عید برای شما چه بویی دارد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
دردنامه ترانه علیدوستی برای مرگ برادرش در چهارشنبه سوری ؛ به خاطر ما خواهرها !
چهارشنبه سوری هنوز کابوس من و خانواده ام است. آخر سال 83 و عید 84 روزهای بد و سنگینی را من و خانواده ام پشت سر گذاشتیم. هر روز برای ما نبودن پویان سخت بود و همچنان هم سخت است. زمان مرگ پویان من سر فیلمبرداری چهارشنبه سوری بودم و دقیقا در همان روز چهارشنبه سوری، یعنی 25 اسفند سال 83 فوت کرد. وقتی خبر را دادند نمی دانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتی مراسم تمام شد، دوست داشتم که خیلی ...
چهارشنبه سوری فریبا نادری
هرگاه که در منزل است، وقت خود را صرف آشپزی می کند.فریبا نادری می گوید: در سال 1363 به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگ ترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلم هایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری می کردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم.در دوران کودکی بسیار شیطون و بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او ...
تحویل سال در خط مقدم
نکند ما قصد حمله داریم. شنبه شب، یکم فروردین 1361، برخلاف دوران کودکی، حال و حوصله سال تحویل را نداشتم. رفتم و گوشه سنگر خوابیدم. یکی از بچه ها کتری بزرگی را که صبح، با کلی زحمت، با خاک و گونی شسته بود، تا شاید کمی از سیاهی آن کم شود، روی چراغ والور گذاشت. بوی تند نفت آن و شعله زردش، حال همه را گرفته بود، ولی چه می شد کرد. در عالم خواب، خود را داخل سنگر دیدم، درست در لحظه تحویل سال. خواب بودم یا ...
روایتی از گلخانه ای کوچک که به همت معلم و چند دانش آموز استثنایی برپا شده است
درس دادن به بچه های دانش آموز استثنایی، تلاش کرده تا با ایجاد این گلخانه جدا از ایجاد زمینه کار و اشتغال برای دانش آموزان، به آنان حس اعتمادبه نفس و در جمع بودن بدهد. همان روز هماهنگی و قبل رفتن به گلخانه درخواستی دارد: گزارش شما می تواند برای من و پسرهایم - دانش آموزانش را می گوید - کاری کند. ببخشید این طور می گویم بچه های استثنایی اغلب نادیده گرفته می شوند. اگر هم توجهی به آنان می شود ...
خانه تکانی برای من یعنی دور ریختن باورهای کهنه/ همیشه با دیدن حاجی فیروز بغض می کنم
با بچه هاست تا باز شدن درهای آگاهی به روی شان. از آنجا به بعد به باور من اگر از عشق و معنویت بهره داشته باشند خودشان راه را به زیبایی ادامه می دهند. من هم اجرای این برنامه را پذیرفتم؛ چون بچه ها را فراوان دوست دارم و این حس بی نظیر را که برای آن ها کار کوچکی کرده ام بیشتر از هر احساس دیگری عزیز می دارم. خاله گیتی قصه گو آنا: ملاک شما برای انتخاب قصه هایی که در این برنامه برای ...
تلاش های پهلوان هنرمند محله الهیه برای زنده نگه داشتن هنر
تئاتر در چندین فیلم سینمایی کوتاه و تلویزیونی هم حضور داشته که از مهم ترین آن ها می توان به فیلم تلویزیونی شب شوم اشاره کرد، درامی که با همدردی و حس عمیق به بررسی معضل اعتیاد می پردازد. او سال هاست هر تاسوعا با لباس تعزیه خوانی وارد روستای آبا و اجدادی اش می شود تا ارادتش به ائمه اطهار (س) را با لباس دیگری به جای آورد، رسمی که او را شمر گروه تعزیه خوانی روستای حسین آباد شیروان کرده است ...
قیمت خودرو
نمی کرد و فضا هم سنگین نبود، مثل قبل دوستانه بود، شاید چون بچه ها هم در این یک هفته مدام با من همراه بودند و در تمام مراسم حضور داشتند. امیدوارم برای هیچ خانواده ای این اتفاق نیفتد. چون اینگونه اتفاقات واقعا وحشتناک است و هیچ وقت هم هضم نمی شود.
قیمت خودرو
رادیو آغاز کرد و حالا کارگردانی هم می کند. سید شهاب الدین حسینی تنکابنی ، همانطور که از نام خانوادگی اش مشخص است اهل تنکابن مازندران می باشد و یک برادر بنام سید مهدی و دو خواهر دارد. او در حین تولد 3/700 کیلوگرم وزن داشت و ساعت 3/30 دقیقه نیمه شب بدنیا آمده است. مادرم می گفت تو پسر شری بودی ولی گذشت تا اینکه روزی به خاطر سر بازی سرم را با نمره 4 اصلاح کردم و دیدم ...
آخرین خبرها از سرنوشت فرزندان ریگی/ پسر شهید فائزه منصوری از روزگار پس از شهادت مادرش می گوید
و شما را هم می برد. یک خانه دوطبقه در پاکستان داشتیم. همان شب شهادتش، پدرم، مادرم را در طبقه بالا گذاشته بود تا ما متوجه چیزی نشویم. من تا مدت ها فکر می کردم مادرم ایران است و چون بچه بودم نمی توانستم به ایران بیایم و دنبالش بگردم. ما زیر نظر عموها و خانواده پدری ام بودیم. وقتی ماجرا را فهمیدم که به جز یکی از عموها همه کشته شده بودند و به وسیله وزارت اطلاعات به ایران آمدیم. پدرم تحت ...
پناهگاهی که خودش هم پناه نداشت
پریده و چشمان گریان گفت: شما خوبین؟ زخمی نشدین؟ وقتی از سلامتی ما خیالش راحت شد، فوراً ما را به خانه برد. او نمی خواست بچه هایش بدن های تکه تکه شده شهدا را ببینند و صدای شیون پدر ها و مادر های داغ دیده را بشنوند؛ امّا مگر می شد در بطن حادثه باشی و چیزی را نبینی و نشنوی! زارعی در پایان افزود: سال ها از آن روز می گذرد؛ اما هنوز خاطره اش را فراموش نکرده ام. هر وقت از کنار پارک شیرین و پناهگاهی ...
منظور از خداحافظی پرسپولیس از قهرمانی چیست!/ انگیزه ام برای دربی روی هزار است
در دربی را تجربه کردی. چه حسی دارد؟ واقعا نمی توان توصیف کرد. حس فوق العاده ای است که نه تنها یک ساعت و یک روز بلکه چند هفته شما را در بر می گیرد. هواداران بیشتر شما را تشویق می کنند یا تحویل می گیرند و همه جا برایتان فوق العاده می شود. حالا برای من خاص تر می شود چون تمام خانواده ام پرسپولیسی هستند و ... گلزنی در دربی با ارزش تر است یا آقای گلی لیگ؟ (بعد از کمی مکث ...
چهارشنبه سوری به سبک پژمان جمشیدی | پژمان جمشیدی و آتیش بازی آخر سال
جمشیدی درباره سریال پژمان می گوید:من چهار ماه تمام زندگی ام را روی این کار معطوف کردم و امیدوارم کار خوبی شده باشد. پژمان قصه فوتبالیستی است که برای چهارمین فصل متوالی با وجود تلاش فراوان، موفق نشده تیمی را برای خود دست و پا کند. پژمان به تدریج وارد دورانی می شود که کمتر کسی او را در کوچه و خیابان می شناسد و دیگر نمی تواند از امتیازات شهرت رو به زوالش استفاده کند، اما او هنوز در حال و هوای ...
گذری بر کوچه پس کوچه های دهکده کودکی/ رسم و رسوم زیبای نوروزی در دیار ممسنی
اجاقش می نشست تا نان شیرین عید را تهیه کند و خوردن این نان همان موقع که گرم بود چه حس خوبی داشت، حسی شبیه خوشحالی یک روز تعطیل وسط هفته. خوب به یاد دارم که مادرم خیلی حساس بود و نمی گذاشت نزدیک خمیر نان شیرین ها شویم در حدی که هیزم اجاق را عقب و جلو کنیم مانع از حضور ما نمی شد. جعبه ها باید جایی گذاشته می شد که تا روز عید سالم و دست نخورده باقی بماند. هر چه از روزهای ...
پیک شادی اعصابم را خرد می کرد
تا این حد فکر نمی کردم و خوشحالم که این اتفاق افتاد و مردم سریال را دوست داشتند. البته تیم درجه یکی از تهیه کننده گرفته تا کارگردان و همه دوستانی که در این کار بازی کردند کنار هم بودند. هم لحظات خوبی بود و خوش گذشت و هم سختی های کار را کنار هم تحمل کردیم. چون کار بسیار سختی بود و سکانس های جنگی زیادی داشتیم و در محله های قدیمی کار می کردیم که امکانات زیادی نداشت. با این حال در کنار هم و به صورت ...
فیلم همخوابی دختر منشی را به همه نشان دادم
زن جوان درباره سرگذشت خود گفت: پدر و مادرم که فرهنگی هستند خیلی علاقه داشتند من تا مدارج علمی بالا تحصیل کنم اما زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد وقتی پدرم به او پاسخ منفی داد 5 عموی دیگرم یک صدا پدرم را به باد انتقاد گرفتند که رحیم را به خوبی می شناسیم و نیازی هم به تحقیق نداریم از سوی دیگر فامیل هستیم و آبروی یکدیگر را حفظ می کنیم . خلاصه پدرم در حالی با این ازدواج ...
پیش بینی پرسپولیسی ترین تدارکاتچی استقلال برای دربی امروز
...، وظایف اش در تیم، خاطراتش از دربی و ... برای مان بگوید. بیشتربخوانید بررسی نفر به نفر پرسپولیس قبل از دربی 98 به خاطر مادرم، فوتبال را رها کردم او که بین فوتبالی ها به عمو مدد معروف است، 61 سالگی را هم رد کرده و درباره این که چطور مسئول تدارکات استقلال شد، می گوید: من از دوران کودکی در زمین های خاکی بازی می کردم. سال 61 بعد از شهادت برادرم از طرف تیم ...
قیمت خودرو
بینی ها احیای برجام توانسته در طول داد و ستدهای این روز بر خوش بینی بازار بیفزاید. خوش بینی به برجام اگر از صدر فهرست نمادهای اثرگذار بر شاخص بورس شپدیس را حذف کنیم خواهیم دید که بازار بیش از آنکه در روز گذشته تحت تاثیر بهبود قیمت در یک یا دو صنعت باشد، شاهد رشد تقاضا در تعداد وسیعی از گروه ها بوده است، با این حال نباید از خاطر برد که رشد یادشده نسبی بوده و بیش از آنکه ناشی از ...
اگر فرزندانی با ذهن منعطف می خواهید این 7 کار را انجام دهید
توانند اعمالشان را قانون مند کنند. مثلا برایش توضیح دهید نباید تمام کلوچه ها را بخورد چون دل درد می گیرد و خواهر/برادرش ناراحت می شوند چیزی برایشان نماند. 4. فعالیت را توصیف کنید، نه فرد را وقتی پسرتان توی سر دخترتان می زند، به او نگویید پسر بد . دقیق تر بگویید. مثلا بگویید: توی سر خواهرت نزن دردش می گیرد پس از او معذرت خواهی کن. هنگام تعریف کردن هم همین کار را بکنید. دخترتان ...
روایت مردی که مُرد اما زنده شد/ مردی که مردم شهید زنده صدایش می زنند
ایستادم و به سوال فریاد زدم: محمود کجاست؟ اونو ندیدین؟ یهو سلاحاشونو رو به من گرفتن. هُری دلم ریخت. چهره هاشونو نمی دیدم. چند قدم عقب رفتم: مگه شما خودی نیستین؟ همونطور که فریاد میزدن ایرانی، ایرانی به رگبارم بستن. تمام دست هام پر از گلوله شد. گرمای چکیدن خونو روی پاهام حس می کردم اما فقط می دویدم، مثل پرنده ای که بال هاشو شکسته باشن. محمود هم نبود. شهادت صندلی را کشیدم جلو؛ وجودم ...
نشست ادبی انجمن شعر غدیر برگزار شد
...> یاران موافق بدواندیم، شاید که بیایی چون بچه که با شور و هوس عقل پران است پیکان زمان پیش کشاندیم، شاید که بیایی حسین مرادی”باران” ——- ای کاش از چنان قدرتی برخوردار بودم که میتوانستم تمام غم هارا بسوزانم تمام غصه هارا در دریا غرق کنم تمام خشم هارا در بیابان رها کنم و فقط حالی خوش میگذاشتم.. لبی خندان..دلی شاد..نگاهی پر از شوق ...
داستان دختر پولدار با جوجو
دختر پاسخم را بدهد اما وقتی با برخورد مناسب او روبه رو شدم و خوش رفتاری و خوش زبانی او را دیدم دیگر چیزی نمی فهمیدم. حالا عاشق دختر 19 ساله ای به نام رزیتا شده بودم که مرا جوجو صدا می زد اما من ناراحت نمی شدم چرا که فکر می کردم او به خاطر سن کم و هیکل کوچکم مرا جوجو می نامد . با این حال دوست داشتم مرد زندگی اش شوم. او هم همه کارهای روزمره اش را به من می سپرد چرا که رزیتا با پدر و نامادری اش زندگی می ...
مادر شهید: نمی خواستم پسرم برگردد!+عکس
صدای زنگ در که می آمد، می گفتند آقا مرتضاست. صدای زنگ هایش برای من همیشه فرق می کرد. **: دو تا مدل داریم در این چشم انتظاری، بعضی خانواده های شهدا هنوز مطمئن نیستند که فرزندشان شهید شده و به خاطر همین با هر تماس یا زنگی احساس می کنند که فرزندشان برگشته، شما ولی مطمئن بودید که آقا مرتضی شهید شده... مادر شهید: به شهادت مرتضی مطمئن بودم، چون روزی که آقا مرتضی داشت می رفت، من می ...
پدر و مادران شهدا ریشه های درخت انقلابند
دستکاری کرده بودم. برخی از بستگان از جمله، خاله ها و دایی هایم بعد از اطلاع از ماجرای عزیمت من به جبهه تلاش کردند نظر مادر را تغییر دهند و با این استدلال که من هنوز بچه ام مانع رفتنم به جبهه شوند. یادم می آید که آن روز نگرانی و اضطراب عجیبی نسبت به مخالفت مادرم داشتم. اما وقتی او شوق و ذوق من را دید، گفت؛ پسرم من مانع رفتن شما نخواهم شد همچنان که برادران و دایی هایت را برای دفاع در برابر دشمن ...
سال ها با دعای عهد بابا از خواب بیدار می شدیم
. چهارمین فرزند خانواده اش بود. سه خواهر و سه برادر داشت. هنوز کوچک بود که سایه پدر را از دست داد و از مهر و محبتش محروم شد. مادرش با مشقت و سختی بچه ها را بزرگ کرد. پدرم تا کلاس ششم درس خواند. بعد با برادرهایش مغازه خواربارفروشی اجاره کردند. به سن سربازی که رسید به خدمت رفت و بعد از بازگشت شغل مغازه داری را ادامه داد. چه سالی ازدواج کرد و ماحصل این ازدواج چند فرزند است؟ سال 1345 که ...
جشنواره سرود فجر پژواک پیامرسانی جریان ساز و هدف دار است/ جریان سازی با کشف استعدادهای هنری
وقتی منتخب جشنواره سرود فجر شدم حس بسیار خوبی داشتم و این موفقیم را مدیون پدر و مادرم همچنین آقای کر سرپرست گروه سرودمان هستم. منتخب جشنواره سرود فجر گفت: ما تمام تلاشمان را در این جشنواره کردیم حتی اگر در این جشنواره پیروز نشوم تلاشم را ادامه خواهم داد. ============== گزارش از سمیرا رجبی ============== انتهای پیام/ ...
اعزام 130 دانشجوی خواهر از سراسر دانشگاه های کردستان
راهیان نور به معدن طلا افزود: دانشجویان اعزامی به راهیان نور با حضور خود در جبهه های جنوب با ره توشه و آورده از این سفر معنوی غتیمت بشمارند. شعبانی عنوان داشت: امروزه موضوع جهاد تببین یکی از دغدغه های مقام معظم رهبری است که باید در راس تمام کار هایمان به آن توجه داشته باشیم چرا که توجه به این موضوع گذشته پر افتخار ما در 8 سال دفاع مقدس و آینده روشن ما را ترسیم میکند. معاون هماهنگ ...
به قتلگاه که رسیدم دیگر ادریس را ندیدم
سوریه کجاست و چه خبر است تا اینکه یک روز به برادرم خبر دادند که ادریس شهید شده است؛ ادریس بعدازظهر تاسوعا رسیده بود اصفهان که دقیقا در همان ساعت و در بعد از ظهر تاسوعای سال بعدش شهید می شود؛ بعد از شهادتش رفیق او برایم تعریف کرد که دفعه اول رفته بودند و بعد از 28روز برگشته بودند و بعد از مدتی دوباره به سوریه رفتند؛ بار دوم دیگر ماموریتش تمام شده بود ولی به جای یکی از همرزمانش باز هم مانده بود و به ...
از ماجرای علی کریمی و آجورلو سر در نیاوردم!
در زمان آقای مظلومی و به اردو رفتیم. بازی های غرب آسیا بود و تا فینال رفتیم و عراق را شکست دادیم. در فینال به من بازی نرسید. از 4 بازی سه بازی حضور داشتم. * از ابتدای حضورم در ایران و تیم ملی جو خوبی حاکم بود. من چون در ایران به دنیا آمده بودم همیشه در ذهنم بود برای تیم ملی کشورم بازی کنم. اولین بازی با لباس تیم ملی ایران برایم حس بی نظیری بود و هیچ وقت یادم نمی رود. احساسی عالی بود که ...