سایر منابع:
سایر خبرها
کَل کَلِ احسان علیخانی و ژاله صامتی: تو یک نفر به اندازه چهل وچهار نفری!
آن طور که فکر می کنید نیست و خانم صامتی برخلاف نقش هایی که بازی می کنند اصلا مظلوم نیستند. ما چهار نفریم و یک نفرِ ایشان به اندازه چهل و چهار نفر ماست. در بخشی از این برنامه، احسان علیخانی در مورد ژاله صامتی با ذکر خاطره ای از همکاری مشترک شان گفت: خانم صامتی هر آنتراکتی که پیدا می کردند، وضعیت برنج را چک می کردند، آمار یخچال را دقیق داشتند، وضعیت اتاق دخترهایشان را می دانستند، همسر چه ...
کارگردان موقعیت مهدی : ابراهیم حاتمی کیا در کارگردانی به شدت مستبد است
من بود. آژانس شیشه ای و از کرخه تا راین را دوست داشتم و به نظرم فیلم دیده بان هنوز که هنوز است، کم همتاست. برای بازی در به وقت شام به من زنگ زدند که امروز بیا و در حالی که می توانستم بروم، خودم را گرفتم و گفتم امروز نمی رسم. گفتم جوری رفتار کنم که لو نروم! برای فردایش قرار گذاشتم و فردایش در خیابان از خوشحالی دور خودم چرخیدم. قرار بود در فیلم حاتمی کیا بازی کنم. رفتم آن جا و در مورد فیلمنامه حرف ...
خاطره نوروزی کارشناس تصادفات راهور | بازگرداندان کیف 100 میلیونی به صاحبش وظیفه بود!
شکل دوبله و خلاف پارک کرده بود برای اعمال قانون از خودرو پیاده شدم و سمت خودو رفتم. روی کاپوت ماشین یک کیف جا مانده بود که برای راننده متخلف بود. با کمک پلیس 110 داخل کیف را بررسی کردیم که خوشبختانه روی کارت عابر بانک، شماره همراهش نوشته شده بود. با او تماس گرفتم و گفتم "شما کیف پولتان را روی کاپوت ماشین جا گذاشته اید ضمن اینکه خودرو را دوبل و خلاف پارک کرده اید"، زودتر بیایید ماشین را جا به جا ...
گروهبان جاسم ؛ برگزیده جایزه داستان کوتاه یوسف
بندازم رو بابام که دوباره هواپیما ها اومدن. بدو برگشتم تو زیرزمین و پناه گرفتم. هواپیما ها دور شدن و اون سر شهر رو زدن. زیر خیجو خون جمع شده بود، ولی هنوز نفس می کشید. هر چی زور زدم نتونستم آهن رو تکون بدم. رفتم بالا ببینم مادروبرادرم زنده ن که با دیدن بابام بازم حالم بد شد. رفتم روی خرابه های خونه مون آجرا رو جابه جا کردم و مادرم واحمد رو صدا زدم، ولی خبری نبود. فقط صدای توپ وخمپاره یک ...
حرف های نوستالژیک با کسی که نیم قرن پشت کنکور ماند
فرزندان من تنها یک نفر از مردم سرزمینم هستند اما سازمان سنجش متعلق به تمام مردم این سرزمین است و به همین دلیل سازمان سنجش برای من بسیار مهم است. گفتم: از فرزندان خودتان بگویید. جواب داد: سه فرزند دارم، پسرم مدرک دکترای مکانیک دارد، دختر بزرگم در رشته مهندسی عمران و دختر کوچکم نیز در رشته معماری تحصیل کرده اند. پرسیدم: خاطره جالبی از زمان کنکور فرزندانتان دارید؟ ...
به وقت ایران داستان برگزیده دهمین دوره جایزه ادبی یوسف
باند و گاز تمیز و وسایل بخیه زدن و یک چاقوی جراحی داشتم و یک پنس که هر بار عصای دستم می شد. قدرت توپ و خمپاره های دو طرف آن قدر زیاد بود که گاهی فکر می کردم روز شده و خورشید وسط آسمان است. از جوان پرستار جلو دستم خبری نبود. چند ساعت قبل بالای سر یک زخمی رهایش کرده بودم و بعد از آن هرگز ندیدمش. دست جوان می لرزد و نور جابه جا می شود. بیمار را خوب گرفته اند. رگ را در دست اندازی زیر ...
عیدانه با هنرمندی خوش صدا از جنس ورزش/ خواننده ای که سر از تراکتور درآورد
می کردند. تا اینکه بعد از قبولی ام از دانشگاه سراسری تبریز، روزی که برای ثبت نام به دانشگاه رفتم، سردرب خبرگزاری ایسنا را در داخل دانشگاه دیدم و ناخودآگاه وارد خبرگزاری شدم و از من سابقه کار خواستند، من هم روزنامه ها را نشان آن ها دادم و از همان روز، دبیر سرویس ورزشی خبرگزاری ایسنا در منطقه آذربایجان شرقی شدم که این همکاری از سال 91 تا سال 98 ادامه داشت و در این مدت، با بسیاری از روزنامه ...
لاریجانی به روایت هاشمی
کند و به همراه احمد پورنجاتی، معاون آن روزهای سیما، شخصا با رئیس دولت گفت وگو می کنند. یک بار نیز مادر همسر علی لاریجانی تلاش می کند او همراهی بیشتری با مرحوم هاشمی داشته باشد. او در خاطره هفتم اسفند نوشته است: به دفترم رفتم. عفت آنجا بود. گفت به خانم آقای مطهری تلفن کرده و او به آقای لاریجانی [داماد شهید مطهری و رئیس سازمان صداوسیما] تلفن کرده و به کم نشان دادن برنامه های من اعتراض کرده که گفتم ...
از شوق عکس یادگاری با فرمانده تا حسرت فراق 40 ساله بر دل
دشمن شوند اما کومله ها ناگهان رگبار را به سمت من گرفته و سمت راست بدنم کلاً مورد اصابت تیرها قرار گرفت. اگر همان جا مانده بودم حتماً جنازه ام را برنمی گشت، با خودم گفتم باید خودم را عقب بکشم به هر سختی خودم را عقب کشیدم تا دیگر در تیررس آنان قرار نگیرم و به سمت آن 20 نفر می رفتم که دیگر متوجه نشدم و بیهوش افتادم یکی از دوستان، کوله ای از تجهیزات و داروها داشت که با تزریق آمپول جلوی خون ریزی بیشتر ...
برایم افتخار است رهبرم ورزش را می شناسد/زمانی در نوجوانی حجازی الگویم بود/ در المپیک اسیر غرور شدم
...> * فن سالتو زدن به شما از کجا آمد؟ این اتفاق امسال رخ داد. در لندن رفتم تا امید را در آغوش بگیرم یک لحظه مکث کردم و او را بالا آوردم، به من گفت می خواهم به شما سالتو بزنم که در همان لحظه زد. امسال بچه ها که در جهانی نروژ طلا گرفتند خودشان صدایم می زدند که سالتو بزنند. * باتوجه به موفقیت هایی که شما در کشتی فرنگی داشتید، مقام معظم رهبری پیامی برای شما فرستادند. ...
وقتی کنسرو ماهی در جبهه حلال شد!
. می ترسیدم دشمن متوجه ما شود. اما عراقی ها خواب بودند. در کنار همه سختی ها زندگی جریان داشت. شبی من و هادی اسماعیلی در مقر تاکتیکی بودیم. بچه های تدارکات برای دادن غذا به هر یک از ما یک گز آردی دادند. من سهم خودم را خوردم و سهم هادی را در صندوق خالی مهمات گذاشتم. بعد از شام هادی پرسید: چیزی ندادن با شام بخوریم؟ گفتم: یک گز دادند. چیزی نگفت و خوابیدیم. نیمه شب هادی بالای سرم آمد و گفت: حمید ...
دستمزد باورنکردنی حجازی فر در ماجرای نیمروز +عکس
. گفت حالا بیا تست بده. این گفت وگو تمام شد تا این که امینی دو روز بعد دوباره زنگ زد که بیا برای پدر متوسلیان تست بده، گفتم وقتی شبیه نیستم بازی نمی کنم و البته جز نقش یک هم بازی نمی کنم. راستش اصلا بازیگری را دوست نداشتم. تا این که یک ماه بعد برای کاری به تهران آمده بودم و به اصرار ابراهیم رفتم تست دادم. آقای خلج تست گریم را زد اما یک کم که کار کرد، قیچی و شانه را انداخت کنار و گفت: من را مسخره ...
دوست دارم ایفاگر نقش سالار عقیلی باشم و در صورت پیشنهاد ، بازی می کنم
من آمده بودند و آهنگسازی کرده بودند. برای من کار ایشان جالب بود در نتیجه بر روی همان کار خواندم و اتفاقاً آن کار منتشر شد. وی در پاسخ به سؤال مجری پیرامون تقاضای مردم از ایشان برای خوانندگی، گفت: اگر جایی باشم که امکان اجرا داشته باشم، حتماً برای مردم می خوانم ولی دو خاطره دارم که برایم جالب نیست. اول اینکه روزی در اتوبان بودم و ماشین کنار دستی ماشین من، درخواست کردند با هم عکس بگیریم و ...
گفتگوی صمیمانه بهاری با دکتر علی آبان( قسمت2)
است دیگر. مردم ما عموما فکر می کنند، همان طور که باید به مدرسه بروند، باید شعر هم بگویند. چون در خون ما ایرانی ها شعر زندگی می کند. عده ای پیدایش می کنند عده ای هم نه. ولی در حقیقت همین است که شعر برای اغلب ماها آب و نان نمی شود جز عده ای که خودشان را چسباندند به قدرتی و رسانه ای و این ابزار که هم درآمد خوبی دارند و هم رفاه و شهرت. پس برای همین بوده که رفتید سمت نوشتن رمان لابد؟: برای ...
مادربزرگی که نامش خاطره شد
آموزان دنبال بازیگر می گردد مدیر فقط چند تا از بچه ها را صدا زد که یکی از آن ها من بودم. در همان دفتر مدرسه صحبتی مقدماتی درباره چگونگی کار کردند و بنا شد تا ما عصر آن روز به خانه آقای پوراحمد برویم و یک تست ویدئویی بدهیم. من روز قرار را اشتباه کرده بودم. فردای آن روز، دوستانم تا من را در مدرسه دیدند پرسیدند چرا دیروز تست ندادم و فهمیدم روز قرار را اشتباه کرده ام. با خود گفتم بعدازظهر برای تست می ...
خاطرات جالب رزمندگان در مقام مترجمی!
بسیاری از رزمندگان شوخ طبع ما در خط مقدم و حتی در اردوگاه های دشمن با طنازی های خود سبب تقویت روحیه هم قطارانشان می شدند. به گزارش وقت صبح به نقل از فارس، چرا که چاشنی طنز همان قدر در تقویت روحیه رزمندگان تأثیرگذار بود که چاشنی مهمات برای ویران کردن مواضع دشمن. به مناسبت آغاز سال 1401 بر آن شدیم بخشی از آن روحیات طنز رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس را برای شما بیان کنیم که ...
وقتی به تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه خیانت می شود +تصاویر
من و داماد تنها ماندیم. سجاده و آفتابه لگن آوردند و برخاسته، وضو ساخته، نماز شکرانه به جای آوردیم. پس از آن، مشغول صحبت شدیم. زهرا دختر ناصرالدین شاه و توران السلطنه را تاج السلطنه نامیدند. 12 یا 13 سال بیشتر نداشت که او را به عقد نوجوانی به نام حسن خان شجاع السلطنه درآوردند ...
تهمت مرد خیانتکار به همسرش؛ باید برای هویت جنین توی شکمت آزمایش بدهی!
که همسرم با داروها وارد خودرو شد و گفت: هزار تا کار دارم، مرا علاف کرده ای! دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و فریاد زدم حالا به خاطر دختر بیمارت 10 دقیقه دیرتر به عشقت می رسی؟ همسرم با شنیدن این جمله محکم با پشت دست به دهانم کوبید و خون صورتم را پوشاند. از همان جا به خانه مادرم رفتم و ماجرا را بازگو کردم اما چند روز بعد از بخت و اقبال بدم متوجه شدم باردار هستم بالاخره یک ماه بعد با وساطت عموهایم به ...
عیدانه با مربی متولد اول عید/حیدر جعفری: عید دو بار به من تبریک می گویند/ بهترین عیدی که گرفتم توپ ...
کجا بودید؟ عید 10 سال پیش؟ فقط یکبار در سال 88 عید را با ماشین از مسیر شمال رفتم مشهد که آنقدر ترافیک ماندیم و اذیت شدیم دیگه عید همش خانه می مانیم. سال 1400 چطور سالی برای شما بود؟ همین که نعمت بزرگ سلامتی رو از دست ندادیم، سال خوبی بود. یک پیام نوروزی برای شهروندان و هواداران فوتبال تبریز می فرمایید؟ تحول ارزشمندتر از تولد هست. نوروز تولد طبیعت هست و برای ما باید تحولی عظیم باشد. قدر همدیگر را بدانیم و از مهربانی ذره ایی نکاهیم. انتهای پیام/60017/ ...
چه کسی کنسرو ماهی را در جبهه حلال کرد؟
.... بچه های تدارکات برای دادن غذا به هر یک از ما یک گز آردی دادند. من سهم خودم را خوردم و سهم هادی را در صندوق خالی مهمات گذاشتم. بعد از شام هادی پرسید: چیزی ندادن با شام بخوریم؟ گفتم: یک گز دادند. چیزی نگفت و خوابیدیم. نیمه شب هادی بالای سرم آمد و گفت: حمید بلند شو بلند شو. بیدار شدم و گفتم: چی شده هادی؟ گفت: حمید، برو آب بزن به صورتت. حدس زدم که باید اتفاقی افتاده باشد. در سرما از سنگر بیرون ...
وقتی محمدحسین مهدویان، خاطره مشترک با همسرش را در زخم کاری بازسازی کرد
محمدحسین مهدویان از صحنه طلوع ماه از دل دریا که در زخم کاری با حضور مرتضی امینی تبار در نقش میثم و سارا حاتمی در نقش مائده، دیده شد به عنوان خاطره مشترک خود و همسرش نام برد. به گزارش خبرآنلاین، محمدحسین مهدویان، کارگردان سینما و فیلمنامه نویس که این روز ها فیلم سینمایی مرد بازنده را روی پرده سینما دارد، مهمان رامبد جوان در برنامه خندوانه شد. مهدویان در بخشی از این برنامه با ...
به سه سال استانداری خودم افتخار می کنم/ مسئولیت با اختیارات تناسب ندارد/ بودجه با یک تبعیض تاریخی مواجه ...
هم تحریم شد. آناج: فکر می کنید مردم از دوران استانداری شما راضی هستند؟ پورمحمدی: از خود مردم بایط بپرسید زیرا اگر از من بپرسید می گویم بله ولی باید از مردم بپرسیم. به جز بحث گرانی که موضوع استانی نیست و یا این که برخی مردم در ملاقات ها شغلی برای فرزندشان می خواهند اما این موضوع هم دست استاندار نیست که بگویند فلان جا مشغول به کار شود، چیزی که شاهد آن هستیم اعلام رضایت نسبی ...
هر کس به حد توان خود پاسدار مکتب سرخ اسلام باشد
. به اذان ظهر یک ساعتی باقی مانده بود. وضو گرفتم و راهی مسجد شدم. ناصر هنوز نیامده بود. کنار پنجره که جای ناصر بود رفتم و جا نماز را پهن کردم. مشغول نماز بودم که صدای ناصر به گوشم رسید. سلام نماز را دادم ولی هنوز در حال نشسته بودم و با خود زمزمه می کردم . ناصر گفت : خدا قبول کنه سرم را بلند کردم و گفتم: – سلام – علیکم سلام آقا کریم – بعد از احوالپرسی رفت و در جای دیگری نماز خواند. بدون اینکه به من حرفی بزند . همین اخلاق در رفتارش بود که همه را مجذوب خود می کرد. هر کس به حد توان خود پاسدار مکتب سرخ اسلام باشد. انتهای پیام/ ...
داستان کوتاه/ آرزو*
من هر روز با دلشوره به دیدنش می رفتم. در دل خدا خدا می کردم حاجی آن را نفروخته باشد. وقتی قبراق و سرحال گوشه مغازه می دیدمش دلم قرص می شد و برای خریدنش مصمم تر می شدم. بالاخره در یکی از روزها ، دل به دریا زدم و وارد مغازه شدم. حاج ربانی پشت دخل نشسته بود و با تلفن صحبت می کرد. من را که دید حرفش را تمام کرد و گوشی را گذاشت. -- چیه بچه؟ چیزی میخوای؟ سلام کردم و من من کنان گفتم؛ ...
پاسخِ تاریخی به ادعای کذب مخالفت امام خمینی (س) با نوروز!
امام نزدیکتر هستید ما باید از طریق شما اجازه بگیریم. رفتم نزد امام، داشتند بین دو اتاق قدم می زدند. سلام کردم و با حالت خنده و تبسّم پر از مهر و عطوفت گفتند هان چیه؟ گفتم عیدی می خواهم. کیسه را برداشتند، گفتم نه اگر همه اش را هم بدهید فایده ای ندارد. ایشان 5-6 تا از همان سکه ها دادند و یک شوخی هم کردند و گفتند: تو باید از پدرت برای ما عیدی بگیری. 2-حجت الاسلام رحیمیان نیز در خاطرات خود می ...
ویدئو جنجالی از مهران غفوریان و خانواده اش | دلیل خنده های مهران غفوریان چیست؟
: کلید ازدواج (داود موثقی) خاطره جذاب از زبان مهران غفوریان یک خاطره ای از مردم دارم که هیچ وقت آن را فراموش نمی کنم، با خود آقای شجاعی مهر در اوج سریال زیر آسمان شهر در ساری حضور داشتیم، چند روز قبل از نوروز برنامه در ورزشگاه شهید متقی ساری بود، در واقع یک جشن بود که مردم ساری در آنجا حضور می یافتند... زمانی که با اتومبیلم رسیدم جلوی ورزشگاه، دیدم چه جمعیتی جلوی در بود، از طرفی ...
نوروز در افغانستان
...، یا هم می برند به خانه و دو سه خانواده با هم یک جا شده و از این آرد نان می پزند و به مردم تقسیم می کنند. از رسم و رواج های دیگری که در شمال افغانستان در ایام سال نو و نوروز متداول است، یکی هم سبزه لگد است. شاید این رسم شبیه همان سبزه گره زدن باشد؛ اما در شمال افغانستان به آن سبزه لگد می گویند. برنامه های پهلوانی و بزکشی جز اصلی رسم های نوروز است که در دشت و دمن که در ...