سایر منابع:
سایر خبرها
قصه یک بوسه ی عاشقانه!
خانوادگی اش تلخکامی های زیادی را تحمل کرده است و می تواند مرا هنگام بروز مشکلات حاد یاری دهد خلاصه من هم که راننده ای در یکی از سازمان های نیمه دولتی بودم به خواستگاری دختر دایی ام رفتم .چند روز بعد مراسم عقدکنان ما در قوچان برگزار شد و چند ماه بعد نیز زندگی مشترکمان را در مشهد آغاز کردیم ولی طولی نکشید که فهمیدم همسرم با ترغیب و تشویق زن همسایه به مصرف مواد مخدر آلوده شده است . آن روزها ...
در امتداد ناامیدی ها پناه بردم به سیدالکریم
. خادمان برای عرض ادب دست به سینه ایشون بودند. به سمت من اومدند. بانگاه مهربانی مرا مورد لطفشون قراردادند. من هم پیش خودم گفتم: حتماً شخص مهمیّ هستند.من هم به رسم ادب دست برسینه گذاشتم وکمی خم شدم. آن مرد مهربان دست روی پیشانی من گذاشتند و فرمودند: دیگه خوب شدی/// ازخواب پریدم و کمی تامل کردم. هنوزدرفکر خوابم بودم که متوجه شدم که سرم درد نمیکنه....... اشک در چشمانم حلقه زد... یاد چشمان و نگاه پرمهر و محبت سیدالکریم افتادم. شما نشانم دادین که “دل به دل راه داره” ...
"ح غول" مربی بدن ساز تهرانی با شلیک گلوله جوانی را به قتل رساند
درگیری رسیدم پسرعمویم و عمویم روی زمین افتاده بودند. من با دیدن آن ها حال خودم را نفهمیدم و دست به شمشیر بردم. وقتی پدر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد قاضی گفت: به نظر می رسد از قبل انگیزه درگیری داشتید .چون در صندوق عقب ماشین شمشیر پنهان کرده بودید که متهم پاسخ داد: فقط برای حمایت از پسرم وارد درگیری شدم و قصد قبلی نداشتم. وی ادامه داد: من یک ماه قبل از این ماجرا پسرم و م را آشتی ...
رونمایی از یک خانم خلبان هواپیمای مسافربری
داده اند، بعضی شرکت ها هم با وجود پر کردن فرم و برگزاری مصاحبه باز هم قبول نمی کردند که خلبان زن استخدام کنند تا اینکه بالاخره کارش را به عنوان خلبان پرواز یکی از شرکت های هواپیمایی در مسیر تهران- مشهد و برعکس شروع می کند و حالا هم به استخدام شرکت هواپیمایی تابان درآمده و اسم خودش و هواپیمایی تابان را بیشتر سر زبان ها انداخته است. یک تیم کاملا زنانه درست یک ماه پیش هم یک پرواز ...
داستانی برگرفته از یک پرونده واقعی، آرزوی محال
دخترم که او را آرزو نامیده بودم رسیدگی میکردم و در نهایت و با صحبتهای همسرم وخواهرهایش که او هدیه ای از جانب خداوند است پذیرفتم و من اورا پاداش صبرم و نتیجه نذر و عهدی که با آقا امام رضا (ع)بسته بودم میدانستم . زندگی روی خوش خودرا به من وهمسرم نشان داد حالا ما خانواده ای خوشبخت بودیم آری حالا خانواده شدیم ! خانواده ای متشکل از پدر مادر و فرزند! همه ی فامیل و دوست وآشنا به علت ...
روایت بانوی کارآفرین کردستانی که مشکلات زندگی را به فرصت تبدیل کرد
دوران سخت بود، در زندان از طریق تولید صنایع دستی مثل فرش بافی از صبح تا شب مشغول به فعالیت بودم و از محل فروش محصولات درآمدی برای خودم کسب می کردم و ماهیانه مبلغی برای تامین هزینه های پسرم می فرستادم. در زندان در کنار اینکه کار می کردم موفق شدم دوران ابتدایی تحصیلی را از طریق نهضت سواد آموزی به پایان برسانم. خانم آزاده مرادی از مبتلا شدن به بیماری سرطان در دوران زندانی شدنش و ...
گوهر خیراندیش در گفتگو با موزه سینما: ارتفاع پست برای من سکوی پرتاب بود
خاطرات زیادی دارد، گفت: زمانی که توسط داریوش مهرجویی برای بانو انتخاب شدم اسماعیل خلج قصه های تاریخی می نوشت که من در آنجا نقش یک زن قدیمی با لباس های تاریخی را داشتم که هیچ شباهتی به نقش هاجر در فیلم بانو نداشت. داریوش مهرجویی بازی من را در آن تئاتر دیده بود و به من گفت تو بازیگر خوبی هستی. البته رخشان بنی اعتماد هم به من گفته بود که بازی های من در تئاتر را دیده بود و برای حضور در فیلم هایش من را ...
قتل خواننده افغان در یکی از خیابان های تهران؛ راز قتل چیست؟
.... وقتی مرد مظنون مدعی شد که ردپای یک زن در ماجرا وجود دارد مأموران بار دیگر به سراغ همسر مقتول رفتند و به تحقیق از او پرداختند. زن جوان گفت: شوهرم مدتی بود که با زنی ارتباط داشت و من متوجه این ماجرا شده بودم. شب حادثه هم متوجه شدم آن زن بار دیگر به همسرم زنگ زده است. حتی پس از رفتن مهمانمان، موبایل شوهرم زنگ خورد و من صدای جرو بحث و مشاجره او با زن غریبه را شنیدم. بعد از این تماس ...
از افغانستان تا سوریه مدافع اسلام بود
ابوحامد من بانو حسینی مادر شهید رضا میرزایی هستم. 55 سال دارم. در افغانستان ازدواج کردم. آن زمان 13 سال بیشتر نداشتم. وقتی به ایران آمدم رضا را باردار بودم. اول انقلاب به ایران مهاجرت کردیم و ابتدا به اردوگاه کاشمر رفتیم. همسرم از راه آهنگری و کارگری کسب در آمد می کرد. رضا هم بعد از عروسی دوشادوش پدرش در آهنگری، کار کرد و رزق حلالش را درآورد. باز، اما عشق به جهاد در دلش زبانه می کشید و کمی ...
مهرباران یک خیر در البرز/ ساخت هر مدرسه، زینتی بر پیکر استان
او هم در مراسم حضور دارند. محمد دمیرچی به جایگاه سخنرانی دعوت شد و با لبخندی شروع به صحبت کرد؛ چگونه مدرسه ساز شدم؟! اتفاقی با یکی از خیرین مدرسه ساز آشنا شدم که بعد از زلزله ورزقان مرا برای ساخت مدرسه در آن منطقه دعوت کرد. به او گفتم که اگر قرار باشد مدرسه ای بسازم دوست دارم در منطقه خودم باشد و زمینه ساخت مدرسه در این منطقه فراهم شد. در زمان آغاز احداث مدرسه مادرم در قید ...
نجات قاتل از چوبه دار پس از 4 سال در کردستان
. اگر مادرم به او بی توجه بود، به خاطر رفتارهای بد پدرم و بداخلاقی هایش بود. مگر می شود آدم زنی را که 20 سال با او زندگی کرده است، به خاطر حرف یک بچه بکشد. پدرم برای اثبات حرف هایش مدرکی ندارد. او می داند حرفش درست نیست. او می خواهد مادرم را مقصر نشان دهد و آبرویش را ببرد؛ به همین خاطر هم حاضر به گذشت نیستیم. در ادامه جلسه احمد در جایگاه قرار گرفت و گفت: من عاشق همسرم بودم و 20 سال با او ...
مهرداد محمدی: من دست کمی از بازیکنان تیم ملی ندارم
های 50 نفره اردو هم نبودم! چه زمانی جراحی کردی و الان وضعیتت به چه شکل است. یک مقدار از شرایط بعد از جراحی ات بگو و اینکه شرایط مراقبتی را به چه شکل دنبال می کنی؟ دکتر پاپاستاکستاس یونانی متخصص مصدومیت من است که زحمت عمل جراحی من را کشید. بعد از جراحی یکی دو روز در بیمارستان بودم و بعد از آن مرخص شدم به خانه آمدم. در این مدت همسرم زحمات زیادی برای من کشیده و جا دارد از او ...
به خاطر حرف پسرم، زنم را کشتم!
ندارد و کسی دیگر را دوست دارد، خیلی عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم. من از کشتن رفعت پشیمان هستم. اشتباه بزرگی کردم، چون من زنم را خیلی دوست داشتم و بچه هایم هم می دانند که من عاشق مادرشان بودم. همسرم به من می گفت به خاطر بچه ها شرایط را تحمل می کند و اصلا من را دوست ندارد و همین موضوع خیلی مرا ناراحت می کرد. باز هم می گویم من از کاری که کردم خیلی پشیمان هستم و از ...
ناگفته های محمد رضا گلزار از ازدواجش /عکس
تهرانی به دنیا دارد و می گوید با افتخار تورک هستم و فامیلی ام گلزار آذری است دو برادر بنام علیرضا مهندس رشته عمران و بردیا مترجم زبان انگلیسی و یک خواهر بنام آتوسا مترجم زبان آلمانی دارد و خودش فرزند سوم خانواده است شاگرد اول خانوادم دوست داشتند پزشک شوم، خودم هم فکرشو نمی کردم روزی هنر را حرفه ای دنبال کنم اما درسم خوب بود و اسمم صدر همه اسامی شاگرد اول بودم بازیگری ...
100 سکه طلا دستمزد روانپزشک مشهور تهرانی از یک زن
حادثه به پسر بزرگ مقتول مشکوک شدند و او را بازداشت کردند. وی در بازجویی با اعتراف به قتل پدرش گفت: پدرم روانپزشک بود و مطبی هم در یکی از خیابان های شمالی تهران داشت و افراد زیادی هم از شهر های مختلف برای درمان به مطبش می آمدند. مدتی بود که با پدرم اختلاف پیدا کرده و متوجه شده بودم او از بیمارانش کلاهبرداری می کند که با او اختلاف پیدا کردم و روز حادثه نقشه قتل او را طراحی و اجرا کردم. ...
تک آهنگ جدید ادل منتشر شد: ترانه ای که برای پسرش خواند
به گزارش تازه نیوز، ترانه Easy On Me یا بهم سخت نگیر که اولین ترانه از آلبوم بسیار مورد انتظار جدید ادل بود همانطور آغاز می شود که ادل قول داده بود: پرداختن به تنش درونی که از یک سری تغییرات بزرگ در زندگی شخصی او حاصل شده بود، از جمله طلاقش از سایمون کاونکی که از ازدواجشان صاحب یک فرزند نیز هستند. ادل در اشعار این آهنگ از گوش دهنده می خواهد که به او سخت نگیرد. ترانه Easy On Me یا بهم ...
برترین های کنکور از تجربیات خود می گویند
آن ها علاقه دارم، بپردازم. البته در این مسیر خانواده انتظار داشتند که رتبه خوبی را کسب کنم اما من شخصی هستم که روحیه رقابتی و جنگجو بودن را دارم و همین باعث شد که برای به دست آوردن رتبه خوب در این آزمون، تلاش بیشتری داشته باشم. این رتبه برتر کنکور سراسری 1400 اظهار می کند: من با توجه به علاقه ای که به رشته پزشکی داشتم این رشته را انتخاب کردم و در این مسیر نیز هدف بلند مدتی را برای خودم ...
پسر پاک سیرت یک پاکبان | درباره شهید مرتضی ایزانلو، شهید جوان نیروی انتظامی محله رسالت مشهد
همکارانش با آن مخالفت کرد. مرتضی در اولین روز پاییز 1398 نامه ای خطاب به امیرمحمد نوشته و آن را نزد خانواده اش به امانت گذاشته است تا وقتی پسرش بزرگ شد، آن را به دستش برسانند. حالا امیرمحمد درباره این نامه می گوید: پدرم حدود 2 هفته پیش از شهادتش برای من یک نامه نوشت که در آن حرف های دل نشینی زده است. او در این نامه گفته است که دوست داشت پیش من بود و بزرگ شدنم را می دید و برای من آرزوی موفقیت در زندگی کرده است. همچنین توصیه کرده است که هروقت با مشکلی روبه رو شدم، با قدرت از آن عبور کنم. ...
یادی از سردار بی ادعا شهید عبدالکریم روزبه
...؛ پس مثل دیگران بمان و در کنار خانواده ات زندگی کن. چرا تو این کارها را می کنی؟ ما اجاره نشین هستیم و من هم با دو بچه شرایط سختی دارم، خانه مان هم نیمه تمام است. در پاسخ گفت: من که مقلد دیگران نیستم. هر جا که بتوانم خدمت بیشتری کنم، آنجا جای من است. غم همه عالم وجودم را فراگرفته بود. پسرم گرد پدرش می چرخید و دخترم در گهواره گریه می کرد. قرآن را گرفت و بوسید و گفت: قول می دهم 18 روز ...
از تبار جهاد سازندگی
علاقه مند به خانواده و کشور عزیزمان ایران اسلامی. شهید با توجه به جوانی که داشت خیلی زود در امر ساختن پل ها و آرماتوربندی و نجاری پل ها مهارت خوبی بدست آورده بود. در آخرین دیدار موقع خداحافظی برایم گفت: این آخرین مسافرت من است. به دلم آگاه شده که شهید خواهم شد. دخترمان را مثل خودت تربیت کن و همیشه یاد مرا و شهیدان و امام را زنده نگهدار. وقتی رفت دو روز بعد به شهادت رسید، قلب مرا ...
جزئیات قتل امیرعلی پسر 4 ساله در بستان آباد + عکس
وجو پرداختم، ولی نبود. او ادامه می دهد: بعد از ناامید شدن از یافتن پسرم، موضوع را به همسرم گفتم و از فامیل و همسایه ها برای پیدا کردن امیرعلی کمک خواستم. همه جمع شدند و کل شهرستان بستان آباد و بیمارستان ها و محلاتش را زیرورو کردیم، اما هیچ اثری به دست نیاوردیم. من بیمار شدم و همسرم هم زندگی اش را وقف یافتن این بچه کرد. تا اینکه دو روز بعد جسد امیرعلی داخل گونی کشف شد. مظنون به ...
وظیفه ما انتقال آرمان های شهدا به نسل جدید است
ن برایم سخت بود که بعداً همسرم از منطقه برگشت و با رئیس آموزش صحبت کرد و من به مدرسه دیگری انتقال داده شدم. در دوران جنگ ایمان ما خیلی زیاد بود. می گفتم امام حسین (ع) جنگیدند و شهید شدند، همسران و برادران ما هم برای اسلام می جنگند؛ هدف اسلام بود و ایمان به خدا. هیچ وقت نشد که به همسرم بگویم به جبهه نرود البته هر بار که می رفتند دلم به شور می افتاد. یک بار مادرش از او خواسته بود ...
شگفتانه مدافع حرم برای همسرش در مسجد جمکران
مسجد هستم، حالا یک سلام بده، درد دل هایت را بگو، همین طور بین صحبت ها و شوخی ها همین طور زبان هم می ریخت. دو تایی صحبت می کردیم یک باره گفت طاهره یک درخواستی ازت دارم، من هنوز وارد مسجد نشده بودم، ترسیدم، فکر کردم اتفاقی افتاده، گفتم چیزی شده؟ گفت نه، چیزی نشده، نترس... من حس کردم کاری خراب شده یا کارها برگشت خورده. گفتم بگو چی شده؟ گفت طاهره وقتی وارد مسجد جمکران می شوی فقط یک خواهشی ازت دارم ...
امید مرد نانوا به نجات از طناب دار
. همین باعث شد مرد نانوا با نوشتن نامه ای درخواست تعیین تکلیفی کند. با نوشتن این نامه، پرونده بار دیگر روی میز هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفت. با اعلام رسمیت جلسه از سوی ریاست دادگاه، متهم در جایگاه ایستاد و در آخرین دفاعش گفت: من فقط به همسرم مشکوک بودم، اما این بدبینی با حرف های پسرم به یقین رسید و مرتکب قتل شدم. حالا با درخواست فرزندانم به قصاص محکوم شدم و ...
ساخت گذشته یک چالش بزرگ بود/ مواجهه با ترس ها و مشکلات
انیمیشن توضیح داد: سال ها کار کردن به عنوان یک انیماتور و تجربه کار با کارگردان های مختلف مرا به این مرحله رسانده بود که دیگر هیچ کاری برایم چالشی نداشت و کار کردن یکنواخت شده بود. احساس می کردم نیاز به یک چالش بزرگ تر و حتی جدی تر دارم تا بتوانم از تمام تجربیاتم در آن استفاده کنم. در همه سال های کاری ام به ساخت فیلمی با روایت خودم فکر کرده بودم ولی تا سال 1391 احساس می کردم زمان آن نرسیده است. بیشتر ...
قصه پرنسسی با یک چشم خاموش
باشد و شب هم بماند اطرافیانم حمایت نمی کردند می گفتند بی خیال شو و به قزوین برگرد اگر خدا بخواهد زنده می ماند، 10 روز در شهر غریب یک زن تنها معنی ندارد؛ مجبور بودم دختر بزرگ ترم را در خانه اقوام بگذارم و همین امر باعث افسردگی او شده بود چراکه همه من را زنی می دیدند که شوهرش را رها کرده و برای بچه ای که تازه به دنیا آمده و بود و نبودش فرقی ندارد شب های زیادی را به تنهایی در شهری دیگر می گذراند . ...
عشق به شهادت بازیکن تیم ملی بسکتبال را به جبهه کشاند
خیلی احترام می گذاشت. من از جوانی کمردرد داشتم. یک روز در حیاط نشسته بودم و لباس می شستم که داوود از بیرون آمد. مرا که دید، گفت مامان! باز شما داری لباس می شوری؟ مرا بغل کرد. دستانم را جلوی شیر آب گرفت تا کف ها شسته شود. بعد مرا روی تخت نشاند و بالشتی پشتم گذاشت و گفت خودم می شورم. مگر داوود مرده باشد که تو بخواهی لباس بشوری. بوسه ای به دستانم زد و گفت قربان دست های مادر زحمتکشم بروم! یک بار هم از ...
قتل فجیع نوزاد 11 ماهه توسط مادر سنگدل
.... در چند قدمی رختخواب دخترک، مادر کودک 11ماهه ایستاده بود و با گریه تحقیقات تیم جنایی را نگاه می کرد. زن جوانی که دست به قتل دخترش زده بود در همان تحقیقات اولیه به جنایت اعتراف کرد. او در گفت وگویی با تپش در خصوص قتلی که مرتکب شده و انگیزه اش از جنایت گفت. چه شد دست به قتل زدی؟ با شوهرم مشکل داشتم، روز حادثه هم با همسرم بحثم شده بود. ساعت حدود 9صبح بود که از شدت عصبانیت نمی ...
قطار تنها همسفر روزهای تنهایی من بود
ترها مثلا از کرمان با ماشین های بین شهری به بم و برعکس رفته بودم. شهرهای دیگر درون استانی هم رفته بودم ولی رفتن به پایتخت – آن هم با قطار – لذتی بود که قرار بود تجربه اش کنم. حوالی اردیبهشت 17 سالگی ... نمایشگاه کتاب تهران داشت شروع می شد و من باید برای غلت خوردن در اقیانوس کتاب خودم را به کرمان می رساندم. به حضرت پدر عرض کردم که برای بازدید از نمایشگاه بین المللی کتاب قصد عزیمتی چندروزه به تهران ...