ایکتیوز ؛ بیماری با طعمِ تلخ طردشدگی/ از رهاشدن در موقع تولد تا "لولو" ...
سایر منابع:
سایر خبرها
از فتح قله های مرتفع تا هزینه های چند میلیون تومانی برای درمان در ماه
به گزارش برنا؛ محله ستارخان، نبش یک کوچه باریک، روبه روی یک پارک کوچک که صدای بازی و جیغ و داد بچه ها می آید، تابلوی آبی رنگ مرکز روزانه توانبخشی و حرفه آموزی پسران معلول ذهنی بالای 15 سال به اسم سپهر خودش را در چشم فرو می کند و تناقضی که بین بچه های داخل مرکز و داخل پارک وجود دارد را فریاد می زند. زنگِ درِ آهنی این مرکز را به صدا درآوردیم و یک پسر حدودا 20 ساله در را به روی ما گشود و خودش بدو بدو داخل مرکز بازگشت. در این م ...
میهمان ناخوانده سارق خانه سرایداری بود
تهران (پانا) - سرایدار میانسال وقتی پس از 3 روز به هوش آمد متوجه شد دوست قدیمی اش همه اموالش را سرقت کرده است. به گزارش ایران، چند روز قبل مرد میانسالی به پلیس زنگ زد و گفت: من سال هاست در خانه مرد ثروتمندی سرایدار هستم و کارهای خانه اش را انجام می دهم. اتاقکی در گوشه حیاط دارم و شبانه روز در این خانه هستم و صاحبکارم خیلی به من اعتماد دارد. هر زمان هم به سفر خارجی و داخلی می رود کلید ...
حرف های جنجالی فرهاد قائمی غلط کردید مرا دعوت کردید
با من، اوج بی احترامی بود من آمده بودم به تیم ملی کمک کنم. من که خداحافظی کرده بودم و دنبال کار و زندگی خودم بودم. من را به اردوی تیم ملی آوردند و حتی قبلش نیز گفتند آقایان آلکنو و داورزنی به این جمع بندی رسیده اند که من باید برگردم و به تیم کمک کنم. بعد این کار را با من انجام دادند، اوج بی احترامی بود. شما غلط کردید که می گویید من آماده نبودم همه بچه های تیم ملی جزو بهترین ها و ...
این زن ناجی نوزادان فروشی است
مددجوهایمان آنجا زایمان کرد و زنی به نام ننه هاجر بچه اش را به دنیا آورده بود. بچه های آن مددجوی کارتن خواب دوقلو بودند، خودم نتیجه سونوگرافی را دیده بودم. در آخر بعد از زایمان یکی از بچه هایش گم شد و یکی را تحویل مادر داده بودند که مرده بود. به مادر بیچاره گفته بودند گوشه پارک دفن اش کردیم. به زن جوان باردار گفتم چرا ننه هاجر می خواهد چنین کمکی به تو کند، نپرسیدی روی چه حسابی؟ اگر بعد تولد بچه ...
به دنبال شکستن تصویر قهرمانان پوشالی در ذهن بچه ها هستم/ دعای ایرانیان ساکن آمریکا برای مادرِ قصّه گو
که به سمت آشنایی بچه ها با مفاهیم دینی رفتید؟ چون از زمانی که تبلت و موبایل بیشتر در دست بچه ها چرخید توجه خانواده ها به بعد آموزشی سرگرمی ها محدود شد و ما کمتر شاهد هستیم که والدین برای بچه هایشان کتاب مذهبی تهیه کنند یا داستان مذهبی بگویند. حسینی: خیلی ها سال ها در مورد یک موضوع برنامه ریزی می کنند و بعد به دنبال عملیاتی کردن آن می روند اما از آنجایی که کار من دلی بود با هر واکنشی ...
تینا آخوند تبار با آهنگ بازی امیر تتلو روی رینگ رفت!
مثل کیسه و میت و ... دارم و روز دوبار تمرین می کنم." تنیس و والیبال در مدرسه والیبالیست بودم و حتی کلاس های مدرسه را می پیچاندم و در حیاط با بچه ها والیبال بازی می کردم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به خاطر حجم سنگین درس ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد رفتم سراغ تنیس هر هفته دست کم سه روز به باشگاه می رفتم و به خاطر ورزش های مختلف و بدنسازی ...
■ آموزش عملی نماز اول وقت در کلاس های آنلاین
می کردم که سریع وضو بگیرند و فقط نماز ظهرشان را در خانه بخوانند. خودم هم جلوی دوربین کلاس، سجّاده می انداختم و به نماز می ایستادم و بچه ها، صدا و تصویر بنده را داشتند. بلافاصله بعد از نماز هم، کلاس رو ادامه می دادیم. به همین سادگی... چقدر جالب! مسئولان مدرسه هم با شما همکاری لازم را داشتند؟ بله. بحمدالله مسئولین مدرسه، کاملا با این موضوع موافق بودند و علاوه بر اینکه ...
امیرمحمد متقیان: عموپورنگ پدر معنویم است/سر و زبان خوبی داشتم!
دادم و بعد از 6 ماه آقای فرضیایی با من تماس گرفتند و گفتند دوست داری همکار من بشی؟ و من گفتم چرا که نه. ** شما شرکت کننده برنامه پورنگ بودید؟ بله یکی از بچه هایی بودم که به استودیوی برنامه رفته بودم. در همان برنامه کمی برایشان شیرین زبانی کردم و خوششان آمد و بعد از مدتی تماس گرفتند که بیا. قرار بود یک روز به برنامه عمو پورنگ بروم اما یک روز رفتم و دیگر ماندگار شدم. ...
گفتگو با جراح زیبایی قلابی / او 60 نفر را زیر تیغ برد
قبل در زمینه پاکسازی پوست صورت دوره دیده بودم و هرازگاهی کار پاکسازی را انجام می دادم. چند وقت قبل از طریق یکی از دوستانم با مردی که خودش را سامان معرفی می کرد آشنا شدم. سامان مردی جوان بود که می گفت متخصص اورولوژی از آمریکا و فوق تخصص لاپاراسکوپی از ایتالیاست. سامان مدعی بود که در آمریکا جراحی زیبایی زیادی انجام داده و به تازگی در مرزداران کلینیکی افتتاح کرده است. وی ادامه داد: سامان از من ...
مواد در دسترس شماست، احتیاط کنید!
، بیش فعالی ها، از مدرسه فرار کردن ها و اشتباهات زیاد اینچنینی، یعنی دنبال کارهایی بودم که بچه های دیگه نبودن. حسن همه این موارد را ریشه های اعتیاد عنوان کرده و ادامه می دهد: در مدرسه با اینکه شاگرد زرنگ محسوب می شدم اما همیشه دنبال شیطونی و فرار کردن بودم، درسم خیلی خوب بود اما معلمم رو اذیت می کردم، مشق های بچه ها رو خط خطی می کردم. از او می پرسم اولین بار کِی و چطور شروع شد ...
دکتر کلاهبردار گوش بیماران را می برید
می خواهد برای من کاشت ابرو انجام دهد و به مطبش رفتم. آن روز چهار ساعت در اتاق عمل بودم و او مقداری از پوست پشت سرم را کند، اما نتوانست کاشت ابرو را انجام دهد و در نهایت هم پوست سرم را داخل ظرف آبی قرار داد و داخل یخچال فریز کرد تا در فرصت بعدی آن را پیوند بزند، چون مدعی بود پوست من ایراد داشته است و من هم حرف های او را قبول کردم. کلاهبرداری در حالی که در انتظار این بودم دکتر مرا برای ...
خوابی از دوران کودکی شهید که بعدها تعبیر شد
را دادند. به مناسبت شهادت این سرباز اسلام در دیدار با خانواده شهید پای صحبت های سردار عبدالله پدر شهید حسن نشستیم تا از زندگی و خصوصیات فرزندش بشنویم. در ادامه ماحصل صحبت های سردار عبدالله زاده را می خوانید. تولد زیر بمباران بعثی ها حسن متولد 27 دی سال 1365 مصادف با عملیات کربلای 5 است. من در منطقه بودم و همسرم باردار بود و منزلمان در اهواز قرار داشت؛ فرصتی پیش آمد ...
وقتی اراده دست به کار می شود/ کارآفرینی که از کارتن خوابی به کارگاه تولیدی رسید
من بود، برای تهیه مصرف مواد مخدر صد در صد نیاز به یک پولی داشتم و چون قابلیت کارکردن نداشتم ناچار دست به یک سری ناهنجاری ها می زدم تا مواد مخدر تهیه کنم؛ این پروسه باعث شد تا آرام آرام من خانواده خودم را هم از دست بدهم. وی بیان کرد: من بابت مصرف مواد مخدر، تاوان سنگینی را دادم، من نزدیک به 17 سال مواد مخدر مصرف کردم و حتی کارم به تزریق هم کشیده شد؛ بعد از تزریق یک پروسه ای را گذراندم و ...
انتقام عجیب دختر 16 ساله از دوست پسرش
را مقابل مدرسه دیدم. او گفت که عاشقم شده است و قصد ارتباط عاشقانه با من را دارد. من که تشنه انتقام از پرهام بودم، ناگهان فکری به ذهنم رسید و به پسر جوان که شهرام نام داشت گفتم به شرطی به پیشنهاد او جواب مثبت خواهم داد که برای مدتی نقش همسرم را بازی کند و بدین ترتیب وارد رابطه ای پوچ و بی پایه و اساس شدم. من عکس های مشترکم را با شهرام در اینستاگرام منتشر و او را همسر خودم معرفی کردم. ...
انتقام عجیب دختر 16 ساله از دوست پسرش
دوستی داد. من پیشنهاد رابطه با او را رد کردم اما روز بعد باز هم آن پسر را مقابل مدرسه دیدم. او گفت که عاشقم شده است و قصد ارتباط عاشقانه با من را دارد. من که تشنه انتقام از پرهام بودم، ناگهان فکری به ذهنم رسید و به پسر جوان که شهرام نام داشت گفتم به شرطی به پیشنهاد او جواب مثبت خواهم داد که برای مدتی نقش همسرم را بازی کند و بدین ترتیب وارد رابطه ای پوچ و بی پایه و اساس شدم. من عکس های مشترکم را ...
ثریا آقایی: ازدواج نه، فقط بدمینتون و المپیک!
جلالیان تمرین کردم و به صورت پیوسته تمرینات بدمینتون را دنبال می کردم تا این که ادامه دادم و به اینجا رسیدم. * خیلی ها چون بلد نیستند راکت را چجوری دستشان بگیرند و... از بدمینتون متنفرم می شوند از همان اول ولی عجیب است که تو خودتان یاد گرفتی. بله دقیقا، من اول به صورت تفریحی و معمولی بازی کردم. من بچه هم که بودم خیلی ریز جثه بودم نسبت به هم سن و سال های خودم. من می خواستم ضربه بزنم ...
من و هزار شاگرد و دنیای نقاشی
مربی نقاشی به سبب استعدادی که دارد، نه تنها مورد تشویق قرار نمی گرفت که مواخذه هم می شد: کلاس اول راهنمایی بودم که به وردآورد آمدیم و حدود 15 سال است که در این محله سکونت داریم. از همان دوران راهنمایی متوجه شدم که در نقاشی استعداد دارم. در همان سن و سال آنقدر خوب نقاشی می کشیدم که همواره مورد مواخذه معلم هایم قرار می گرفتم، چون آنها تصورشان این بود که تقلب و نقاشی هایم را کپی کرده ام. استعداد و ...
رحمانی: فعلا قصدی برای بازگشت به فوتبال ایران ندارم/ دوست دارم یک روز دوباره برای فولاد بازی کنم
زمین مصنوعی متنفر هستم. آقای فرکی شاهد است زمانی که من در فولاد بودم علاقه مند نبودم در زمین های مصنوعی بازی بکنم چون درصد آسیب دیدگی بسیار بالا می رود. متاسفانه اینجا تمام زمین ها مصنوعی است و تمرینات پرفشار. مصدومیت ها در تمرینات به وجود می آید و متاسفانه همسترینگ من دچار آسیب دیدگی شد. چند هفته ای شد که از ترکیب دور بودم و بعد از اینکه بهتر شدم پزشکان گفتند که باید کم کم به شرایط مسابقه برگردم ...
مدال ملیحه 5 زندانی را آزاد کرد
در کارنامه دوران مدرسه نمی داد، اما هیچ کدام از این قوانین نتوانست مانع ورزشکار شدن ملیحه شود: سال دوم دبیرستان بودم که به دلایلی تصمیم گرفتم بی خیال درس و مدرسه شوم. اما به جای درس خواندن، فعالیت های ورزشی را در زندگی ام جایگزین کردم. از رشته شنا، آن هم به صورت تفریحی در سئانس های محدودی که در اختیار معلولان بود، شروع کردم. بعد کم کم با رشته ویلچررانی آشنا شدم، ویلچررانی هم شامل دوها می شد، هم ...
گفت وگوی خواندنی کیهان با جانباز آزاده؛ علیرضا مسلمی وقتی راننده صیاد صید شد!
.... آنجا دیگر همه گردان ها و گروهان ها، مرا چون راننده صیاد بودم، می شناختند. پیش سرهنگ قهرمانی فرمانده گردان 743 رفتم وگفتم آمدم در خدمت شما باشم. ایشان اختیار را با خودم گذاشتند که به هرکدام از گردان ها می خواهی می توانی بروی. من هم به گروهان یک از دسته 3 گردان 743 لشکر پیوستم و تا 31 تیر67 آنجا بودم. آن زمان بعد از پذیرفتن قطعنامه و آن جمله معروف حضرت امام که جام زهر را نوشیدم، چهار ماه به ...
ناامیدی در خون ما نیست
خورشید پیش آمد. آقای مجید آذرنگ به مدرسه آمدند و از تمام 600 دانش آموز تست گرفتند. برای دومین تست باید به فرهنگسرای بهمن می رفتم و آقای عسگری از ما تست می گرفتند. همه می گفتند کارگردان سرشناس است و خیلی ها برای تست می آیند. مردد شدم و فکر کردم انتخاب نمی شوم اما مادرم گفت امیدت رو از دست نده به فرهنگسرا که رسیدیم و جمعیت را که دیدم امیدم از دست رفت. باز به خودم گفتم اگه بین 600 تا بچه تو مدرسه ...
تصادف جانخراش یک مدافع حرم! + عکس
ار نظر روحی و روانی آنقدر به هم نزدیک بودیم که اگر اتفاقی قرار بود برای محمدرضا بیفتد، من از چند ماه جلوترش خبردار می شدم. **: تفاوت سنی تان هم کم بود؟ مادر شهید: من متولد 47 هستم و ایشان متولد 74. تقریبا بیست و شش سال. ولی نمی دانم چرا اینطوری بود. من الان با بچه های دیگرم هم چنین ارتباط روحی دارم اما با محمدرضا طور دیگری بودم که عجیب و غریب تر بود. وقتی فرزندم آقا محسن به دنیاآمد، در ...
داستان کوتاه/ یک روز خوب
آمد و از بالای سر بچه ها دفترهایشان را ورانداز کرد . به بالای سر زهره که رسید مداد را از دستش گرفت و در دفتر برایش چیزی نوشت. ..................... کلاس پنجم آخر راهرو مدرسه بود و معلم کلاس پنجم داشت ریاضی درس می داد. صدایش از انتهای راهرو می آمد و صدای خط کش چوبی اش که همزمان با درس دادن آن را بر سر تخته سیاه فرود می آورد. کسی کیف به دست پشت در کلاس پنجم ایستاده بود و ...
مجید مجیدی: آقایان با حرف هایشان در مناظره ها به ملت خیانت کردند/ بنیاد مستضعفان با دریایی از ثروت، برای ...
مجیدی اگر این فیلم نبود من اعتیاد پیدا کرده بودم و از این فراتر؛ مدیر مدرسه او (روح الله کودک کار بود اما در مدرسه درس می خواند) به من گفت که از دست او عاصی بودیم برای اینکه کودک ناهنجاری در مدرسه بود و او را دو، سه بار از مدرسه بیرون کرده بودند. مدیر مدرسه می گفت اگر او روزی از مدرسه برود شیرینی بین بچه ها پخش می کند. وقتی درباره بازی او شنید باورش نمی شد و نمی دانستند که او چه نبوغی دارد. وقتی می ...
دوست دارم روزی زندگی نامه خودم را بازی کنم/ قصد خداحافظی ندارم، شاید به بوکس حرفه ای برگردم
...> دوست داری یک روز زندگی نامه خودت را بازی کنی؟ خیلی ....اگر من بنشینم و زندگی نامه ام را برای یک فیلمساز توضیح دهم قطعا خوشش می آید چون واقعا قشنگ است. در حد خلاصه کمی از این فراز و نشیب ها و قشنگی های زندگی ات برایمان بگو. من یک پسر 18 ساله بودم که سال 2006 تنهایی سه هواپیما عوض کردم تا خودم را به مسابقات آسیایی برسانم، آن هم منی که تا قبلش تنها جایی نرفته بودم.بخاطر تاخیر در صدور ویزایم تنهایی راهی رقابت های قهرمانی آسیا شدم، به سختی هواپیماها را عوض کردم و رسیدم و با تمام وجودم کاپیتان تیم ملی هند را بردم و نایب قهرمان آسیا شدم. ...
زهرا بهشتی، 24 سال به دنبال پدر و مادر است
زندگی اش را این طور شروع می کند، زمانی که مادرش اورا باردار بوده در مسافر خانه ای که زمان سفرشان از شمال به مشهد مهمانش می شدند، اقامت داشتند. او ادامه می دهد: والدین ژنتیکی ام یک سال بعد از تولدم درحالی که مادرم باردار بوده برای دیدن و تحویل گرفتن من به مسافرخانه برمی گردند، اما متصدی مسافرخانه هیچ اطلاعاتی به آن ها نمی دهد چراکه من آن زمان عضوی از خانواده جدیدم شده بودم و جدایی من از خانواده فعلی ...
خستگی مان بیرون می رود، وقتی با هم شیرین کاری می کنند
سایر نهادها می گوید: تنها کمکی که از طرف شبکه بهداشت شد، این بود که به دو تا از بچه ها شیرخشک دادند. البته آن طور که گفتند، آن هم فقط تا یک سالگی ادامه دارد و بعد از آن باید خودمان بخریم. البته بهزیستی هم کمکهایی می کند و از طر ف کمیته امداد هم قول هایی به ما داده اند تا بتوانیم در این وضعیت سخت اقتصادی از پس هزینه ها و مشکلات زندگی برآییم که امیدواریم زودتر به آن عمل کنند. زهرا کشاورز می گوید: درست است که بزرگ کردن سه قلوها دردسرهای خاص خودش را دارد؛ اما همین که گاهی هر سه با هم می خندند و شیرین کاری می کنند، خستگی از تنم بیرون می رود... ...
ماجرای نذر حاج قاسم برای گیلکی های مدافع حرم
های خوب لشکر 16 قدس گیلان بود. با از دست دادن او، غم بزرگی روی دلم نشست. نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. برای این که روحیه نیروهایم را خراب نکنم، صورت حامد را بوسیدم و رویم را برگرداندم و به ساختمان برگشتم. یاد روزی افتادم که در خلصه توی اتاق فرماندهی نشسته بودم. حامد آمد و گفت: حاجی، می شه با تلفن اتاقت به خونه یه زنگ بزنم؟ گفتم: آره. برو زنگ بزن. حامد به خانه شان زنگ زد ...
کتف و بخشی از دستی که کنار 2 شهید بی صاحب افتاده بود!
متن زیر از زبان هادی بصیر برادر شهید علی اصغر بصیر و در خصوص نحوه شهادت ایشان است: با شروع عملیات کربلای یک گردان یارسول (ص) به فرماندهی شهید علی اصغر بصیر با هدف آزادسازی قله قلاویزان وارد عملیات شد. من آن زمان جانشین گردان بودم. بار ها در میادین مختلف جنگیده و عملیات ها دیده بودم، اما در هیچ عملیاتی، هیچ کدام از نیرو های دشمن را به اندازه نیرو هایی که در قله قلاویزان با ما می جنگیدند، سمج و مقاوم ندیده ...