نقشه شیطانی خواستگار 40 ساله برای زیور دختر 16 ساله
سایر خبرها
روایتی دیگر از مادری فداکار از خطه بختیاری ها
نداشت بنابراین ساکن روستا شدیم. پدرم کشاورز و دامدار بود. زندگی مان بد نبود. زمستان ها به روستا می آمدیم و تابستان ها در ولایت خودمان کشاورزی می کردیم. پدرم تنها بود و ما هم در کارها به او کمک می کردیم؛ مخصوصا از وقتی که برادرهایم به کویت رفتند، من شدم همه کس پدرم و تقریبا همه کارهایش را انجام می دادم. من سعی کردم که جای برادرهایم را برایش پر کنم تا جای خالی آن ها را احساس نکند. حتی اگر کسی به او ...
نوعروسی در اسارت عراقی ها...
روستاییان اسلحه و پول می داد. پدر من در شهر بستان روحانی بود و در خانه خودمان یک حسینیه داشتیم. در دوران پیش از جنگ پدرم در مسجد جامع شهر رفت و آمد داشت و همچنین داروخانه و عطاری داشت که در آن داروهای گیاهی می فروخت. وی افزود: یک شب در زمانی که هنوز خبری از جنگ با عراق نبود، صدای انفجار بسیار عظیمی در بستان به گوش رسید و بعد از آن همه مردم به بیرون از خانه دویدند تا ببینند این انفجار کجا ...
خفت گیری این دو زن شیاد با چاقو از پسر 30 ساله
کرد و بعد از آن ماجرا خواست با هم بیشتر آشنا بشویم که این سناریو را طراحی کرده است. اما همه مدارک و شواهد پلیسی از زورگیری تان خبر می دهد؟ نمی دانم! اشتباه کردم و پشیمانم. ازدواج کردی؟ بله. بچه داری؟ 2 پسر 16 و 13 ساله. همسرت می دانست که دزدی می کنی؟ 4 سال است که به خاطر مشکلاتی که با هم داشتیم از هم جدا شده ایم و او پس از من با زن دیگری ازدواج کرده ...
متین ستوده با حجابی منشوری در آغوش مرد خوشتیپ + عکس
کارمندان بازنشسته صدا و سیما و مادرش هم معلم بازنشسته می باشد، یک برادر بزرگتر بنام مانی و یک خواهر بزرگتر بنام مریم دارد اصالتا اهل خرم آباده و از قوم لر می باشد اولین بار از طریق پدرش در سال 1371 وقتی 7 ساله بود در سریال بازنشستگی جلوی دوربین رفت سپس در سال 1374 هم در سریال این خانه دور نیست حضور داشت بعد از این دو تجربه پدر بخاطر عقب افتادن درس با حضور او در این ...
عزاداری در اسارت/هرچه دارم از برکت خدمت به حضرت معصومه(س) است
برای همه ما است و افتخار می کنم که خادم حرم شدم و حضرت معصومه (س) هم هرچیزی که خواستم به من داده است و من خانه، زندگی، فرزند و هر چیزی که دارم را از حضرت معصومه سلام الله علیها دارم. فرمودید هرچه دارم از حضرت معصومه سلام الله علیها دارم؛ می توانید بیشتر توضیح دهید؟ من بعد از اینکه از اسارت آزاد شدم در سپاه مشغول انجام وظیفه شدم و به خاطر صدماتی که در دوران اسارت به من خورده ...
شاید طلاق آخرین چاره نباشد... شاید...
توانید طرف مقابل را درک کنید. اما یادتان باشد این تلاش های بی ثمر شما برای متقاعد کردن یکدیگر، رؤیاهای طلائی و کودکانه مرا به کابوس های آشفته ای بدل ساخته است که امسال باید چهارمین سالگردشان را تحمل کنم. هر سال در سالگرد این لحظات شوم و خاکستری، شعله های این آتش خانمان سوز را با اشک های شبانه ام خاموش می کنم! نمی دانم لحظات شادی و شعفی را که بعد از تولد من در چشمان تان جاری شد ...
روایت رییس سامانه 4030 از هشت سال اسارت در اردوگاه های بعثی/مادرم گفت: هر کاری می کنی، فقط اسیر نشو!
مثل تولدی دوباره بود. برای مرحله جدید زندگی تان چه مسیری را انتخاب کردید؟ من وقتی از خانه به قصد جبهه حرکت کردم، یک نوجوان 16 ساله بودم و وقتی به خانه برگشتم، یک مرد 24 ساله سرد و گرم چشیده شده بودم. اسارت به من یاد داد باید از روز های عمرم بهترین بهره را ببرم. اینطور بود که بعد از آزادی، خیلی زود سراغ درس و مدرسه رفتم. در قالب سیستم ترمی واحدی، 2 ساله دیپلم تجربی گرفتم و در ...
در دوران اسارت آبروی نظام و کشور را حفظ کردیم
جبهه های جنوب کشور اعزام شد؛ پنج ماه در جبهه حضور داشتیم و بعد از آن عملیات والفجر یک در تاریخ 22 فروردین سال 1362 انجام شد. کمالی پور اظهار کرد: عملیات والفجر یک را که انجام می دادیم به محاصره دشمن در آمدیم و من از چند ناحیه سر، دست، صورت و پا مجروح شدم و ساعت یازده همان روز پس از پنج ماه حضور در جبهه به اسارت دشمن در آمدم و زمانی که اسیر شدم به همه چیز فکر می کردم جز اینکه اسیر شده ام ...
جنایت ضدانقلاب باعث 41 سال چشم انتظاری ما شد
گفتند دموکرات ها علی اکبر و چند سرباز دیگر را به اسارت گرفته و آن ها را سوزانده اند. مادر شهید ادامه می دهد: در طول این 41 سال چشمم به در است؛ در قدیم وقتی می خواستند وارد خانه ای شوند، با سنگ به در می زدند. سال هاست که شب ها موقع خواب احساس می کنم در خانه را با سنگ می زنند و از خواب بیدار می شوم و فکر می کنم علی اکبر آمده است. بعد می روم و می بینم خواب و خیال بوده است. در طول این سال ...
گم شدن پیرزن پولدار پس از اختلاف با وارثان شوهر
همیشه جویای احوال او هستیم و گاهی تلفنی و گاهی هم برای دیدنش به خانه اش می رویم. چند روز قبل با خاله ام تماس گرفتم، اما او جواب نداد که احتمال دادم خواب یا دستش بند باشد. پس از این چند بار دیگر با او تماس گرفتم، اما وقتی به تماس های من جواب نداد نگرانش شدم و به خانه اش آمدم که دیدم در خانه اش نیست. بعد از آن بود که من و بستگان نزدیک برای پیدا کردنش به جستجوی پرداختیم و حتی به مراکز درمانی هم سر ...
درآمد نجومی همسر علی دایی
پولی که گرفتم مربوط به سال 93 مقدماتی جام جهانی آمریکا می شود. آن موقع بهترین بازیکن و آقای گل شدم. با پول هایی که جمع کرده بودم با شراکت دوستم، مغازه ای در منیریه خریداری کردیم. از سال 93 تا الان این شراکت ادامه دارد. من دنبال ماشین عوض کردن نبودم و با توجه به اینکه پدرم کار فرش می کرد و قبل از آن در اردبیل برای خودش تجارتی داشت با بیزینس غریبه نبودم و به آن علاقه داشتم. وی افزود: سالی که ...
99 ماه مقاومت کم سن ترین آزاده مازندرانی در اسارت
: بعد از حضور در دوره آموزشی رامسر به بانه و سردشت در مناطق عملیاتی غرب اعزام شدم و مدتی بعد به مرخصی آمدم. پدرم همچنان مخالف بود. این بار در قالب نیروی بسیجی و مردمی با جلب رضایت پدربزرگم به منطقه فکه اعزام شدم و در بهمن سال 1360 در عملیات فتح المبین شرکت کردم. باقری خاطرنشان کرد: بعد از عملیات به منزل پدری برگشتم. پدر و مادرم قرار بود سال 1361 به حج مشرف شوند. با توجه به این که فرزند ...
اسمم را با ماژیک روی دستم نوشتند/رضایت پای چوبه دار
. روز قبل از اجرای حکم وصیت نامه ام را نوشتم و از پدر و مادرم خداحافظی کردم. مغزم قفل شده بود و حتی نمی توانستم به چیزی فکر کنم. تا اینکه صبح مرا همراه 11 متهم دیگر پای چوبه دار بردند. وقتی پزشک زندان با ماژیک اسمم را روی دستم نوشت تا بعد از اعدام بتوانند جنازه را به راحتی شناسایی کنند، سرم گیج رفت. دیگر چیزی نمی دیدم. می خواستم از پله های چوبه دار بالا بروم که پدر عباس که تنها ولی دم بود، گفت فقط به ...
دردسر شیطانی دوربین های مداربسته برای خانه ویلایی زن جوان
تصمیم گرفتم دوربین مدار بسته در داخل ساختمان نصب کنم. برای این منظور به یک شرکت فعال در این زمینه مراجعه کرده و قراردادی را در این ارتباط تنظیم کردیم. مرد نصاب روز بعد به خانه من آمد و اقدام به نصب سیستم کرد اما چندی بعد فیلمی را که از داخل خانه ام تهیه شده بود برایم فرستاده و درخواست کرد تا برای جلوگیری از انتشار این فیلم 40 میلیون تومان به او بپردازم. با توجه به این شکایت به ...
شفای کودک نابینا در موکبی اطراف حرم امام حسین (ع) + عکس
.... متولی موکب هم مرا دلداری داد و گفت که امشب شب ام البنین است و از او بخواه و ان شالله که حاجت روا می شوی. فرزندم در آغوشم بود به نیت حضرت امام حسین (ع) به سمت دیگ غذای کنار آتش رفتم و سیاهی زیردیگ را به انگشت و سپس به چشمان فرزندم زدم و در حالی که در دلم غم زیادی بود، به خانه بازگشتم. صبح که از خواب بیدار شدیم تا برای ویزیت شدن به دکتر برویم، حس کردم مشکل بینایی فرزندم رفع شده است ...
آزاده ای که با زبان گیلکی بعثی ها را سر کار می گذاشت
...: زمانی که اسیر شدم به همراه دیگر اسرا که حدود دو هزار نفر بودند ساعت ها و روزها در یک فضای باز و زیر نور آفتاب و سرمای شب نگه داشته شدیم و تشنه و گشنه بودیم و جای خواب نداشتیم. بنده تا آخرین روز اسارتم هیچ امیدی به بازگشت نداشتم، زیرا اسم مرا در هیچ کجایی ثبت نام نکرده بودند؛ البته زمانی که از اسرا فیلم برداری می کردند، با تکان دادن سر و دست و پا سعی می کردم بیشتر دیده شوم تا شاید خانواده ام ...
بی سرنوشتی زنان افغانستان
چند سال پیش بدون گرد و غبار بنشیند مقابلش. دختری خرد، مکتب را رها می کند و به ازدواج اجباری بله می گوید. عقد می کند تا دست طالب ها از او دور بماند: فامیل نبودیم، شوهرم هزاره است مثل خودم، اگر در خردی ازدواج نمی کردم، معلوم نبود چه می شود. دوازده سال بعد از عروسی رابعه، طالبان سقوط می کند: دوران کرزای شد، آخرین طفل من 1/5 ساله بود که مکتب رفتم و فارغ شدم. آن روزها افغانستان مثل آدمی که از گردباد ...
عجیب ترین اقدام تازه داماد برای طلاق دادن عروس
استودیوی مورد نظر مجهر به دوربین مداربسته است و عمدا وارد آنجا شد و در واقع هدفش این بود که شناسایی شود و دیگران او را به عنوان دزد بشناسند اما انتظار نداشت که پلیس دقیقاً در همان موقع نزدیک آن محل باشد. زمانی که انگیزه او را سوال کردند، او حقیقت را بیان کرد و گفت:"من و نامزدم قصد داریم که مراسم ازدواج خود را برگزار کنیم اما من از این موضوع پشیمان شدم به همین دلیل تصمیم گرفتم این کار را ...
خوابی که با آزادی تعبیر شد
.... مدتی هم در بهداری بستری بودم. بعد از اینکه مرا مرخص کردند چند ماه در سوله اردوگاه بودم. شبی پدرم خدا بیامرزم را در خواب دیدم که آمده بود به اردوگاه. یک پسر به اسم حسین انتظامات اردوگاه بود. در خواب به من گفت: بیا سیدی عبدالامیر کارت دارد. با آن سرباز رفتیم توی اتاق. از در که وارد شدم دو تخت آنجا دیدم. پدرم روی یک تخت نشسته بود و عبدالامیر روی تخت دیگر. گفتم: چرا دست از سر من بر نمی ...
تجاوز بی رحمانه به دختر 6 ساله مشهدی + عکس و جزئیات دردناک
کرده بودی؟ نه! درست دو روز بعد از آن که مهر طلاق در شناسنامه ام ثبت شد و به قول معروف هنوز جوهر این مهر خشک نشده بود که سوار اتوبوس یکی از بستگان مادرم شدم تا از تربت به مشهد بیایم. در بین راه با راننده صحبت می کردم که از دادگاه می آیم و چنان و چنان! او هم خندید و گفت: امشب با مادرت به خانه فلانی بیایید (او هم از بستگان مادرم بود) تا برای خواستگاری صحبت کنیم. همان شب به توافق ...
روایت بچه پولداری که معتاد و کارتن خواب شد
...> *چطور سر از جنوب شهر در آوردی؟ -وقتی اینقدر تابلو معتاد شدم پدرم سعی کرد ترکم دهد، اما 15 بار خوابیدن در کمپ های ترک اعتیاد فایده نداشت، آن ها از من قطع امید کردند و من را بیرون انداختند. مایه اذیت و ننگ خانواده شدم. *دست به خلاف هم زدی؟ -باز کردن گاو صندوق را خوب یاد گرفتم، اما دست به سرقت نزدم، فقط بلد شدم چجوری اینکار را انجام بدم. *تتو های روی دستت چیست ...
عکس جشن تولد همسر امین حیایی در آغوش پسرش
. دارا هنوز ازدواج نکرده و مجرد می باشد. مونا بانکی پور بعد از طلاق از بازیگری فاصله گرفت و با پسرش سال ها خارج از کشور زندگی کرد تا اینکه تصمیم گرفت به ایران برگردند.دارا با مادرش در کنار مادر بزرگ خود فرزانه داوری از بازیگران قبل از انقلاب مدتی در کشور آمریکا زندگی می کردند دارا ابتدا به علت چهره اش وارد مدلینگ شد، او مدتی در بیلبوردهای تبلیغاتی از جمله شرکت مزمز بیشتر دیده می شد تا ...
لوکاکو: برای همیشه یک اینتری خواهم ماند/ امیدوارم هواداران نراتزوری مرا درک کنند
روملو لوکاکو که پس از دو فصل حضور درخشان در اینتر و کمک به این تیم برای کسب قهرمانی در سری A ایتالیا، با قراردادی پنج ساله به ارزش 115 میلیون یورو به چلسی بازگشت، با انتشار پیامی در صفحه رسمی خود در شبکه اجتماعی اینستاگرام خطاب به هواداران این تیم ایتالیایی نوشت: هواداران عزیز اینتر متشکرم. ممنونم که من را به عنوان یکی از خودتان دوست دارید. ممنونم که باعث شدید من و خانواده ام احساس کنیم در خانه ...
هرندی؛ زخمی بر پیکر تهران/ ساقی های انگلیسی در دل پایتخت
می کشیم همه چی تریاک، حشیش، این تازگی ها شیشه؛ 20 سالم بود که عاشق پسر همسایه شدم مادر و پدرم خیلی مخالفت کردند که با او ازدواج نکنم اما پافشاری کردم بعدها فهمیدم که اعتیاد دارد و منو هم معتاد کرد تا کاری به کارش نداشته باشم، حالا دیگر از همسرش خبری نداشت و از خانواده ترد شده بود؛ حالا مهناز مانده بود و راه تاریک اعتیاد، از دور با صدای جوانی به خودم آمدم که گفت: آبجی ای نم سورچه شما ، بسته کوچکی را ...
آقا، سلام نداده را علیک می دهد!
ایستاده بود: سلام بابا جان، آه از روضه ی بی چای. رویم سیاه اما فکر نکن همینطور برمی گردی! دانه دانه تبرکی در خانه چای می دهیم. و دست های چروکش را با شرمندگی به محاسنش کشید. روضه شان کوچک بود به چشم ظاهربین من اما یقین داشتم که بزرگ است در چشم آسمان؛ پیرمرد با حسرت روی پایش کوبید: هر سال چند روز مانده به این ماه، به این شب های تب دار که استکان ها را با آه می شورم و دلم آشوب است، فکرهای ...
بانوان واقعه کربلا؛ ام سلمه و تبدیل شدن خاک به خون پس از شهادت حسین(ع)
نگاه دار. من این قطرات را که شبیه خاک سرخ بود، گرفتم و در ظرفی شیشه ای دَر دار گذاشتم و نزد خویش نگاه داشتم. زمانی که حسین(ع) از مکه به سوی عراق به راه افتاد، من آن را در هر روز و شب بیرون می آوردم، بو می کردم و بر مصیبت او می گریستم. در ابتدای روز دهم محرم آن را بیرون آوردم و دیدم تغییری نکرده است؛ اما در پایان روز دیدم محتوای قاروره به خون سرخ مایل به سیاهی تبدیل شده است؛ در آن هنگام فریاد زدم و ...
مرتضی امینی تبار؛ از تئاتر تا زخم کاری
های او در کیفیت بازی من بسیار تاثیرگذار بود. خانم آزادی ور و خانم توسلی هم آنقدر قوی هستند که تو نمی توانی در حضور آن ها خوب بازی نکنی ... جنگ برای آرزو ها از 22 سال پیش، شونزدهم مرداد، تا الان فقط یه چیز یاد گرفتم که من، به عنوان انسان برای تلاش کردن زاده شدم، یاد گرفتم که باید برای آرزوهام بجنگم. در جهان پهناور اندازه خودم باشم، جای خودم باشم، اندازه یک نقطه ... ازدواج ...
یادی از یاران قدیم
زاده هم سخنرانی دارد. ذوق زده شدم که بعد از این همه سال، باز استاد را از نزدیک خواهم دید و یاد خواهم کرد از آن دوران و از آن همه لطف و یاری بی دریغ که در حق من روا می داشت. اما روز بعد همان دوست خبر داد که به علت ناخوشی استاد، ناچار شده اند برنامه ایشان را به چند روز بعد موکول کنند. مهلت توقف من در اهواز به پایان رسیده بود و باید برمی گشتم. حسابی پکر شدم، اما چاره ای نبود. روز بعد به ...
هیئتی گشتم و از خویش جدایم کردی
مناسبت ایام محرم سروده است (شعر مناجاتی محرم) که از نظر مخاطبان می گذرد. شعر مناجاتی محرم از همان دم که مرا بنده صدایم کردی هیئتی گشتم و از خویش جدایم کردی پدر و مادر من باد فدای تو حسین بیشتر از پدرم کار برایم کردی کشش روضه تو بود شدم سینه زنت تو خودت بر در این خانه گدایم کردی شادمانم که سر سفره تو مهمانم شادتر آنکه کمی ...