جزئیات قتل فجیع فرانک 5 ساله به دست پدر بی رحم در مشهد + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
جزئیات قتل آیسا دختر 5 ساله دهدشتی توسط مادرش / پدر آیسا: همسرم مشکل داشت
آیسا را به مادرش دادم باز هم ساکت نشد. بعد از مدتی متوجه شدم مجدد ازدواج کرده. من به خاطر آینده فرزندانم و مشکلات به ازدواج نمی توانستم فکر کنم، اما او هنوز مهر طلاق مان خشک نشده بود، ازدواج کرد. بعد از یک سال هم برادرانش با من تماس گرفتند که خواهرمان نمی تواند از پس مخارج آیسا برآید. تو فقط قبول کن حضانت آیسا را دوباره پس بگیری. همسرم مشکل داشت صحنه وحشتناک آن روز که تاریخ ...
رفتار محبت آمیز شهید با همسرش
نامه و خاطرات سردار فاتح هور ، شهید سرلشکر علی هاشمی می پردازد. خبرگزاری میزان در سلسله برش هایی، به بازخوانی این کتاب می پردازد. *** محبت همسر شهید رفت سری به پدر و مادرش زد و بعد آمد خانه. کمی از او دلگیر بودم. گفتم: چرا اینقدر دیربه دیر می آی؟ نمیگی من اینجا تنهام؟ علی مثل همیشه با لبخند جواب داد و گفت: ای بابا خانوم، من که خوب می یام خونه. بچه هایی هستند تو قرارگاه که یک ...
شکایتی که با قتل پایان یافت/ هومن عکس شکایتم را در اینستاگرام گذاشت و مرا مسخره می کرد
اختلافات شما شروع شد؟ بله من مجبور شدم خسارت خودرو را به خریدار بدهم و چندین بار از هومن خواستم که پول خسارت مرا بدهد. اما او توجهی نمی کرد و من مجبور شدم که شکایت کنم؛ ولی در هیچ یک از موارد هومن به دادسرا نیامد و درعوض یکی از اقوامش را می فرستاد و آنها پنهانی از برگه شکایت من عکس می گرفتند. بعد هم عکس شکایتم را هومن در استوری صفحه اینستاگرامش می گذاشت و مرا مسخره می کرد. روز حادثه چه ...
تهدیدهای دختر جوان، جانش را گرفت
: هفت سال قبل ازدواج کردم. دختری خردسال دارم. به عنوان خیاط در کارگاه تولیدی کار می کنم. مقتول در مغازه شکلات فروشی دایی خود در محله مان کار می کرد. دخترم را برای خرید به آنجا می بردم. سه هفته قبل از قتل وقتی فهمید خیاط هستم، پنج پیراهن سفارش داد. بعد از آن ارتباط و گفت وگوی واتس اپی مان شروع شد. عکس خصوصی برایش فرستادم و پیام های عاشقانه میان ما رد و بدل شد. بعد از چند روز از ترس این که همسرم ...
قسمت 2 / پس از قتل ناصرالدین شاه سه شب بازار کاشان با مسئولیت من باز بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ در سنه ی 1319 هجری که به همراه قائم مقام میرزا مهدی خان غفاری به حکومت زنجان و خمسه رفتیم زمانی مرا با یک صد سوار به ماموریت ابهر فرستاد، شب در چهار فرسنگی سلطانیه خواب بر من مستولی شد چنان که زمام اختیار از دستم رفت از جمعیت سوار عقب کشیده پیاده شدم و عنان اسب را به دست گرفته در کنار راه استراحت نمودم. به اندازه ای که فی الجمله رفع کسالت شده برخاستم و روانه ی راه شدم. قدری که راه رفتم در کنار جاده صدای شیون و گریه ای شنیدم، پیش رفتم چون مهتاب بود، زنی را در کمال وجاهت دیدم نشسته و گریه می کند از حالش پرسیدم جواب گفت که: من ...
شهیدی که در بیان احساسات عاشقانه خیلی راحت بود!
مانده بودند و از عهدۀ کارهایشان برنمی آمدند. مهدی هر بار از مدرسه برمی گشت می رفت خانۀ آن ها کارهایشان را انجام می داد. اگه وسیله ای خراب بود برایشان درست می کرد یا حتی برایشان ناهار می پخت. بهش می گفتم: بذار غذا رو من درست می کنم تو ببر براشون. می گفت: نه. دوست دارم خودم انجام بدم. نمازش را توی مسجد می خواند و عضو بسیج مسجد بود. بعد از خدمت سربازی توی سپاه استخدام شد. همان موقع عروسش را ...
ناگفته های سقوط مرگبار پسر جوان از طبقه چهارم ساختمانی در خیابان پیامبر
حادثه 24 - چند ماه پس از سقوط مرگبار پس جوانی از طبقه چهارم ساختمانی در خیابان پیامبر که گفته می شد مواد مخدر قارچ مصرف کرده است، مادرش می گوید گزارش پزشکی قانونی نشان می دهد پسرش مواد مخدر مصرف نکرده و به احتمال زیاد به قتل رسیده است. در خانه اش بود، میهمان داشت، دوستانش آنجا بودند. اما از آن شب مرموز هیچ کس هیچ چیز نمی داند یا نمی خواهد حقیقت را بگوید. تنها صداهای درگیری و یک جسد روی ...
فضائل شگفت انگیز امیرالمؤمنین (ع)
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما ؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در برگیرنده ی جمیع فضایل اولین و آخرین از جن و انس است. ازاین رو رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقربش برتری داده است و مرا بر همه ی پیامبران برتری داده است. یا علی، برتری بعد از من از آن تو و امامان بعد از تو است. (1) در این نوشتار تلاش داریم به اختصار ...
بالاخره فهمیدم که 2 بچه کافی نیست!
. خانواده همسرم معتقد بودند که بعد از شش ماه، زندگی مستقل خودمان را شروع کنیم، به خاطر همین با کمک پدرشوهرم، یک خانه خریدیم؛ (البته این خانه را با برادر شوهرم شریک بودیم )؛ چون می خواستم عروسی ساده باشد، پیشنهاد کردم که به پابوس امام رضا(ع) برویم و از طرف خانواده همسرم پذیرفته شد. (این سفر را با هزینه خیلی کم به صورت چارتری با هواپیما رفتیم و عنایت امام رضا(ع) بهترین سفر، در بهترین هتل ...
شهدای شاخص کم سن در دفاع مقدس را بشناسید
نمی کردند بچه 13 ساله برود شناسایی؛ رهایش می کردند.یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود. شهر دست عراقی ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا ...
پدر شهید: فرزندانم شناسنامه ندارند!+عکس
... **: اینجا رفتند برای تدریس و این حرف ها را شنیدند؟ پدر شهید: نه، آنجا در افغانستان. می گفتند شما مزدوران ایران هستید. مادر شهید: بعد از یکسال که ما اینجا آمدیم، آنها هم آمدند. پدر شهید: من گفتم: دخترم ولش کن اصلا بیا ایران. من خودم رفتم برایش پاسپورتش را گرفتم و از راه قانونی هم آوردمش. ولی الان مشکل عمده ی ما اینها هستند. جوان های ما بلاتکلیف ماندند. یک روز ...
دامادی که از محل عروسی اش خبر نداشت
، تا با هم بروند و عروس را بیاورند. خواهر حاجی هم با عصبانیت پیغام داد آخه این چه وضعه؟ داریم شام مییاریم. الان وقته آمدنه؟! حاجی هم پیام داد: باشه، بهش بگید اومدی که اومدی، نیومدی خودم میرم. خواهر حاجی هم تا این رو شنید غذا رو رها کرد و سریع دم در آمد و گفت: من باید ببینم تو دست زنت رو چطوری می گیری و می آری. می خوای منو جا بذاری؟ بعد به حاجی گفت: لباس هات رو عوض نمیکنی؟ با همین ها می ...
دلتنگی مهناز افشار برای ایران / عکس
مهناز افشار متولد 21 خرداد 1356 در تهران، بازیگر سینما و تلویزیون است و مهناز افشار تحصیلکرده دیپلم تجربی و دوره 4 ساله رشته تدوین در یک موسسه غیرانتفاعی است. مهناز افشار از 21 سالگی جلوی دوربین رفت و مهناز افشار حالا بخاطر شرایطی، ساکن آلمان است دو برادر دارد که یکی جواهرساز و دیگری تولیدی سلفون دارد و تنها خواهر مهناز افشار هم آرایشگر است. پدر مهناز افشار سالهاست فوت کرده و مادرش خانه دار می ...
مسئولیت شما ادامه دادن راه شهداست
منم که از خودم خبر دارم و میدانم که اسیری هستم در بند شیطان. سگ نفس دائماً بر من حمله ور می شود. با شروع انقلاب در دل خود نوری را مشاهده کردم که نغمه آستان ربوبیت تو را سر داده بود. این تحول روز ها و شب ها بر من بیشتر آشکار شد. مرا به سوی تو میکشید، در اندرون من حالات روحانی ریشه دوانده بود. تا اینکه به من توفیق دادی که پای به مکانی بگذارم که همه اش نور و صفا و همه اش عشق بود؛ و آن خاک ...
تیغ های بی تقوایی بر حکمرانی امام علی(ع)/ داود مهدوی زادگان
ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است و این کتاب خدا میان من و شماست. عبدالله بن عباس می گوید من از زبیر شروع کردم، زیرا بیش از آن دو به ما توجه داشت و نخست با او درمورد بازگشت از جنگ گفت وگو کردم و به او گفتم امیرالمؤمنین می فرماید، آیا با اختیار با من بیعت نکردی؟ اکنون چرا و با چه مجوزی جنگ کردن با مرا حلال می شمری؟ و این قرآن و احکام آن میان من و تو حاکم است و اگر می خواهی آن را حکم ...
راز قتل دختر جوان در تهران برملا شد / قاتل با پای خودش به کلانتری رفت
به گزارش سلام نو، ایران نوشت: شامگاه 27 تیر امسال خبر قتل دختری جوان با ضربه های چاقو در خانه اش به بازپرس مصطفی واحدی اعلام شد. طبق نظریه پزشکی قانونی از زمان مرگ حدود 5 ساعت می گذشت و سالم بودن در ورودی حکایت از ارتکاب جنایت به دست یک آشنا داشت. برادر مقتول که جسد را پیدا کرده بود در تحقیقات به تیم جنایی گفت: سال ها قبل پدر و مادرم فوت کردند و خواهرم مهرنوش و برادر دیگرم ...
آخرین دفاع حمید صفت رپر متهم به قتل
رویداد24 حمید. ص پیش از روز 24 مرداد ماه سال 96 چندان مشهور نبود. رپری که به شکل زیرزمینی فعالیت می کرد و مخاطبان چندانی نداشت، اما آن روز حادثه ای اتفاق افتاد که زندگی اش را دگرگون کرد. پدر و مادر حمید 10 سال قبل از یکدیگر جدا شده بودند و مادرش با مرد دیگری به نام هوشنگ ازدواج کرده بود. حمید آن روز متوجه شد که مادرش با شوهرش که 66 سال داشت درگیر شده است. فورا خودش را به خانه آنها ...
قاتل: دلم برای دخترم تنگ شده است
قتل رساندم. یعنی هرکسی از شما پول بخواهد باید او را بکشی؟ نه، من می خواستم او را بترسانم و از خانه اش بیرون بیایم که چاقو به او اصابت کرد و بعد هم نفهمیدم که چند ضربه به او چاقو زدم. درباره روز حادثه توضیح بده. مقتول آپارتمانش را تازه خریده بود و آن روز گفت که قرار است تعمیرکار ساختمانی برای تعمیرات به خانه اش برود و از من خواست او را به خانه اش برسانم. من با موتور سیکلتم ...
ادعای عجیب قاتل دختر تهرانی در منزل جدیدش +عکس
بخواهد زندگی ام را بهم بریزد او را می کشم که سمانه گفت تو جرات نداری. سعید ادامه داد: عصبانی بودم و برای ترساندن چاقو را به سمتش پرت کردم که به گردنش خورد و در ادامه او را هدف ضربات چاقو قرار دادم و سپس چاقو و گوشی موبایل را برداشتم و از خانه خارج شدم و آنها را داخل خودرو حمل زباله انداختم. وی در پایان گفت: من کاری نکرده بودم که سمانه می خواست زندگی مرا خراب کند، در این چند روز ...
بوکسور تهرانی عمه اش را به قتل رساند
بوکسور جان عمه اش را گرفت. بوکسور از قرص اکس استفاده کرده بود. پسر بوکسور به دلیل سیلی و وضع مالی دست به قتل زد. بوکسور سرخاک عمه خود بازداشت شد. تنها ولی دم زن برای پسر بوکسور قصاص خواستند. رسیدگی به این پرونده از بیست و سوم تیرماه سال 99 به دنبال تماس با ماموران کلانتری 130 نازی آباد آغاز شد.یک زن به ماموران گفت جسد دوستش به نام رویا را در خانه اش پیدا کرده است. به گزارش ...
دادگاه حمید صفت بازهم به تعویق افتاد / استعلام دوباره درباره علت اصلی فوت پدرخوانده
حمید هم گاهی به خانه آنها می رفت، حمید 24 مرداد 96 وقتی فهمید هوشنگ مادرش را کتک زده، خودش را به خانه رساند و با او درگیر شد. هوشنگ پس از این درگیری به بیمارستان انتقال یافت اما سه روز بعد جان باخت، پس از این ماجرا، دو پسر و یک دختر هوشنگ، از حمید صفت به دلیل قتل عمد شکایت کردند. حمیدصفت در اظهاراتش با رد هرگونه ضربه به سر متوفی به بازپرس گفت: من به هیچ وجه ضربه به سر هوشنگ ...
شهادت بر قله ایثار
: وعده ما و شما در بهشت است، به شرط اینکه صبر داشته باشید. صورتش را بوسیدم و در همین لحظه از خواب بیدار شدم. چند روز بعد زنگ در را زدند. مردی پشت در بود. سلام و احوال پرسی کرد و گفت: شما مادر حبیب ا... غلامپور هستید؟ گفتم: بله. دفتری را درآورد و گفت: اینجا انگشت بزنید. وقتی انگشت زدم، به کنار ماشینی که آن طرف کوچه پارک بود، رفت و ساکی را از صندوق آن درآورد. دیدم ساک حبیب ا... است. آن موقع یقین ...
نامه ای به آقای رییس جمهور
خرمشهر زدم، به خودم واگذار کنید. من در ذره ای از این خاک شریک نیستم، و آن تانک هم متعلق به این کشور نبود. تانک متجاوزی بود از کشور بیگانه که کیلومترها از خط مرزی پیش آمده بود؛ شهر و زندگی مرا اشغال کرده بود و من آن را زدم. همه کسانی که آن شب در آن درگیری شرکت داشتند، شهادت کتبی داده اند که خودم و به تنهایی آن تانک را زدم. عباس 25 سال دارد و هنوز ازدواج نکرده و این چند روز فرمانداری به عنوان روزمزد ...
محاکمه دوباره حمید صفت به اتهام قتل ناپدری
حمید صفت فوت شد و مأموران پلیس با تحقیقاتی که انجام دادند به این نتیجه رسیدند که متوفی بعد از درگیری با خواننده رپ جان باخته است. این طور مطرح شد که حمید متوفی را زده و گلدانی را به سمت او پرت کرده که در نهایت منجر به قتل شده است. این گونه بود که حمید بازداشت شد، اما اتهام قتل عمد را رد کرد. او گفت اگرچه با مقتول درگیر شد و ضربه ای نیز به صورتش زد، اما این ضربه مرگ بار نبود. حمید در ...
عذاب وجدان، قاتل دختر جوان را به دادسرای جنایی کشاند + گفتگو با قاتل
کنم . من یک کارگر ساده بودم و این مبلغ را هم نداشتم. بحث مان شد و تهدیدم کرد که عکسم را برای همسرم می فرستد و همین باعث شد تا کنترلم را از دست بدهم و با ضربات چاقو جانش را بگیرم. بعد از قتل هم فقط موبایلش را برداشتم نه کیف پولش را. موبایل را هم به خاطر عکس شخصی که از من داشت و پیام هایی که رد و بدل شده بود با خودم بردم. اما از آن روز به بعد به شدت عذاب وجدان دارم و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم تا شاید کمی از بار این احساس بد از روی دوشم برداشته شود. ...
غدیر در مدائن به چاپ چهاردهم رسید
: "سلام بر تو ای حذیفه! که در روز های سختی مولایت را تنها نگذاشتی. سلام بر تو که منافقین را خوب می شناختی و حق را کتمان نکردی. . ." چند روزی بود که مسلم آرام و قرار نداشت و از خوراک هم افتاده بود. مادرش که تغییر حال او را خوب فهمیده بود، تنها سنگ صبورش شد تا غوغای درون مسلم را آرام کند. صبح زود، وقتی که هنوز خورشید به تمامی از افق بیرون نیامده بود، جوان ایرانی کوله بارش را بست، اسبش ...
سناریوی پلید عروس کینه جو برای مادر شوهر
نیست کند و او هم دو دخترش را مسموم کرده و به قتل می رساند. پس از این من درباره حرف های مادرشوهرم تحقیق کردم که فهمیدم او از شوهر اولش طلاق گرفته و با مرد دیگری ازدواج کرده است. مادر شوهرم زمان طلاق دو دختر هفت و هشت ساله داشته که مدتی پس از جدایی از شوهرش دو دخترش به طرز مرموزی به کام مرگ می روند و بعد هم او با مرد مورد علاقه اش ازدواج می کند که حاصل ازدواج دومش شوهر من است. وی ادامه داد: من ...
داستان/ روستا
زینب کوهرو: به خانه ی ویلایی روبه رویم خیره شده بودم . با باز شدن در ماشین نگاهم روی صورت خندان محمدحسین سُر خورد . دستش را سمتم دراز کرد و با سرخوشی گفت : بانو خیال پیاده شدن ندارند؟ ! لبخندی زدم، دستش را گرفتم و با احتیاط پایین آمدم . دوباره نگاهی به خانه انداختم و گفتم : محمد، من هنوز دل ...