ماجرای شلواری که تبدیل به شلوارک شد!
سایر منابع:
سایر خبرها
عیدانه با شیرخدا / زندگی به روایت استاد 88 ساله
رفتم مرحوم نجفی کرمانشاهی بهترین قرآن خوان بود. جناب نیکخو ورزش صبحگاهی اجرا می کرد و مرحوم صبحی، صبح جمعه ها قصه می گفت جمله بچه ها سلام را به زبان می آورد. حاج آقا راشد پنجشنبه شب ها برنامه اجرا می کرد. گوینده برنامه محمود سعادت بود و چند نفری نیز بودند که دیگر در قید حیات نیستند. عالم به علی نازد و مولا به ابالفضل زمانی که سرگشته می شوم به ابالفضل اتکا می کنم و محال است کسی ...
جشن سال نو را در جبهه از دست نمی دادیم
شب سال تحویل در حین عملیات یا در خط عملیاتی بودیم اما همه از زمان تحویل سال نو مطلع بودیم و به یکدیگر تبریک می گفتیم اما رفت و آمدها در خط مقدم های عملیاتی ممکن نبود. لشکر هم در آن شب یا روز یک غذای ویژه نظیر کوبیده یا چلو مرغ در نظر می گرفتند و بین بچه ها شیرینی پخش می کردند. به گفته نیکو صحبت خوانساری، تعداد زیادی از رزمندگان در حین سال تحویل، قبل و بعد از آن به شهادت رسیدند و یا ...
سه فصل عاشقانه برگزیده جایزه داستان کوتاه یوسف
اینم وصیته؟ لبخند می زند و جوری خاص می گوید: شاید اینم وصیت باشه! و از سالن در حالی بیرون می رویم که از همسفری با فرزند یک شهید خوشحالم. عجب سفری شود این مسافرت ما! فصل دوم: نذر گردو - بچه که بودم هر شب مامانم یه قصه از زندگی حضرت محمد (ص) برام می گفت. از همون کودکی بعضی از قصه های مامانم برام ملکه ذهن شد. یعنی سعی می کردم یه جایی تو زندگیم ازش استفاده کنم. مثلا صلح ...
گفتگوی صمیمانه بهاری با دکتر علی آبان
بنا و بعد هم بنا شدم. پیش دایی هام کار می کردم. دلم برای درس خواندن و شاگرد اول بودن تنگ شده بود. دوباره شبانه ادامه دادم. سال سوم و چهارم آمدم روزانه. بچه ها از آب و گل در آمده بودند ولی هنوز گرد یتیمی بر سرمان بود. مادربزرگ مادری ام که روحش شاد، در آن چند سال تیمارمان کرد. غذامان داد. قصه خواند و شعر خواند و لالایی گفت که جای خالی مادر زیاد سنگینی نکند. روزها کار می کردم و شب ها به مدرسه می رفتم ...
بعد از یک سده مجله تخصصی کاریکاتور نداریم + صوت
کاریکاتوریست آن هم ایرانی نبود اما به قدری قشنگ معماری و لباس های ایرانی را به تصویر کشیدند که انگار آن چندین سال در ایران زندگی کردند. این کار شد سرمنشأ نگاه کاریکاتوری ایران. یعنی بعد از آن اگر به مجلاتی که در ایران منتشر شدند نگاه کنید؛ تحت تأثیر آن دوره بود. بعضی مجلات گرایشات طنز آنها بیشتر بود بعضی هم مثل مرد امروز مجله جدی بود که هرازگاهی بر روی جلد خود کاریکاتورهایی هم می گذاشت اما بسیار ...
انتقاد شدید جوزانی از اوضاع حاکم بر پلتفرم ها؛ واگذاری سریال سازی به زالوصفت ها!
اینکه مردم مساله اش باشد سودآوری بیشتر، ابتذال و زن شوهردار مساله اش شده است. متن این گفت وگو را در زیر می خوانید: * بعد از سریال در چشم باد انتظارهای بسیاری بود که آثار مشابهی از شما در حوزه تاریخ معاصر به ویژه درباره سال های پس از انقلاب دیده شود. سریالی که نه فقط در بازه پخش که تا به امروز و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از تولید و پخش، هنوز نمونه مشابهی نداشته است. پس از چهار ...
آخرین گپ و گفت قرن با استاندار ایلام: در انتصاب مدیران حرف آخر را من می زنم!
مردم ایلام ارزشمندتر از سایر مقاطع است. آقای دکتر! خدمت سربازی رفتید؟ از سال 60 تا سال 67 در جبهه بودم. در چند سالگی ازدواج کردید؟ در سال 67 و در سن 24 سالگی ازدواج کردم. مهریه همسرتان؟ 14 سکه بهار آزادی با همسرتان، فامیل بودید؟ فامیل نبودیم، اما فامیل شدیم (با خنده) شغل و میزان تحصیلات همسرتان؟ ایشان لیسانس و معلم ...
قهرمانان واقعی هستند
اکبر کارتن خوابها” ، “یوسف اصلانی” معروف به “داداش یوسف بچه های بهشت امام رضا(ع)” ، “خواهر نورای راهبه در خانه سالمندان حضرت مریم(س)” و صدها تن از این قهرمانان را می شناسم. بیایید بازکردن گره های کوچک را به یک جنبش اجتماعی بزرگ تبدیل کنیم. همه ما می توانیم یک گره کوچک را از زندگی خانواده، اطرافیان، هم محله ای ها، همشهریان و هموطن مان باز کنیم. مگر نه اینکه خدای مهربان مان گفت که: “نجات یک انسان نجات همه بشریت است.” قهرمان ها فقط در داستان ها نیستند ؛ سال تحویل میان کارتن خواب ها قهرمان ها فقط در داستان ها نیستند انتهای پیام ...
آیین کوسه گلین و نوروزخوانی در خاطرات قزوین/ اهالی دارالمومنین دل ها را به هم گره می زنند
دست گرفتن رشته امور زندگی در سال جدید بوده است. شیش انداز هم خورشتی است که از آب و رب و ادویه و پیاز سرخ کرده و تخم مرغ تهیه می شده است. قزوینی ها خرید آینه در شب چهارشنبه سوری را خوش یمن می دانسته اند. در شب چهارشنبه سوری همچنین مراسم قاشق زنی نیز انجام می شود. قاشق زنی: در شب چهارشنبه سوری پس از پریدن از روی آتش، زن و مرد خصوصا بچه ها چادر به سر می کردند طوری که شناخته نشوند ...
نشانی ؛ داستان برگزیده دهمین دوره جایزه ادبی داستان کوتاه یوسف
توفیق می کند. بلاخره بعد از یکی دو روز پرس وجو، لباس مجلسی باب دلم را می پوشم و با کوپه ای که به تازگی رینگش را باب میلم طراحی کرده ام راهی قرار می شوم. هنوز دو خیابان را رد نکرده ام که متوجه می شوم با آن کوچه های پیچ درپیچ اگر راه را پیاده طی کنم، زودتر به مقصد می رسم. برای همین ماشین را پیش یکی از دوستان به امانت می گذارم و با کیف چرم ورساچ و عینک آفتابی مارک دیور به سمت خانه مورد نظر ...
گپ نوروزی با علیرضا خمسه | نوروز هم نیش است و هم نوش | گاهی نان، ولی اغلب آجر می خوریم! | از پر قنداق ...
هستند که به هم گره خورده اند. اسفند ماه و روزهای منتهی به آخر سال را خیلی دوست دارم. اما در یک جمله احساسم نسبت به این روزها هم نیش است و هم نوش. نیش از این بابت که چون پدر و بزرگ تر خانواده هستم حسابی چلانده می شوم و همه پولم را باید بین قالیشویی، کارگر خانه، لباس فروش، آجیل فروش و عیدی خانم و بچه ها و سایر هزینه های شب عید تقسیم کنم. تماشای جوانه زدن برگ ها، شکوفه دادن درختان و در یک ...
جواد نکونام: سال 1400 را فراموش نمی کنم
در خانه بازی می کنید شما برنده هستید یا بچه؟ سعی می کنم بیشتر داور باشم چون اگر بازی کنم باید ببازم و من از باختن زیاد خوشم نمی آید.(خنده) حالا بچه ها استقلالی هستند یا پرسپولیسی؟ کلا خانواده ما استقلالی هستند. شما در خانه اهل آشپزی هم هستید؟ اگر وقت باشد آشپزی هم می کنم. وقتی در اوساسونا بازی می کردم تنها بودم و به خاطر همین مجبور شدم آشپزی ...
ایده داستان آسو برگرفته از کتاب محسن عزیز است
را در قفل چرخاند و روبه رویش ایستاد: خوب بگید چی شده؟ ظاهراً تنش سالمه، اما تا ندونم چی به سرش اومده نمی تونم براش کاری کنم. خالقی دستی روی ریش های مرتبش کشید. برای گفتن حرف هایش دل دل می کرد. نگاهش را از او گرفت و به تابلوی روی دیوار زل زد: رفته بودم کوره موش واسه سرکشی روزانه. بین یکی از گره ها بودم که یکی از بچه ها صدام زد: برادر خالقی! یه چیزی بین اون علف های دشت داره تکون می خوره ...
اولین بهار قرن از کنار مضجع امام مهربانی
پیش که می خواستم خانه بخرم آدم پیش آقا و گفتم یک جایی پایین پای خودت می خواهم. خودش برایم درست کرد. تا زمانی که مغازه می رفتم هر روز صبح از همین پایین پای حضرت، به خیابان شیرازی می رفتم. برکت زندگیم امام رضا (علیه السلام) است. تا او را دارم کمی و کاستی در زندگی ندارم. هرسال هم سال تحویل همین جا می ایستم و دعای لحظه تحویل را می خوانم و بعد پول های عیدی بچه ها را به پنجره فولاد متبرک می کنم و به خانه ...
نوروز از دیدگاه امام خمینی
...، افراد حاضر نیز بعد از دست بوسی، هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه این برنامه در نوروز سال های دیگر نیز تکرار می شد. [7]امام خاطره آزار دهنده ای از دوران کودکی در مورد چهارشنبه سوری داشتند. این خاطره آزاردهنده سوختگی شدید یک زن در آتش بازی های مرسوم است که در خانه امام مداوا می شود. بی گمان ایشان با دیدن این منظره دلخراش نمی توانستند از لحاظ احساسی نسبت به چهارشنبه سوری بی تفاوت باشند، [8 ...
فارس؛ مهد تمدن ایران زمین با آداب و رسوم کهن در نوروز/ از عروسی بهار نارنج تا سبزه گره زدن در سیزده بدر
آغاز می شد، و اگر در ساعاتی باشد که دیر وقت است دید و بازدید به روز بعد موکول می شد. رسم است اول به دیدن کسی که از نظر سن و شخصیت بر دیگران برتری دارد، بروند و دست او را ببوسند. دید و بازدید تا چند روز اول عید صورت میگیرد. در گذشته بچه های 6 تا 12 سال، به صورت گروهی برای عیدی گرفتن، به در خانه ها می رفتند که صاحبخانه یکی یکی آن ها را بوسیده، و هدایایی چون آبنبات، نقل و نبات،شکلات، برشته ...
بازخوانی | برنامه ساواک برای انشعاب در بدنه انقلابیون برای جدایی از مهدیه
حقائق ، جلساتی داشتیم ولی مثل قبل نبود. سه چهار سال بعد هم کانون را بستند و آقای شریعتی و چندین نفر از دوستان را به زندان قزل قلعه بردند که غالبا یکی دو ماه بعد آزاد شدند و برگشتند. حاجی عابدزاده را هم به زندان تهران بردند و مشهد سرکوب شد. پس از بازداشت آقایان ، بنده به تهران رفتم تا دوستان را در زندان ، ملاقات کنم. پرسش ) چه سالی بود؟ رحیم پور ازغدی: بین سالهای 36 تا 38 ...