“احسان علیخانی” بالاخره بزرگترین درد زندگی اش را فاش کرد!
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت اندوهناک فرزند یک جانباز اعصاب و روان
روزنامه خراسان: شنیدن درد و رنج عزیزان جانبازی که از جان و هستی شان گذشتند تا مردم کشور در امنیت باشند، غم انگیز است اما برخی از این جانبازان قصه ای متفاوت دارند؛ قصه ای که وقتی خانواده هایشان تعریف می کنند ناخودآگاه اشک از چشمانت می ریزد و غم سراسر وجودت را می گیرد. امروز می خواهیم روایت فرزند یک جانباز اعصاب و روان را بنویسیم که در رشته توییتی منتشر کرده بود؛ رشته توییتی که خواندنش ...
مصاحبه خواندنی با کم سن ترین قاتل سریالی ایران
...> چرا ادامه تحصیل ندادی؟ به درس و مدرسه علاقه ای نداشتم.مدیر مدرسه مرا درک نمی کرد. از سوی دیگر هم به خاطر طلاق مادرم تحقیر می شدم و دوست داشتم با دوستانم به تفریح و خوش گذرانی بروم! پدر و مادرت ایرانی هستند؟ نه! پدرم از اتباع خارجی است.نمی دانم چرا مادرم با تبعه خارجی ازدواج کرد که امروز من با این بدبختی ها روبه رو شوم. اگر او می دانست عاقبت این ازدواج چه می شود و حتی ...
رنج مضاعف زباله گردی برای پاکبانان
دهند اما متاسفانه افراد زباله گرد که به دنبال پلاستیک و مقوا و شیشه و آهن می گردند آنها را پاره و در محیط پیرامون پخش می کنند. این پاکبان میانسال کرمانشاهی ادامه داد: همین موضوع رنج و زحمت ما را آن هم در این شرایط کرونایی مضاعف کرده و حتی باعث می شود مجبور شویم یک محل را 2 یا حتی سه بار پشت سر هم و به فاصله کمتر از یکساعت نظافت کنیم. عمو عطا در عین حال برای آنهایی که زحمتشان ...
با دونده امیر نادری فیلمساز شدم
...، یکی از زوج های فیلمسازی و کارگردانی معروف سینمای ایران را ساخته اند. اما محمودی چطور توانسته به چنین جایگاهی برسد؟ همه اینها به نگاه و خوش بینی دوست داشتنی او بازمی گردد؛ به اینکه هیچ گاه فکر نکرده که نمی شود و شاید نشود و... . این فیلمساز متولد 1359، در ده ها رویداد سینمایی شرکت کرده و تا به حال با سه فیلم نیز توانسته نماینده کشورش در اسکار غیرانگلیسی زبان باشد. شما بالاخره ...
گلایه های تلخ بازیگر نابینای رنگ خدا
به خودم آمدم دیدم تمام آدم هایی که به من می گفتند دوستت دارم، هیچ وقت تنهایت نمی گذارم، فقط به فکر منافع خودشان بودند. وی در ادامه با گلایه از کسانی که او را به مراسم های مختلف می بردند گفت: مثلا یکی می گفت بیا با هم به سینما برویم. می گفتم چه آدم خوبی است. می داند من سینما را دوست دارم. آن موقع نمی دانستم کسی که می خواهد من را به سینما ببرد به این فکر می کند که مردم بگویند این را ببین ...
نمکی: من واقعا دلم نمی خواست وزیر بهداشت شوم/ به اجبار وزیر شدم
... نمکی تاکید کرد: من واقعا دلم نمی خواست وزیر بهداشت شوم، ماه ها با من کلنجار می رفتند تا اینکه کار بالا گرفت و به خداوند گفتم من را گرفتار وزارت بهداشت نکن. یک روز سراغ دکتر قاضی زاده هاشمی رفتم و گفتم که تو را به جدت بمان تا دست از سر ما بردارند و من گفتم سید من دست کسی را جز پدرم نبوسیده ام و حاضرم دستت را ببوسم و به کمک تو بیایم و تو در وزارت بهداشت به خدمتت ادامه دهی، اما اتفاق اینگونه ...
روایت یک مادر پرماجرا که استارتاپی شد
ممکن است به خانواده ها چیزهایی در این باره چیزی بگوییم ولی اصلاً هدف پول نیست. هدف تربیت کودک نوآور است. کودکی که بتواند استقلال فکری و عملی داشته باشد و به تبع بتواند تصمیمات بهتری بگیرد و این جهان کوچکش در خانواده، جهان بزرگ تری شود. همه مسیرهای زندگی از راه مدرسه و دانشگاه نمی گذرد من اعتقادم بر این است که اگر یک روز دختر کلاس اولی ام از خواب بلند شد و گفت دیگر نمی خواهم بروم ...
دکلمه ای همراهِ ربّنای شجریان کرد و جان گرفت
ای نبود، و حرکتش به سمتِ کارهای ریشه ای بود. عده ای معترض شدند که گاهی "منم" می زند، و از سواد و این چیزها "دَم" می زند. گفتم کجا چنین حرکتی از او سر زده است؟ گفتند در مصاحبه ای از او پرسیده اند بزرگترین ثروتِ تو چیست؟ گفته است تواناییم در صدا و آگاهیم به زبان فارسی! گفتم این که واقعیتی مُسجّل است، چرا برای شما نامسجّل است!؟ گفتند ولی خودِ انسان نباید ...
مذاکره بی سرانجام؛ پول نداریم، اکبر نرو!
داشتن قرارداد سه ساله، خواست افزایش سه میلیاردی دستمزدش را به باشگاه داده است. به نظر می رسد این فایل منتشره در کانال های تلگرامی، شواهدی است که باشگاه تراکتور برای این اطلاعیه خود در دست دارد. در ابتدای این وویس، کمالوند خطاب به ایمانی می گوید: اقا مشخصا شما خواسته ات را به آقای نظمی بگو. و مذاکره شش دقیقه ای آغاز می شود: در ادامه نظمی وارد ماجرا می شود: در ذهنم است که ایشان آ ...
چیزی شبیه یک تکه شکلات تلخ
دوم سیامند عزیزمان بود. دوم، جای خالی او یک سال و نیم مانده به پارالمپیک که می دانستیم پر نمی شود. سوم، نگاه سوی سکوی قهرمانی او وقتی که گفتند: تو جایگزینی. مسؤولیت سختی بود. اینها را به عنوان خلاصه ای از جزئیات مفصل بنویسید. هر کدام شان داستان ها داشت. فشار اصلی اما همان بار سنگین انتظارات بود. بعد از طلای تایلند؟ خیر، از همان اول که قرار شد به توکیو بروم. چطور؟ ...
اکبر ایمانی در اینستا از تراکتور فرار کرد!
، تمرین کردم و بعد از تمرین آقای کمالوند به من گفت روز اول نظرم روی تو مثبت بود اما الان مثبت نیست و به حاجی زنوزی هم گفتم که اگر پیشنهاد خوبی داشتی، ما هم کمک می کنیم که بروی. من با همه رک و راست هستم و مثل اینها صدا ضبط نمی کنم. من حرف درست می زنم و بعد از این حرف هم نرفتم سر تمرین چون وقتی سرمربی من را نخواهد و من می دانم دلیلش چیست و دلیلش فنی نیست، چرا باید سر تمرین بروم؟ من همه چیز را می دانم ...
در انتظارِ نفس
بیمارستان بستری کنیم ، اما دیر بود. دست کادر درمان درد نکند خیلی زحمت می کشند اما ظرفیت نیست و بیمار پشت درمی ماند. چرا یکجا برای بستری بیمار بدحال درست نمی کنند تا مردم این طور تلف نشوند! خانمی که همراه مادر شوهرش از درچه آمده و مشغول خوردن غذا هستند، می گوید پدرشوهرم کرونا داشت و پنج روز است اینجا بستری است. گفتند مادر شوهرم هم باید آزمایش بدهد و آمدیم اینجا تا هم سری به بیمارمان بزنیم ...
ثابت می کنیم فوتبال ما از آسیا جدا شده است
درشرایطی که مسئولان برایتون مدام از نیاز به تو سخن به میان می آوردند چه شد تصمیم به جدایی گرفتی؟ قصد داشتم فصل پیش این تیم را ترک کنم اما به من گفتند بمان، حتماً بازی می کنی. من تا آخرین روز هم تلاش کردم به باشگاهی جدید بروم تا بیشتر بازی کنم. چند پیشنهاد خوب از لیگ های معتبر داشتم اما برایتون مخالفت کرد و من هم ماندم. البته این را هم بگویم که واقعاً برایتون را دوست داشتم. در باشگاه هم ...
عصبانیت پرستو صالحی از انتشار این عکس ! / شوهر مطلقه ؟!!
باز کند پرستو صالحی نیز از جمله هنرمندان شاکی به فضای فاسد سینماست، او می گوید به یک تهیه کننده سر شناسی از سر درد دل گفتم : دلم یه کار طولانی می خواد گفت : اونی ام که بهت کار طولانی بده حال طولانی ام می خواد ... جز بازیگری در آمد دیگری ندارم، هنر گریم را آموخته ام و مدتی هم تدریس می کردم اما الان مدتی است که در این زمینه فعالیتی ندارم و معمولا همیشه در خانه هستم ...
فال حافظ امروز / 9 شهریور ماه با تفسیر دقیق + فیلم
تأمل در امور ، آینده نگری و مشورت با افراد با تجربه ، مشکلات و سختی ها را پشت سر خواهی گذاشت. از دیده خون دل همه بر روی ما رود بر روی ما ز دیده چه گویم چه ها رود ما در درون سینه هوایی نهفته ایم بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود تعبیر فال حافظ: فال حافظ امروز شما نشان می دهد رازی در دل نهفته داری و از درد عشقی رنج می بری که تو را ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با کبری (لیلا) عطارزاده برازجانی ، همسر مرحوم ...
فکرشهر نرگس محمدزاده فرد: هنوز هم وقتی درباره همسرش حرف می زند، اشک در چشمانش حلقه زده و قطراتش جاری می شود. مهربان است و آن قدر ملایم، خلاصه و کوتاه سخن می گوید که در بیشتر مواقع، فرزندان مجبور می شوند برای تکمیل صحبت ها به گفت و گو وارد شوند. کبری (لیلا) عطارزاده برازجانی ، زنی است که سال ها در کنار محمدجواد فخرایی بوده و گوش شنوای همه شادی ها و رنج هایی که این تاریخ پژوه دشتستان، در راه ...
من مونا هستم؛ 3 سال و 4 ماه و 19 روزه!
رفتم کمپ. روز پنجم، سکته کردم، ولی مونا باید ترک می کرد. سه ماه بعد از کمپ آمدم بیرون و دوباره افتادم بین موادی ها. جای دیگری نداشتم بروم. 15 روز وسط مواد بودم، اما لب نزدم. به کمپی که تویش ترک کرده بودم، زنگ زدم و گفتم جایی برای ماندن ندارم. پرسیدند مواد زدی؟ ، گفتم نه. گفتند نیم ساعت وقت بده. بعد نیم ساعت خانم علیزاده را به من معرفی کردند. مدیر مرکز نور سپید هدایت که من، مادر صدایش می کنم. ...
زخم ترکش صورت داداش مهدی را زیباتر کرده بود!
بگوید دوست دارم و می خواهم این کار را انجام دهم. هیچ چیزی نمی گفت و همیشه احترام پدر و مادرم را نگه می داشت. در 13 یا 14 سالگی ساعت کوکی را بالای سرش می گذاشت و نیمه شب بلند می شد و نماز شب می خواند. یک روز مادرم گفت مهدی جان الان نماز شب به تو واجب نیست که مهدی در جواب گفته بود دوست دارم از الان نماز شب خواندن را شروع کنم. دوستانش در منطقه می گفتند نمازشب هایش زبانزد بود و خیلی زیبا نمازهایش را می ...
لجاجت بر سر ادعاهای دروغ
را چهار یا پنج نفر باز می کنند و بعد پلمب می کنند. شما می گویید چند تا صندوق چنین مشکلی داشته؟ گفت من نمی دانم. گفتم همین طوری یک عدد حدسی بگویید؛ فرض کن هزار تا صندوق. یعنی اگر در هر صندوق پنج نفر عامل اجرایی و نظارتی باشد، باید با پنج هزار نفر تبانی شود! چه کسی چنین توانی دارد؟ بعد هم مگر می شود هیچ کس نفهمد؟ تازه مگر در هر صندوقی چند تا رأی هست؟ فرض کنید همه صندوق هایی که مثلاً این طور بوده ...
نکونام: بیرون ماندن من تعجبی ندارد / تا آخر عمر با رابطه مربیگری نمی کنم
سال همین مشکل را داشتیم. به اعضای هیئت مدیره گفتم فلان بازیکن را بگیرید؛ به آنها گفتم او رفته است و گفتند نه هنوز هست ما صبح با او صحبت کردیم. من بازیکن فوروارد را گفتم و ایشان با بازیکن دفاع وسط صحبت کرده است! گفتم این بازیکن فوروارد است و شما با دفاع وسط صحبت کردید، بازیکن سایپا بوده و من این ها را به آن ها گفته بودم. یک هفته من با باشگاه فولاد صحبت کردم و به احترام باشگاه یک هفته صبر کردم چون آ ...
جدال با مرگ از زبان یک کرونایی
برخورد با آنها را نبینی و رنج و زحمت تهیه کردن دارو و تزریق سرم و آمپول را نبینی هیچ وقت این کلمات را درک نخواهی کرد. نمی دانم آنها که هزینه تامین دارو و درمان بیماران خود را ندارند و از دوست و آشنا تقاضای پول می کنند و حاضرند برای زنده ماندن جان عزیزانشان به هر زحمتی پول تهیه کنند، چقدر درد می کشند. دیدن برخی تصاویر از انتظار و تکیه دادن همراهان بیمارانی که با چشمانی خیره به ...
خاطراتی از شهید مرتضی آوینی
.... مدتی بعد دوباره او را عازم حجاز دیدم؛ با خنده گفتم: حاجی تو که قرار بود دیگر به آنجا نروی؟ نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد: نمی دانم اما احساس می کنم این بار باید بروم. وقتی بازگشت. دوباره از اوضاع سفر پرسیدم. این بار هیجان عجیبی داشت. با خوشحالی گفت: این دفعه با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی از آنها گرفتم که ای کاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم، به خاطر ...
عکس/ وقتی که متین ستوده سیگار می کشد
. واقعا لحظه به لحظه با این نقش زندگی کرده ام. با وجود این که دوره اجرایی نمایش آغاز شده است، زمانی که شب ها می خوابم، صبح ها که از خواب بیدار می شوم و یا حتی در خوابم با این دیالوگ ها و شخصیت ها و کاراکترهایی که در این متن وجود دارند، زندگی می کنم. اواسط تمرین ها کمی ترسیدم و با خودم گفتم ای کاش کاری سبک تر و متنی راحت تر را برای ورودم به عرصه تئاتر انتخاب می کردم اما وقتی این حس آنی ...
ادبیات پایداری بدون زینب های زمان یک پایش می لنگد
...> منطق این کتاب و ویژگی بارز آن از نظر شما چیست؟ یکی از دلایل نگارش کتاب من زینب تو هستم این بود که من خیلی دوست داشتم برای شهدا کاری انجام دهم و این که مادرم و دایی ام را می دیدم که از ابتدا خیلی مذهبی نبودند و در واقع از حرهای دفاع مقدس هستند، اما زندگی متفاوتی داشتند و مرارت ها، عشق و ایثاری که مادر من در حق برادرشان داشتند به نظرم متفاوت و خاص است و مهم تر از همه این که دو سال پیش که تصمیم ...
آذری جهرمی، صالحی و ظریف در کلاب هاوس چه گفتند؟ رازهای سر به مُهر مانده ظریف
ای بین جمهوری اسلامی و ایران نمی بینم دوست دارم به دانشگاه بروم و امروز هم که به دانشگاه برگشتم خیلی خوب بود. ویدئویی که منتشر کردم برای خانواده و دوستان قدیمی ام بود اما یک نفر از دوستان قدیمی ام آن را منتشر کرد و البته کار بدی هم نکرد. مصاحبه من با آقای لیلاز 7 ساعت بود نصف آن منتشر شد و نصف دیگر آن را دوستان صلاح ندانستند منتشر کنند. این هم قصه پر غصه ای است که بالاخره ...
زخم کاری!
نان هم دستش است، گویی هم غذا می خورد هم کار... او می گوید: از کرونا نمی ترسم چون خدا از من مراقبت می کند، بالاخره یک روز باید بمیرم امروز یا فردا فرقی برایم ندارد. یعقوب که پدرش پاکبان شهرداری است از زندگی سختش می گوید: تا کلاس پنجم درس خوندم، دوست داشتم باز هم بخونم اما کرونا که آمد نتونستم گوشی بخرم به خاطر همین بی خیال درس شدم. او که دلش می خواهد مکانیک شود، می گوید: خیلی ...
خاطرات نخستین معاون سینمایی ارشاد 1 | حضرت امام پذیرش مسئولیت را بر من تکلیف کرد/ مرحوم خلخالی بر اساس ...
حکم اعدام من را می دهد صفحه اول روزنامه هم می نویسند "نجفی باید اعدام شود!"، شهید بهشتی به آقای خلخالی می گوید "برو اعدامش کن!"، بچه ها به من گفتند "عذرخواهی کن!"، گفتم "من عذرخواهی کنم؟"، گفتم "باشه، مصاحبه می کنم"، و مصاحبه کردم گفتم "من ترجیح می دهم که حضرت آقای خلخالی در امور سینما دخالت نکند برای اینکه اطلاعات من به دلیل اینکه مجتهدزاده هستم و از یک خانواده روحانی، اطلاعاتم از اسلام بسیار ...
پیام دلگرم کننده ای از آقا گرفتم و دوست ندارم کسی آن را بداند
.... هر کسی در زمان وزن کم کردن در حالت های مختلف است و نجاتی به بو حساس بود. من به دکتر ساسان گفتم سعی کند نجاتی ریکاوری کند، حتی برایش برنج کته گرفتم. *یک زمانی ما 3 مدال گرفتیم و قهرمان شدیم، برخی می گفتند مگر المپیک سکو دارد؟ برخی قبل از المپیک مصاحبه می کردند می گفتند این تیم مثل لندن است، چرا لندن؟ چرا مثل المپیک پکن نیست؟ من تا وقتی هستم انجام وظیفه می کنم. *ما محکوم به ...
بیوگرافی پژمان بازغی بازیگر نقش وحید در سریال افرا | عکس پژمان بازغی در کنار همسرش
تدوین گر است و پژمان به شوخی گفت :تدوین تیزر میکنید و این خیلی برای من گران تمام شد و با خودم گفتم پس حس بدم به این بازیگر بیخود نبوده و گفتم مگر فیلم تو دست من نیوفتد آقای بازغی . اما پایان این ماجرا خوش بود و ما سال 84 با هم ازدواج کردیم .
پشت پرده قتل وحید مرادی در زندان
... وحید، صبح آن روز از همه جا بی خبر بود و از نقشه شوم هیچ احدی خبردار نبود. ناگهان خبر کشته شدنش در محوطه زندان، فضای مجازی را پر کرد. وحید مرادی، قربانی رجزخوانی های دوستانش شد. نیم ساعتی بود که از صحبت کردن با خانواده اش می گذشت، خوشحال از شنیدن صدای پسرشان، ناگهان در بی خبری از زندان تماس گرفتند و خبر کشته شدن وحید را در گوشی تلفن جار زدند. 16 سالگی پایش به زندان باز شد ...