رونمایی از همسر سپیده خداوردی + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
شاهرخ بیانی: انتقامم را گرفتم و به استقلال برگشتم
استقلال مرا تشویق کردند، انتظار چنین برخوردی را از آنها نداشتم، آنها فریاد می زدند شاهرخ بیا اینجا ؛ دسته گلی در دست داشتم و به سمت آنها پرتاپ کردم. شاید جالب باشد بدانید که در روزهای قبل از بازی با هیچ کس حرف نمی زدم، همه می دانستند من استقلالی هستم، من بازیکن پرسپولیس بودم اما علی پروین می دانست هنوز استقلالی دو آتیشه هستم. ناصر محمدخانی که از تیم نوجوانان با من بزرگ شده بود این موضوع را می ...
الگوهای مدیریتی من آذری و ساکت هستند/ در اصفهان مرا نخواستند!
...> سرپرست مدیرعاملی پیکان با اشاره به اینکه در اصفهان او را نادیده گرفتند گفت: همانطور که اگر در ذوب آهن یا سپاهان حضور داشتم به عنوان یک کارمند ساده به دنبال خلق بهترین اتفاقات برای آنان می بودم؛ اما اصفهانی ها من را نخواستند و به همین دلیل به تیم هایی نظیر گل گهر، مس سونگون و حالا پیکان آمدم. خیلی از مدیران صنعتی در اصفهان من را نمی شناختند و یا نخواستند و من ناچار شدم به سایر استان ها کوچ کنم؛ من ...
با آن حرف حنیف در تلویزیون از حال رفتم!/ یک خاطره از هادی دارم که تا به حال نگفته ام/ دوست داریم مهدی ...
چطور می بینید؟ امیدوارم یک مسابقه خوب باشد که همه از دیدنش لذت ببرند و البته پرسپولیس برنده شود. ولی دوست دارم فوتبال قشنگی باشد. یعنی احترام دو طرف حفظ شود. مطمئنم اگر هادی هم بود این را می خواست. فکر می کنید کدامیک از بازیکنان پرسپولیس گل بزند؟ ما که دوست داریم مهدی عبدی گل بزند. چرا مهدی عبدی؟ چون هانی خیلی با مهدی صمیمی است. ما با مهدی و همسرش رفت و آمد خانوادگی هم داریم. واقعا فوتبالیست خوبی است و همه ما دوست داریم در دربی مهدی عبدی گل بزند. امیدوارم به خاطر هادی نوروزی هم شده مهدی یک گل زیبا به استقلال بزند. ...
غرق مناجات در تکه ای از بهشت/ جایی که حواسمان از زوال زمین پرت شد
شده باشه تا بتواند روایت کند و من که سرگشته و مبهوت سرزمین اسرار شده بودم، اگر چه هنوز معماهایی از سیره شهدا در ذهن داشتم و قدرت درک مرام و مسلک آنها آسان نبود، اما آمده بودم که به قدر خودم به درک برسم. مسیر از پیش تعیین شد ماجرا از یک روز معمولی شروع شد یک روز که قرار بود در روزمرگی ها غرق شود اما گویی جهت و مسیری معین برایم در نظر داشت. از دفتر امام جمعه تماس ...
بیانی: انتقامم را گرفتم و به استقلال برگشتم/ در پرسپولیس عاشق لباس آبی بودم
این کار را انجام می دهم و آمدم و سفید امضا کردم. من به همه اطرافیانم گفته بودم به پرسپولیس گل می زنم. دنیایی انگیزه داشتم. وقتی توپ جلوی پای من افتاد هر چه بازیکن پرسپولیس بود از سر راهم برداشتم و همه را دریبل زدم و آنها مجبور شدند به خطا مرا متوقف کنند، داور نقطه پنالتی را نشان داد و پشت توپ ایستادم و گل زدم. همین گل باعث شد تا با هواداران استقلال آشتی کنم. بازی یک بر یک به پایان رسید ...
ازدواج عمو پورنگ از شایعه تا واقعیت ؟
پاسخ داد; حتما خوب است؛ نگران نباشید! من حتی در مسائل مالی، تهیه کننده را بیشتر از خودم قبول دارم. با پیش آمدن صحبت از مسائل مالی، وی ادامه داد; پول چیز بدی نیست اما بعضی آنرا زیر لحاف و تشک میگذارند بعضی ها هم در کار سرمایه گذاری می کنند. من هم پول را دوست دارم چون زندگی با پول می چرخد. او شایعاتی چون پایان برنامه عموپورنگ به سبب مسائل سیاسی، سیاسی بودن خود و... را رد کرد ...
فیلم همخوابی دختر منشی را به همه نشان دادم
هفته بعد زمانی که برای خرید سیسمونی به بازار رفته بودیم ناگهان رحیم را در کنار یک زن غریبه دیدم. باورم نمی شد بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او رد تماس داد. این ماجرا به معمای عجیبی برایم تبدیل شد و با آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم. باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که برسیدی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم حالا حس عجیبی داشتم و ...
من محمد کشاورز، از نسل طلایی فوتسال ایران + فیلم
، قشنگه. شنیدیم پلی استیشن باز قهاری هستید، تیم مورد علاقه شما چیست و اگر فوتسال هم در این فضا بود، چه کسانی را در ترکیب تیمتون قرار می دادید؟ قبلا قهار بودم، الان اینقدر بازی نکردم، بازیکنان تیم بهتر از من بازی می کنند و همه از من می برند، قبلا که فرصت بیشتر بود و بازی می کردم ولی الان نه، هیچ حرفی برای گفتن ندارم. در فضای واقعی تیم منچسترسیتی را خیلی دوست دارم، همیشه ...
قیمت خودرو
وهم"به رسمِ وظیفه" ازش ممنونم و مدیونشم. دوست داشتم این روزُ با این عکسِ قشنگ که خیلی دوسش دارم اول به خودم تبریک بگم به خودم که تو این مدت فنه این دختر بودم و نه تنها ذره ایی پشیمون نیستم بلکه به خودم افتخار میکنم بابته اینکه فنشم یه دخترِساده، مهربون،خوش قلب با یه شخصیتِ فوق العاده دلنشین و کاریزماتیک،یه دختر بی آلایش حتی بی آرایش ...
مجری برنامه عیدانه عموپورنگ در نوروز 1401 کیست؟
ما دوست ندارد مخاطب تلویزیون زیاد شود. برخی انگار در داخلِ کشور، عاشق و دلباخته شبکه های معاند ماهواره ای اند. دیدید که برخی اوقات هم می گویند کسی تلویزیون ایران را می بیند! وقتی شما مهره با ارزش بچه های ایران را دوست دارید به آن آسیب می زنید نظام آسیب می بیند." مطالب مرتبط: حال سؤال این است که آیا واقعاً مردم "عموپورنگ" را نمی بینند و موسیقی هایش را مبتذل می دانند یا انتقاد ...
خاطره بد گیتی قاسمی از نیسان آبی!
...، البته الان هم احساس می کنم حافظه کوتاه مدت ضعیفی دارم، اگر از دست کسی ناراحت بشم بعد یادم می رود از چه بابت بوده.ولی تمام مدت خودم را از بالا می دیدم، حتی در بیمارستان که خودم را می دیدم تنها دغدغه ام این بود که من این مانتو شلوار را خیلی دوست داشتم چرا پاره اش می کنند. 58244 منبع: khabaronline-1612840 ...
اظهارنظر عجیب رضا رویگری درباره سریال پایتخت
بهترین سریال های صدا و سیما خواهد شد. اگر باز هم به گذشته بازگردیم من دنیای هنر را انتخاب می کنم اما در روش زندگی خودم قطعا تغییراتی خواهم داد که وقتی پیشکسوت شدم این گونه از عشق خودم – سینما- دور نمانم. طوری زندگی می کنم که دیگر مجبور نباشم هر نقشی را در سینما و تلویزیون ایفا کنم و نقش هایی را که دوست داشتم بازی خواهم کرد. خیلی دوست دارم در سریال پایتخت و با محسن ...
روایت هایی ترسناک از روبرو شدن مردم با سارقان خشن | وارد شدن دزد از بالکن به خانه تا ضرب و شتم راننده ...
دقیقه پشت تلفن فقط گریه می کردیم. شادی داشت از در و دیوار خونمون می بارید. همه حواسشون به من بود. هر چی دوست داشتم سریع برام مهیا بود، تا بلند می شدم دو نفر نیم خیز می شدن که کمک کنن یا ببینن اگه چیزی می خوام برام بیارن. عین شاهزاده ها. جوری که دوست داشتم این دوران بارداری تا ابد ادامه پیدا کنه. چشم های نسیم از اینجا به بعد پر می شود: تقریبا هفته بیستم یا بیست و یکم بارداریم بود. یه شب مثل ...
روزگار عجیب سرعتی زن تیم ملی در لیگ برتر والیبال ایران| اسارت مجرد در ارومیه!
خوب ارومیه بدانند چه اتفاق هایی برایم رخ داده است. زمانی که من عمل کردم، تا 10 روز ابتدایی شرایط خوب بود و تماس های زیادی از سوی مسئولان باشگاه داشتم. از روز یازدهم کم کم شرایط عادی شد و گویا همه مرا فراموش کردند. حالا پنج ماه از مصدومیتم می گذرد. پیش از شروع فصل 25 درصد از مبلغ قراردادم را دریافت کرده بودم. می خواستند کسری قرارداد من را به مصطفی وند بدهند در ادامه با سختی ...
متن کامل وصیتنامه پر محتوای مدافع امنیت شهید حسن عشوری
کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او می باشم می خواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است. شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشت دری به حالت انتظار ایستاده ام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بی سر درحالی که خون بر لباسش ...
قیمت خودرو
من و خانواده ام است. آخر سال 83 و عید 84 روزهای بد و سنگینی را من و خانواده ام پشت سر گذاشتیم. هر روز برای ما نبودن پویان سخت بود و همچنان هم سخت است. زمان مرگ پویان من سر فیلمبرداری چهارشنبه سوری بودم و دقیقا در همان روز چهارشنبه سوری، یعنی 25 اسفند سال 83 فوت کرد. وقتی خبر را دادند نمی دانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتی مراسم تمام شد، دوست داشتم که خیلی سریع و به طورخود ...
آخرین خبرها از سرنوشت فرزندان ریگی/ پسر شهید فائزه منصوری از روزگار پس از شهادت مادرش می گوید
دارند من هستم و دوست دارم برای آن ها هم پدر باشم هم مادر. دو خواهرم را در بچگی شوهر دادند. اختیارشان دست خانواده پدرم بود و نمی توانستند کاری کنند. البته هردو از همسرشان جدا شدند و مبینا به تازگی زندگی جدیدی تشکیل داده است. من، مونا و دخترش مایا با هم زندگی می کنیم. متین ادامه می دهد: فکر نمی کردم پدرم با مادرم چنین کاری بکند. او زمانی عاشق مادرم بود. به نظرم همه این ها تحت تاثیر عبدالمالک بوده چون ...
بازیچه دختر پولداری شدم که به من می گفت: جوجو!
را بدهد اما وقتی با برخورد مناسب او روبه رو شدم و خوش رفتاری و خوش زبانی او را دیدم دیگر چیزی نمی فهمیدم. حالا عاشق دختر 19 ساله ای به نام رزیتا شده بودم که مرا جوجو صدا می زد اما من ناراحت نمی شدم چرا که فکر می کردم او به خاطر سن کم و هیکل کوچکم مرا جوجو می نامد. با این حال دوست داشتم مرد زندگی اش شوم. او هم همه کارهای روزمره اش را به من می سپرد چرا که رزیتا با پدر و نامادری اش زندگی می کرد و ...
مرتضی با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!
؟ گفت نه دیگر همه چیز آماده است، امروز من دارم می روم. من بلند شدم بچه ها و خانمش را صدا کردم، خانمش واقعا ناراحت بود؛ حتی بری خداحافظی هم بلند نشد گفت که ... **: ایشان هنوز هم راضی نبودند؟ مادر شهید: نه راضی نبود. بلند نشد از فرط ناراحتی اش، آقا مرتضی دولا شد و دست داد و گفت حلالم کن؛ همسرش اما هیچی نگفت. گفتم آقا مرتضی! خانومت ناراحت است، چون دوست ندارد شما بروید، دلش نمی ...
واکنش پیشکسوت تیم استقلال به درگیری بین منصوریان و مجیدی
پیش آمده خودتان شخصی را با رفتار خاصی برنجانید؟ من به این دلیل محبوب بودم که با همه ارتباط خوبی داشتم و به همه احترام می گذاشتم. الان هم اگر به گذشته برگردم هم همان رفتاری که قبلا داشته ام را خواهم داشت. من حتی زمانی که بازی می کردم هم همین رفتار فعلی را داشتم. من به همه احترام می گذارم و حتی یک نفر هم در ورزش نیست که من به او احترام نگذاشته باشم یا از من دلخور باشد. چه هم بازی ها و ...
خشم ستاره ملی پوش؛ خیلی نامرد هستید!
ته دلم دوست شان دارم. دوست داشتم یک سال آن جا بازی کنم اما قسمت نشد. *اگر این آقا رای بیاورد همین بلاها تکرار می شود هزینه های بیمارستان را دارم خودم از جیب می دهم. من سه، چهار ماه راه دارم تا به تیم ملی برسم و 16 فروردین به اردو بروم. انشاالله به مرز آمادگی برسم و بتوانم کمک کنم. یک نکته جالب هم بگویم ما نشستیم با آقای رضایی صحبت می کنیم و من در مورد پولم با او صحبت می کنم و ...
می خواهم قاری برتر جهان اسلام بمانم / بانوان می توانند در قرائت صاحب سبک باشند
گفته است. ایکنا حالا که قاری برتر جهان اسلام شده اید چه آرزوی دیگری دارید؟ من امسال قاری برتر جهان اسلام شدم، اما آرزویم این است که قاری برتر جهان اسلام بمانم و تلاوت های ماندگار داشته باشم و برای آن هم برنامه دارم. گفته بودم که دوست داشتم مثل استاد حامد شاکرنژاد شوم. هنوز هم این آرزو را دارم و البته به یک بخش هایی از آن رسیدم، اما دوست دارم صاحب سبک شوم. همه می روند سراغ قاریان ...
بانویی که به تنهایی یک اداره کار است!
سرپرست بپردازد. خانم نرگس آشوری متولد1360 در زنجان است و دارای مدرک کارشناسی ارشد حقوق، مشاوره خانواده و نایب رئیس انجمن اتاق بازرگانی استان زنجان است. وقتی از او دلیل تشکیل تعاونی بانوان تحول گرا را پرسیدم می گوید؛ مدتی خودم سرپرست خانواده بودم و سختی های فراوانی را در آن زمان ها متحمل می شدم، هیچ کسی حمایتم نکرد، خودم یکه و تنها دو شیفت و گاها شب ها هم کار می کردم تا خرج خانواده ...
عکس هایی شگفت انگیز از تونل های زیرزمینی مسکو / روایت محمد جواد ترابی از دیدن یک بمب اتم از نزدیک
شوروی غرق شده رو این طور توصیف می کنه: "مدتی در بونکر تنها بودم، بین مسیری مشخص این سمت و آن سو می رفتم و از پوسترها و قاب های روی دیوار عکس می انداختم. در ورودی دیگری عمود به مسیر، طرحی از یوری گاگارین را آمیخته بر دیوار یافتم. اجازه داشتم وارد شوم؟ ده ها دوربین همه چیز را زیر نظر داشت، اگر اشتباه بود حتما تذکر می دادند. وارد شدم و با یوری و کودکانی در کنارش سلفی گرفتم. دقایقی در فضای شوروی غرق ...
وقتی زندگی خواهر ناشنوای یک بازیگر الگوی او در ایفای نقشش می شود
...، ادامه داد: زمانی که خود آقای شیخ دادی آزمون مرا دیدند یک لبخند کوچک روی صورت او نقش بست. من در تئاتر هم نقش ناشنوا بازی کرده بودم و از طرفی خواهر ناشنوا هم دارم. این عوامل باعث شد در ارتباط با یک شخصیت ناشنوا خیلی بیگانه نباشم. این بازیگر با اشاره به حساسیت کارگردان روی نقش بلقیس، اظهار کرد: این شخصیت پیش برنده و البته بسیار هم سخت است. آقای شیخ دادی از ایفاگر نقش بلقیس تنها صحبت ...
مرجان قمری از بازی در نقش مادربزرگ انقلاب می گوید
را شکر قابل قبول است و تنها چیزی که به کار لطمه وارد می کند، ممیزی هایی است که روی کار اعمال شده. شاید مخاطبانی که کار را می بینند اصلا متوجه این موضوع نشوند اما من به عنوان بازیگر سریال این موضوع را متوجه می شوم. در کل که نقش خودم در این سریال را دوست داشتم اما باید دید که نظر مردم چیست؟ نقشی که در سریال ایفا می کنید با سن واقعی شما خیلی فاصله دارد و گریم کار هم سنگین است، سخت نبود ...
مادر شهید: نمی خواستم پسرم برگردد! + عکس
...، من می روم بچه ها را می آورم، می گوید نه، من خودم باید بروم. خودش ماشین را با یک راننده برمی دارد که برود. می رود بچه ها را جمع کند، وقتی نیروها را جمع می کند، مجروح ها را جمع می کند، شهدا را جمع می کند و می گذارد در ماشین، از آن طرف یک موشک کُرنر می خورد که آقا مرتضی همانجا به شهادت می رسد... **: یعنی به همان ماشینی که داشتند شهدا را به عقب منتقل می کردند، اصابت کرد؟ ...
تاثیر جغرافیای خاص در شکل گیری شخصیت های داستانی
. در تاریک روشنای اتاق با نور شمع نمی توانم اسم کتاب توی دستش را بخوانم. همان بلوز قرمز رنگ روز آخر را پوشیده و مثل همه ی وقت هایی که سرحال نبود خیره شده به جایی که نمی دانم کجاست. روی دیوار دست راست سایه ی استاد نیمی از تابلوی گل آفتابگردان ون گوگ را پوشانده. سایه ی شیدا را نمی توانم پیدا کنم. به سایه ی خودم نگاه نمی کنم. می دانم اگر برگردم به طرفش، روی اش را برمی گرداند و من روی دیوار یک توده ی ...