بازی میشود در آورد اگر قرار باشد بعد از چند سال یکی بگوید اغفال شدم ، تب شدید داشتم ، معامله را به هم بزنید ؛ هیچکس صاحب خانه نخواهد شد . مرا متهم کردند کلاهبرداری از یک آپارتمان 62 متری در محمود آباد اگر میخواستم از اینکارها بکنم وکیل نمیشدم یاد این ضرب المثل افتادم : حرام خواری ، آن هم شلغم ؟؟؟؟ من اگر میخواستم ...
جبهه رفتن برای من آرزویی بود که با دوندگی محقق شد!
ادامه تحصیل دادیم و هر دو معلم شدیم. شهید مهدی زاده آن زمان جانباز شیمیایی بود، ایشان هم نتوانست دیگر به جبهه برگردد و چند سال بعد هم بر اثر عوارض مجروحیتی که داشت به خیل شهدا پیوست. گویا یکی از برادرانتان هم از شهدای دفاع مقدس است، کمی از ایشان بگویید. احمد نوجوان که بود در کارگاه آجیل پزی کار می کرد. یادم است که یکبار در سرمای زمستان وقتی احمد از سر کار به خانه برگشت اورکتی ...
دست خطی که رزمنده جوان را جاویدان کرد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، اباصلت بیات عکاس جنگ در خاطره ای از دوران دفاع مقدس روایت کرده است: در 22 کیلومتری جاده خرمشهر و طی مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس ، صدای تیر و ترکش فضا را پر کرده بود. من هم در موقعیت های مختلف عکس هایی از شهدا و مجروحان می گرفتم. در همین حین از جاده خاکی عبور کردم که پیکر های 50 60 شهید روی زمین افتاده بود. چشمم به منبع آبی افتاد که با ترکش ...
روایت صادق آهنگران از خواندن نوحه های حماسی در جریان آزادی خرمشهر
: کجایی؟ به چه فکر می کنی؟! تحت تأثیر آن فضا، همه احساسم را به مرحوم معلمی منتقل کردم و او هم درددل عاشقانه من با خرمشهر را این طور به نظم آورد: تو خرمشهر خونین کربلای عشق و ایمانی به رزمت آفرین به پیکارت درود معطر گشته از خون عزیزان و شهیدانی به عزمت آفرین به ایثارت درود... سرباز سرافرازم من چند روز بعد از آزادی خرمشهر هم در جمع ...
تنها خط اسلام است که می تواند محرومان را نجات دهد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از بوشهر، اسماعیل فرهی از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر در استان بوشهر در 1366/9/7 در محله خضر شهر برازجان از توابع شهرستان دشتستان به دنیا آمد. پدرش یک کاگر ساده بود و در شرایط سختی زندگی خود را می گذراندند. اسماعیل در سن هفت سالگی قدم به دبستان گذاشت، دوره ابتدائی را در دبستان روستا و راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه شهید بهشتی سپری کرد و در سال ...