روایتی از رنج های مادران بهبودیافته / دو زمستان را با دختر و پسرم در ...
سایر منابع:
سایر خبرها
مادرانه های آنا از پشت میله های پشیمانی
...> او می گوید، نوجوان بودم که درس و مدرسه را به بهانه های واهی رها کردم و در 18 سالگی به اصرار خودم و البته مخالفت خانواده با پسر همسایه مان ازدواج کردم. این زندگی که از همان اول با سختی، بی پولی، اعتیاد همسرم و کتک های بی پایانش شروع شده بود، فقط 10 سال دوام آورد و بعد من ماندم و دو دختر زیباروی و انبوهی از مشکلات که هیچ وقت فکر نمی کردم اینگونه مرا از پای در بیاورند. پدرم شغل آزاد ...
درد یتیمی کشیده بود و نمی خواست بچه های دیگر یتیم شوند
بسیار عمیقی به خانواده و به خصوص من وارد شد. بعد از آن علاوه بر مسئولیت های مادری باید جای خالی پدرشان را هم برای شان پر می کردم. پسرم مجتبی آن دوران پنج سال و فرزند آخرم فاطمه یکسال داشت. سال ها از فوت همسرم گذشت و من برای بچه ها هم مادری کردم و هم پدری. نبودن های همسرم راهم با لطف خدا و همراهی بچه هایم جبران کردم و همه امیدم در این سال ها این بود که بتوانم بچه ها را سروسامان بدهم. با نبودن همسرم ...
روایتی تلخ از سالمندان سرراهی
. شوهرم که دادند، آمدم تهران اما بچه دار نشدم. 20سال تمام با شوهرم زندگی کردم تا آخر سر زن گرفت و طلاقم داد. بعد از جدایی در یک شرکت دارویی کار پیدا کردم. شش سال آنجا کار کرم اتاقی هم برای خودم گرفتم. بعد دو سال رفتم توی یک بیمارستان نیروی خدماتی شدم. بعد هم بازنشسته شدم با 10 سال سابقه. دیگر پولم نمی رسید برای خودم خانه ای اجاره کنم. به یک پانسیون دانشجویی رفتم. نزدیک میدان ولی عصر بود. توانستم ...
الهام حمیدی از دو بارداری اخیر خود گفت: می خواستم مادر شوم که شدم!
رد کردم و باید کارهایی انتخاب کنم که به مسئولیت مادری، کار در خانه رسیدگی کنم و از این مسئولیت مهم عقب نمانم. او درباره اینکه آیا اجازه می دهد و یا دوست دارد فرزندانش بازیگر شوند، گفت: من فکر می کنم پدر و مادر باید به علایق فرزندان شان احترام بگذارند. من خودم رشته حسابداری خواندم و خانواده دوست داشت حسابداری بخوانم. اما من بازیگر شدم! نباید اجباری باشد اگر به من باشد دوست ندارم فرزندانم ...
گزارشی از از هیجانات منفی و تنش های نقش مادری
... داشت و همه اینها باعث شد خیلی توی ذوقم بخورد چون با تصوراتم قبل از فرزنددار شدن متفاوت بود. گاهی پشیمان می شدم با خودم می گفتم چرا این موجود کوچک و ظریف را به دنیا آوردم که زجر بکشد و اذیت شود و من نتوانم از درد او کم کنم. او با بیان اینکه بعد از بچه دار شدن کیفیت رابطه ام با همسرم دگرگون شد، می گوید: قبل از اینکه بچه دار شوم اصلا فکر نمی کردم که امکان دارد در جزئی ترین مسائل مربوط به بچه ...
زنان ایرانی با حجاب کامل در میادین بین المللی می درخشند/ قهرمان زندگی فرزندم هستم
...> بعد از 12 سال دوری حدود 2 سال است که در کنار پسرم هستم و به کارها و تفریحات او رسیدگی می کنم و در این مدت شاهد بودم که فرزندم از کنار من بودن احساس بسیار خوبی دارد. اگر به روزهای قبل از تولد فرزند خود بازگردید دوباره همین مسیر را ادامه می دهید؟ عشق و علاقه ای که ورزشکاران به حرفه خود دارند باعث می شود نتوانند آن را رها کنند؛ زیرا ورزش از نظر مالی نمی تواند تامین کننده باشد ...
نیمار: بیشتر از آنچه که لیاقتش را دارم مورد انتقاد قرار می گیرم
اینجا هستم تا کمک کنم. چیزی که بیشتر از همه چیز برایش ارزش قائل هستم پسرم داوی لوکا است. بعد از این همه تعطیلی متوجه شدم که واقعاً فوتبال را دوست دارم،حتی با وجود اینکه خیلی سخت تمرین کردم، این نوع تمرینات تعهدی به کار نبود که می خواهم زندگی خود را اینگونه زندگی کنم. ما به تحقق بزرگترین رویاهایمان نزدیک شده ایم، می دانیم که آنقدر به هم نزدیک هستیم که در واقع بوی او را حس می کنیم ...
پای درد دل مادرانی که خبرنگارند
قائل بودم تصمیم گرفتم در زمان کودکی او حتماً کنارش باشم، زمانی که احساس کردم فرزندم نیاز دارد مستقل باشد و خودم نیز باید دوباره به عنوان زن فعال در جامعه حضورداشته باشم به خبرنگاری روی آوردم. وی ادامه می دهد: فشار کار مادران شاغل نسبت به مادران خانه دار بیشتر است اما با مدیریت درست می شود هم شغل داشته باشی و هم خانواده را مدیریت کنی؛ شاغل بودن من باعث شده که فرزندم از استقلال بیشتری ...
زن خائن همه چیزش را به رامین باخت!
با وجود این پای سفره عقد نشستم و یک سال بعد زندگی مشترکم را در شهرستان سرخس آغاز کردم و با آن که هیچ علاقه قلبی به همسرم نداشتم ولی باز هم به خواست خانواده ام باردار شدم تا شاید وجود یک کودک به زندگی سردم گرمای خاصی ببخشد و من به این زندگی دل ببندم، ولی با به دنیا آمدن دخترم نیز از شدت اختلافات ما کاسته نشد و درگیری و ناسازگاری های ما ادامه داشت تا این که 7 ماه قبل تصمیم گرفتم از حسن طلاق بگیرم و ...
فاطمه زهرا (س)؛ الگویی برای همه زنان/ چگونه می توان فاطمی زندگی کرد؟
خبر بدهد، به ما گفته به مادرم خبر ندهید، من بی خبر بروم، چون مادرم راضی نیست از راه قاچاق به ایران بروم. خیلی نگرانش بودم تا اینکه دی ماه 94 از افغانستان رسید. اینجا هوا خیلی سرد بود. اولین دیداری که با احمدشکیب بعد از ده سال کردم، خیلی برایم دردناک بود؛ حس و حال یک مادر که ده سال از بچه اش دور بوده؛ با اینکه تلفنی با هم تماس داشتیم، خیلی برایم دردناک بود؛ خیلی هم خوشحال شدم که بعد از ده سال، آمد ...
با پلیس زن ؛ از فرار متهم تا رد رشوه 5 سکه ای!
ه مصالحه بین زن و شوهر منجر می شود افسر پیگرد کلانتری 127 نارمک بودم، سال های گذشته؛ در حال رسیدگی به پرونده ای در اتاق کارم در کلانتری بودم که صدای گریه جانسوز پسر بچه ای توجهم را جلب کرد.به سالن که آمدم پسر بچه ای را دیدم که دستانش را دور گردن مادرش حلقه کرده بود. هر چه مرد بچه را می کشید بچه مقاومت می کرد. صحنه جانسوز بود. جلو رفتم. متوجه شدم که پدر بچه است که می خواهد بچه ...
قتل هولناک پدر به دست پسر عصبانی / بین من و برادرم فرق می گذاشتند + عکس
.به همین خاطر از مادرم خواستم تا مبلغ 78 هزار تومان به من پول بدهد .اما او فقط 20هزار تومان به من داد و می گفت پول را خرج مواد مخدر می کنم .به همین خاطر عصبانی و با او درگیر شدم. در آن دعوا پدرم هم از مادرم طرفداری کرد. من که از رفتار آنها عصبانی شده بودم تا نیمه شب صبر کردم .وقتی آنها به رختخواب رفته بودند همه جا بنزین پاشیدم و خانه را آتش زدم .وقتی آتش شعله ور شد خودم از خانه بیرون رفتم چون مادر و ...
جوانی 30ساله در مستی پدر خود را به قتل رساند
.... او درباره انگیزه خود از این جنایت وحشتناک به قاضی ویژه قتل عمد گفت: من دچار بیماری روحی هستم و در بیمارستان روان پزشکی هم بستری شده ام اما از مدتی قبل باز هم حال خوبی نداشتم و درگیر مشکلات روحی بودم! روز حادثه وقتی به خانه آمدم خیلی حالم گرفته بود. به سراغ بطری مشروب رفتم تا با مصرف آن به حال طبیعی بازگردم و بهتر شوم ولی زمانی که مقداری از مشروبات را نوشیدم، ناگهان خاطرات گذشته در ذهنم مرور شد ...
ازدواج جیمز باندی در مشهد / فرار با 2 بچه از دست شوهر اول
ایستادم و بالاخره با راحله ازدواج کردم. حضانت فرزندانش را نیز پذیرفتم تا در ارومیه کنار من زندگی کند. مدتی بعد سپیده دختر بزرگ راحله را در خراسان جنوبی عروس کردیم و من همه جهیزیه اش را تهیه کردم با این حال راضی به ازدواج او نبودم چراکه داماد فرد مناسبی نبود. خلاصه دو سال بعد من هم صاحب یک دختر شدم اما همسرم دیگر به فرزندانش اهمیتی نمی داد. او فقط در فضای مجازی سیر می کرد و در گروه های زیادی ...
بُغضِ فلور نظری، هنگام روایت خاطرات مادرانه اش
. نظری ادامه داد: اخلاقم این است که مادرها برایم خیلی مهم هستند. مادربزرگم خیلی نازنین و همیشه در حال صلح و صفا دادن فامیل و اقوام بود. خیلی مهربان و باصفا بود و خیلی راحت گذشت می کرد. وقتی او از دنیا رفت، خیلی بد شد و توازن خانواده به هم ریخت. بعد هم از مادر خودم خاطرات خوبی زیادی دارم و در واقع هر چه در زندگی دارم، از مادرم است. این بازیگر، در حالی که بغض کرده بود درباره ...
بغض “فلور نظری” جلو همه ترکید!
با فضایی سبز داشت و من در مدرسه می گفتم مادرم در پارک زندگی می کند. نظری ادامه داد: اخلاقم این است که مادرها برایم خیلی مهم هستند. مادربزرگم خیلی نازنین و همیشه در حال صلح و صفا دادن فامیل و اقوام بود. خیلی مهربان و باصفا بود و خیلی راحت گذشت می کرد. وقتی او از دنیا رفت، خیلی بد شد و توازن خانواده به هم ریخت. بعد هم از مادر خودم خاطرات خوبی زیادی دارم و در واقع هر چه در زندگی ...
مخالفت بهزاد فراهانی با بازیگر شدن گلشیفته
شاعر و پدرم دهقان بود و در تعزیه شهادت خوانی می کرد و در تعزیه به جای حضرت عباس (ع) صحبت می کرد و همه تماشاگران تحت تاثیر قرار می گرفتند زیرا کارش بسیار حماسی بود. من از شش سالگی به اصطلاح بچه خوان تعزیه های پدرم بودم. پدرم شهادت خوان بود و من پسر حر را خواندم و حتی علی اکبرخوانی نیز کردم. - هشت ساله بودم که از مکتب خانه روستای مان برای تحصیل به تهران آمدم و در خانه دایی خود ساکن شدم ...
یک شهید، یک خاطره
که اینجا اومدید از پشت تیراندازی می کنن و ممکنه به شما بخوره. با حرف او خودم را به انتهای حیاط رساندم. نمی دانم چند ساعت گذشت که سر و صداها کمی آرام شد. بیرون رفتم و به کوچه بغل منزل آقای شیرازی رسیدم. همه جای کوچه پر از خون بود. کلاه و کفش های بسیاری گوشه و کنار افتاده بود. گریه می کردم و با خود می گفتم: خدایا! اگه پسرم طوری شده باشه! مجروح یا کشته شده باشه! اصلا محمدعلی کجاست؟ ...
حمید لولایی: تا مدت ها نمی توانستم از نقش خشایار بیرون بیایم | از کار در بانک و کارخانه تا ورود به عرصه ...
هفته محمدرضا علیمردانی در برنامه چهل تیکه بود، درباره تولد و دوران کودکی خود گفت: من سوم دی سال 1334 در میدانِ سپاه (عشرت آباد) به دنیا آمدم. فرزند چهارمِ خانواده بودم. ما 10 فرزند بودیم. در آن دوران امکانات خیلی کم بود. در دو اتاقِ تو در تو بودیم و همه دور هم زندگی می کردیم. خانه ما قدیمی و حیاط دار بود. مثل الان نبود که بچه ها هر کدام صاحب اتاقی هستند و برای خودشان امپراتوری دارند. آن زمان ...
گفتگو با سمیرا شاهوردی، مادر آرزوها در آستانه برآورده شدن ده هزارمین آرزو
تاریخ را با نام من آورده بود. چند روز بعد که مرخصم شدم، 40 روز در روستا مادرم کنارم ماند. توی اسباب کشی های مردم کمک می کرد. عید بود. عید سال پیش خانه ها را آب برده بود و حالا عید امسال مردم توی خانه های جدیدشان می رفتند. حتی برای پسر های مجرد روستا هم خانه ساخته بودیم. بعد از 18 سال از ازدواج من، اولین تولدی بود که کنار مادرم بودم. مادرم متولد 3 اردیبهشت بود. تولد گرفتیم و مامان روز بعدش ...
به جای جیغ زدن، زور بزن تا بچه بدنیا بیاد
.... خم شدم نگاهش کنم، هیچ حرفی نداشتم که باهاش بزنم. کلی درد به جان خریده بودم تا وقتی بچه ام به دنیا می آید، به هوش باشم و دنیای اضطرابی اش را درک کنم. ارزشش را داشت؟ تمیزش کردند، لباس تنش کردند، ازش عکس گرفتند و سپردنش بغل مادر و شوهرم. رفتم توی اتاق دیگری و هیچ سراغی از بچه ام نگرفتم. کمی بعد شروع کردم به سفارش دادن؛ غذا می خوام، چای نبات، آب میوه... . نگران بچه ام نبودم. خواستن و عشق شدید را ...
روز مادر و خرده روایت هایی از خبرنگارانی که مادر نیز هستند
قدمش از روح خانه پاک و حال ما و خانه عالی می شد. باور دارم که مادرم شاه بیت غزل آفرینش بود و هست. اکنون 15 سال است که به مهر پروردگار، نعمت مادری نصیبم شده است. من فقط فرزندانم را با خون و رگ و ریشه و شیره وجودم بزرگ نکرده ام که لحظه لحظه خودم را با آن ها زندگی کرده ام و دوباره بزرگ شده ام. اکنون دیگر با همه سختی ها و شیرینی هایی که پشت سر گذاشته ام و همچنین پیش رو دارم، به واسطه مادرانگی ...
حرف هایی بدون روتوش از تجربه 3 مادر
همیشه من مادرش هستم) به بغل من دادند و درست در همان لحظه مادر شدم. او با همه نوزاد هایی که تا الان دیده بودم فرق داشت، زیادی کوچک بود، صدای گریه اش از بقیه نوزاد ها بلندتر بود و بی وقفه جیغ می کشید. راستش فکر می کردم با به دنیا آمدنش همه سختی ها تمام می شود، اما تازه شروع ماجرا بود و من از دید خودم یک مادر نصفه و نیمه بودم با ترس هر روزه این که اگر بفهمد من او را به دنیا نیاورده ام چه می کند؟ بعد از ...
مادران انتظار/ روایت مادرانی که چشم انتظار کودکان مفقودشده شان هستند
زندگی کرد. اما او کم کم گفت که صحنه هایی از پدر و مادرش را به یاد می آورد. صحنه هایی از خانه و محله قدیمی شان. با سرنخ هایی که او داد، متوجه شدیم که اصلا بچه ما نیست. خانواده اش پیدا شدند و او از پیش ما رفت. بعد از آن دیگر هیچ نشانه ای وجود نداشت. سال هاست منتظرم. دخترم کجاست. الان چه کار می کند. چطور بزرگ شده است. همه این سوال ها و غم دوری از دخترم دارد مرا دیوانه می کند. این همه سال گذشته، ولی حتی ...
مادرانه های مژگان
به گزارش ایسنا، وارد منزل مژگان و هوشنگ که می شویم گرمای زندگی این خانواده سرمای بهمن ماه را از تنمان ذوب می کند. قاب عکس امیر روی دیوار است. هلیا از اتاق خارج نمی شود و مبینا به همراه مادر و پدر به استقبال ما آمده است. اندکی وقت را با نوشیدن چای و خرما می گذرانیم تا هلیا به جمع ما اضافه شود. مامان مژگان ، بابا هوشنگ ، عکاس و من که همگی فاصله اجتماعی را رعایت کرده ایم برای ارتباط بهتر م ...
مادر شهید مدافع حرم، احمد جعفری، از مادرانه اش برای پسرش می گوید
سوریه برای دفاع از حریم مادر و خواهرانش شد. *** مادر شهید سید علی احمد جعفری که 3 پسر و 2 دختر دارد می گوید: احمدآقا بیست وهفت ساله بود که به شهادت رسید. پسرم متولد 29 فروردین 1369 بود. پسر وسطی بود و کلا با همه بچه ها فرق می کرد. بچه های دیگرم هم الحمدلله خوب هستند، ولی سید احمد دیگر پسری بود. دردانه مادر حدود 4 سال بود که سوریه رفت و آمد می کرد تا اینکه سال 96 شهید شد. ...
مادر بودن یک هنر است
...، متوجه این بچه ها می شوند و با لوله توپ به همه اطراف شلیک می کنند. این تیرها برای زدن هواپیما و هلی کوپتر بوده است. پسرم 3 متر با لوله توپ فاصله داشته است پنج تا از این تیرها به مسعود می خورد. پسرم جراحت شدیدی دیده بود و در مسیر برگشت بعد از 15 دقیقه شهید می شود. وی به لحظه دیدار با فرزند خود بعد از شهادت و آرامش پس از آن اشاره کرد و گفت: وقتی به معراج شهدا رفتم و به چشمان نیمه باز ...