اقدام زیبای مخبر که قرار نبود رسانه ای شود +تصاویر
سایر منابع:
سایر خبرها
حس لطیف خدمت قبل، حین و پس از مرگ
نفس می زد، گفت: خدمت به مردم. زدم رو پیشونیم و گفتم: آخ چرا من هی فراموش می کنم شما برای خدمت به مردم همواره عجله دارین؟ خرم دیگه. حالا دقیقا برا چی عجله داری؟ نریز تو خودت، بذار بدونیم مرد. جواب داد: دارم میرم برای اجساد زلزله زده احتمالی تهران گورستان آماده کنم. نیم خیز شدم و براش دست زدم و همینجور که گولی گولی اشک شوق می ریختم، گفتم: یعنی آرامش بعد از مرگ مردم پس از زلزله احتمالی تهران هم ...
بازنشر گفتگوی سید فؤاد توحیدی با استاد فقید جواد چراغی پور از نی تا ساکسیفون
تمرین می کردم و به خاطر اینکه مُخِلّ آسایش بقیه نشوم شیپوری ساز را داخل لحاف می کردم تا صدا کمتر شود. بعد از مدت ها یک روز در بازار به درب مغازه لوازم موسیقی آقای ابریشمی رفتم و گفتم یک قره نی خوب می توانید برای من فراهم کنید؟ گفتند بله تو پسر خوبی هستی و برای من هم زحمت زیاد کشیده ای. حدود یک هفته گذشت و ایشان قره نی انگلیسی از جنس چوب را که از تهران سفارش داده بودند به من دادند. وقتی قیمت را پرسیدم ...
بیمه خودرو به نیت ثواب!
چاپ ایمیل توضیحات بخش: یادداشت مجموعه : اجتماعی ریا نباشد چند شب قبل که برای خرید پیتزا به رستوران رفتم یکی از همکاران فرهنگی را دیدم که خیلی سرحال و شادمان بود. سلام و علیک کردیم و به او گفتم: خدا رو شکر تو این اوضاع گرانی، تورم، رکود، بیکاری و... خیلی سرحالی؛ نوربالا می زنی!؟ نکنه رتبه بندی فرهنگیان تصویب شده و ما خبر نداریم؟! خندید و گفت: مگه خبر نداری؟ ماشینم آتیش گرفت و ...
مواجهه کودک با پیکر پدر در وسط خانه! + عکس
توانستیم صحبت کرده بودیم و توضیح داده بودیم که شهید و شهادت یعنی چه. زینب بعد از اینکه گریه هایش را کرد آرام شد و رفت پیش خاله اش. حالا محمدحسین مانده بود. محمدحسین هم می خواست دست و صورتش را بشورد. خواهرم می خواست او را ببرد، گفته بود با خاله نمی روم، با مادرم می روم. رفتم دست این بچه را بگیرم، وقتی از کنار پیکر پدرش رد شد یک نگاهی کرد، گفت مامان بابا چرا اینطوری خوابیده؟ یک لحظه ماندم چه بگویم. گفتم ...
شب پرماجرا در محله حدادعادل +عکس
گرفتم و زدم توی صورتش؛ دیدم صورتش سرد است؛ سریع سرم را گذاشتم روی قلبشان؛ دیدم قلب نمی زند؛ نبضشان را گرفتم؛ دیدم نبضشان نمی زند. قبل از اذان صبح بود. شاید 5 دقیقه 10 دقیقه تا اذان مانده بود. یعنی آنقدری نگذشته بود، هنوز هوا تاریک بود. اول به اورژانس زنگ زدم. بعد رفتم زینب و محمدحسین را بیدار کنم برای مدرسه، چون یک هفته قبلش هم به خاطر آلودگی هوا، تعطیل بود. اتفاقا زینب هم به من گفت مامان الان خیلی ...
ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم!
پسرجان ایمان معجزه می کند، پدر آن عشق است که معجزه میکند ،پسرجان ایمان معجونی از عشق و دانایی است، پدرجان اکنون حرف اول را این گوشی نازنین میزند ،پسرجان این که می گویی نازنین من باور نمیکنم، پدر معجزه این جهان کوچک و رنگ وارنگ را که مثل روز عیان است باور نداری؟ پسرجان این تویی که معجزه میکنی این ایمان تو است نه این گوشی! پدر این گوشی همه من است و من همه آن ، پسرجان نیاموختی، پدر ...
مارکو فان باستن چطور ساخته شد؟
یک قهرمان استثنایی بود که استعداد منحصر به فردی داشت. در آغاز من سخت کار کردم تا به او بفهمانم ما ایتالیایی ها جانوران بدوی نیستیم. مارکو اگر پایش مشکل پیدا می کرد به یک متخصص هلندی پا مراجعه می کرد. اگر دندان درد داشت می رفت پیش دندانپزشک هلندی. برای کوتاه کردن مو سراغ آرایشگر های هلندی را می گرفت. من به او می گفتم: فقط یادت باشد مارکو زمانی که ما جام جهانی را بردیم تو هنوز زیر آب ...
اعلام خبر شهادت روی پُل ری!
در یک جوی قرار گرفتم که اینقدر چادر چادر می گویم. با پدربزرگم در حیاط نشسته بودیم؛ به مادرم گفتم من فردا با همین چادر می روم به عروسی خودم که بهت ثابت کنم من چادر را واقعا دوست دارم. آن موقع پدربزرگم داشت می شنید که من چه می گویم؛ پدربزرگم خیلی من را دوست داشت. الان هم بنده خدا یک مقدار آلزایمر گرفته؛ مادربزرگم که به رحمت خدا رفتند با خانم دیگری ازدواج کردند چون بعد از مادربزرگم نیاز داشتند یکی ...
سکینه خانم؛ لطیف ترین قصاب شهر ما
؛ پر از رد بریدگی است، اما هیچ وقت آسیب جدی ندیده است. تا حالا ندیدم گوشت را در قصابی بشویند. دلیل کارش را می پرسم: دوست دارم گوشت تمیز بدهم دست مشتری. برای همین است که مردم به من اعتماد می کنند و هرکس از در مغازه بیرون می رود، دفعه بعد یک نفر دیگر را با خودش می آورد. معمولا در قصابی ها گوشت شسته نمی شود، چون سخت و زمان بر است. غیر از شستن گوشت، باید هر دفعه دستگاه را تمیز کنی، سبد را ...
مقاومت بازار در برابر نرخ های اعلامی وزارت جهاد | چرا مغازه داران گرانفروشی می کنند؟
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، قیمت مصوب 79 قلم کالای اساسی توسط وزارت جهاد کشاورزی منتشر شده تا کسبه و بازار آنها را رعایت کنند و گرانفروشی اتفاق نیفتد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، تنها بخش کوچکی از فروشندگان به این قیمت ها پای بندند و گرانفروشی در بازار ادامه دارد. محمد مخبر معاون اول رئیس جمهور هفته گذشته در ستاد تنظیم بازار تاکید کرد، وزارت جهاد کشاورزی با توجه به تفاوت ...
در نوجوانی دعا می کرد که به شهادت برسد
...> وقتی برای آخرین بار با من تماس گرفت گفتم: درست است که شهادت بالاترین درجه است؛ اما مراقب خودت باش. مراقب باش که بمانی و بیشتر خدمت کنی. گفتم: آیت الکرسی بخوان. گفت: نه ما نزدیک دشمن هستیم. همان شب اول بعد از شهادتش خوابش را دیدم. دیدم من را صدا می زند. گفتم: چه می گویی. صدایش نمی رسید. یکباره دیدم خانه آتش گرفت و مردم ریختند داخل. همان موقع فهمیدم اتفاقی افتاده. فردای آن روز دیدم چند ماشین ...
سیلی خواهرانه سارا به نیکا / حرکتی که جنجالی شد + عکس
ایشون تماس گرفتن. داستان درس خوندن ما در سوئد سارا:روال مدرسه های اونجا به این شکل بود که برای ملیت های مختلف، یک کلاس وجود داشت؛ مثلا یک کلاس برای ایرانی ها که ما در اون کلاس درس می خونیم و بعد از اینکه مدتی از حضورمون گذشت به صلاحدید معلم مون کلاس های زبان سوئدی رو هم شروع کردیم و به این ترتیب زبان مشترک ما با بچه های دیگر از ملیت های مختلف، سوئدی خواهد شد. ...
ترفندهای ضد انقلاب برای عضوگیری از مردم/ رفتار تحقیرآمیز جدایی طلبان با مردم کُرد
برای خودمان و آن ها با ما بود. روستایی ها با آن ها همکاری نمی کردند. برخورد و صحبت هایشان را دیده بودم. از مردم پولدار روستا یارمتی ، یعنی کمکی و جیره می گرفتند که بعضی ها نمی دادند. حاج آقا صولتی که پیرمردی کرد بود که با او در زندان آشنا شدم، یکبار گفتم تو را برای چه اسیر کردند، تو که کرد هستی، گفت چون پول نمی دادند. خداحافظی با شکست و تفرقه دفاع پرس: چه عاملی باعث ...
به رئیس جمهور گفتم فراتر از مساله زلزله به مشکلات اندیکا نگاه کنید
حجت الاسلام و المسلمین سید اکبر موسوی در گفت و گو با ایسنا درباره وقایع 10 روز گذشته در شهرستان اندیکا، اظهارکرد: در 10 روز گذشته، آیت الله رئیسی، رئیس جمهور محترم و آقای مخبر معاون اول وی، وزیر کشور، مدیرعامل بنیاد مستضعفان و مدعامل بنیاد علوی در شهرستان اندیکا حضور پیدا کردند. حضور آیت الله رئیسی در شهرستان برکات فراوانی داشت. مردم خوشحال شدند و ناراحتی ها و نگرانی های خود را از یاد بردند و ...
چرا فصل دوم زیرزمین ساخته نشد؟
.... ایشان به من گفت رضا اصلاً نگران نباش، من طوری این کار را می کنم که اصلاً برخوردی پیش نیاید؛ تو فقط بلافاصله واکنش نشان بده و سرت را بچرخان. همینطور هم شد و ایشان به قدری استادنه این سیلی را زد که هم طبیعی و محکم بود و هم برای من مشکلی پیش نیامد. این بازیگر در ادامه گفت: در کارهای بعدی هر وقت چنین سکانس هایی داشتیم من به همکاران و بازیگران جوان می گفتم که باید از آقای اویسی یاد ...
گز اصفهان را از کجا بخریم ؟
در خیابان ها می چرخید. این شخص سواره وارد مغازه ها می شد و از تاجران باج می گرفت. برخی می گویند این باجها را بین فقرا تقسیم میکرده. هر از چند گاهی با اسب به خیمه حاج حسین سلامتیان می رفتم و می گفتم: حاجی خورجین را پر کن. گز نیکومنش اصفهان : آدرس:اصفهان، میدان نقش جهان، جنب عالی قاپو، پلاک70 تلفن:03132222232 تماس با واحد بازرگانی و سفارش آنلاین ...
میلاد امام حسن عسکری (علیه السلام) مبارک باد
صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد. دوران امامت به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد: دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت. دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت. دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد. دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو ...
ملاصدرا می خواهد با عقل ناقص بشری پی به رموز خلقت ببرد
شیخ مهدی در محراب نشسته بودند و مرا ندیدند. بین الصلوتین مرحوم حاج شیخ مهدی رو به جمعیت عقب سر خود کرده و مرا به اسم صدا زدند. جلو رفتم و پس از سلام و احوالپرسی فرمودند: با شما کاری دارم، فردا صبح بیایید منزل، تکرار کردند فردا صبح. صبح فردا اول وقت جهت ملاقات ایشان به منزل آن مرحوم رفتم. طبق معمول منقل در جلو ایشان بود و قوری چای در پهلویش و استکان و نعلبکی و قنددان در جلو ایشان. خود ...
سرداری که ناجی کربلای 5 شد
نرم داری. اما آن مردم در گرسنگی و سیل به سر می برند. تو حاضری که من نروم و حواسم به اینها نباشد و شما در راحتی و خوشی زندگی کنید و من هم کنارتان باشم. گفتم: نه. برو به امید خدا. شهادت در راه خدمت یک روز گفتند سد دورودزن سرریز شده و مردم پشت سد، در خطر هستند. او مسئول یگان دریایی لشکر 19 فجر بود. نامه داده بود که چند قایق موتوری دریافت کند. یکی از بچه ها گفته بود من قایق ها ...
کتک خوردن دزد بدشناس از دست زن بوکسور
پیدا نکردم. در نهایت سراغ یکی ازمتهمان سابقه دار رفتم او نیز آدرسی از پرویز نداشت ولی گفت شوهر خواهرش را می شناسد که در میدان راه آهن کوپن فروش است. دورادور نشان داد و رفت. نزدیک شدم گفتم تعداد زیادی کوپن برای فروش دارم در صورت امکان به محل ما برویم به این بهانه از آنجا سوارش کردم و ماشین را راندم تا جلوی اداره آگاهی در خیابان شهید مطهری اول ترکمنستان. فهمید مامور هستم و گفت پرویز ...
نکته ای که به رییس جمهور یادآور شدم.../ آقایان امام جمعه! کمی ملایم تر، این حمایت های مطلق از دولت و بی ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مصطفی فقیهی: هفته قبل به دعوت رییس جمهور، همراه با جمعی 14-15 نفره به دیدار آقای رییسی رفتم. در این دیدار، یک نکته را به رییس جمهور متذکر شده و گفتم یکی از علل پدیداری حوادث88، تریبون های رسمی حاکمیتی بود که دولت وقت را خیر مطلق، رقبا را شَرّ اعظم و اوضاع کشور را حاصل گناه مردم می پنداشت . به اظهارات امامان جمعه مشهد، کرج و قم اشاره کردم که اینک همان مسیر س ...
زندگی شخصی لعیا زنگنه
بهمنی که آمد و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم... بی نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود... یادم هست پلاتو های آنجا – یعنی دانشکده سینما – تئا تر را تازه بازسازی کرده بودند و آنقدر حس غریبی بود که من می گفتم بچه ها کفش های مان را دربیاوریم برویم داخل... من 3،2 ماه بعد از ورودم به دانشگاه آنقدر شوکه شده بودم که می خواستم تغییر ...
آیا شما هم این روز ها جرات سوپری رفتن ندارید؟
فرساینده تا کجا ادامه دارد، حالا البته خبر از حذف ارز 4200 به گوش می رسد، خدا به خیر کند. کاربری نوشت: دیشب سر راه رفتن به خونه، رفتم سوپر مارکت که یدونه چیپس بخرم، یدونه از توی قفسه برداشتم و رفتم پای صندوق و همینطور که سلام و احوالپرسی میکردم 20/000 تومان کارت کشیدم داشتم رمز رو وارد میکردم که شاگرد مغازه گفت آقا ببخشید 27/000 تومنه! خدا شاهده آخرین بار 20 خریدمم دیگری نوشت: 9 ...
ناگفته هایی تکان دهنده از زبان الکلی ها
. یک هفته بعد یک آقایی اومد مرکز. کراوات زده و بسیار آراسته. سلام کرد، گفتم بفرمایید، امرتون چیه؟ گفت من فلانی هستم که اونروز با خانومم اومدم اینجا و رفتم و بستری شدم. مرد اول در محوطه چمن کاری شده اطراف بیمارستان رو به دوربین نشسته: تا خودت نخوای، از خدا که گنده تر نداریم، اگر خودت نخوای، هیچ خدا و هیچ اعتقادی نمی تونه کمکت کنه که الکل رو بذاری کنار. هیچ کس. انتهای پیام/ ...
شجاعی: امسال جوری بازی می کنم که به تیم ملی برگردم
فوتبال چه خریدی؟ * شجاعی: خیلی کم بود، 15 هزار تومان بود که آن را هم به مادرم دادم؛ اولین پولی که به صورت ماهیانه می گرفتم، 50 هزار تومان بود که همیشه اول بعد از گرفتن پول، می رفتم و پیتزا می خوردم و بعد از آن حس پدر خانه را داشتم و می رفتم میوه و شیرینی می خریدم. بقیه پول را هم به مادرم می دادم و حس لذت بخشی بود. دانایی: بازی مقابل کدام بازیکنان بزرگ دنیا برای تو جذاب بوده است ...
جمعه های انتظار| ملاک های دوستی در فرهنگ مهدویت
آور الهی نازل شد: جناب نوح! این پسر دیگر اهل تو نیست. درست است که پسر توست اما از خدا فاصله گرفته و با خدا بیگانه شده است. عمل او غیرصالح است. بگذار عذاب الهی او را هم در خود فرو ببرد. خدا نکند روزی فرا برسد که انسان در انتخاب بین فرزند و خدا، فرزندش را انتخاب کند، بین شریک و پروردگار، شریکش را برگزیند. شخصی آمده بود پیش من و می گفت: حاج آقا! من به دادگاه رفتم و بخاطر یکی از رفقای قدیمی ...
فقط 1000 نفر فالوور داشتم!
تهران (پانا) - اهورا نیازی: گوشی شما قدرت ضبط صدا ندارد؟ دارد. دوربین ندارد؟ دارد. یعنی چه؟ یعنی شما با در دسترس ترین وسیله می توانید در جهت تاسیس یک فروشگاه مجازی اقدام کنید. من وقتی صفحه ام را شروع کردم، 1000 نفر دنبال کننده داشتم. حدود سه سال پیش بود. تقریبا تا دو سال بعد توانستم به 120هزار دنبال کننده برسم و حالا هم که رسیده به حدود 500هزار نفر. به گزارش شهروند، چگونه می شود از ...
روایتی از حضور امام (ره) در بورسای ترکیه
دارهای محل رفتم و گفتم قرار است چند روز دیگر نامه ای برای شیخ عبدالله به آدرس مغازه ی شما بیاید، اگر چنین نامه ای به دست تان رسید به من اطلاع دهید و چون شیخ عبدالله در سفر است، به ناچار من برای گرفتن نامه می آیم. چند روز بعد جواب نامه امام رسید. در این نامه مرحوم حاج آقا مصطفی نوشته بود که نامه شما را خدمت والد معظم دادم که خوشحال شده و برای حضرت عالی دعا کرد. در خصوص ملاقات هم فرمود که می ترسم ...
از من بودن تا ما شدن
، در غیر این صورت بعد از فروش کتاب ها، مغازه را تقدیم می کنم. او از گرفتن کتاب ها صرف نظر کرد و ما هم کتاب فروشی را بعد از دو ماه در سال 1371 تحویل دادیم. در خیابان انقلاب، چهارراه قدس، ساختمانی در حال ساخت بود و ما سرقفلی مغازه فعلی کتاب فروشی مروارید را خریداری کردیم . (تاریخ شفاهی کتاب، صص 9 398). مروارید، از کوچه شیروانی در خیابان نادری شروع کرد و امروز، در یکی از بهترین نقاط روبه روی ...