سایر منابع:
سایر خبرها
جانبازی، عاملی برای رشد و ارتقای فعالیت های قرآنی و ورزشی ام شد/ کسب 20 مدال در رشته شنا توسط جانباز 70 ...
را شروع کردند. میرچاوشی، در ادامه با اشاره به مشکلاتی که در زندگی پشت سر گذاشته اند، افزود: ما تا 7 سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشدیم و خداوند بعد از 7 سال به ما 3 فرزند 3 قلو داد، تا قبل از بدنیا امدن بچه ها خیلی ها می گفتند که جوانی خود را گذاشتی و نه فرزندی و نه آینده ای داری، ولی من در جواب همه می گفتم اصلا اینطور نیست ما بهترین زندگی را داریم و هیچ مشکلی احساس نمی کنیم و هرموقع ...
مواجهه کودک با پیکر پدر در وسط خانه! + عکس
. برادرم که زنگ زد گفت آبجی! چرا صدایت اینطوری است؟ گفتم داداش! فکر کنم جعفر تمام کرده! گفت چه می گویی؟ خوابی یا بیدار؟! گفتم بیدارم؛ بلند شوید بیایید خانه ما. برادرهایم و پدر و مادرم همه آمدند خانه ما. وقتی خواهرم آمد پیش من به خواهرم گفتم ببین، از الانی که آمدی پیش من تا وقتی تمام برنامه های ما تمام شود، به من کاری نداشته باش و فقط حواست به بچه ها باشد؛ با اینکه قرار است بچه ها الان یک غم سنگینی را ...
شلاق برای زن خائن و مرد تهرانی / آنها پنهانی با هم بودند + عکس
ماجرا را از همسرم پرسیدم فهمیدم مرد راننده ای به نام ساسان که از همسرم عکس و فیلم تهیه کرده ، او را مجبور میکند تا تسلیم سلطه گری های شیطانی اش شود. با این شکایت زن جوان تحت بازجویی قرار گرفت . وی گفت :مدتی قبل به خانه مادرم می رفتند که سوار یک پژو شدم و با راننده جوان درد دل کردم.من به او گفتم همسرم سرایدار است و وضع مالی خوبی ندارد .ساسان می گفت همسر و فرزندش در شهرستان هستند ...
پس از انتشار خبر رضایت نسبت به یک زندانی در روزنامه ایران مادری از خون فرزندش گذشت
، 43ساله است. من 6پسر و دو دختر دارم اما بعد از کشته شدن پسر کوچکم زندگیام سیاه شد. او پسر خیلی مهربانی بود، همیشه به من رسیدگی میکرد و هرچه از او میخواستم برایم انجام میداد. پسرم ازدواج کرده و دو فرزند داشت و در بنگاه املاک کار میکرد. پسر دیگرم هم میوه فروشی داشت. آنها به خاطر اینکه فقط یک سال با هم اختلاف سنی داشتند خیلی با یکدیگر رابطهشان خوب بود حتی در یک ساختمان زندگی میکردند اما نمیدانم چه شد ...
در نوجوانی دعا می کرد که به شهادت برسد
...> وقتی برای آخرین بار با من تماس گرفت گفتم: درست است که شهادت بالاترین درجه است؛ اما مراقب خودت باش. مراقب باش که بمانی و بیشتر خدمت کنی. گفتم: آیت الکرسی بخوان. گفت: نه ما نزدیک دشمن هستیم. همان شب اول بعد از شهادتش خوابش را دیدم. دیدم من را صدا می زند. گفتم: چه می گویی. صدایش نمی رسید. یکباره دیدم خانه آتش گرفت و مردم ریختند داخل. همان موقع فهمیدم اتفاقی افتاده. فردای آن روز دیدم چند ماشین ...
در مقابل دشمنان مقاوم و صبور باشید
نشده و هنوز منتظر هستند تا شاید روزی بیاید. می دانم که برایت خیلی مشکل است؛ چون در دورانی که تازه سر و سامان پیدا کرده و با بچه هایت مشغول زندگی بودی، با روزی مواجه شدی که اصلاً انتظارش نمی رفت و می دانم برایت همسر خوبی نبودم و حتی برای یک روز هم نشد که دست شما را بگیرم و برای زیارت ببرم؛ پس من از شما معذرت می خواهم و امیدورام حقیر را ببخشید. تا شاید آتش دوزخ از بنده گناه کار فاصله گیرد. تو ...
اعلام خبر شهادت روی پُل ری!
کاملا رد می کند. اصلا نگرفتیم. وقتی پدر شهید هم در این خصوص صحبت کردند، گفتند من همان خرجی را که قرار است روی پسرم داشته باشم روی دخترم هم دارم و اصلا به این چیزها معتقد نیستم. **: مهریه تان چقدر بود؟ خانم صفدری: 124 سکه بود. سال 87 یک سال و هشت سال بعد از نامزدی، رفتیم سر خانه و زندگیمان. **: ایشان کارت آمایش داشتند؟ خانم صفدری: نه، پاسپورت اقامتی و ویزای ...
یادداشت/ غافل گیری
؛ ویروس کرونا! مثل زندانیانی که به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شده بودند، مجبور بودیم هزار بار در طول روز سطوح را ضدعفونی کنیم. آنقدر دستمال کشی می کردیم که برق سطوح، چشمان اهل خانه را می زد. دست ها را بارها می شستیم، از دستکش های یک بارمصرف استفاده می کردیم و ماسک می زدیم، حالا؛ همه فکر می کردیم که ماسک جزئی از صورتمان است. کرونا وقتی عرصه را تنگ تر کرد که خبر ابتلای بچه ها ...
تفحص پیکر فاطمه اسدی برگ دیگری از جنایات دموکرات در کردستان را نمایان ساخت/ دختر شهید اسدی: مادرم به چه ...
. شاه محمد آن روز هم مثل همه روزها برای کسب روزی حلال راهی محل کار شد، چند روز بود که در روستای حسین آباد مشغول حفر چاه آب برای بچه های سپاه بود. فرقی نمی کرد که چه نوع همکاری داشته باشی، همینکه اسمی در کنار بچه های سپاه می آمد برای ضدانقلاب خودفروخته و کردفروش محسوب می شد. با همین طز، گروهک دموکرات شاه محمد مقنی را در مسیر برگشت به خانه اسیر کردند و به مقر فرماندهی بردند و به 5 ...
گفت و گو با جانباز 25% حسین حکیمیان ماجراهای یک رزمنده پرحاشیه
بسیار بزرگ بود که 500 -600 راس دام داشت، در زمینی حدوداً 20 - 30 هزار متر. سی سال سرپرست آن دامداری بود. یک زمانی شد که آمدند و گفتند این دامداری نباید اینجا باشد و در طرح افتاد، چون در محل مسکونی بود. صاحبش مجبور شد آنجا را بفروشد و پدرم هم مجبور شد برود و در سه راهی ورامین یک دامداری بخرید و همانجا مشغول شد. مادرم هم خانه دار بود. پدرم خیلی زحمت کش بود. من روزی نیست که صد بار یاد پدرم ...
روایتی از مظلومیت شهدای غواص در کتاب ملازم اول؛ غواص
... یک باره نه گذاشت و نه برداشت گفت: آنها که دو یا سه ماه است در منطقه اند؛ بروند تسویه بگیرند، اسلام به این ها نیازی ندارد! (با خودم) گفتم: آمدم ابرویش را درست کنم چشمش را هم درآوردم. من چند ماه است دارم به این ها آموزش شنا و غواصی می دهم و حالا علی آقا به همین سادگی آنها را مرخص کرد. حیران مانده بودم به علی آقا نگاه می کردم، به بچه ها نگاه می کردم. علی آقا نسنجیده حرف ...
روایت "رضا فیاضی" از جریان هایی که مانع معرفی نویسندگان ایرانی در تلویزیون می شوند
توهین به فرهنگ و هنر ما را بدهند همان طور که به فوتبال و ورزش بها داده می شود نیاز است به ادبیات، فرهنگ و هنر نیز توجه شود. تخیّل و تفکر را در بخش های زیادی از کار های هنری مان از دست داده ایم و خاطراتی که با ساخت آثاری، چون زی زی گولو، کلاه قرمزی، مدرسه موش ها و دنیای شیرین برای بچه های آن دوران رقم خورد را دیگر برای کودکان این دوره تولید نمی کنیم به گونه ای درصد این نوع ساخته ها به ...
در امر به معروف نگاه مهربانانه لازم است
گوید که بروید و دست از سرم بردارید، برای کمک به آن خانم نزدشان رفتم و پرسیدم چه شده است؟ آن خانم گفت این دو نفر دست از سرم بر نمی دارند، من اینجا منتظر نامزدم هستم و اینها مزاحمم شده اند و اسیرم کرده اند. من برگشتم رو به آقایان گفتم چه می خواهید از این خانم؟ گفتند به شما مربوط نیست ولی من با لحنی جدی گفتم مربوط است چون ایشان خواهر من هستند. آنها هم دیگر رها کردند و رفتند. بعد به آن خانم گفتم شما با ...
شوهر نفیسه روشن او را زیر بار کتک گرفت | نفیسه روشن به پزشکی قانونی رفت
از همان بچگی به بازیگری علاقمند بود و آرزویش این بود که روزی بتوانن بازیگر شود، و زمانی که خواست وارد دنیای بازیگری شود نه تنها مخالفتی با او نکردند بلکه او را بسیار تشویق کردند. به اتومبیلرانی علاقه زیادی دارد و در وقت های بیکاریم سری به پیست رالی می زند.برای من چیزی که در ازدواج مهم است صبوری، صبر و گذشت دو طرف است. در محله باغ صبا تهران به دنیا آمده است ، پدرش مهندس پرواز ...
از انتخاب همسر تا فرزندآوری/ این خانواده، همه چیزش قرآنی است
. منصوره خانم نه توقع خانه و اموال لاکچری داشت و نه توقع زیادی در مراسمات ازدواج. هر دو با توکل بر خدا و کلام وحی به ساده ترین شکل زندگی مشترک خود را در سال 77 آغاز کردیم. چه شد که فرزندان شما هم به قرآن علاقه مند شدند؟ به این فکر نکردید که فرزند کمتر آسایش بیشتری به همراه دارد؟ یک سال پس از شروع زندگی مان مطهره خانم به دنیا آمد، من و همسرم در منزل قرآن می خواندیم و این صوت ...
ضربه ای که تهرانی ها به حاج همت زدند/ زمان حقانیت همت را نشان داد
.... چون آمدند شیمیایی زدند و همه را از بالای قله ریختند پایین. * چه برهه ای بود؟ قاسمی: اواخر جنگ بود. بابایی: سال 67. ما بچه تهرونی ها به هرحال بعد از والفجر 4، با بیرون آمدن مان از اطلاعات عملیات، یک ضربه روحی روانی به حاجی زدیم. ولی باز هم حاجی درست می گفت. یعنی اگر می خواستیم درست نگاه کنیم، بله در کانی مانگا هم شکست می خوردیم، اما عُمْراً تلفات ما ...
روایت طوطای بی بی یلقی از شهادت ابوبکر
کنار فرزندانم کمی به من آرامش می داد. هرروز به این فکر می کردم که ابوبکر کی برمی گردد. خیلی نگران و مضطرب بودم. از مدتی که رفته بود، دیگر خبری از او نداشتم. گاهی با خودم می گفتم نکند برای او اتفاقی بیفتد و من و بچه ها را تنها بگذارد ؛ اما به خودم امید می دادم که او بالاخره برمی گردد. من به شوق بازگشت او از جبهه، تمام سختی ها و کمبود ها را تحمل می کردم. تا اینکه یک روز زنگ در به صدا در ...
جزئیات توقیف نفتکش متخلفی که قصد سرقت نفت ایران را داشت
را از طریق پهپاد می دیدند و بلافاصله دو ناوشکن 112 و 68 متعلق به آنها به منطقه عملیات آمدند و آرایش جنگی گرفتند، ما به این ناوها اخطار دادیم، اما آنها مقداری به اخطار بی توجهی کردند؛ شناورها به سینه این ناوها رفتند و قایق ما در فاصله 20 متری ناو آمریکایی قرار گرفت و ناوهای آمریکایی کاملا ایستادند. سردار تنگسیری تصریح کرد: ناوهای آمریکایی آمده بودند که نفتکش را رها کنند و دیدند که با دو ...
اینقدر گلایه نکن و نعمت ها را ببین!
به آن بکشد و در خانه استفاده کند. کودکش هر از گاهی با ذوق سرش را از شیشه بیرون می کرد و با غرور می گفت: بابا یه وقت میز و صندلی مون طوریش نشه و مرد با لبخند از او می خواست سرش را از شیشه داخل ببرد. همسرم متأثر شد و گفت: دیدی زود قضاوت کردی . گفتم: تو چقدر ساده ای! مردم همه اسرار زندگی شونو نمی گن که چشم بخورن. مثل من و تو آنقدر ساده نیستن. ماشین زیر پاش پرشیاست. اونم لابد با پول کارگری باغ ...
شهادت شعبانعلی امیری در عملیات حمایتی ارتش آمریکا از داعش در سوریه
) ارادت داشت و دارای صفات شایسته بود. وی در پاسخ به اینکه چند سال با شهید امیری زندگی کرده و ثمره این ازدواج چند فرزند است، تصریح کرد: ما سال 1362 ازدواج کردیم و همسرم سال 96 به شهادت رسید. ثمره این ازدواج، سه دختر بوده است. صابری درمورد اینکه همسرش چطور مسئله اعزام به سوریه را مطرح کرد، خاطرنشان کرد: شهید امیری از میزان علاقه من به خودش مطلع بود. بر همین اساس تلاش کرد تا در فضای ...
مردان آسمانی
تمام شهر را چراغانی کنید. تقریبا 20 روز از تولد ایشان می گذشت که من او را دربغل داشتم و در یکی از راهپیمایی هابودم که بسیارشلوغ شد. در همان ز مان امام خمینی را دستگیرکرده بودند و به ایشان گفته بودند: چرا کسی برای شما کاری نمیکند؟ امام فرموده بودند: سربازان من در گهواره هستند. همان طور همشد و او در راه خدا و امام شهید شد. پیش از انقلاب با تعطیل کردن مدرسه در زیرزمینی مواد منفجره درست میکرد وبه ...
ماجرای سکته ناگهانی مهران غفوریان از زبان خودش | عکس مهران غفوریان و همسر و دخترش
کلسیم در رگ هایتان زیاد است که این عکس رنگی فایده ای ندارد و باید حتما آنژیو شوید. خلاصه فردای آن روز ساعت 8 صبح با درد شدید قفسه سینه از خواب بیدار شدم و ناگهان دست چپم کاملا لمس شد و وقتی یک قرص زیر زبانی خوردم خیلی آرام شدم. آنجا بود که مطمئن شدم صد در صد ایراد از قلبم است. دوباره سر فیلمبرداری رفتم و همان روز بود که حالم بد شد و دوباره درد قفسه سینه سراغم آمد و واقعا انگار داشتم آف می شدم. ...
خطای پزشکی جان مادر را گرفت
ام آرآی نوشت. ابتدا با انجام ام آرآی به ما گفتند که یک کیست است و فاطمه باید به سرعت تحت عمل جراحی قرار بگیرد. آنها به ما نگفتند که در همه این سال ها گاز استریل در شکم او جا مانده بود. او عمل شد و بعد از سه روز که وضعیت خوبی داشت مرخص شد. بعد از آن باز درد شدید شکم را داشت که بار دیگر او را به بیمارستان بردم. آنجا بود که به ما گفتند گاز استریل در شکم همسرم جا مانده بوده و منشأ این دردها ...
افشاگری جنجالی شقایق دهقان
. شقایق دهقان ابتدا سال 79 با سریال 14 قسمتی مثل زندگی به کارگردانی بهروز بقایی برای گروه کودک و نوجوان جلوی دوربین رفت و چند ماه بعد در فیلم زیر نور ماه بازی کرد. در سال 1381 وقتی 24 ساله بود با نقش یاسمین در سریال پاورچین به کارگردانی مهران مدیری شناخته شد و با سریال کوچه آقاقیا سال 82 به شهرت رسید. اما اوج شهرت وی سال 1384 با سریال شب های برره با نقش سحرناز بود و بعدا با سریال ساختمان ...
روایت فرمانده قرارگاه قدس از سختی های عملیات الی بیت المقدس
(10 اردیبهشت 1361) یعنی 23 روز قبل از آزادی خرمشهر صادر شد و دلیل آن نابرابری شدید امکانات انسانی و تجهیزات ما در مقایسه با عراق در جبهه خرمشهر بود که آقا محسن تلاش می کرد همان حداقل امکانات موجود را به نحو احسن بازیابی، سازمان دهی و به کارگیری کند و با ایجاد یک تحول، همه ظرفیت ها را به سوی هدف اصلی یعنی آزادسازی خرمشهر هدایت کند. امروز که به آن دوران و مظلومیت ملت ایران می اندیشم و ...
ابتکارهای سردار حسن تمامی نداشت
قلم | qalamna.ir : روزنامه جوان در ادامه نوشت: در سالگرد شهادت این سردار رشید کشورمان، یادکردی از او و خدماتش به صنعت دفاعی کشورمان را پیش رو دارید. گروه سرود انقلاب حسن طهرانی مقدم سال 1338 در تهران متولد شد. بچه محله سرچشمه تهران، از آن دست بچه های مذهبی بود که از سنین کودکی به هیئات و اماکن مذهبی رفت و آمد می کرد و همراه برادرش علی در مسجد زینب کبری (س) زیر نظر ...
شهیده ای که هیبت و هیمنه پوشالی ضدانقلاب را در هم شکست
تامین کردم، ولی نمی دانستم که این کار و خدمت من جرم محسوب می شود. زمستان همان سال که برف زیادی هم بر روی زمین جا خوش کرده بود سه نفر از اعضای گروهک ضد انقلاب مرا در خانه بودم به جرم همکاری با نظام نوپای اسلامی دستگیر و چشم بسته از روستا خارج کردند هر چه گفتم شغل من حفاری است و حفر چاه در هیچ جای از دنیا جرم نیست کسی که به حرفم گوش نداد و متاسفانه بعضی از اهالی روستا هم که در آن روز ها تحت ...
در خانه پدر موشکی جبهه مقاومت اسلامی
...> رجبی همچنین درباره اینکه می گویند اسرائیل نابودشدنی است، خاطرنشان کرد: چند روز پیش با یکی از دوستان صحبتی بود و می گفت این همه می گویید اسرائیل نابودشدنی است، چه دلیل و مستنداتی دارید؟ به او توضیح دادم که من متولد سال 1340 هستم و روزی که انقلاب به پیروزی رسید، 17 ساله بودم. در آن روز ها هیچ کس باورش نمی شد که روزی بتوان گفت که بالای چشم شاه ابرو است! اما باطل بالاخره نابودشدنی است. در مورد ...